مشرق- يکي از نشانههاي آدمهاي ضعيف (و ترسو) دير واکنش نشان دادن نسبت به خطر، توهين و هرگونه گرفتاري و دردسر است. اين افراد چون نميخواهند با خطر مواجه شوند سعي ميکنند آن را نبينند. مثلاً اگر دقت کنيد، وقتي يک مدير در محيط اداره يکي از کارمندان زير دستش را به دليلي توبيخ ميکند، به او هشدار ميدهد، يا چيزي ميگويد که معنايي توهينآميز دارد، بسته به ميزان ترس يا شجاعت آن کارمند، مدت زماني طول ميکشد که تهديد مذکور به رسميت شناخته شود. (معمولاً کارمند ياد شده ميگويد: بله؟... متوجه نشدم... در مورد کدام مسأله صحبت ميفرمائيد؟... چطور؟... از چه نظر؟) در اين موارد، اين خطرات و تهديدها نيستند که ابهامآميزند، بلکه ابهام در ذهن و نوع ادراکات مخاطب است. يعني مخاطب چون «نميخواهد» نميفهمد. اگر بخواهيم قاعده يادشده را به ابعاد مادي و جسماني محدود کنيم (که بتوان با زبان آمار و ارقام از آن صحبت کرد) اين موضوع در بين طيفهاي مختلف ورزشکاران تحقيق و آزمايش شده. تحقيقات نشان ميدهد که ورزشکاران نسبت به آدمهاي معمولي، گاهي تا حدود چهار برابر سريعتر نسبت به پيامهاي دريافتي عصبي واکنش نشان ميدهند. (و گويا بسکتباليستها در اين زمينه رکورددار هستند و بعد پينگپنگ و بوکس و بدمينتون و...) مثلاً اگر يک آدم معمولي هنگام عبور از عرض يک خيابان ناگهان از پشت سر صداي بوق ماشين بشنود، اين پيام عصبي حدود سه تا چهار دهم ثانيه طول ميکشد که براي مغز داراي مفهوم شود. و دو سه برابر اين مدت زمان طول ميکشد که شخص واکنش مناسب نشان داده و از خطر احتمالي دور شود. (اما آدمهاي ورزشکار به مراتب با سرعت بيشتري متوجه خطر شده و نسبت به آن واکنش مناسب نشان ميدهند.) در اين بين برخي از حيوانات واقعاً شگفتانگيزند. مثلاً گرگ حيوانيست که اگر از روبهرو به آن شليک کنيد، در فواصل بيشتر از پنجاه متر گاهي ميتواند مسير گلوله را تشخيص داده و جاخالي دهد. يا برخي از عنکبوتها در کسر کوچکي از ثانيه، ميتوانند هنگام مبارزه با رقيب بارها ضربه بزنند يا دفاع کنند.
الغرض، تا پيش از انقلابات اخير در کشورهاي اسلامي (از واقعه يازده سپتامبر به بعد) طبق آمارهاي رسمي فقط در عراق و افغانستان حدود يک ميليون نفر کشته شدهاند! نميدانم تا به حال به ورزشگاه آزادي تهران رفتهايد؟ وقتي ورزشگاه تعطيل ميشود، براي لحظاتي طولاني همينجور امواج جمعيت است که در خيابانها و محوطههاي اطراف راه ميروند و حرکت ميکنند. اين ورزشگاه که بزرگترين استاديوم حاضر در ايران معاصر است، در حسّاسترين بازيها چيزي حدود صد هزار نفر جمعيت را در خود جا ميدهد. حالا حساب کنيد يک ميليون جنازه خونآلود چقدر جا ميگيرد؟! اگر اين جنازهها را مثلاً به فاصله يک متر از يکديگر به صورت قطار کنار هم بخوابانيم، ميشود هزار کيلومتر! اگر بنا بود جنازه يکي از دوستان خود را بين اين همه آدم پيدا کنيد، چقدر بايد راه ميرفتيد؟ تقريباً از تهران تا مشهد... قديمها وقتي با پاي پياده از اين مسير به زيارت امام رضا(ع) ميرفتند، گاهي دو سال طول ميکشيد. درخت نه! بوتههاي خار کنار جاده نه! جنازه... جنازه آدم! آدمهاي مسلمان. و بدبختانه اکثراً از جمعيت شيعيان ساکن اين مناطق. شيعياني که ناخواسته و ندانسته، بر حسب تقدير ساکن مناطقي شدهاند که بيش از شصت درصد منابع نفت و گاز جهان را در خود جاي داده است. استاد معلم در آن مثنوي معروف (که به مناسبت شهادت آويني سروده بود) ميگويد:
جنازهها، جنازهها، جنازههاي خونچکان
تو شير شرزه خود نهاي، دمي به لابه مي تکان...
ميگويد، اگر شير شرزه و شجاع نيستي، حداقل مثل سگ، به نشانه عجز و التماس دمي تکان بده! نميخواهم بحث را «شيعه و سني» کنيم، اگرچه وهابيت کثيف آلسعود، اين کفتارهاي نوکر آمريکا و انگليس در طول اين سالها از شرايط بحراني امت اسلامي حداکثر سوءاستفاده را کردهاند و سالهاست در پاکستان و افغانستان و عراق و... وقاحت و حماقت به خرج ميدهند. از آن طرف مسلمانان را به جهان آدمهايي خونخوار، بيمنطق و بنيادگرا (!؟) معرفي ميکنند و از اين سو حتي دعا کردن را براي مبارزان حماس و حزبالله حرام ميدانند؛ در افغانستان فتوا ميدهند نوزادي که در شکم زن شيعه است، غنيمت جنگي محسوب شده و ميتوان به بردگياش گرفت! و در يمن و بحرين... بگذريم. (مولوي و سعدي هم سني بودند و «ملاعمر» هم اسم خودش را گذاشته سنّي!)
در برجهاي دوقلو چند نفر کشته شدند؟ براي انتقام هريک آپارتمان، به خاک سياه نشاندن يک کشور اسلامي – به صورت رسمي! بعد از يازده سپتامبر رسانههاي آمريکايي کاري کردهاند که امروز در هريک از کشورهاي عضو پيمان ناتو، حتي در دورافتادهترين شهرهاي کوچک، هرجا تقي به پوقّي بخورد (مثلاً وقتي يک رانند مست در اتوبان حادثهآفريني کند و چهار-پنج اتومبيل با هم تصادف کنند و ده-بيست نفر رهگذر در محل حادثه اجتماع کنند و...) فوراً مردم به يکديگر خيره شده و در نخستين ابراز نظر ميپرسند: باز هم مسلمانهاي تروريست؟! چند نفر بودند؟ از کجا فرار کردند؟ و... ماجراهاي فتنه انتخابات يادتان هست؟ هنوز از نخستين شلوغيها چند ساعت نگذشته بود که وزارتخانههاي خارجه انگليس و آمريکا و فرانسه و... با محکمترين و شديدترين ادبيات ديپلماتيک اعلام موضع کردند. درست مثل گرگها و عنکبوتهاي يادشده در ابتداي اين نوشتار! تا حس کردند شرايطي به وجود آمده که شايد بتوان به جمهوري اسلامي ضربه زد – حتي اگر هر آدم عاقلي تشخيص بدهد که اين نظام با اين کارها ساقط شدني نيست – معطل نکردند. احمقها آنقدر عجله کردند و شتابزده وارد ميدان شدند که خودشان باعث دردسر عوامل فتنه شدند. مردم ايران صد سال ديگر هم دلشان با انگليسيهاي کثيف صاف نميشود. نهتنها ايران، بلکه مردم هيچ کشوري به اين راحتي جنايت آمريکا را در هيروشيما و ناکازاکي و ويتنام و الي ماشاءالله... فراموش نميکنند. (ژاپن بيچاره عملاً تسليم شده بود! دليلي نداشت صدها هزار زن و بچه و پير سالخورده را به بدترين و خبيثترين شکل جزغاله کنند؟! فقط براي اينکه از جمعيت آينده کره زمين زهر چشم بگيرند...) بيبيسي و شبکههاي آمريکايي آنقدر سريع و شديد وارد عمل شدند که منفوريت خود را فراموش کردند. با اين حال در برخي موارد به يکي – دو ساعت نکشيد؛ تمام کشورهاي غربي کاردار سفارتها را به وزارت خارجه خودشان فراخواندند و به وقيحانهترين شکل در امور داخلي ايران دخالت علني کردند!
اما نهادهاي رسمي از اين نظر چگونهاند؟ چقدر طول ميکشيد يک هشدار و اعلام خطر از رشتههاي عصبيمان با صخرهنوردي و قلاب فلزي و... وجب به وجب صعود کند و بالا برود و به مغز برسد؟ چند سال؟
عربستان سعودي اين اواخر يکي-دو تا تيم فوتبال فرستاده ايران. بنده خداها خودشان ميگفتند در ايران امنيت نيست- ها! باورشان نميشد ايران چقدر امن است. آنقدر امن است که حال آدم از هرچه امنيت است، بهم ميخورد! چند سال است حاجي ما در مقام ابراهيم دستش را براي دعا بالا ميآورد، شرطهها با باتون ميکوبند روي دست پيرمرد، يا پيرزن... که ممنوع! حاجي لا... هذا هست ال بُت فرستي... الامريکا لا بُت... لاهبل... الحبيب... الارباب... ال انگليس عزيز... ال ناز ناز جولي...
چند جوان از مرحله پرت، هوس کردند بروند استاديوم حداقل چند تا شعار بدهند. حداقل اعلام کنند که بابا! داريم ميبينيم در بحرين قرآن آتش ميزنيد. ميفهميم چقدر نوکر ناتو شدهايد و مثل سگ از ناوهاي آمريکايي حساب ميبريد! ميدانيم حتي اگر مسيحي و کمونيست هم شويد، روي ذخاير نفت خوابيدهايد و بيخ گوش منافع ملي آمريکا و شرکتهاي نفتياش نفس ميکشيد. و بايد آرام نفس بکشيد! چند جوان رفته بودند استاديوم آزادي، چند تا شعار بدهند. آقاي کاشاني کم مانده بود «ککتول مولوتوف» در حلق اين بندگان خدا فرو کند! که اي داد، اي هوار! مهماننوازي چه ميشود؟ مگر ميشود ورزش را سياسي کرد؟ گفتيم سياست بايد اسلامي باشد، اما نه هر سياستي! سياست ورزشي امرش علي حده است. مردم بيچاره بحرين و يمن دارند مثل برگ خزان به زمين ميريزند؟ به من چه مربوط؟ فقط بگوييد روي چمن استاديوم نريزند که برادران وهابي ما اوقاتشان تلخ شود! هرجا و هرقدر که ميخواهند بريزند و بميرند عيبي ندارد. اين فوتبال است نه نمازجمعه! اين توپ است، نه کلامالله مجيد! حرمت فوتبال و احترام توپ چيز ديگريست.
من نميدانم اين آزادي بيان چرا هروقت به ما ميرسد، استاديومش تعطيل است؟ چرا مردم مصر و ليبي و بحرين «مردم» نيستند؟ نميدانم اين ارزشهاي اخلاقي که همهاش نسبي و کشک است، چرا وقتي اخلاق ورزشي ميشود نسبيت عام و خاص انيشتين هم نميتواند حريفش شود؟ چرا ميشوند بلانسبت؟ فقيرترين جوانهاي زاهداني را در دورافتادهترين کپرها پيدا ميکنند، علناً با پول و امکانات عربستان سعودي ميبرند پاکستان، ده-بيست سال بهترين خوابگاه، کمک به خانواده، مثل پشگل دلار نفتي خرج ميکنند که وهابي پرورش دهند و بيندازند جان مردم کشور خودشان. ميگويند اين حساب بانکي را به اسم پدر و مادرت باز کردهايم، اين بمبها را ببند به کمرت، برو خودت را منفجر کن، همين امشب سلام ما را به پيامبر رحمت و مهرباني برسان!
اگر اسلام از سياست جداست، اين وهابيت کثيف از جان مردم جنوب ايران چه ميخواهد؟ در يمن و بحرين چه غلطي ميکند؟ چه کسي چهره مسلمانها را به دنيا تروريست نشان داد؟ اگر جدا نيست... يکي جواب آقاي کاشاني را بدهد!
والسلام.
*نعمتالله سعيدي