کد خبر 478
تاریخ انتشار: ۲۶ تیر ۱۳۸۹ - ۱۶:۱۱

بعد از گذشت22سال به دليل ملاحظات سياسي محققان نتوانسته اند کار مطالعاتي شايسته اي پيرامون جنگ انجام دهند. برخلاف مباحث، ريشه ها، علتها و فرايند وقوع جنگ بحثهاي زيادي صورت گرفته است اما پايان جنگ همواره در هاله اي از ابهام بوده است.


اشاره:
بعد از گذشت نوزده سال ازپذيرش قطعنامه و پايان جنگ هشت ساله تا امروز، به دليل ملاحظات سياسي محققان نتوانسته اند کار مطالعاتي شايسته اي پيرامون جنگ انجام دهند. برخلاف مباحث، ريشه ها، علتها و فرايند وقوع جنگ بحثهاي زيادي صورت گرفته است اما پايان جنگ همواره در هاله اي از ابهام بوده و خيلي از حقايق آن تاکنون تبيين و روشن نشده است. بنابراين محقق سعي دارد تا در حد توان خود به بحث
فرايند پايان جنگ و پذيرش قطعنامه بپردازد.


بررسي فرايند پايان جنگ
همان گونه که آغاز يک جنگ يکباره اتفاق نمي‌افتد پايان جنگ نيز همين گونه است لذا براي پايان جنگ نيز فرايندي وجود دارد. ايده پايان جنگ از فتح خرمشهر آغاز شد. از همان زمان در ميان دولتمردان ايراني دو نگاه و استراتژي براي پايان جنگ به وجود آمد. يک نگاه از زاويه ديپلماسي و سياسي به پايان جنگ مي‌نگريست.

- استراتژي جنگ تا يک پيروزي بزرگ
اين ديدگاه معتقد بود که ايران براي استيفاي حقوق خود در مذاکرات سياسي، بايد يک پيروزي بزرگ به دست آورد. لذا جبهه را عرصه‌اي براي يک عمليات نظامي جهت تصاحب يک منطقه سوق الجيشي جهت مذاکره مي‌ديدند.

