کد خبر 44670
تاریخ انتشار: ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۰ - ۱۴:۳۰

به گزارش مشرق، آينده گفت و گويي با هاشمي را به شرح زير منتشر کرد: جناب آقاي هاشمي رفسنجاني! با توجه به اين که به زودي خاطرات سال 1367 جنابعالي منتشر مي‌شود، خاطراتي که تاکنون منتشر شده است، تمام مسائل مربوط به جنگ و دهه اول انقلاب را به نوعي پوشش مي‌دهد. اين خاطرات در واقع اولين گفته‌هاي نيمه‌رسمي حوادثي است که اتفاق افتاده. خاطرات شما علاوه بر اينکه در گزارش‌ها و اخبار همان روزها آمده است، بحث‌ها و گفتگوهاي زيادي را ايجاد کرده‌که به نظر مي‌رسد در تاريخ انقلاب يکي از مهم‌ترين اسناد و روايات محسوب شود.
بنابراين احساس کرديم حواشي و ابهاماتي درباره بعضي از موضوعاتي که در خاطرات شما به آنها اشاره شده، وجود دارد. مطمئناً مسائلي وجود دارد که يا ناگفته مانده و يا نياز به توضيحات بيشتري دارد. در اين چارچوب درخواست کرديم سلسله گفتگوهايي با حضرت‌عالي داشته باشيم که موضوع اصلي آن خاطرات دهه اول و به‌ويژه مسائل مربوط به دفاع مقدس مي‌باشد.
 

? آنچه که در نگاه اول نظر هر کسي را جلب مي‌کند، اين است که اين خاطرات چگونه تنظيم شده است؟ چه ميزان سانسور داشته است؟ آيا مطالبي وجود دارد که اساساً منتشر نشده باشد؟ روش انتشار خاطرات شما به چه شکل مي‌باشد؟ با دفتر مقام معظم رهبري و مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام(ره) چگونه هماهنگي مي‌شود؟ اصلي‌ترين دغدغه ما اين است که اين روزها متأسفانه به خاطر مواضع سياسي افراد و اختلافات ديدگاهي که وجود دارد، بسياري از افراد دارند تاريخ ديروز را به شکل دلبخواه مي‌نويسند. البته برعکس اين عقيده نيز وجود دارد که بعضي‌ها دارند زندگي سياسي خويش را رفو مي‌کنند. يعني ممکن است بسياري از مسائلي که اين روزها مطرح مي‌شود، در تاريخ اتفاق نيفتاده باشد، ولي افرادي دارند اين‌گونه وانمود مي‌کنند.

به هر حال نوشتن خاطرات از سوي شما يک جنبه مثبت بسيار خوبي دارد که پيشتازيد. يعني جلوتر از ديگران روايت‌هاي دسته اول انقلاب را به مردم ارائه مي‌دهيد. در عين حال از نظر بعضي‌ها کمي نکات منفي دارد که مي‌گويند دست خودتان را بستيد. به طوري که بعدها نمي‌توانيد تغيير بدهيد و يا آن‌گونه که دلتان مي‌خواهد، بعدها بنويسيد. البته بر عکس اين تحليل نيز وجود دارد که بعضي‌ها مي‌گويند اين‌گونه تاريخ‌نويسي شما ابهاماتي دارد. يعني به گونه‌اي نوشتيد که بعدها بتوانيد دلبخواه، تفسير و يا تحليل کنيد. البته شايد استدلال شما چيز ديگري باشد. اجازه مي‌خواهم بحث را از اينجا شروع کنم که شما اين يادداشت‌ها، به‌خصوص آن روزنويسي‌ها را چگونه شروع کرده‌‌ايد؟ چگونه مي‌نوشتيد؟ چقدر برايش وقت مي‌گذاشتيد؟ در مقدمه و پانويس خاطرات سال 1366 خود اشاره فرموديد که دو دفتر فراهم کرده بوديد. برخي بر اين باورند که به خاطر بي‌اعتمادي به اعضاي خانواده‌ مجبور شديد دو دفتر براي نوشتن خاطرات فراهم کنيد. اين خاطرات چگونه نوشته شد؟چه قدر دقت داشتيد تا مطالبي که مي‌نويسيد بعدها دقيقاً مورد استفاده قرارگيرد؟

? بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم، قبل از انقلاب که به خاطر مسائل امنيتي نه‌ تنها خاطرات بلکه مذاکراتي را که با مبارزين در خصوص مسائل مبارزه داشتيم، نمي‌نوشتيم. بعد از انقلاب نيز تا مدت‌ها همان وضع را داشتيم. مثلاً زماني که شوراي انقلاب کارش را شروع کرده بود، ديگر رژيم سابق نبود، اما اوضاع به‌گونه‌اي بود که دوستان عضو شورا ترجيح داده بودند که مذاکرات را ضبط نکنيم. شايد اشتباه بود و بايد ضبط مي‌کرديم تا حفظ مي‌شد. ولي عجيب است که تمام کارهاي دوره شوراي انقلاب ضبط نشده است. از مذاکرات شوراي انقلاب فقط يادداشت‌هاي خيلي مبهم دکتر شيباني موجود است که بعدها در مجلس تدوين و تايپ شد که الان متن تايپ شده آن موجود است. ولي خيلي ناقص است، مثلاً يک يا دوصفحه درباره يک جلسه مذاکره اعضاي شوراي انقلاب مي‌نوشت که دو تا سه ساعت بحث‌هاي بسيار فشرده درباره موضوعات بسيار مهم بود. شايد در سال‌هاي اول انقلاب همه اين‌گونه فکر نمي‌کردند، ولي ما به خاطر نگراني‌هاي به ‌جا مانده از دوران مبارزه به اين نتيجه رسيده بوديم که ضبط نکنيم. البته تصميمات و مصوبات شورا به دقت تهيه، ابلاغ و منتشر مي‌شد.

من از سال 1360 به اين فکر افتادم که کارنامه خودم و مطالب مهم را بنويسم. انقلاب هم تثبيت ‌شده بود و بعضي از ملاحظاتي که داشتيم، ديگر نبود. کارهاي ما هم واقعاً زياد بود. صبح از لحظه‌اي که از خواب بيدار مي‌شديم، تا شب که مي‌خوابيدم، يکسره کار مي‌کرديم. کارهاي متنوعي در دست ما بود. فرصت اين که يادداشت‌هاي مفصلي داشته باشيم، نبود. آن موقع به اين فکر افتادم که الان به صورت مختصر بنويسم تا جاي پاي هر موضوعي که روشن باشد.

بر اساس مشاهدات عيني خودم و اطلاعات واقعي که بود، يک مسير تاريخي را مشخص مي‌کردم و مي‌نوشتم. براي اينکه نظمي هم داشته باشد، ترجيح دادم که در يک تقويم بنويسم.يک صفحه تقويم چقدر ظرفيت دارد؟ معمولاً آخر شب مي‌نوشتم. گاهي دو روز نمي‌نوشتم و مطالب آن دو روز را يک شب در دو صفحه از همان تقويم مي‌نوشتم.

در اکثر روزها معمولاً آخر شب که همه کارها تمام مي‌شد، خاطرات آن روز را در يک صفحه تقويم مي‌نوشتم. بعضي روزها صفحه پر مي‌شد و مطالب اضافه را در صفحات ديگر تقويم و يا صفحات يادداشت مي‌نوشتم. خاصيتي که داشت اين بود که در هر صورت مي‌نوشتم. اگر مي‌خواستم مفصل بنويسم، هر موضوع آن يک تا دو صفحه را مي‌گرفت. اگر واقعاً به صورت تفصيلي مطالب را مي‌نوشتم، مي‌بايست هر موضوع را در چند صفحه بنويسم. ولي من سعي مي‌کردم خاطرات يک روز را در يک صفحه بنويسم که هنوز هم همان‌گونه ادامه مي‌دهم.

مثلاً درباره مصاحبه امروز شما، امشب در يک يا دو سطر مي‌نويسم که آقايان آمدند سؤالاتي را راجع به خاطرات مطرح کردند و من هم جواب‌هايي دادم. شرح کامل اين مصاحبه را به زماني موکول مي‌کنم که اين خاطرات به همراه اسناد آن منتشر مي‌شود. چون شرح کامل اين مصاحبه با همه سؤال‌ها و جواب‌ها ضبط مي‌شود و در اسناد مي‌ماند.

بعد از شما نيز اگر ملاقاتي داشته باشم، همين مقدار مي‌نويسم. گاهي روزي چند ملاقات دارم که دربارة هر کدام کمي مي‌نويسم. گاهي سخنراني مي‌کنم، مثل سخنراني مفصلي که ديروزدر ديدار با پژوهشگران دانشگاه آزاد اسلامي داشتم. چند کلمه سخنراني را در خاطرات مي‌نويسم و بقيه آن در متن کامل سخنراني هست. هر کس بخواهد، مي‌تواند به فايل صوتي يا نوشتاري آن مراجعه کند. معمولاً وقتي قرار شد خاطرات امسال چاپ شود، سخنراني‌ها نيز چاپ مي‌شود.

ناکنون هر سال همراه با خاطرات چند کتاب ديگر با عناوين سخنراني‌ها، پيام‌ها، مصاحبه‌ها، نامه‌ها، احکام و... چاپ شده و خاطرات سالهاي 57، 58 و 59 هم با استفاده از همان اسناد تهيه شده که تدوين و منتشر کرده‌ايم. روزانه و نسبتاً تحليلي است. جلسات گروهي يا فردي هم که ضبط مي‌شود. در خاطرات به فهرست مطالب آن اشاره مي‌شود و در زمان نشر خاطرات به پيوست يا مستقل منتشر مي‌گردد.

مختصرنويسي را انتخاب کردم تا بتوانم کار را در هر شرايطي ادامه بدهم. به جبهه نيز که مي‌رفتم، همان شب آن مقداري را که مي‌توانستم، يادداشت مي‌کردم. گاهي مطلب يا موضوعي از قلم افتاده و گاهي اتفاق مي‌افتاد که دو سه روز نمي‌نوشتم، ولي عناوين را در کاغذهاي همراهم يادداشت مي‌کردم تا فراموش نشود و روزهاي بعد آنها را در تقويم خويش بياورم. سبک من در نوشتن خاطر اين‌گونه بود. در سفرهاي خارجي و داخلي هم همين وضع وجود داشت و دارد.

? آيا قبل از آن از اين، خاطراتي را هم ديده و يا خوانده بوديد؟

? بله

? مثلاً خاطرات چه کساني؟

? کمي خاطرات ناصرالدين شاه و شخصيت‌ها سياسي دوران مشروطه و معاصر را خوانده بودم. با نوع خاطره‌نويسي آشنا بودم. به هر حال کار را شروع کردم و ادامه دادم.
? آن دو دفتر را که گفتيد، براي چه انتخاب کرده بوديد؟ آيا هر سال اين کار مي‌کرديد؟

? هر سال نبود. به‌طورکلي ديدم مسائلي است که کاملاً سرّي تلقي مي‌شود. من که دفتر خاطراتم را در جاهاي کاملاً سرّي نمي‌گذاشتم. در منزلم بود و يا وقتي به مسافرت مي‌رفتم، همراهم مي‌بردم. بعضي از مطالب کاملاً سرّي بود. آن‌ها را در دفتر جداگانه مي‌نوشتم. فکر مي‌کنم يکي از مسائل مهم ما که در آن تاريخ، شروع شده بود، کسالت امام بود. روزانه هم مسائلي پيش مي‌آمد، اما کسالت امام خيلي براي ما مهم بود. چون از آن ناحيه احساس خطر مي‌شد.

بعضي از مسائلي هم که مربوط به جنگ بود که خيلي سرّي بود. آبروي اشخاص را مراعات مي‌کردم که هنوز هم مراعات مي‌کنم. گاهي افرادي مي‌آمدند و درباره اشخاص و افراد ديگر گزارش‌هايي مي‌دادند و شکاياتي مي‌کردند. ثابت نشده بود. فقط کسي به من گفته بود. يادداشت مي‌کردم و نمي‌خواستم قبل از اينکه آن فرد را ببينم و يا دادگاهي درباره آن حکم دهد، جايي نوشته و در جامعه گفته شود. مطمئناً اسباب اشکالات واقعي مي‌شد.

دو سال اين کار به صورت دو دفتر بود. الان دو دفتر مکرر دارم. دفتر به کلي سرّي خيلي کوچک است. يک تقويم بغلي است که مطالب مهم را در آن يادداشت مي‌کردم. بقيه سالها در اوراق جداگانه بود. الان که مي‌نويسم، به آنها مراجعه مي‌کنم که اگر مطلب قابل انتشاري در آن باشد، به تقويم اصلي اضافه مي‌کنم. آن کار از لحاظ امنيتي، حيثيتي و بعضي چيزها کار درستي بود. اگر چنان کاري نمي‌کردم، ممکن بود اشکالاتي پيش مي‌آورد.

? اين که مجبور بوديد يا به آن صفحه سررسيد مقيد بوديد و فقط مي‌خواستيد ردّپايي از حوادث را که خودتان با آن درگير بوديد، در جايي ثبت کنيد تا اگر روزي لازم شد، به آن مراجعه شود، منطقاً پذيرفتني است. اما ابهامي را ايجاد کرد. يعني به هر حال مبهم نويسي است. شما ملاحظاتي داشتيد. ملاحظاتي که آن را لحاظ کرديد و نه ملاحظات مقطع انتشار. سؤال من اين است که آيا ملاحظات مقطع انتشار آن موقع هم در ذهن شما بود؟

? بله، بود.

? واقعاً بود؟

? بله

? يعني اين درست است که بعضي از موضوعات آن در موقع عمداً مبهم نوشته شده که بعدها به‌دلخواه تفسير شود؟

? البته دوسه نوع است که حتماً عمدي بود. بعضي از مسائل مربوط به جنگ بود. آن‌موقع حتماً گفتني نبود و شايد هنوز هم گفتني نباشد.
بعضي از مسائل که خيلي روشن است. مثلاً خاطرات من از مجلس خيلي مختصر است. مشروح مذاکرات مجلس ثبت است و تمام آن منتشر مي‌شود و در تاريخ مي‌ماند. شما که مي‌خواهيد تاريخ بنويسيد، وقتي خاطرات مرا مي‌بينيد، به اسناد اصلي همان نوشته‌هاي کوتاه من مراجعه مي‌کنيد. يا ملاقات‌هايي که با افراد داشتم، مخصوصاً ملاقات‌هاي حساس خارجي و يا ملاقات‌هاي سياسي داخلي که همه آنها ضبط مي‌شد و نوارها موجود است. يا مسائلي که در نمازجمعه مطرح مي‌کردم. چه لزومي دارد که کاملاً بنويسم؟ راديو و تلويزيون پخش مي‌کردند و روزنامه‌ها مي‌نوشتند. کاملاً علني بود. مي‌بايست چند کلمه مي‌نوشتم که نوشته‌ام.

? درباره جلسات سران چطور؟

? در جلسه سران حرف‌هاي زيادي مطرح مي‌شد. مي‌بينيد که کوتاه عبور مي‌کنم.

? ضبط مي‌شد؟

? ممکن است ضبط نشده باشد. معمولاً ظبط نمي‌کرديم. هر کسي بحث‌هاي مربوط به خودش را قاعدتاً مي‌نوشت. از کارهاي رهبري که آگاهي داشتم، کم‌وبيش مي‌نوشتند.

? يعني رهبري هم خاطرات روزانه مي‌نويسند؟

? چيزهايي مي‌نويسند. همان موقع مي‌دانستم که مي‌نويسند. همين الان که گاهي با هم مذاکره مي‌کنيم، ايشان به دفترشان مراجعه مي‌کنند و مي‌گويند اين مسئله اين‌گونه بود و يا من مي‌گويم اين‌گونه بود. ايشان آن مقدار که مي‌نوشتند، مفصل‌تر از من مي‌نوشتند. همه را نمي‌نوشتند، اما چيزهايي که برايشان مهم بود، مي‌نوشتند. لابد آقاي موسوي، حاج احمدآقا و آيت‌الله موسوي اردبيلي هم مي‌نوشتند. دقيقاً نمي‌دانم.

? اگر اجازه بدهيد از يکي از موضوعات نسبتاً جدّي که الان طرح ابهام در باره آن جدّي شده، شروع کنم. يکي از اشکالاتي که به مواضع حضرت عالي، از جمله درباره خاطرات مي‌گيرند و آن را در جامعه مطرح مي‌کنند، مسئلة انتخاب آقاي منتظري به عنوان قائم مقام رهبري است. جنابعالي در مقدمه‌ يکي از جلدهاي خاطرات اشاره فرموديد که حضرت امام اين انتخاب را نهي کرده بودند، ولي مجدداً پيغام دادند که حرف مرا نشنيده بگيريد و هر طور که صلاح مي‌دانيد، عمل کنيد. گزارش‌هايي که بعدها به تدريج جمع‌آوري‌شده، مثل خاطرات آقاي محمدي گيلاني، حکايت از اين دارد که امام خيلي جدّي مي‌خواستند اين اتفاق، يعني انتخاب آقاي منتظري به عنوان قائم‌مقام رهبري رخ ندهد.
آنچه که در مجلس خبرگان گذشت و شما توضيحاتي درباره آن داديد، بر اساس فيلم آن جلسات، - به نقل از کساني که فيلم را ديدند - آن نهي امام را تقريبا رفع رجوع کرديد و توضيح روشني ندايد. واقعاً اين ماجرا چه بود؟ دغدغه هاي شما و بزرگاني مثل مقام معظم رهبري براي آينده انقلاب قابل فهم بود. نگاهي که حضرت امام به ماجرا داشت، علت نهي و ماجراي پيام بعدي چه بود؟ آيا شما در پيام بعدي خبر واحد تلقي مي‌شويد يا ديگراني هم از آن مطلع هستند ؟

? ما از همان روزهاي اولي که امام آمدند، نگران حال ايشان بوديم. امام هنگام ورود به کشور 81 ساله بودند. قبلاً تب مالت داشتند و کم‌وبيش مريض بودند. در قم و نجف که بودند، سابقه مريضي داشتند. بعد از برگشت به کشور خيلي طول نکشيد که کسالت قلبي‌شان پيش آمد و عمل کردند. نگراني ما جدّي بود که خداي نکرده اگر در اين شرايطي که هنوز انقلاب تثبيت نشده، حادثه‌اي براي امام پيش بيايد، انقلاب چه سرنوشتي پيدا مي‌کند؟ حتماً مي‌بايست جانشيني برايشان انتخاب مي‌شد. پس از آنکه اصل ولايت با اختيارات وسيع تصويب شد، جانشين گذاشتن براي آن مقام که مشروعيت نظام به آن وابسته شده بود، خيلي مهم به نظر مي‌رسيد. اين بحث بين ما بود و با خود امام هم مطرح مي‌کرديم که بايد فکر کنيم تا هيچ وقت در رهبري خلايي پيش نيايد. خود امام هم توجه داشتند. به ‌همين دليل احتياطات خود را به آقاي منتظري ارجاع مي‌دادند. آن موقع هنوز بحث آقاي منتظري براي قائم‌مقامي نبود. در قانون اساسي شرط مرجعيت بود و راه مرجعيت هم همين بود که ايشان احتياطاتشان ‌را به آقاي منتظري ارجاع مي‌دادند که مرجع شده بود. مردم هم در جاهايي مراجعه مي‌کردند و فتاواي ايشان را مي‌گرفتند.

کم‌کم ما به فکر افتاديم که ايشان بايد بيشتر آماده شوند. تصميم گرفته شد که بحث مرجعيت ايشان مطرح شود. کم‌کم به مقطعي که شما سؤال کرديد، رسيديم. براي همه ما، يعني سران و امام روشن بود که بناست اگر حادثه‌اي پيش بيايد، آقاي منتظري را جايگزين کنيم. اما رسمي نبود. به زماني رسيديم که مي‌خواستيم در خبرگان مطرح کنيم. خوشبختانه سند خوبي در اجلاس بعد از رحلت امام که مي‌خواستيم آيت‌الله خامنه‌اي را به عنوان رهبر انتخاب کنيم، ثبت شد. همين بحث که مطرح شد؛ آقاي محمدي گيلاني در جلسه بود، آمد و به خبرگان گزارش داد و اصل ماجرا را گفت. مفصلش را به خاطر ندارم ؛ولي خلاصه‌اش را مي‌گويم.

ظاهراً ماجرا از اين قرار بود؛ چند روز قبل از آن که قرار بود در خبرگان مطرح شود، آقاي محمدي پيش من آمد و گفت: امام خواستند شما را ببينند. در جلسه خبرگان گفت: به امام ‌گفتم که الان مصلحت نيست آقاي منتظري مطرح شود و ادلّه‌ام را به امام گفتم. امام گفتند:برويد بگوييد. نظر مرا هم بگوييد که قبول دارم. به امام گفتم: من جرأت نمي‌کنم بگويم، چون دوستان آقاي منتظري بعدها مرا راحت نمي‌گذارند. ولي کسي غير از آقاي هاشمي نمي‌تواند جلوي اين کار را بگيرد. چون آقاي مشکيني در اداره جلسه دخالت نمي‌کنند و آقاي هاشمي اداره مي‌کنند. اگر شما به ايشان بگوييد، فکر مي‌کنم کافي باشد.

فکر مي‌کنم چند روز قبل از اجلاس خبرگان بود که آقاي محمدي گيلاني به دفترم در مجلس شوراي اسلامي آمد و گفت که امام به من پيغام دادند که حتماً شما ايشان را ببينيد.
دعوتنامه علماي بلاد را براي اجلاس خبرگان با صراحت دستور جلسات فرستاده بوديم، بعد که خدمت امام رسيدم و گفتم: موضوع پيغام آقاي محمدي گيلاني و پس از آن تلفن آقاي صانعي چيست؟ ايشان فرمودند: آقاي محمدي گيلاني چيزهايي گفت، ولي ديدم صلاح نيست که مطرح شود. چون در دستور کار شما هم آمده و خبرگان هم مي‌دانند. فکر کردم که نظر من آثار بدي براي آقاي منتظري و نظام خواهد داشت و دست همه را مي‌بندد. به آقاي صانعي گفتم که به شما اطلاع دهد.

? اين جلسه حضرت‌عالي با امام بعد از تصميم خبرگان بود؟

? نه، قبل از جلسه خبرگان و بعد از آنکه آقاي محمدي گيلاني پيغام آورده بود.


? اين سؤال را از اين بابت مطرح مي‌کنم:آيا اين که در ملاقات شما با حضرت امام، نظر امام را تغيير داده باشيد، اتفاق نيفتاد؟

? نه؛ اصلاً اين‌گونه نبود. اگر امام به من مي‌گفتند، آن کار را نمي‌کردم. آقاي محمدي خيلي احتياط مي‌کرد که دوستان آقاي منتظري ايشان را اذيت نکنند.


? اين توضيح حضرت‌عالي ذهن بنده را به اينجا مي‌برد که وقتي مجلس خبرگان تصميم گرفت، جنابعالي و برخي بزرگان مجلس در جريان نظر امام نبوديد.

? خود آقاي محمدي گيلاني در اجلاس خبرگان توضيح دادند. بعد از پيغام ايشان که امام گفتند آقاي هاشمي را ببينم. بعد از آنکه من خدمت امام رفتم، پرسيدم براي چه مي‌خواستيد خدمت برسم؟ گفتند: آقاي محمدي مسائلي را مطرح کرده بود که ديدم خوب است شما بياييد تا به شما بگويم و بعد با خودم گفتم آنچه مطرح شد، تمام شود تا ببينيم چه مي‌شود. واقعاً صحبت‌هاي آقاي محمدي گيلاني در اجلاس خبرگان سال 68 خيلي مهم است.


? بله، از اسناد بسيار مهم است. البته بعضي از مراکز اين فيلم‌ها را در اختيار بعضي از افراد قرار دادند و آنها ديدند در جهت‌گيري مؤسسات و مراکز تاريخي آنها به شکل دلبخواه اثر گذاشته است. از اين بابت عرض مي‌کنم که اگر مجموعه مخالفت نکند و ضرورتي داشته باشد، گزارش آن اجلاس منتشر شود، خيلي به صلاح انقلاب است.

? اجلاس خبرگان پس از رحلت امام را که منجر به انتخاب آيت‌الله خامنه‌اي شد، من اداره مي‌کردم، آن بحث؛ آن هم توسط پسرعموي من، حاج شيخ محمد هاشميان، مطرح شد و آقاي محمدي گيلاني که در جلسه حضور داشتند، صحبت کردند. صحبت‌هايشان ضبط ‌شده و متن نوشتاري آن هم موجود است. ايشان (آيت الله محمدي گيلاني) گفت:

«و اما اينکه آقاي حاج شيخ محمد هاشميان راجع به آن اشاره کردند، مسئله اين بوده که آقايان مي‌خواستند نام آقاي منتظري را ببرند براي مرجعيت و قائم مقامي، يعني، خبرگان و ما مضطرب بوديم که ايشان، ميوه‌اي است هنوز پخته نشده، اين را بچيينند، پلاسيده مي‌شود. الان، شما مي‌دانيد اين مسئله، خيلي مشکل بوده براي حضرت امام صحبت کردن، يا يک جايي ممکن است يک رِندي، اين را بشنود و خبر بدهد که فلاني با مرجعيت آقاي منتظري، مخالف و آن اصحاب که آن مرد بزرگوار را ملکوک کردند، همان اصحاب، به جان من بيفتند.
صبح روز شنبه هم بود، صبح زنگ زدم براي آقاي توسلي که من مي‌خواهم خدمت امام برسم، شما داريد مي‌رويد؟ گفتند: بيا. ما رفتيم و آقاي رسولي و آقاي توسلي داشتند مي‌رفتند، من روي کاغذي همين مقدار که دست من است، نوشتم «که يک مطلب ضروري است، تکليف ايجاب مي‌کند که من بايد خدمتتان برسم، خودتان مي‌دانيد. اجازه مي‌فرماييد، بسيار خوب و اگر نه، من افراغ وظيفه کرده‌ام.» آقاي توسلي، اندرون رفت و برگشت، نگاه کرد و گفت: مگر نمي‌دانيد که ملاقات ندارند؟ ملاقات هم نداشتند، گفتم «ايشان مي‌داند که نوشته، مطلب ضروري است.» گفتند: «بگو بيايد.» ما هم رفتيم. آقاي حاج شيخ حسن صانعي هم طبق دأب و سنتش مي‌آمد در آن حياط کوچولو مي‌ماند، اگر وقت زياد مي‌شد، اشاره مي‌کرد، يعني بلند شو. ولي آن روز، امام، شايد حدود 35 دقيقه صحبت کردند.

من به ايشان عرض کردم «آقا! آقايان خبرگان مصمم اند که نام آيت‌الله منتظري را براي مسئله رهبري ببرند.» من، آن عبارت اميرالمؤمنين(ع) با تعبير مجتني الثمره را نگاه کرده بودم، حاضرالذهن بودم، برايشان خواندم، که حالا فراموش کردم که خلاصه «مجتني الثمره لغير وقت ايناعها» [نهج البلاغه، خطبه 5] و اين، پلاسيده مي‌شود، حيف است و البته ما غير آقاي منتظري که وارد انقلاب باشد، خوب نداريم مثل ايشان.

ايشان شروع کردند به درد دل و گله از آقاي منتظري که «همين‌طوري که شما مي‌گوييد، [نظر] من هم، همين است. مسئله مرجعيت و اينها، يک دسته از جا بلند بشوند. "ما، آقا را مرجع کرديم" اين که نمي‌شود آن مرجعيت، مردم به طبع خودشان، رفته رفته يکي، خود به خود تعيّن پيدا مي‌کرد و من هم ميل ندارم، راضي نيستم، راضي نيستم که آقاي منتظري، ايشان بيايد، به نام ايشان اين کار را انجام بدهند و من هم راضي نيستم.» و بعداً صحبت طولاني کردند از بعضي نقاط ضعف بيتشان. با احترامي که به ايشان مي‌کرد، حتي اين را هم اضافه کرد، فرمودند: «شما مي‌دانيد احمد، - اين را من، اولين بار از ايشان شنيدم- شما مي‌دانيد احمد، عزيزترين فرد خاندان من است. فلان يکي از کارکنان بيت آقا را نام برد- او، در قيد حيات است- فلان کارهايي که او کرده، اگر احمد مي‌کرد، گردن احمد را مي‌زدم. شما آنجا بيشتر تردّد کنيد آقاي فاضل، آقاي جوادي آملي، آقايان را وادار کنيد که آنجا بيشتر تردّد کنند.»

و ايشان، چيز، آن چيزي را که حاج احمد آقا، در «رنجنامه» مرقوم فرموده‌اند و اسناد به ما داده بودند، مطلب همين بوده که خود ما، پيشنهاد [داده بوديم]. بعداً هم ايشان فرمودند که «خوب، من چکار کنم؟» گفتم «رئيس مجلس خبرگان، آقاي مشکيني است، ولي واقعاً رئيس، آقاي هاشمي است، ايشان مي‌تواند کنسل‌اش کند، تأخير بيندازد.» آقاي خميني، همه شما آشنا بوديد. ايشان، انسان مؤدبي بود، ميل نداشت ولو آنجا که واجب مي‌شد، تکليف بکند، فرمودند «احمد که نيست، شما مي‌رويد دنبال آقاي هاشمي به ايشان بگوييد؟» گفتم: «البته مي‌روم دنبال آقاي هاشمي». گفتم «آقا! اين مطلبي که گفته شد، خدمت شما باشد.» گفت «مي‌دانم.» گفتم «حتي به آقاي هاشمي هم نگوييد. ممکن است از آقاي هاشمي درز کند، بيرون برود، اسباب زحمت براي ما بشود.» گفت: «نه، شما برويد به آقاي هاشمي بگوييد.» من، آمدم. حدود ساعت يازده بود. آقاي هاشمي از مجلس تشريف برده بودند و آقاي کروبي، آقاي يزدي نائب رئيسشان بود. من رفتم دفتر، خدمت ايشان گفتم «من، صبح خدمت آقا رسيده بودم، کاري داشتم، ايشان، من را فرستادند خدمت شما که کار لازمي دارند، زودتر برويد.» بعداً نمي‌دانم آقاي هاشمي [چه کرد؟] آن تتمه را، بايد از ايشان بشنويد که چطور شد.

 

? يک نکته مهمي است که جايگاه آقاي منتظري در مجموعه نيروهاي منتسب به امام خيلي فراتر از ديگران بود. به خاطرم هست که در نامه مشهور شهيد بهشتي به حضرت امام به بحث "درود بر منتظري؛ اميد امت و امام" اشاره و آن موقع مطرح شد که يکي از مرزهاي ما با بني‌صدري‌ها و بقيه اين نوع جهت‌گيري در مورد آيت‌الله منتظري است. اين سؤال را مطرح مي‌کنم تا قرابت مواضع حضرت‌عالي با رهبري را در اين موضوع، قضيه آقاي منتظري و انتخاب ايشان و نسبت شما دو بزرگوار با آقاي منتظري کمي باز شود. چقدر مواضع حضرت‌عالي با مواضع رهبري در موضوع انتخاب قائم مقام رهبري همسان و مشابه بود و چقدر اختلاف داشتيد؟
 

? کاملاً مشابه بود. در جلسه سران هم مطرح کرديم. همه ما قبول داشتيم و مخالفت مهمي نداشت. چون کس ديگري نبود که هم انقلابي باشد و هم شرط مرجعيت را داشته باشد. مثلاً آيت‌الله گلپايگاني، آيت‌الله اراکي و آيت‌الله نجفي مراجع خوبي بودند، ولي فکرنمي‌کرديم بتوانند انقلاب را اداره کنند. به همين خاطر آيت‌الله گلپايگاني در اجلاس خبرگان سال 68، با اينکه امام هم نبودند، وقتي در مقابل آيت‌الله خامنه‌اي قرار گرفتند؛ 13 يا 14 رأي آورد که رأي اعضاي جامعه مدرسين بود.
همه ما آيت‌الله گلپايگاني را به عنوان مرجع تقليد، مدرس سطح بالا، آدم متدين و خيلي خوب قبول داشتيم و بيشتر ما در جلسات درس ايشان شرکت مي‌کرديم، ولي ذات و شخصيتش، شخصيت رهبري سياسي نبود. در سياست نبود. آيت‌الله نجفي و همچنين آيت‌الله اراکي چنين وصفي داشتند. آن موقع شرايط منحصر در آيت‌الله منتظري بود و همه مي‌دانستيم که منحصر است.

? در خاطرات سال 64 احساس شد آيت‌الله خامنه‌اي اصرار بيشتري روي اين موضوع داشتند. حتي وقتي اعضاي خبرگان آن ‌نامه را دربارة قائم‌مقامي نوشته بودند، از فحواي کلام خاطرات حضرت‌عالي اين‌گونه استنباط مي‌شود که بيشتر از همه آيت‌الله خامنه‌اي بحث قائم مقامي آيت‌الله منتظري را مطرح مي‌کردند.
در خاطرات شما آمده است: «در جلسه مجلس خبرگان متن عبارت براي رهبري آيت‌الله منتظري مطرح بود. بالاخره پس از بحث زياد، پيشنهاد آيت‌الله آقاي خامنه‌اي با اصلاحات جزئي به تصويب رسيد. ايشان «به عنوان منتخب مردم براي جانشيني امام و مورد تأييد مجلس خبرگان» معرفي شدند. قرار شد متن مصوبه به امضاي همه اعضاي مجلس برسد.


? آنچه که شما براساس خاطرات من درباره نقش آيت‌الله خامنه‌اي مي‌گوييد، مربوط به جلسه روز بعد از انتخاب آيت‌الله منتظري است. فکر مي‌کنم خبرگان روز 18 آبان، ايشان را به عنوان قائم مقام انتخاب کرد و در جلسه فرداي آن روز بيشتر بحث ها بر سر عنوان بود که مثلاً جانشين بگوييم يا قائم مقام يا رهبر پس از امام. در آن جلسه آيت‌الله خامنه‌اي پيشنهاد متن فوق را دادند که همان رأي آورد.

اما قبل از اجلاس خبرگان، من با آيت‌الله خامنه‌اي و حاج احمد آقا صحبت کرده بودم و واقعاً هيچ کدام ما نشانه‌اي از مخالفت امام نديده بوديم. گفتم که امام در توضيح پيغامي که به آقاي محمدي گيلاني داده بودند، به من گفتند: مي‌ترسم در کارهاي ايشان کارشکني کنند.

حاج احمدآقا که از همه ما به امام نزديک تر بودند، در آن مقطع هيچ حرفي به من نگفتند. شب قبل از اجلاس خبرگان هم با ايشان در اين باره صحبت کرده بودم. مطمئناً اگر امام(ره) به حاج احمد آقا مي‌گفتند، ايشان مطرح مي‌کرد. چون اولاً در بيان نظرات امام(ره) با هيچ کس رودربايستي نداشتند و ثانياً ما آن‌قدر به هم نزديک بوديم که مسئله‌اي به اين مهمي را بگويند.

در خصوص ديگر بزرگان هم واقعاً در آن شرايط جاي شبهه‌اي نبود که حرف‌هاي سياسي مطرح شود. هرچه در خاطرات خود نوشتم، خلاصه اتفاقات و واقعيت‌هاي آن روزهاست. الحمدلله آقاي محمدي گيلاني مشروح گفتگوي خودش با امام و پس از آن با من را گفت.

البته روز رأي گيري، اول نامه‌اي از آيت‌الله منتظري به اجلاس خبرگان رسيده و خوانده شده بود که با انتخاب خودشان مخالفت کرده بودند. شايد امام در جريان اين نامه آيت‌الله منتظري بودند. به هر حال آن روز ايشان با رأي بسيار بالا انتخاب شدند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس