کد خبر 46954
تاریخ انتشار: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۰ - ۱۳:۳۳

قبلا فکر مي‌کردم وقتي يک نفر در فرانسه زندگي مي‌کند، چنين و چنان است ولي واقعا فاصله ما خيلي نزديک است.

به گزارش مشرق، وقتي از نزديک کامران نجف‌زاده را ببيني، يک لحظه درميماني که آيا اين آدم ريزنقش، همان خبرنگاري است که با تک سوال هاي تند و تيز، سوژه هايش را در شرايط دشوار قرار مي دهد. او در فرانسه هم اين راهش را ادامه داد و با گزارش هاي متفاوتش، خيلي ها را پاي اخبار نشاند. اما همين سوال ها و همان زبان سرخ، عرصه را برايش در فرانسه تنگ کرد تا بالاخره با اولين بهانه، عذرش را خواستند.هرچند خودش مي گويد که دلش براي هيچ موضوعي در آن جا تنگ نمي شود.

اخراج اين خبرنگار بهانه اي شد تا تصميم به گفتوگويي با او بگيريم و بپرسيم از رسانه‌ها و جنگ‌هاي‌شان و اين‌که ما کجاي اين بازي جهاني قرار داريم.

از کي قرار شد برويد فرانسه؟

شهريور ?? به فرانسه اعزام شدم، خيلي قبلتر از آن قرار بود به فرانسه بروم. يعني از اواسط سال ??? اما بابت برخي کارهاي اداري و حرفه اي به تاخير افتاد. اين شد که تا پايان انتخابات رياست جمهوري در ايران ماندم و بعد هم تا کارهايم رديف شود، شد شهريور ???

يعني در بحبوحه حوادث پس از انتخابات. در فرانسه چه حسي درباره اين وقايع وجود داشت؟

وقايع بعد از انتخابات تاثيري بسيار منفي روي ذهن مردم خارج از کشور داشت. هم روي ذهن ايراني‌هاي خارج از کشور که منبع اطلاعاتي‌شان همين سايت‌ها هستند، هم روي ذهن مردم آن کشورها. ده‌ها قرارداد بزرگ اقتصادي ما لغو يا تعليق شد. ايران خيلي بابت اين وقايع هزينه کرد؛ هم اقتصادي، هم اعتباري.

چند نفر از خبرنگاران همکارت وقتي رفتي فرانسه به تو مي‌گفتند خوش به حالت؟!

قبلا فکر مي‌کردم وقتي يک نفر در فرانسه زندگي مي‌کند، چنين و چنان است ولي واقعا فاصله ما خيلي نزديک است. در خيلي از جاها ما جلو هستيم. شايد ??-??سال پيش يک فاصله‌اي بين ايران و اروپا بود ولي الان اصلا فاصله‌اي نيست. اين را من به عينه ديدم. بدبختي ما اين است که هميشه يک اقليتي داشتيم که آن‌جا را نهايت آمال‌شان مي‌ديدند و اصلا نمي‌توانند تحمل کنند که يکي بيايد بگويد آقا اين‌جا اين يک ايراد را هم دارد. يک عده هم هستند که مي‌گويند اين‌جا همه چيزش بد و سياه است. يک عده هم که با همين آرزوها رفته‌اند خارج و حالا گيرکرده‌اند و راه برگشت هم ندارند. همه هم به او مي‌گويند خوش به حالت. اين بنده خدا ديگر رويش نمي‌شود برگردد و بگويد ايران بهتر است.

احتمالا به عنوان خبرنگار راضي‌تر بودي به يک کشور متفاوت‌تر بروي تا يک کشور اروپايي مثل فرانسه؟!

در ابتدا دوست داشتم فرانسه را تجربه کنم اما بعدا فهميدم که فرانسه از نظر سوژه آدم را راضي نمي‌کند. خودم فکر مي‌کردم که بغداد و بنغازي خيلي خوب بود. حتي افغانستان براي مستندسازي خيلي بهتر است. فرانسه درگيري‌اش با روحيات مردم ايران هم کم است. مثلا من بگويم تورم فرانسه ?درصد بالا و پايين شد يا مشکلات اقتصادي‌شان تغيير کرد. خب، مخاطبم پاي تلويزيون مي‌گويد به من چه؟!
البته سوژه‌هايي هم بود که مي‌شد زوم مي‌کردم؛ مثلا پترس فداکار که واقعيت نداشت يا ژيان خاطره مشترکي بود بين ما و فرانسوي‌ها، گاوبازي و خيابان سعدي‌اش تا حدي. آن جاهايي که من فکر مي‌کنم سوژه‌هاي اروپايي‌مان با مخاطب ايراني تلفيق پيدا مي‌کرد و مخاطب احساس مي‌کرد که نيازهايش در آن سوژه تامين مي‌شود آن‌جا موفق بود و اين سوژه‌ها هم اندک بود.