- استراتژي جنگ، جنگ، تا رفع فتنه
استراتژي ديگري که حضرت امام (ره) و رزمندگان قائل به آن بودند، استراتژي جنگ، جنگ، تا رفع فتنه بود. تلقي امام و رزمنده‌ها اين بود که بايد ريشه کفر و نفاق و تجاوز را خشکاند، لذا بايستي متجاوز را تنبيه کرد. از آنجايي که دنياي قدرت به هيچ وجه حاضر نيست حق ايران را به رسميت بشناسد جبهه اسلام بايد با زور و توان نظامي خود حقش را مطالبه کند. البته استراتژي امام چه قبل از پذيرش قطعنامه و چه بعد از آن کاملاً تهاجمي است اما بعد از پذيرش، استراتژي امام (ره) صرفاً نظامي نيست و تهاجم از نوع ديگري است. پيامي از موضع قدرت به آقاي گورباچف که رئيس‌جمهور يک ابرقدرت بود، صادر شد و در آن پيش‌بيني فروپاشي کمونيسم و متعاقباً دعوت به اسلام مطرح شده بود. حکم اعدام سلمان رشدي، درست در زماني صادر شد که همه فکر مي‌کردند ايران از سر ضعف قطعنامه را پذيرفته است. عموم مردم دنيا فکر مي‌کردند که ايران بر اثر پذيرش قطعنامه ضعيف شده است لذا امام با اين حکم اين تفکر ضعف ايران را از بين برد.
با پيام 26 شهريور و 4 آذر سال 67 با پيام برائت همان سال به حجاج کاملاً مشخص مي‌کند که استراتژي نبرد هميشگي حق و باطل که امام دنبال آن بوده تغييري نکرده است منتهي بر سر مصداق خاصي مثل صدام و عراق مصلحت خاصي را تشخيص داده و تصميم گرفته‌اند و اين به معناي عدول از استراتژي مبارزه حق و باطل ايشان نيست.
دو سال آغازين جنگ، عمليات‌هاي رزمندگان اسلام با پيشرفت و روند صعودي آزادسازي زمين‌ها و دستيابي به غنائم و تجهيزات نظامي توانست موضع نظامي خود را تقويت کند.
اما پس از فتح خرمشهر به دليل ناکامي‌هاي عمليات‌هاي رمضان، والفجر مقدماتي و والفجر يک شتاب و سير صعودي قبلي را کند کرد. دشمن با شناسايي نقاط ضعف خود، يگان‌هاي زرهي و توپخانه خود را در عمق دفاعي خود منتقل کرد تا از دسترس نيروهاي رزمنده دور بماند. از سوي ديگر اطلاعاتي که هواپيماهاي جاسوسي آواکس، سازمان سيا و اخبار و اطلاعاتي که منافقين از درون دراختيار عراقي‌ها مي‌گذاشتند يعني توان نظامي عراق، سيرصعودي و توان نظامي ايران، سير نزولي پيدا کرد.
طي اين سال‌ها ايران از زرادتخانه‌هاي ارتش شاهنشاهي که براساس قرارداد سنتو توسط امريکا به ايران داده شده بود استفاده مي‌کرد. بعد از آن اين ذخاير رو به کاهش داشت. از طرفي نيز سيستم توليد سلاح و مهمات ما در داخل کشور از توانايي کافي برخوردار نبود لذا نوبت به خريد سلاح از دلال‌هاي بين‌المللي آن هم با هزينه‌هاي سنگين شد. تبعاً اين مسير نيز نمي‌توانست همه سلاح‌هاي موردنياز جبهه را تأمين کند. به علاوه ورود امريکا به جنگ در عرصه جنگ نفتکش‌ها نيز موجب کاهش درآمدهاي نفتي ايران شد. درآمد نفتي ايران در پي تحريم‌هاي نفتي بشدت افت کرده بود. خيانت کشورهاي عرب منطقه در تأمين بي‌وقفه نفت موردنياز غرب علي‌رغم وجود تنش در منطقه قيمت نفت را کاهش مي‌داد. قيمت نفت توليدي ايران زماني از قيمت تمام شده نيز کمتر شده بود.
ديپلماسي خارجي صدام در بازي بين دو ابرقدرت شرق و غرب، به علاوه اشتراک منافع غرب در حمله به ايران موجب شد تا اتفاق هر دو قطب نظام بين‌الملل در همراهي صدام همراه باشند. زماني که قضيه مک فارلين اتفاق افتاد و صدام احساس کرد که غربي‌ها حمايت‌هايشان را نسبت به صدام کاهش داده‌اند بلافاصله با شرق وارد ارتباط‌گيري شد. از‌آن سو امريکا براي جلوگيري از چرخش هرچه بيشتر صدام به سمت بلوک شرق، حمايت‌هايش را به شدت افزايش داد. پس از صدور قطعنامه 598 در بحبوحه عمليات کربلاي 5 توسط شوراي امنيت، براساس فصل هفتم منشور ملل متحد، شوراي امنيت براي تعيين متجاوز بايد وارد عمل مي‌شد. عراق از اين مسئله راضي نبود، لذا بلافاصله امريکايي‌ها در حمايت از عراق وارد جنگ با ايران شدند. حمله موشکي به ايرباس مسافربري جمهوري اسلامي چراغ سبز امريکا براي اطمينان بخشيدن به صدام در جنگ بود.
عمليات‌هاي گسترده والفجر هشت و کربلاي پنج بشدت توان نظامي ايران را کاهش داد. از آن سو ايران نمي‌توانست ضعف نظامي خود را جبران کند. بنابراين عمليات‌هاي محدودي را در غرب تدارک ديد و فرصتي براي عراق به وجود آمد تا زمين‌هاي از دست رفته فاو و شلمچه را بازپس بگيرد.
نکته ديگري که مي‌توان در علل پايان جنگ مورد بررسي قرار داد مسئله تجهيز صدام به سلاح‌هاي شيميايي است. صدام از عمليات خيبر در سال 62 به صورت گسترده به تجهيزات سلاح‌هاي شيميايي دسترسي داشت. استفاده از سلاح‌هاي شيميايي به صورت صعودي تا انتهاي جنگ بالا مي‌رفت. اواخر جنگ براي بازپس گيري زمين‌ها و پاتک عراق حجم بسيار سنگين حمله شيميايي را تدارک مي‌ديد. در حالي‌که رزمندگان در جبهه‌ها از داشتن ماسک مناسب محروم بودند. ماسک‌هايي که از طريق دلال‌هاي اسلحه به دست ايران مي‌رسيد، ماسک‌هاي صنعتي بود که در برابر آلودگي بالاي گازهاي شيميايي افاقه نمي‌کرد. حملات گسترده با هواپيما در خطوط درگيري به قدري گسترده بود که حتي ارتش عراق نيز از صدمات اين حملات مصون نمي‌ماند. بحث کمبود نيرو نيز نبايد ناديده گرفته شود. طي چند سال اعزام نيروي رزمنده تقويم پيدا کرده بود و عراق هم خيلي خوب آن را فهميده بود. معمولاً اوج اعزام نيروهاي ما از دي ماه شروع مي‌شد تا پايان اسفند و بعد از آن شروع مي‌کرد به کاهش و تقريباً کمترين نيروهاي ما در خردادماه بود علت آن کشاورزي يا دانش‌آموز بودن عمده رزمنده‌ها بود. خردادماه فصل امتحان دانش‌آموزان بود و گرچه تمهيداتي در جبهه وجود داشت تا اين خلأ پر شود اما علاقه عمومي برگشت براي امتحان بود. گروه ديگر کشاورزها بودند، اين دو گروه در زمستان فشار کاري نداشتند ولي خردادماه و فصل بهار و تابستان اوج کار کشاورزهاست و بيشترين تمايل رفتن به پشت جبهه وجود دارد. لذا ما يک دوره حضور داشتيم و يک دوره عدم حضور که عراقي‌ها از اين قضيه خبر داشتند لذا عمليات‌هاي بازپس‌گيري را در ارديبهشت و خردادماه انتخاب کردند.
استراتژي اجرايي جنگ براي يک پيروزي استراتژيک به دليل پشتيباني شديد غرب از عراق کارساز نشده بود و زمين‌هايي مانند فاو و شلمچه و غيره نيز از دست ايران بازپس گرفته شد.
زماني که تهاجم مجدد عراقي‌ها براي بازپس‌گيري مناطق تصرف شده رزمندگان اسلام شروع مي‌شود همان زماني است که عمده قواي ايران براي عمليات، کربلاي 10 به شمال غرب رفته بود و وضعيت جبهه به اين ترتيب نبود که ايران يک سري لشکرها را در جنوب به کار گيرد و يک سري هم در غرب. هر لشکري يک خط پدافندي داشت که در تکه‌اي از جبهه يک سري از گردان‌هاي آن با بخشي از توان خود مانده بود و توان اصلي خود را براي عمليات به شمال غرب برده بود. وقتي که عمليات انجام شد توان زيادي صرف شد، يک سري افراد مرخصي رفته بودند، يک سري ديگر هنوز در آنجا درگير بودند. از طرفي آن نيرويي که در جنوب و در فاو وجود داشتند، حرفه‌اي نبودند. ضمن اين که نگاه آنها به گونه‌اي نبود که صدام بخواهد حمله کند فقط در اين حد توان و امکانات داشتند که چنانچه تجاوز محدودي صورت بگيرد، پاسخ بدهند. در فاو عراق با بمباران شيميايي شديد در خط اول، تقريباً تمام توان محافظان خط را از بين برد. يعني يا نيروها به شهادت رسيدند و يا به دليل شرايطي که براي آنها از لحاظ استنشاق گاز ايجاد شده بود، ديگر توانايي جنگيدن نداشتند. نيروي کمکي هم وجود نداشت. فرماندهان عالي نظامي هم حضور نداشتند. برعکس والفجر 8 که نيروهاي کمکي و مهمات تکميلي براي عمليات طراحي شده بود در عمليات‌هاي بازپس گيري توسط عراق با توجه به عدم سابقه روحيه تهاجمي در عراق بعد از سال دوم جنگ فقط خط دفاعي محدودي شکل گرفته بود. بنابراين آنها توانستند با يورش برق‌آسا و زدن پل‌ها، سريع پيشروي کنند.
قطعنامه 598 نيز بعد فتح فاو و آغاز پيشروي ايران در شلمچه در سال 65 صادر شد. آنها در اين قطعنامه از ايران مي‌خواستند تا اول قطعنامه را بپذيرد بعد متجاوز مشخص شود.ايران در اين هفت سال بي‌توجهي و ناکارآمدي شوراي امنيت را لمس کرده بود لذا پذيرفتن چنين پيشنهادي بسيار سخت بود. احتمال بازي سياسي و غافلگيري استراتژيک به شدت بالا بود.
اينها همه زمينه‌هاي سال 67 را به وجود آورده بود، تا زماني که پيشروي ارتش عراق اتفاق افتاد و احساس شد، ممکن است توان استقامت در برابر پيشروي‌هاي دشمن نباشد، لذا قطعنامه 598 در شرايطي که کاملاً براي دنيا غيرقابل تصور بود، پذيرفته شد. آن موقع شايعات زيادي مبني بر اين که امريکايي‌ها شبيه آنچه که در ژاپن اتفاق افتاده بود احتمال استفاده از بمب هسته‌اي را دارند و حداقل تعهدات خودشان را انجام مي‌دادند، خيلي‌ها زدن ايرباس و سکوهاي نفتي و قايق‌هاي تندرو ما را هشدارهايي در اين زمينه مي‌دانستند.

* استراتژي و مصلحت امام در جنگ و پذيرش قطعنامه
نظريات فقهي و استراتژي‌هاي امام (ره) يک چارچوب فکري است با قطعات مختلف. حضرت امام غير از مقاطع اوليه بعد از فتح خرمشهر از نظر نظامي و اطلاعاتي که مسئولين در اختيار ايشان مي‌گذاشتند برايشان قطعي شده بود که نمي توان در مرزهاي بين‌المللي توقف کرد و بايد جنگ را ادامه داد. مسئله مصلحت نيز يکي از قطعات فکري انديشه امام(ره) است. حضرت امام(ره) مجمع تشخيص مصلحت نظام را براي حل اختلافات بين مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان تشکيل داد، زماني قانون اساسي هيچ پيش‌بيني خاصي نکرده بود. اين مسئله مبتني بر آراي فقهي حضرت امام(ره) است که مي‌فرمايند: فقيه جامع‌الشرايط مي‌تواند احکام مسلم اسلام را براي حفظ نظام تا مدتي تعطيل کند. از موارد مشابه اين قضيه تعطيلي حج توسط امام(ره) بعد از حادثه خونين مکه در سال 66 ، و چند سال بعد از آن نيز توسط مقام معظم رهبري تعطيل بود. تحليل مسئله جام زهر جز از اين زاويه امکانپذير نيست. يعني زماني که مصلحت بالاتري مانند حفظ نظام ايجاب کند، خيلي از بحث‌ها و ديدگاه‌ها و حتي احکام صريح اسلام را مي توان عوض کرد. اين مقاله درصدد بحث مستوفي پيرامون جايگاه مصلحت در اسلام و انديشه امام(ره) نيست. پذيرش قطعنامه به عنوان مصلحت فعلي نظام از طرف امام پذيرفته شد که در آن بنا به مصلحت احکام صريح و اوليه اسلام نقض شد لذا به همين دليل امام از آن به عنوان جام زهر ياد کردندو فرمودند من بنا بر مصلحت‌هايي که مسئولين دلسوز نظامي و سياسي به من گزارش دادند اين مصلحت را تشخيص دادم و جام زهر را نوشيدم.

* اختلافات داخلي بر سر نحوه ادامه جنگ
اختلاف نظرها پيرامون ادامه جنگ از عدم موفقيت در عمليات رمضان شروع شد و تا پايان جنگ ادامه يافت. يک نگاه اين بود که امام(ره) مطرح مي‌کرد و بحث جنگ عاشورايي و انجام تکليف بود و امام معتقد بودند که در اين بين سيدالشهدا تکليف ما را مشخص کرده است. لذا فرمودند جنگ در رأس امور است.
در عمل آن چه اتفاق افتاده بود در بيان شيرين رزمندگان اسلام به ظرافت آمده است که: صدام پيرو خط امام است زيرا تنها اوست که جنگ را در رأس امور قرار داده است. عراق تمام وزارتخانه‌هاي خود را در راستاي جنگ بسيج کرده بود مثلاً وزارت کشاورزي مأمور کارهاي آبي و مهندسي زمين در جنگ جبهه کفر بود.
ديدگاه غالب در ايران جنگ را در کنار ديگر مسائل کشور مي‌ديد. مردم توقعاتي دارند و بايد از حداقل معيشت و رشد و توسعه کشور را حتي با وجود جنگ انجام گيرد. خيلي وقت‌ها که جلسات در قرارگاه خاتم و با حضور نظاميان و ساير مسئولين انجام مي‌شد، مسئولين مملکتي در پاسخ، مسئولين نظامي در احتياج به امکانات پاسخ مي‌دادند: مملکت بيش از اين بودجه ندارد تا شما را تأمين کند. نگاه امام، نگاهي آرماني به جنگ بود و با شهادت گره مي‌خورد. بحث شهادت در چارچوب فکري امام نيز لازم به دقت مکفي است که از حوصله اين مقاله خارج است. نگاه دوم عمدتاً از سوي قائلين جنگ تا يک پيروزي بزرگ عنوان مي‌شد و متأسفانه در صحنه اجرا نيز عملي مي‌گرديد.

* استراتژي سياسيون براي ميز مذاکره
عراق تا قبل از فتح خرمشهر، صرفاً براي گرفتن زمين آمده بود و بعد از اين که احساس کردند که نمي توانند درهفته اول خرمشهر را به طور کامل فتح کنند يا حداقل جزيره آبادان را به خاطر مقاومتي که مردم نشان دادند فتح کنند، در همان نقطه اي که بودند توقف کنند، يعني زمين را نگه داشتند تا به عنوان برگ برنده بتوانند به اميد مذاکرات سياسي آن را مطرح کنند لذا آرايش آنها آرايش طرح‌ريزي شده دفاعي نبود.
در اصطلاح نظامي استراتژيک خط آنها به ايران پهلو داده بود (يعني از جناحين ايران مي‌توانست به آنها ضربه بزند و خط دفاعي از جناحين براي خود ايجاد نکرده بودند). عراق تمام توان خود را به خط (نه به پهلوها) آورده بود. چرا که احساس نمي‌کرد که رزمندگان اسلام مهمات و توان لازم براي ضربه‌زدن را داشته باشد.
اما بعد از آن به علت اين که عکس‌ها و نقشه‌هاي ماهواره‌اي امريکايي در اختيار عراق قرار گرفت و نقاط ضعف تاکتيکي آنها را نشان دادند. لذا آنها نيروهاي زرهي خودشان را به خطوط بعدي بردند تا از آنها در پاتک استفاده کنند.

* نامه محسن رضايي به حجت‌الاسلام هاشمي رفسنجاني
در مورد اصل نامه‌اي که آقاي محسن رضايي به آقاي هاشمي داده اصل نامه دستنويس است و تايپ شده و رسمي نيست و «از-به» و شماره هم ندارد. به تعبيري يک يادداشت است و نامه رسمي اداري نيست. البته آقاي محسن رضايي زير نامه را امضا کرده است. زماني که در داخل شوراي عالي دفاع مباحث بالا گفته مي‌شود،آقاي هاشمي از آقامحسن و شهيد صياد شيرازي مي خواهد که پيشنهاد خودتان را بدهيد:‌ بالاخره ما براي اين که در يک عمليات بزرگ يک منطقه وسيعي را به عنوان برگ برنده بگيريم به ما بگوييد چکار بايد بکنيم، طرحتان چيست و چه امکاناتي مي‌خواهيد؟
آقاي محسن رضايي در همان جا يک يادداشت مي‌نويسد که براي انجام يک عمليات بزرگ به امکانات و آموزش‌هايي نياز داريم که ظرف چهار يا پنج سال تهيه خواهد شد. آقاي هاشمي اين يادداشت را به همراه گزارش مسئول بودجه کشور خدمت حضرت امام(ره) مي برد و اين گونه تلقي مي شود که آقاي رضايي نامه زده‌اند که براي ادامه جنگ فلان قدر امکانات لازم است. نويسنده اين نقل‌قول را از آقاي رضايي مي آورد که معتقد است که آقاي هاشمي ايشان را فريب داده‌اند. زيرا آقاي هاشمي گفته بود: که پيشنهاد مذکور بايد در شوراي عالي دفاع به بحث کارشناسي گذاشته شود و امکان سنجي آن بررسي شود، قرار نبود که پيش حضرت امام(ره) برده شود.
در پايان اين نامه هم آقاي رضايي نوشته‌اند که اگر اينها هم تأمين نشد ما آماده جنگ هستيم که حضرت امام(ره) در نامه‌اي به مجلس هم به اين نکته اشاره مي‌کند و مي‌فرمايد اين ديگر شعاري بيش نيست.

* استراتژي نظامي ما؛ حمله به جنوب، دفاع در غرب
مقداري از بحث استراتژي نظامي ايران مربوط به استراتژي نظامي عراق بود. استراتژي رژيم عراق هم در قبل از انقلاب و هم در زمان تجاوز سراسري در 31 شهريور سال 59 بر هجوم از جنوب و دفاع در غرب استوار بود. استراتژي ارتش شاهنشاهي هم هجوم در غرب و دفاع در جنوب بوده علت آن هم علاقه ژئوپلتيکي عراق به خوزستان بود. چرا که آنها تصور مي‌کردند که اهالي خوزستان به دليل قوميت عربي با عراقي‌ها همگرايي دارند.
البته عرب‌زبان‌هاي خوزستان با تظاهراتي که در روز چهارم، پنجم جنگ بر عليه صدام به راه انداختند استراتژي عراق را ناکام گذاشتند ضمن اين که رزمندگان عرب زبان بسياري وجود داشت که در جبهه اسلام جنگيدند و به شهادت رسيدند.
از نظر نظامي هم به خاطر اين که سواحل عراق براي کشتيراني محدود است عمق استراتژيک ضعيفي پيدا مي‌کند و ضربه پذيري آن افزايش مي‌يابد. لذا هميشه چشم طمع به سواحل خوزستان و کويت براي توسعه سواحل خود داشت بنابراين با 3 سپاه وارد جنگ با ايران شد. سپاه اول در شمال شرق مستقر شد و هدف آن کمک به معارضين کرد ضدانقلاب بود. سپاه دوم عراق در غرب براي جلوگيري و پدافند در برابر هجوم ايران از غرب مستقر شده بود. سپاه سوم را هم درجنوب مستقر کرده بود. اين سپاه تهاجم از جنوب را برعهده داشت. بنابراين عراق توان اصلي نظامي خود را در جنوب مستقر کرد. لذا طبيعي بود که مناطق اشغالي جنوب کشور از غرب کشور بيشتر باشد به طوري که از 15هزار کيلومتر اشغالي توسط عراق در اوايل جنگ تنها 2هزارکيلومتر آن در غرب وجود داشت و بقيه در جنوب بود. لذا عمده عمليات‌ها در 2 سال اول براي بازپس‌گيري اراضي اشغالي در جنوب بود. علي رغم اين که در غرب براي ساقط کردن حکومت بعث، به بغداد نزديک تر بود. اما بعد از کوهها و تپه‌هاي مرزي‌دشت وجود داشت و ايران در آنجا نقطه اتکا نداشت. لذا نمي‌توانست عمليات گسترده انجام دهد. اما در جنوب به دليل وجود هور و رمل ايران به عنوان اهداف واسط عمليات انجام مي‌داد و بعد از رسيدن به يک نقطه و عارضه طبيعي از آن براي پدافند استفاده مي‌کرد. اما در غرب بعد از عبور از رشته‌کوهها تا بغداد دشت و جلگه بدون عارضه است. يعني حمله از غرب به سمت بغداد طي يک گام صدکيلومتري انجام مي‌شد. اما روال در جنگ اين بود که معمولاً عارضه طبيعي را به عنوان هدف حمله مشخص مي‌کردند و بعد از حمله و استقرار در آنجا براي تجديدقوا و رسيدن مهمات و امکانات در آنجا پدافند مي‌کردند. البته با استدلال نزديک به بغداد، در شمال غرب، ايران توانست عمليات‌هايي در آخر جنگ انجام دهد. اما به علت وجود اکراد و معارضين رژيم عراق نقطه مهم و استراتژيکي محسوب نمي‌شد. البته فتح بغداد نيازمند توان عظيم هوايي و زميني بود. از طرفي عراق در اطراف بغداد رينگهاي هوايي قوي ايجادکرده بود. اما در جنوب به علت وجودعارضه‌هاي طبيعي و به لحاظ ژئوپلتيک که اهالي بصره از شيعيان بودند و با ايران همگرايي داشتند (لذا وقتي رزمندگان اسلام در عمليات خيبر وارد برخي از روستاها شدند آنها از رزمندگان اسلام استقبال کردند). از نظر استراتژيکي و سياسي هم چون عمليات جنوب در راه عراق را به دريا مسدود کرد و اروندرود در آن وجود داشت که مستمسک اصلي صدام به لحاظ سياسي براي حمله بود و ايران مي‌توانست آن زمينها را فتح کند. لذا جنوب داراي اهميت فوق‌العاده سياسي و استراتژيکي بود و تصرف هر قسمتي در جنوب مي توانست براي ايران برگ برنده‌اي باشد براي ميز مذاکره.

* تفاوت استراتژي نظامي ايران در اوايل جنگ و اواخر جنگ
در روزهاي آخر جنگ جلسات تحليل علت عقب‌نشيني رزمنده‌ها در بحث مي شد. يکي از اشکالات در زمينه آموزش رزمندگان بود.ايران عمدتاً نيروهايش را براي عمليات‌هاي آفندي آماده مي‌کرد. در حالي که آفند قوي نيازمند پدافند قوي‌تر است.
لذا رزمنده‌ها تاکتيک‌هاي پدافند مثل سنگرکندن، روش‌هاي پدافندي، عقب‌نشيني‌هاي تاکتيکي و پذيرش رخنه را زياد جدي نمي‌گرفتند. بنابراين قرار بر اين شد که تاکتيک‌هاي پدافندي آموزش داده شود. ولي فرصت نشد و بعد از چند ماه قطعنامه پذيرفته شد. يکي ديگر از پيچيدگي‌هاي آخر جنگ اين بود که عراق به شدت از امريکا ترسيده بود. عکس هاي هوايي که از سوي امريکا در اختيار عراق قرار مي‌گرفت و در کميته مخصوصي زيرنظر صدام تجزيه و تحليل مي شد نشان مي دادکه ايران
مي خواهد در هور عمليات کند ولي ايران عمليات والفجر8 در انتهاي دهانه اروند انجام داد. قضيه مک فارلين نيز مزيد بر علت شد و باعث شد هواپيماهاي عراقي يک کشتي امريکايي را هدف قرار دهند. ايران توانست با پيش گرفتن اصل غافلگيري و فريب دشمن در شلمچه و جزيره ام‌الرصاص هم عمليات ايذايي انجام دهد.
پيچيده شدن تاکتيکها در صحنه نبرد در پاي ميز مذاکره نيز استفاده مي‌شد. همچنين غربي‌ها مصمم‌تر مي‌شدند که نگذارند ايراني‌ها پيروز اين صحنه شوند. لذا پيچيدگي‌ مسائل سياسي نظامي جنگ افزايش پيدا کرد. پيچيدگي‌هايي که در پايان جنگ از نظر سياسي نظامي وجود دارد قابل مقايسه با اوايل جنگ نيست.

منبع: خبرگزاري فارس
نويسنده: مجيد تولايي

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس