«قاسم عبیری» از جمله خلبان های رزمنده
کشورمان که تجربه سال ها اسارت را نیز با خود به دوش می کشد ضمن تاکید بر
امکانات کمی که عراقی ها به لحاظ بهداشتی برای اسرا در نظر گرفته بودند از
فعالیت های آزاده ها سخن می گوید. به گفته عبیری اسرای جنگ در برخی اردوگاه
ها با امکانات کمی مثل تار و پودهای گونی های برنجی برای خود مشواک درست
می کردند و با استفاده از تنگ های پلاستیکی قاشق و چنگال فراهم می آوردند.
رفتار اسرزای ایرانی در عراق باعث شده بود سربازان عراقی که بعد از آن هم
با نحوه رفتار اسرای سایر کشورها مواجه شده بودند، از این گونه اقدامات
تعجب کنند و دست به تحسین اسرای ایرانی بزنند.
اما آنچه قسمت اعظم این گزارش را در بر می
گیرد وضعیت غیر قابل باور و سنگینی بود که اردوگاه های نظامی ارتش عراق که
برای اسرا پیش بینی شده بود کمترین امکانات بهداشتی را داشتند. «محمود
اقدامی» که به صورت بسیجی وارد جبهه جنگ شده بود و در ادامه به اسارت در
آمده بود این وضعیت ناراحت کننده را اینگونه توصیف می کند: در خود آسایشگاه
خبری از آب نبود. برای آوردن آب باید دویست متر از اردوگاه فاصله می
گرفتیم. در خیلی از موارد سربازان عراقی پشت سر ما می آمدند و با ضربان
شلاق قصد داشتند تشت را بیندازیم و برویم. این قضیه به نوعی مقاومت در میان
بچه ها دامن زد. تا آنجا که سعی می کردیم برای آرودن آب هر خطری را بقه
جان بخریم. درون دستشویی ها هم خبری از آب نبود. باید از سطل هایی برای
انجام دستشویی استفاده می کردیم و یک نفر فردا صبح ظرف پر از کثافت را می
برد و بعد از تمیز کردن می آورد. تجربه چنین اتفاقاتی و نبود کمترین
امکاناتی که برای زندگی عادی هر فرد لازم است بر خلاف آنچه مد نظر عراقی ها
بود وحدت اسرای ایرانی را افزایش داده بود و موجب شده بود در امور مربوط
به یکدیگر دلسوزی بیشتری داشته باشند.
«محمد نبی حق نگهدار» یکی دیگر از اسرای
هشت سال جنگ تحمیلی که قبل از اعزام به جنگ کارمند بخش نوسازی آموزش و
پرورش شیراز بود درباره شرایط سخت موصل های چهارگانه که تجربه اقامت در همه
آنها را نیز داشته اینگونه سخن می گوید:وضعیت در روزهای آغازین به شدت
وخیم بود. خیلی از بچه ها به اسهال مبتلا شده بودند و اگر همکاری سرباز
عراقی نبود خیلی از آنها بیش از این اذیت می شدند. یکی از سربازهای عراقی
که وضعیت ما را دید دو خشاب قرص آورد و ما بین همه بجه ها تقسیم کردیم.
حق نگهدار، فضای محدود و کوچک اردوگاه ها
را اینگونه ترسیم می کند: شب اولی که بجه های ایرانی را به استخبارات بغداد
بردند وارد اتاق مثلثی شکلی شدیم که ۶۰ اسیر را در آن جا داده بودند.
آنقدر آنجا آلوده بود و خون و کثافت مانده بود که تحمل ر سخت می کرد. یکی
از افسرهای عراقی گفت دوست دارید اینجا را تمیز کنید؟ ما هم گفتیم بله. در
همراهی با آقای موسوی( از همافرهای اهل تبریز) و یکی دو نفر دیگر از بچه ها
کل اردوگاه را شستیم البته بدون مواد شوینده و فقط با آب.
«محمد باقر مجیدی» هم که اسارت در موصل ها
را پشت سرگذاشته در مورد وضعیت الانبار می گوید: در آنجا خبری از امکانات
بهداشتی نبود. خیلی از بچه ها برای اولین بار در زندگی اشان شپش را دیدند.
اتاق ها پر از شپش بود. اگر می خواستیم به حمام برویم فقط امکان حمام سرد
وجود داشت البته چون تابستان بود سرما چندان اذیت نمی کرد. اگر یکی از بچه
ها مریض می شد دکتر می آوردند اما آنچه دکتر به عنوان دارو تجویز می کرد
صرفا مسکن بود. دهان خیلی ها پر از آفت شده بود. سعی می کردیم اگر گذرمان
به داروخانه می افتد تا آنجا که می توانیم کپسول و دارو برداریم…. بچه ها
لباس ها را با آب می شستند. البته مواد شوینده هم با توجه به بن های ۳۵
تومانی که می داند می خریدیم اما کفاف نمی داد.
«مجیدی» درباره ابتکار اسرای ایرانی برای
ضد عفونی کردن لباس ها هم صحبت کرد: اواخر حضورمان در عراق به وسیله المنت
هایی که می دادن لباس ها را می جوشاندیم و تا مدتی از شر بیماری ها خلاص می
شدیم. پتوهایمان را هم با همین کار ضد عفونی می کردیم. شپش ها زیر پوست
بچه ها تخم ریزی می کردند و این موضوع باعث اذیت شدن آنها می شد.
«اکبر برهانی»، از دیگر اسرای مقیم در موصل
در آن سال ها با اشاره به اینکه لباس اسرا به غیر آنچه روز اسارت تنشان
بود محدود به دادن سالیانه یک دشداشه، یک لباس زیر و یک کتانی می شد می
گوید: گوشت غذایی که به بچه ها می دادند مربوط به آن چیزی بود که از گوشت
های فریز شده از سال ۱۳۳۰( جنگ جهانی دوم) باقی مانده بود. در پاره ای
موارد از چند لاشه ای که به اردوگاه تعلق می گرفت دو تا سه لاشه کرم خورده
بود. برهانی در مورد برنامه غذایی سال های اسارت هم می گوید: هر روز صبح آش
برنج می دادند اما چه آش برنجی. برای ۷۰۰ نفر اسیر، دو کیلو رب گوچه مصرف
می شد و یک کیلو عدس .بنابراین به هر نفر بین یک تا دو عدد عدس می رسید.
ظهرها هم گوشت و برنج و نوعی گیاه شبیه کرفس می دادند.
«محمد نبی حق نگهدار» با آنکه دلش از گفتن
ادامه سخنانش ناراحت است می گوید: در برخی مواقع آشپزها را از آشپزخانه
بیرون می انداختند و روی غذا ادرار می کردند. بچه ها هم که نمی دانستند
این غذاها می خوردند. نمی خواستم این حرف ها را بزنم اما بگذارید مردم
بدانند بعثی ها رفتاری که در شان خودشان بود را با جوانان این ملت می
کردند. گاهی تمام وسایل ها را قاطی می کردند و شیر را روی لباس ها می
ریختند تا بچه ها با هم بحث کنند اما بچه های ما خیلی قوی تر از این حرف ها
بودند.
به نظر «حق نگهدار» اگر بنا باشد دوران
اسارت را به صد قسمت تقسیم کنیم تنها دو قسمت آن پر از تلخی و درد است و
بقیه اش همه درس و تجربه و شیرینی است.
گفت و گو با تک تک آزاده هایی که سخنانشان
در این گزارش آمد ما را به این نتیجه می رساند که پولادمردان ایران زمین
تنها از دوری از خانواده و شکنجه ها درد می کشیدند. از نظر بهداشتی خود
آزاده ها سعی می کردند برای خود کاری کنند. مثلا به صورت هفته ای یکبار
لباس هایشان را می جوشاندند تا آلودگی ها را بزدایند. خیلی از آنها سنگ
تمام گذاشتم مردم در روز بازگشت را به خوبی در خاطر سپرده اند و آن روز ها
را هرگز از یاد نمی برند. نیمه سوم سال ۱۳۶۹ برای ایران و ایرانی روز بزرگی
است چرا که خیلی از عزیزانشان به مام میهن و آغوش خانواده ها باگشتند.
* سایت جامع آزادگان
* سایت جامع آزادگان