کامران نجف‌زاده چه کار کرد که از فرانسه اخراجش کردند؟!

يک پروسه ??ماهه طي شد. ماه آخري که من آن‌جا بودم، ايران «جي دشموخ» خبرنگار فرانسه را اخراج کرد؛ بعضي‌ها گفتند اين به آن مربوط است. البته شايد بهانه خوبي بود. ولي از آن روزي که من رفتم آن‌جا برايم محدوديت ساختند. اول گفتند حق نداريد به کاخ اليزه برويد. البته اولش مي‌توانستم بروم ولي چند روز بعدش گفتند که نمي‌توانيد برويد. بعد گفتند مجلس نرويد، بعد گفتند ايران نرويد. اجازه سفر به هيچ کدام از کشورهاي شينگن را به من ندادند. رفتم پيش سخنگوي وزارت خارجه‌شان و گفتم آقا اين‌طور که نمي‌شود. يک‌هو بگوييد ما برگرديم. من تنها نماينده تلويزيون ايران هستم.

من ??ماه محدود بودم. يک ورزشگاه ساده مي‌خواستم بروم، نامه مي‌زديم ولي جواب نمي‌دادند. يواشکي با دوربين مي‌رفتيم در ورزشگاه و يک لحظه مي‌رفتم جلو که مثلا دارم فوتبال نگاه مي‌کنم و دوباره برمي‌گشتم عقب و بعد تصوير فوتبالي‌اش را مي‌زديم و… اين طور ما گزارش تهيه مي‌کرديم.

در حالي‌که صدها خبرنگار و مستندساز در اين ده ماه گذشته آمده‌اند ايران و مستند ساخته‌اند و خيلي از اين مستندها هم به طبع مسؤولان ما خوشايند نبوده. در اين شرايط ما اين‌طور تحت فشار بوديم. حالا بايد ديد که چه کسي اين موضع‌ها را مي‌تواند بالانس کند و از موضع عزت وارد شود.

من که به زور وارد فرانسه نشده بودم. خود فرانسه گفت بيا اين‌جا و طبق اين پروتکل قانوني عمل کن. آخر سر هم يک نامه کتبي به من زدند که شما در برابر فرانسه با گزارش‌هاي افراطگرايانه‌تان ايستاديد. شما نظم عمومي و امنيت عمومي فرانسه را با گزارش‌هاي‌تان به هم زديد و اين کار اصلا قابل بخشش نيست. تاکيد دارم: «با گزارش‌ها». چون نوشته شما به عنوان خبرنگار راديو و تلويزيون ايران در فرانسه به موضوعاتي پرداختيد که نظم عمومي فرانسه را به هم زده است. آخرين بند نامه هم اين بود که از شما دعوت مي‌شود خاک فرانسه را ترک کنيد. اتهام من اين است؛ «بر هم زدن نظم عمومي فرانسه».

با اين اوصاف، هر خبرنگار ديگري هم که به فرانسه اعزام مي‌شد، اخراجش مي‌کردند؟! يعني شما کار خاصي نکرديد؟!

از وقتي که من وارد آن دفتر شدم، کارت بعضي از بچه‌هاي دفتر که حدود ??سال بود آنجا کار مي‌کردند را هم تمديد نکردند. قدم خوب که مي‌گويند همين است‌ها! اقامت من را سه ماه، سه ماه تمديد مي‌کردند، درحالي که کارت پاسپورت من تا ???? بود. کارت خبرنگاري هم به من ندادند. علتش هم اين بود که ما وارد حريم‌هايي شديم که خيلي حساس هستند. اين‌ها اگر منافع مالي و حيثيتي‌شان به خطر بيفتد اصلا با کسي شوخي ندارند.

مثلا؟

مثلا اين‌ها يک شرکتي دارند به نام «سنوفي». اين شرکت بزرگترين توليدکننده و صادرکننده مواد دارويي به دنياست. ما گفتيم اولين مورد ايدز در ايران را همين شرکت به ايران آورد. هنوز هم غرامتش را نپرداخته. به عراقي‌ها، افغاني‌ها، عربستاني‌ها، آمريکايي‌ها و آلماني‌ها و… اين غرامت را داديد ولي هنوز به ما نداديد. رفتيم دم آن شرکت ايستاديم و هر کاري کرديم که با مديران‌شان صحبت کنيم، راهمان ندادند. سر جريان خودروسازي پژو خيلي جاها رفتيم، راهمان ندادند. سر گاوبازي‌شان رفتيم گزارشي از جنوب فرانسه گرفتيم که اين‌ها چطوري گاوها را مي‌کشند. به فاصله هفت، هشت روز بعد در پارلمان فرانسه سر اين موضوع بحث شد.

من سعي کردم حداقل بگويم که شما مگر نمي‌گوييد آزادي، دموکراسي و… مگر نمي‌گوييد ما ايراني‌ها نداريم. اصلا ما دموکراسي را نمي‌فهميم و جيدشموخ شما را هم اخراج کرديم. شما که دموکراسي داريد به ما ياد بدهيد که درستش چطوري است؟! شما به ما ياد بدهيد که من بروم در راهپيمايي شما گزارش بگيرم و هر که در ايران ببيند بگويد ببين چه فضاي آزادي است. آقاي نجف‌زاده! تو توانستي بروي گزارش بگيري و به تو دست هم نزدند. به بر هم زدن نظم عمومي هم متهمت نکردند.

پس چرا ما مي‌بينيم که در آشوب‌ها، خبرنگار بين پليس و تظاهرکنندگان است و دارد گزارش خودش را تهيه مي‌کند؟ پليس هم با او کاري ندارد.

اين اتفاق‌ها در انگليس مي‌افتد. آن‌ها خيلي باهوش‌ترند در مديريت رسانه به نسبت فرانسوي‌ها. فرانسه اين‌طوري نيست. سندش هم اخراج خود من. دبيرکل خبرنگاران برون‌مرزي هم يک موضع‌گيري در قبال دولت فرانسه کرده بود.

يعني اصولا در فرانسه هيچ خبرنگاري نيست که دولت‌مردان را ببرد زير ذره‌بين و آن‌ها را نقد کند؟

در انتقاد از دولت فرانسه هم کار مي کنند اما در پازلي که براي‌شان چيده شده… نه. واقعا اينطور نمي‌شود گفت. ببينيد، رئيس راديو و تلويزيون بين‌المللي فرانسه را ?? ساعته برکنار کردند، مرکزي که هيچکس نمي‌تواند به جز آن‌جا کار دومي داشته باشد و نظارت دارند بر تمام رسانه‌ها. آن‌هايي که روي رسانه‌ها نظارت دارند، رئيس‌شان را سارکوزي چون با سياست‌هايش نمي‌خورد سريع تغيير داد. چون وارد حريمي شد که نمي‌پسندند.

اين حريم‌ها و خطوط قرمز معلوم است؟

آنها خط قرمز زياد دارند؛ مثلا اگر تو به عنوان خبرنگار بيايي و بروي لايه‌هايي را بررسي کني که به نوعي مربوط به لابي صهيونيست‌هاست، مطمئن باش که فاتحه‌ات خوانده شده.

شما مصاديق اين را ديدي؟ يا چون ايراني هستي اين توهم را داري؟

مصاديقش زياد است. مثلا رئيس راديو بين‌المللي فرانسه چرا ?? ساعت برکنار شد؟ آقاي سارکوزي چرا تلفن هاي خبرنگاراني را که درباره واترگيت فرانسوي تحقيق مي‌کنند، شنود مي‌کند. اين‌که در نشريات هم افشا شده. چرا لپ‌تاپ‌هايشان به سرقت رفت. چرا بعد از آن کسي ديگر در اين باره صحبت نکرد؟

لابي صهيونيست‌ها ادعاي شماست؟

نه. آن‌ها خودشان هم مي‌دانند و قبول دارند که يک همچين چيزي وجود دارد. خود مردم مي‌دانند که يک لابي دارد آن‌ها را مديريت مي‌کند و به شدت از آن متنفر هستند و جرات ندارند درباره آن صحبت کنند. اين را مي‌داني کجا بايد ببيني؟! توي خلوت زندگي يک فرانسوي بايد بروي.

اصلا توانستي وارد خلوت زندگي يک فرانسوي بشوي؟!

آره. مثلا ما مي‌رفتيم سفر. فلان مسؤول هتل، بعد از پنج روز که ما در هتلش بوديم مي‌آمد و تازه با ما رفيق مي‌شد. اولش که مي‌گفتيم ايراني، شايد اولش ياد بمب مي‌افتاد و گارد مي‌گرفت. ولي بعد معلوم مي‌شد درد دل‌هاي‌شان. من اين‌ها را مي‌داني کجا ديدم؟ روي ديوارنوشته‌هاي مناطق پايين شهرشان؛ که نوشته بود مرگ بر صهيونيست.

اتهام شما برهم زدن نظم عمومي فرانسه بود. مگر گزارش‌هاي شما غير از شبکه‌هاي ايراني از جاي ديگري هم پخش مي‌شد؟

شبکه سحر، العالم، پرس تي وي و شبکه‌هاي داخلي آن را پخش مي‌کردند. شبکه سحر شبکه‌اي است که بيشترين مخاطب فرانسوي را دارد. مخصوصا بين مسلمانان‌شان که ??ميليون نفر است و البته حتي يک نماينده هم در پارلمان آن کشور ندارند. ما براي زرتشتي‌ها، يهودي‌ها و مسيحيان نماينده داريم.

افکار عمومي داخل ايران خيلي براي آن‌ها اهميت دارد. مثلا رايزني فرهنگي فرانسه در ايران کلي کار مي‌کند براي اين‌که جذب کند. کلي سرمايه‌گذاري دارد. حالا شما بياييد نشان بدهيد که آن کشوري که دارد اين فعاليت‌ها را انجام مي‌دهد، بزرگترين صادرات مواد غذايي‌اش «کبد چرب» اردک است که به زور غذا را به خورد اردک مي‌دهند و باعث مي‌شود اين حيوان بعد از ده روز به خاطر ترکيدن کبدش بميرد. معلوم است که جلوي اين گزارش‌ها را مي‌گيرند.

حالا آقاي معصومي‌نژاد را چهار تا انگ زدند که تو قاچاق اسلحه کردي و… البته بنده خدا اصلا اين کاره نبود. ولي به من که از اين جور چيزها هم نگفتند. خود دولت فرانسه مي‌گويد گزارش‌هاي من اين طور بوده و خودش هم بايد جواب بدهد ديگر.

سيستم ديپلماسي ما به اخراج شما اعتراضي نکرد؟

بايد اين کار را بکند. سفارت ايران در پاريس اين وظيفه را دارد که کار من را پيگيري کند و اگر بعد از دو ماه اين کار را نکند، بايد پاسخگو باشد. چون سفارت به من گفت که شما برو، پيگيري مي‌کنم. سفارت ايران در پاريس مسؤول است که اين کار را پيگيري کند، چون براي پرونده من لازم است.

اخراج شما را سفارت ايران در فرانسه تکذيب کرد؟!

آره. درست موقعي که من در کميساريا بودم، سفارت ايران در پاريس بيانيه داد که اخراج من از اساس کذب محض است. ببينيد چه علمايي آنجا نشسته‌اند که چنين چيزي را تکذيب مي‌کنند. من وقت سال تحويل داشتم کارتن‌هايم را جمع مي‌کردم.

اين شهر سرژي پونتوا و منافقين اصلا توي برنامه‌هايي که ساختي نبود. چرا؟

نه. اصلا سراغ‌شان نرفتم. به خاطر اين‌که وقتي مي‌بينم اينقدر حساس هستند روي من، کار امنيتي نبايد بکنم. يک دهم کارهايي که مي‌خواستم را نتوانستم انجام بدهم؛ به خاطر محدوديت. من هرجايي رفتم با ترس و لرز رفتم.

يعني سيستم ديپلماسي ما در خارج از کشور نمي‌تواند شما را به عنوان خبرنگار تامين کند؟!

بايد از سفارت ايران در پاريس بپرسيد! بايد وزارت خارجه جوابگو باشد که اولا چه کاري توانست براي من بکند؟ ثانيا موضع عزت، موضع عزت که مي‌گوييم الان کجاست؟! من که معادل جيدشموخ نيستم، معادل جيدشموخ مي‌شود مسوول «ايرنا» در فرانسه. ما اصلا تلويزيون هستيم و ربطي به هم نداريم. اگر معادل هستيم، آقاي «مايو» رئيس خبرگزاري فرانسه در ايران الان بايد اخراج شود. مگر نمي‌گوييم موضع عزت؟ خوب بياييد اخراجش کنيد ديگر. البته من به عنوان خبرنگار راضي به اين کار نيستم. ولي کار آن‌ها به عنوان وزارت خارجه متفاوت است.

هيچ وقت درخواست کرديد که با آدم‌هاي رده اول آ‌ن‌جا مصاحبه کنيد. چون آن‌ها به راحتي مي‌آيند و با رئيس‌جمهور ما مصاحبه مي‌کنند.

نامه نوشتيم ولي قبول نکردند. اين خيلي مشکل بزرگي است.

مشکل کيست؟

هر کسي که مسوول است، در حوزه رسانه و سياست خارجي ما. ما را از ??? کيلومتري خودشان هم راه نمي‌دهند. من نامه نوشتم تا با آقاي سارکوزي مصاحبه کنم، اصلا جواب ندادند. حتي نه هم نگفتند براي چي آن‌ها مي‌توانند بيايند با رئيس‌جمهور ما مصاحبه کنند؟ من زنگ زدم به يکي از دوستان در نهاد رياست جمهوري و گلايه کردم. گفتم اين‌ها سر و دست مي‌شکنند تا بروند با رئيس‌جمهور ايران مصاحبه کنند. خيلي براي‌شان مهم است. شما اين امکان را مي‌دهيد به‌شان. خوب بابا بگوييد من با خبرنگاران فرانسوي صحبت مي‌کنم، به جايش شما هم اين اجازه را بدهيد که نماينده تلويزيون و يا خبرگزاري ايران با رئيس‌جمهور شما مصاحبه کند. اصلا اين چيزي که من مي‌گويم پروتکل است. سفارت و وزارت خارجه ما بايد پيگيري کند. خبرنگار بدون حمايت دولتش که نمي‌تواند برود جلو. اصلا معلوم نيست که اين‌ها کجا دارند سير مي‌کنند. درواقع اين‌ها بحث سياست خارجي ماست ديگر…

شما بعد از اين‌که آمدي، اصلا تلاش نکردي اين موضوعات را منعکس کني؟ بروي سراغ سيستم رسانه‌اي رياست‌جمهوري يا وزارت امور خارجه و منعکس کني اين‌ها را.

فکر مي‌کنم اينها اصلا دغدغه‌هايشان نيست. چون اگر دغدغه‌شان بود، در ?? ماهي که شرايط من اين‌طور بود بايد به داد من مي‌رسيدند. يک حرکتي مي‌کردند؛ مثلا به جاي ??? تا خبرنگاري که مي‌آيد ايران، آن را مي‌کردي ?? تا، تا نماينده تلويزيون ايران به اين صورت مرخص نشود.

الان جنگ‌ها، تبديل به جنگ رسانه‌اي شده‌اند. با اين حساب آيا ما ظرفيت داريم که جنگ رسانه‌اي بکنيم؟!

مي‌توانيم. به نظرم مي‌توانيم. اگر يک مقدار روحيه محافظه‌کارانه را بگذاريم کنار، مي‌توانيم وارد خيلي از فضاها بشويم.

چه کسي روحيه محافظه‌کارانه را بگذارد کنار؟! خبرنگار يا مسوولين؟!

به نظرم بخش زيادي از آن مربوط به خبرنگار مي‌شود؛ مثلا خبرنگار ما در لندن خوب کار مي‌کند. شايد يک‌سري انتقاد هم داشته باشم، ولي خبرنگار ما در ميدان است.
آن‌جا من هرچه مي‌ديدم را گفتم. از دادگاه‌هايي که براي ميتران و شيراک برگزار شده بود. بايد خوبي‌هايشان را گفت که يک الگويي بشوند در داخل. به نظر من رسانه مومن جمهوري اسلامي نبايد هميشه نيمه خالي ليوان را نگاه کند. ما بايد خوبي‌هايشان را هم بگوييم.
البته آن‌ها اين کار را با ما نمي‌کنند. طرف مي‌خواست دم سفارت فرانسه در تهران پلاتو بدهد، اين‌قدر مي‌ايستاد تا يک گدايي از پشت او عبور کند و او اين صحنه را شکار کند. آن‌ها دنبال نقاط مثبت ما نيستند. من توي جشنواره کن بودم. يک بنده خدايي گفت اگر تو يک فيلم منفي بسازي، حداقل يک لوح، تشکري و… از تو مي‌شود. حالا تو برو در همان فضاي مثبت ببين چطوري تو را رد مي‌کنند.

خود ايتاليايي‌ها در مورد زلزله‌شان در جشنواره کن پارسال يک فيلم ساخته بودند، وزير فرهنگ ايتاليا اعتراض کرده و کن را تحريم کرده بود که چرا گفتي ما ناکارآمديم؟! ولي اين فيلم‌ها براي ما خوب است. بزنيد ما را نابود کنيد. هيچ خوبي‌اي هم ندارد اين مملکت. از نگاه اين‌ها، ايران همه‌اش بدبختي است. يک جورايي مارا گير آورده‌اند. بعد هم سرمايه‌گذاري کرده‌اند روي اقليتي که داريم. طرف به خاطر يک لوح و مدال کل کشورش را مي‌برد زير سوال.

بالاخره دشمنند ديگر! ولي ما چه کار مي‌کنيم؟! نگاه خبرنگار ايراني در خارج از کشور به خودش چگونه است؟ آيا خودش را يک کارمند مي‌بيند يا مثلا يک سرباز؟!

چون آن‌ها خبرنگار و همکار هستند نمي‌دانم چطور بگويم.

سوال را عوض مي‌کنم. آيا سيستم ما از خبرنگاران انتظار فعاليت جدي دارد؟!

سيستم ما انتظار دارد.

بالاخره اين انتظار بايد نمود بيروني داشته باشد؛ مثلا آيا از شما تقدير و تشکري هم شد؟!

بله تشکر کردند. آقاي ضرغامي تشکر کردند. معاونت سياسي سازمان تشکر کردند.

چطور مي‌توان وارد اين جنگ رسانه‌اي شد؟

ما به عنوان يک خبرنگار بايد از کسي وامدار نباشيم، چه داخلي و چه خارجي. اگر من وامدار دولت باشم (چه دولت را بپسندم چه نپسندم)، اگر من پنج تا سکه از معاون فلاني گرفته باشم، ديگر نمي‌توانم به او گير بدهم و انتقاد کنم.
در خارج از کشور هم به همين صورت است؛ يعني شما اگر احساس کنيد که من بايد بمانم تا زمان ماموريتم تمام شود، شدني نيست. آنها هم خوب بلدند چطور جذبت کنند. تيم دارند براي اين کار. يکهو مي‌بيني که يک عده وارد وبلاگت مي‌شوند و پيام مي‌گذارند که چه کار کني تا ماندني شوي. آن‌ها خوب بلدند وامدارت کنند.

يعني اگر آن مدل راه‌ها را بلد بودي و وامدار مي‌شدي، الان مي‌گفتي «کامران نجف‌زاده، خبرنگار صدا و سيماي فرانسه»؟!

واقعيت اين است که آن‌ها خيلي دنبال اين هستند که يک جورايي طرف را از داخل تهي کنند. معتقدم که خبرنگاران ما در خارج از کشور آدم‌هاي پاکي هستند. شايد از نظر کاري انتقاد کني، ولي اين را مي‌دانند که خاک اين مملکت خون شهيد خورده و آمده بالا. اما شايد از نظر رسانه‌اي جاي کار بيشتري داشته باشند.

مردم فرانسه چه برخوردي با يک خبرنگار ايراني داشتند؟!

در لايه زيرين مردم فرانسه -مسوولين‌شان را بگذريم- ته دل ?? درصد مردم‌شان اين‌طوري است که اگر يک ايراني را ببينند، با فلان کشور عربي خيلي فرق دارد. وقتي مي گويي ايران، نگاه‌شان به توي ايراني فرق مي‌کند. خيلي مثبت است. اگر هم بروي پيش مسلمانان که ديگر برايت مي‌ميرند. تقريبا در کل اروپا همين‌طور است. حتي من در آمريکا هم که بودم يک نگاهي به اين شکل بود. مسلمانان‌شان اين‌طوري بودند.

اين ايده‌ها و سوژه‌ها را از کجا گير مي‌آوري؟! ديزي در فرانسه، خيابان سعدي در پاريس و…

خب، هر خبرنگاري يک حوزه‌اي را کار مي‌کند و دوست دارد؛ مثلا من کار اقتصادي را دوست ندارم، فضاي اجتماعي را بيشتر دوست دارم. براي پيدا کردن اين سوژه‌ها، کانال‌هاي زيادي مي‌زديم با ايراني‌هايي که مدت‌ها آ‌ن‌جا زندگي مي‌کردند. بعد تيپ‌هاي‌شان متفاوت بود؛ مثلا آنکه لوتيمنش بود يک روز گفت عمومحسن اين‌جا قهوه‌چي است. يکي ديگر از ايراني‌ها مي‌گفت مي‌داني اينجا يک حمام عمومي دارد. وقتي ارتباطات خودت را با آدم‌ها گسترده کني، آن‌ها هم مي‌فهمند که تو چه تمايلاتي داري و مي‌تواني کلي اطلاعات و سوژه و ايده گير بياوري.

اين به پيشينه آدم‌ها ربطي ندارد؟

خيلي. من فکر مي‌کنم کار خبرنگاري بالذات است. اکتسابي نيست؛ يعني نمي‌تواني بگويي آقاي فلاني شما بيا و بشو خبرنگار. طرف بايد از اول آن ژن را داشته باشد. همان‌طور که نمي‌شود به يک آدم گفت از اين به بعد تو بيا بشو داستان نويس، بيا بشو فيلم نامه نويس. روزنامه نگاري هم ذاتي است.

چرا مردم کامران نجف‌زاده را مي‌شناسند و دوستش دارند؟

من به اين فکر مي‌کنم و دوست دارم کاري بکنم که سوال و زبان مردم خودمان باشد. حسم هم از احساس مردم نشأت مي‌گيرد و مي‌پرسم مردم نسبت به اين کار چه حسي پيدا مي‌کنند. هميشه دنبال اين بودم.

اين موضوع هزينه هم داشته برايت؟!

توي فرانسه اين‌طوري بود. داخل هم تا حدي؛ چون اين موضوع با منافع خيلي‌ها گره مي‌خورد. در داخل وقتي اسم ده مفسد اقتصادي را مي‌گويي، اين ده نفر، ده تا تيم هم دارند که حالا در سايت‌ها و زيرمجموعه‌هاي‌شان به تو حمله مي‌کنند.

توي مملکت ما انتقاد کردن خيلي راحت‌تر از دفاع کردن است. بعضي وقت‌ها که مي‌خواهي از فلان کار مثبت يک نفر دفاع کني، به تو انگ مي‌زنند که اي بابا تو هم شده‌اي نان‌خور فلان‌جا. بعضي وقت‌ها جرأت بايد داشت. چون دفاع کردن هزينه‌هاي بيشتري از انتقاد کردن دارد.

براي همين بعضي‌ها با تو لج هستند؟!

قبل از انتخابات برايم يک سونامي وحشتناک درست کردند. رفيقم زنگ مي‌زد مي‌گفت که ايميل برايم زده‌اند که فلاني اين‌طوري يا آن‌طوري. حدود يک ميليون ايميل زدند. به هر حال يک جرياني بوده که وقتي مي‌خواسته حرکت کند در مسير انتخابات، بايد يک جاهايي را مي‌زد؛ مثلا تو اگر تلويزيون را بخواهي بزني، بايد چهار نفر را در آن گير بياوري و بزني؛ چهره هم مورد تهاجم قرار بدهي بهتر است.

اما اين موضوع يک خوبي‌اي داشت و آن اين بود که من خيلي پوست کلفت شدم. قبلا نظري که آن لايه خاص مي‌داد برايم مهم بود ولي الان ديگر آن‌طور نيست. آن لايه سوار بر هيجان است و به نتيجه‌اي هم نخواهند رسيد. الان ديگر به موضوعات پيش پا افتاده‌اي مثل تقسيم‌بندي دو فيلم سينمايي روي پرده رسيده‌اند.

کدام فرانسه؟ کدام دموکراسي؟

در آن‌جا همه با هم يکي هستند. سه تا وزير خارجه عوض شدند ولي کار ما همان بود. به خود نيکلا سارکوزي سفارت ما نامه زد، باز وضعيت همان بود. آن‌جا در حوزه سياست‌شان يک لابي محدود و معدود صهيونيستي دارند که برايشان تعيين تکليف مي‌کند و کسي هم نمي‌تواند خارج از اين محدوده بازي کند. فرانسه سارکوزي با فرانسه شيراک فرق مي‌کند. فضاي شيراک خيلي متفاوت‌تر از سارکوزي بود و تاثير اين لابي هم روي او بسيار کمتر بود و اين لابي اين‌قدر گسترش پيدا نکرده بود. صهيونيست‌ها آخر سال يک جشني دارند که اگر آن جشن را برگزار کنند و يک نفر از سردمداران فرانسه را در آن دعوت نکنند، آن فرد مي‌داند که ديگر از حيات سياسي کنار گذاشته شده. اگر آن‌جا بگويي مک‌دونالد بد است هم مشکل داري. ديگر اجازه کارکردن سياسي به تو نمي‌دهند. اين‌ها اصلا شوخي نيست. من خودم يک زماني فکر مي‌کردم اين يک بخشش توهم است.
اين به آن معني نيست که فرانسه کلا دروغ بوده. فرانسه قبلا دموکراسي داشته، خيلي جاها آزادي داشته. ولي فرانسه‌اي که سارکوزي ساخته آن فرانسه نيست. اين‌ها دارند خرج مي‌کنند از آن سابقه تاريخي‌شان. از زماني که واقعا دموکراسي داشتند. از زماني که امام خميني(ره) هم مي‌آمدند آن‌جا و مي‌گفتند تمام رسانه‌ها در اختيارتان و کار کنيد. الان ديگر به من خبرنگار هم اجازه کار نمي‌دهند.

ما آن‌جا دفترمان را کرده بوديم يک رايزني فرهنگي. مثلا روساي انجمن‌هاي اسلامي مسلمانان در آنجا مدام رفت و آمد داشتند. سردبير لوموند ديپلماتيک مدام آن‌جا بود. آدم‌هايي که در عالم روزنامه‌نگاري‌شان وزنه‌اي هستند؛ مي‌آمدند و مي‌رفتند. از چپ‌ترين تا راست‌ترين‌شان.

در بحث انرژي هسته‌اي کتابي را با تاليف دکتر طباطبايي منتشر کرديم به نام «ايران؛ واقعيت ايران». اصلا اين موضوع به من ربطي نداشت. اولين بار هم هست که اين را مي‌گويم. ده شب بيدار مانديم و اين فيلم را تدوين کرديم. اين که نه کار من بود و نه در حيطه ماموريت من. ولي نظرم اين بود که ما که آمده‌ايم اين‌جا و داريم پول مي‌گيريم، بايد خوب کار کنيم. واقعا سعي‌مان را مي‌کرديم. از ?صبح تا ?? شب يک ضرب کار مي‌کردم. نمي‌توانستي هم بگويي محدودي. فرانسوي‌ها يک در را نيمه باز مي‌گذارند. نه کامل آن را مي‌بندد و نه کامل آن را باز مي‌کنند. نمي‌توانستم بگويم محدودم چون مي‌گفتند پس چطور گزارش مي‌گيري، اصلا يک گيري انداخته بودند ما را.

دردي که باعث ناراحتي فرانسوي‌ها شده از اين است که مي‌بينند همه ما را تحريم کرده‌اند، ولي ما سرپاي خودمان ايستاده‌ايم.

همين فرانسه ده روز اعتصاب بود. روز يازدهم اين اعتصاب، با ضرب و شتم درب پالايشگاه‌هاي بنزين را باز کردند. گفتند کلا شما را از کار برکنار مي‌کنيم. به مهاجرها گفتند هويت‌تان را مي‌گيريم. يک نوع سيستم پليسي و ديکتاتوري در آن‌جا وجود دارد. اگر همه کشورها فرانسه را تحريم مي‌کردند آن وقت معلوم نبود چه بلايي سرشان مي‌آمد. من توي پمپ بنزين ديدم که بعد از چند روز اعتصاب، اين آدم‌هاي تر و تميز با ماشين بکوبند به آن يکي که چرا در صف پيچيدي جلوي من؛ تازه يک ربع بود که پليس از صف پمپ بنزين رفته بود.

غرب يک خوبي هايي دارد و يک بدي هايي. واقعا بايد يک نگاه خاکستري داشته باشيم.

 

منبع: همشهري آيه
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس