به نوشته خصال امير المومنين علي علیه السلام فرمود: باقي ماندگان از اصحاب نبي خدا محمد ـ ـ صلّی الـله علیه و آله ـ ـ مي دانند كه هيچ مردي از ايشان نيست كه منقبت و فضيلتي داشته باشد مگر آنكه من در داشتن آن با وي شريك باشم و از وي برتر هستم و مرا هفتاد منقبت است كه هيچ يك از اصحاب در آن با من شريك نيست. راوی می گوید: گفتم اي امير المومنين، آن فضايل را براي من بازگو. و حضرت عليه السلام فرمود:
1. لحظه ای به خدا شرك نورزيدم و هرگز لات و عزي را نپرستيدم.
2. هرگز شراب ننوشيدم.
3. رسول خدا ـ ـ صلّی الـله علیه و آله ـ ـ در كودكي ام مرا از پدرم گرفت و من و او از يك سفره غذا مي خورديم و از يك ظرف آب مي نوشيدیم و من همنشين و همسخن او بودم.
4. نخستين مردمان در ايمان و اسلام آوردن بودم.
5. رسول خدا به من فرمود: اي علي! تو نسبت به من به منزله هارون هستي نسبت به موسي، جز اينكه پيامبري پس از من نخواهد بود.
6. براي آخرين لحظه من بودم كه رسول خدا را ديدم و او را در قبرش نهادم.
7. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ آنگاه كه براي هجرت به سوي غار مي رفت، مرا در بستر خود خواباند و ردای خود را به رويم كشيد و زماني كه مشركان آمدند، گمان كردند كه من محمد هستم و مرا بيدار كردند و گفتند: كجاست اين رفيقت؟ و من گفتم: براي انجام کاری رفته است. و ايشان گفتند: اگر او گريخته بود، اين هم حتما با او مي گریخت.
8. رسول خدا هزار باب از علم را به من آموخت كه هر باب آن را هزار باب است و احدي جز من از آن آگاهي ندارد.
9. رسول خدا به من فرمود: اي علي! آنگاه كه خداوند اولين و آخرين انسانها را محشور گرداند، براي من بر فراز منبرهاي پيامبران، منبري برپا خواهد داشت و براي تو منبري بر فراز منبرهاي اوصياء برپا خواهد نمود و تو بر آن خواهي نشست.
10. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنيدم كه فرمود: در روز قيامت هيچ چيز به من عطا نخواهد شد مگر آنكه من نظير آن را براي تو خواهم طلبيد.
11. از رسول خدا شنيدم كه فرمود: اي علي! تو برادر من هستي و من برادر تو و دست تو در دست من است تا آنكه وارد بهشت گرديم.
12. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ فرمود: اي علي! تو در ميان امت من بسان كشتي نوح هستي كه هر كس بر آن نشست نجات يافت و هر كس از آن جا ماند، غرق گشت.
13. رسول خدا عمامه خودش را به دست خودش بر سر من پيچيد و براي من دعاي پيروزي بر دشمنان خدا را خواند و من دشمنان را به اذن خداوند ـ عز و جل ـ شكست دادم.
15. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ به من وصيت نمود و فرمود: اي علي! كسي جز تو مرا غسل ندهد و كسي جز تو بر عورت من پارچه اي نپوشاند كه اگر كسي جز تو عورت مرا ببيند، چشمانش را از دست خواهد داد. گفتم: چگونه مي توانم شما را بغلتانم اي رسول خدا؟ و حضرت فرمود: ياري خواهي شد؛ و به خدا سوگند كه هرگز قصد نكردم اندامي از بدن او را جابجا نمايم مگر آنكه برايم جابجا و غلتانده شد.
16. من قصد نمودم لباسهاي حضرت را پس از رحلتش به در آورم، ندايي شنیدم: اي وصي محمد! او را برهنه مساز و من او را در حالي كه لباس بر تن داشت غسل دادم و سوگند به خدايي كه او را به نبوت اكرام نمود و به رسالت مخصوص گرداند، هرگز نگاهم به عورت او نيفتاد و خداوند از ميان اصحابش اين فضيلت را نصيب من گرداند.
17. خداوند ـ عز و جل ـ فاطمه را به همسري من درآورد حال آنكه ابوبكر و عمر نيز او را خواستگاري كرده بودند و خداوند از فراز آسمان هاي هفتگانه اش او را به همسري من درآورد و رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ فرمود: مباركت باشد اي علي! كه خداوند ـ عز و جل ـ فاطمه سرور زنان بهشت را به همسري تو درآورد و او پاره اي از وجود من است. گفتم اي رسول خدا! آيا من از تو نيستم؟ فرمود: آري اي علي و تو از من هستي و من از تو هستم، بسان ارتباط دست چپ و راست من و در دنيا و آخرت دست از تو بر نخواهم داشت.
18. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ فرمود: اي علي! تو در روز قيامت علمدار حمد خواهي بود و تو در روز قيامت نزديكترين خلايق به من در جايگاهم خواهي بود و براي من و تو جايي فراخ باز مي شود و من در زمره پيامبران خواهم بود و تو در زمره جانشينان پيامبران و بر سر تو تاج نور نهاده مي شود و گردن آويز كرامت و هفتاد هزار فرشته گرد تو خواهند نشست تا آنكه خداوند ـ عز و جل ـ از حسابرسي بندگان فارغ گردد.
19. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ فرمود: تو با ناكثين (پيمان شكنان) و قاسطين (بيدادگران) و مارقين (برون رفتگان از دين) جنگ خواهي كرد و با كشتن هر يك از ايشان، حق شفاعت براي صد هزار تن از پيروانت را خواهي داشت. عرض كردم اي رسول خدا! ناكثين چه كساني هستند؟ فرمود: طلحه و زبير كه در حجاز با تو بيعت خواهند كرد ولي در عراق اين پيمان را خواهند شكست و اگر چنين كردند با ايشان كارزار نما كه در كشتن ايشان، پاكي اهل زمين نهفته است. عرض كردم: قاسطين كيانند؟ فرمود: معاويه و يارانش. عرض كردم: مارقين چه كساني اند؟ فرمود: ياران ذو الثديّة ـ مردي به نام ثرمله كه فرمانده خوارج بود ـ و ايشان به كجروي از دين خارج مي شوند آن سان كه تير از چله به در مي رود. ايشان را نابود كن كه در قتل ايشان رهايي و خلاصي براي اهل زمين و عذابي بي درنگ براي ايشان و ذخيره اي براي خود تو نزد خداوند ـ عز و جل ـ در روز قيامت نهفته است.
20. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنيدم كه مي فرمود: مثل تو در امت من مثَل باب حطّـه است نزد بني اسرائيل، چه آنكه هر كس به ولايت تو درآيد، چنان باشد كه به راستي از باب حطه، آنسان كه خداوند امر نموده بود، عبور كرده باشد.
21. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنيدم كه فرمود: من شهر دانشم و علي دروازه آن است و كسي نتواند به اين شهر درآيد مگر از دروازه آن. سپس فرمود: علي! تو نام و آبروي مرا بي گزند نگاه خواهي داشت و در حفظ سنت من كارزار خواهي نمود و امت من با تو به ستيز برخواهند خاست.
22. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنيدم كه فرمود: خداوند تبارك و تعالي دو پسرم حسن و حسين را از نوري كه بر تو و فاطمه افكند، آفريد حال آنكه آن دو آن سان كه دو گوشواره بر گوش بلرزند، در جنبش و لرزش بودند و نور ايشان هفتاد هزار برابر نور شهيدان بود. اي علي! خداوند ـ عز و جل ـ مرا وعده داد كه ايشان را چنان اكرام نمايد كه احدي را جز پيامبران و فرستادگان آن گونه اكرام نكرده باشد.
23. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ وقتي زنده بود، انگشتري و جوشن و كمربندش را به من داد و شمشيرش را در حالي كه همه يارانش حاضر بودند و عمويم عباس هم در ميان جمع بود، به من بخشيد و خداوند ـ عز و جل ـ از ميان همه ايشان مرا مفتخر به دريافت آن از حضرت نمود.
24. خداوند ـ عز و جل ـ بر پيامبر خود چنين نازل فرمود: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً»، (مجادلة/ 12)(اى كسانى كه ايمان آوردهايد، هرگاه با پيامبر [خدا] گفتگوى محرمانه مى كنيد، پيش از گفتگوى محرمانه خود صدقه اى تقديم بداريد.) و من يك دينار داشتم و آن را به ده درهم عوض کردم و هرگاه براي به خلوت نشستن با حضرت رسول ـ صلّی الـله علیه و آله ـ مي رفتم، پيش از آن، يك درهم صدقه مي دادم و خدا داند كه كسي از اصحاب پيامبر پيش از من يا پس از من چنين نكرد و خداوند اين آيه را نازل فرمود: «أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ ...» (مجادلة/ 13- 14) (آيا ترسيديد كه پيش از گفتگوى محرمانه خود صدقه هايى تقديم داريد و چون نكرديد و خدا [هم] بر شما بخشود...) و آيا مگر توبه از چيزي جز گناه انجام مي شود؟
25. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنيدم كه فرمود: بهشت بر پيامبران حرام است مگر پس از آنكه من به آن وارد شوم، و بر جانشينان پيامبران حرام است مگر پس از آنكه تو بدان وارد گردي. اي علي! خداوند تبارك و تعالي مرا به چيزي كه هيچ يك از پيامبران پيش از من را بدان مژده نداده بود، نويد داد و مژده ام داد كه تو سرور اوصياء هستي و دو پسرت حسن و حسين در روز قيامت سروران جوانان اهل بهشت هستند.
26. جعفر برادرم در بهشت به همراه فرشتگان پرواز مي كند و به دو بال از جنس ياقوت و مرواريد و زمرد آراسته است.
27. عمويم حمزه سرور شهيدان است.
29. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنيدم كه فرمود: اي علي! تو صاحب حوض كوثر هستي و كسي جز تو مالك آن نيست و قومي به نزد تو خواهند آمد و از تو طلب آب خواهند كرد و تو مي گويي: نه، حتي به اندازه ذره اي، و ايشان سيه رو باز مي گردند؛ و شيعيان من و تو بر تو وارد مي شوند و مي گويي: وارد شويد، سيراب و سيرنوشانده شده و ايشان سپيدروي از آن بر مي گردند.
30. از حضرت رسول ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنيدم كه فرمود: امت من در روز قيامت با پنج پرچم محشور خواهند گشت و نخستين پرچمي كه به محضر من وارد مي گردد، پرچم فرعون اين امت است كه معاويه باشد و دومي به دست سامري اين امت است كه عمرو بن عاص باشد و سومي با جاثليق اين امت است كه ابوموسي اشعري است و چهارم به دست ابي الاعور سلمي (از یاران معاویه) است و پنجمي به دست توست اي علي و مومنان زير آن پرچم قرار دارند و تو امام ايشاني و خداي تبارك و تعالي به آن چهارگروه خواهد گفت: «ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ ...» (حديد/ 13)(بازپس برگرديد و نورى درخواست كنيد! آنگاه ميان آنها ديوارى زده مىشود كه آن را دروازهاى است باطنش رحمت است.) و ايشان پيروان من و دوستداران من و همرزمان من با گروه سركشان و منحرف گشتگان از راه حق هستند و دروازه رحمت همين شيعيان من هستند و ايشان به فرياد چنين خواهند گفت: آيا در آن نبوديم؟ «قالُوا بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ»، «فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْواكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ»، (حديد/ 14و 15) (مىگويند: چرا ولى شما خودتان را در بلا افكنديد و امروز و فردا كرديد و ترديد آورديد و آرزوها شما را غره كرد تا فرمان خدا آمد و [شيطان] مغروركننده شما را در باره خدا بفريفت *پس امروز نه از شما و نه از كسانى كه كافر شدهاند عوضى پذيرفته نمىشود جايگاهتان آتش است. آن سزاوار شماست و چه بد سرانجامى است.) و سپس امت من و شيعيانم وارد مي شوند و از حوض محمد ـ صلّی الـله علیه و آله ـ سيراب مي گردند و چوبدستي از شاخه خاربن (خولان) در دستم است و دشمنانم را همچون راندن شتران غريبه با آن پس مي رانم.
31. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنيدم كه اگر غلوّ کنندگان امت من سخني را كه مسيحيان درباره عيسي بن مريم گفتند، نمي گفتند، من درباره تو سخني را افشا مي كردم كه بر هيچ گروهي از مردمان نمي گذشتي مگر آنكه از خاك زير پايت برگرفته و بدان شفا مي جستند.
32. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنيدم كه فرمود: خداوند تبارك و تعالي مرا در برابر هراس ياري نمود و از خداوند خواستم كه تو را نيز به اين امر ياري نمايد و باري تعالي نظير آنچه را كه به من عطا فرمود، به تو نيز بخشيد.
33. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ در گوش من تلقين نمود و هر آنچه را بوده و تا روز قيامت می باشد به من آموخت و خداوند تبارك و تعالي آن را بر زبان پيامبرش جاري نمود.
34. مسيحيان چيزي را ادعا نمودند و خداوند ـ عز و جل ـ اين آيه را نازل فرمود: «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ»، (آل عمران/ 61)(پس هر كه در اين [باره] پس از دانشى كه تو را [حاصل] آمده با تو محاجه كند، بگو بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فرا خوانيم.) و اين جان من بود كه جان رسول خدا بود و زنان، فاطمه و فرزندان، حسن و حسين بودند. آنگاه آن قوم پشيمان گشتند و از رسول خدا خواستند كه ايشان را از اين كار معاف گرداند و حضرت پذيرفت. سوگند به آنكه تورات را بر موسي علیه السلام و فرقان را بر محمد ـ صلّی الـله علیه و آله ـ نازل فرمود، اگر با ما به مباهله برمي خاستند، بي شك كه به خوك و ميمون بدل مي گشتند.
35. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ در جنگ بدر مرا روانه ساخت و فرمود كه يك مشت خاك يكجا جمع كن و بياور و من آن يك مشت سنگريزه را برگرفتم و آن را بوييدم و ديدم كه خوشبوست و رايحه مشك مي دهد. آن را نزد حضرت آوردم و با آن به روي مشركين پاشید. از آن سنگها چهار سنگ از بهشت بود و سنگي از مشرق بود و سنگي از مغرب و سنگي از زير عرش و با هر سنگ، صد هزار فرشته بود كه به ياري ما آمده بودند و خداوند ـ عز و جل ـ احدي را پيش از اين، به اين فضيلت مخصوص نگردانده و پس از آن هم نخواهد گرداند.
36. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنيدم كه فرمود: واي بر قاتل تو، هان كه وي شقاوتمندتر از قوم ثمود و پي كننده ناقه صالح است و هان كه عرش خداي رحمان به سبب كشته شدن تو به لرزه خواهد افتاد. و تو را مژده اي علي! كه تو در زمره صديقين و شهداء و صالحين هستي.
37. خداوند تبارك و تعالي از ميان همه اصحاب پيامبر ـ صلّی الـله علیه و آله ـ مرا به شناخت ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاص و عام قرآن مخصوص گرداند و اين از اموري است كه خداوند به واسطه آن بر من و بر رسول خدا منت نهاد و رسول خدا به من فرمود: اي علي! خداوند ـ عز و جل ـ مرا امر فرمود كه تو را گرامي بدارم و از خود نرانم و به تو دانش آموزم و با تو بي مهري نكنم و مرا سزاست كه پروردگارم را سر نهم و تو را سزاست كه فرا بگیری.
38. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ مرا گسيل نمود و برايم بس دعاها نمود و از آنچه كه پس از وي رخ خواهد داد، آگاهم گرداند و برخي از اصحاب حضرت به خاطر اين امر ناراحت شدند و ايشان فرمود: اگر محمد مي توانست پسر عمويش را پيامبر گرداند، چنين مي كرد و خداوند اينگونه با آگاهي دادن اين قضيه به من از زبان پيامبرش مرا شرافت بخشيد.
39. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنيدم كه فرمود: دروغ مي گويد آنكه مدعي است مرا دوست دارد ولي از علي بيزار است، محبت من و او تنها در دل مومنان گرد مي آيد. خداي ـ عز و جل ـ دوستداران من و تو را اي علي، در ميان اولين گروه از پيشي گرفتگان به سمت بهشت قرار داد و كينه توزان به من و تو را در ميان نخستين گروه از گمراهان اين امت كه به سوي دوزخ روانه گردند، قرار داد.
40. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ در يكي از غزوات مرا به سوي چاهي روانه كردند، ديدم كه آبي در آن نيست. به نزد حضرت بازگشتم و به او خبر دادم و ايشان فرمودند: آيا در آن گِل بود؟ گفتم: آري. فرمود: قدري از آن برايم بياور و من كمي گل پيش حضرت بردم و ايشان خطاب به آن سخني گفتند و فرمودند: آن را در چاه بينداز و من آن را انداختم و ناگهان آب برجوشيد و تا آنكه كناره هاي چاه را نيز پر نمود و من نزد حضرت آمدم و خبر دادم و ايشان به من گفت: اي علي، تو توفيق يافتي و به بركت تو آب جوشید، و اين منقبتي بود كه از ميان همه اصحاب رسول خدا به من اختصاص يافت.
41. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنيدم كه فرمود: مژده باد تو را اي علي! كه جبرئيل نزد من آمد و گفت: اي محمد! خداوند تبارك و تعالي به اصحاب تو نگريست و پسر عمويت و شوهر دخترت فاطمه را بهترين اصحاب تو يافت و او را وصيّ تو و ادا كننده مسئوليت هاي برجا مانده تو قرار داد.
42. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنيدم: مژده بده اي علي! كه خانه تو در بهشت روبروي خانه من است و تو با من در گروه بالادست نشينان در اعلي عليين خواهي بود. عرض كردم يا رسول الله، اعلي عليين چيست؟ فرمود: گنبدي است از مرواريد سپيد كه هفتاد هزار لنگه در دارد و مسکنی براي من و توست اي علي.
43. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ فرمود: خداوند ـ عز و جل ـ محبت مرا در دل مومنان نشاند و محبت تو را نيز اي علي در دل مومنان نهاد و بغض و كينه نسبت به من و تو را در دل منافقان نهاد و كسي جز مومنان پرهيزكار تو را دوست نخواهد داشت و كسي جز منافقان كافر كينه تو را به دل نخواهند گرفت.
44. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنيدم كه فرمود: هيچ كس از عرب مگر حرام زادگان و كسي از غير عرب مگر شقاوتمندان و هيچ يك از زنان مگر زن سلقلقیه(زنی که از پشت حیض می شود) كينه تو را به دل نخواهد گرفت.
45. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ مرا كه به بيماري چشم مبتلا بودم، فراخواند و از آب دهانش بر چشمم مالید و فرمود: خداوند گرمي آن را در سردي اش و سردي آن را در گرمي اش قرار ده، و به خدا سوگند كه چشمم تا به امروز به كمترين دردي دچار نشده است.
46. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ ياران و خويشاوندانش را به بستن در خانه هايشان (به مسجد النبی) دستور داد و به امر خداي ـ عز و جل ـ به باز نهادن در خانه من امر فرمود و كسي جز من چنين منقبتي ندارد.
47. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ مرا در وصيتش به ادا نمودن دين ها و وعده هاي خود فرمان داد و عرض كردم كه اي رسول خدا! خود مي داني كه من سرمايه اي در دست ندارم. حضرت فرمود: خداوند تو را ياري خواهد كرد و من هرگز قصد پرداخت هيچ قسمي از بدهي ها و وعده هاي حضرت را نداشتم مگر آنكه خداوند آن را برايم آسان نمود تا آنكه همه دين ها و وعده هاي ايشان را ادا نمودم و مبلغ آن را حساب نمودم، به هشتاد هزار رسيد و تنها اندكي باقي ماند كه وصيت نمودم حسن آن را پرداخت نمايد.
48. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ به خانه من آمد و ما سه روز بود كه هيچ غذايي نخورده بوديم. حضرت فرمود اي علي! چيزي براي خوردن در خانه داري؟ عرض كردم: سوگند به آنكه شما را به كرامت گرامي داشت و به رسالت برگزيد، سه روز است كه خود و همسر و دو فرزندم غذايي نخورده ايم. نبي خدا فرمود: فاطمه! به درون خانه برو و ببين آيا غذايي مي يابي؟ و او گفت: همين الان از خانه بيرون آمده ام. پس من گفتم: اي رسول خدا! مي خواهيد من به درون بروم؟! پس حضرت فرمود: با نام خدا داخل شو، پس من وارد شدم و ناگاه طبقي ديدم كه در آن رطب هست و كاسه اي بزرگ از آبگوشت، آنها را برداشتم و به نزد رسول خدا بردم. حضرت فرمود: يا علي! آيا آن فرستاده اي كه اين طعام را آورد ديدي؟ عرض كردم: آري. فرمود: بر چه شكل و هيئتی بود؟ گفتم: رنگ هايي سرخ و سبز و زرد. حضرت فرمود: اين خطهاي بال جبرئيل است كه به درّ و ياقوت آراسته است. سپس ما از آبگوشت خورديم تا سير شديم و چيزي جز اثر انگشتان و دستان ما بر ظرف باقي نماند و خداوند ـ عز و جل ـ از ميان همه صحابه تنها مرا به اين امر مخصوص گرداند.
49. خداوند تبارك و تعالي پيامبرش محمد ـ صلّی الـله علیه و آله ـ را به نبوت مخصوص گرداند و رسول خدا نيز مرا وصي خود کرد و هر كه محبت من در دل گيرد، سعادتمند است و در زمره پيامبران محشور خواهد شد.
50. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ سوره توبه را همراه با ابوبكر روانه نمود و چون وي رهسپار گشت، جبرئيل آمد و گفت: اي محمد! كسي از جانب تو پيامي را ابلاغ نمي گرداند مگر خود تو يا مردي از خود تو! پس پيامبر مرا سوار بر شترش عضباء روانه كرد و من در ذي الحليفه به او رسيدم و سوره را از وي ستاندم و خداوند مرا به اين منقبت مخصوص گرداند.
51. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ در روز غدير خم، مرا در پيش روي همه مردمان كنار خود ايستاند و فرمود: هر كه من مولاي او هستم، اكنون علي مولاي اوست و نابود باشند و سرنگون قوم ستمگر.
52. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ فرمود: اي علي! مي خواهي كلماتي را كه جبرئيل به من آموخت به تو بياموزم؟ عرض كردم آري. فرمود: بگو «يا رزاق المقلين، يا راحم المساكين، يا اسمع السامعين، يا ابصر الناظرين، يا ارحم الراحمين، ارحمني و ارزقني». (اي روزي دهنده تنگدستان، اي رحمتگر بينوايان، اي شنواترين نيوشگران، اي بيناترين نگرندگان، اي مهرورزترين مهرورزان، بر من رحمت فرست و روزي ام بخش.)
53. خداوند تبارك و تعالي دنيا را به پايان نرساند مگر آنكه قائم خاندان ما برخيزد و كينه جويان ما را از دم تيغ بگذراند و جزيه هم نپذيرد و چليپا و بتها را در هم شكند تا آنكه آتش جنگ فرونشيند و به گرفتن اموال فرمان مي دهد و آن را برابر ميان مردمان تقسيم مي كند و در ميان ايشان دادگري مي نمايد.
55. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ به من فرمود: گروه هايي از امت من در قضاوت درباره تو به آزمايش و ابتلايي كشيده خواهند شد و خواهند گفت: رسول خدا هيچ چيز به عنوان ما ترك باقي نگذاشت كه بخواهد در آن چيزي را براي علي وصيت كرده باشد. و آيا كتاب پروردگارم برترين چيز پس از خداوند ـ عز و جل ـ نيست؟ سوگند به آنكه مرا بر حق به رسالت برانگيخت، اگر آن را به خوبي گرد نياوري، هرگز و تا ابد جمع آوری نخواهد گشت. و اين گونه خداوند عز و جل، از بین صحابه، مرا به اين امر مخصوص گرداند.
56. خداوند تبارك و تعالي هر آنچه كه ويژه اولياء و بندگان فرمانبردارش قرار داده بود، به من نيز عطا فرمود و مرا وارث محمد ـ صلّی الـله علیه و آله ـ قرار داد، حال هر كه خواهد خرسند باشد يا ناخرسند.
57. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ در غزوه اي حاضر بود و ذخيره آب سپاه پايان يافت. حضرت به من فرمود: علي! به سمت آن صخره روانه شو و بگو: من فرستاده رسول خدا هستم، بشكاف و براي من آبي روانه گردان! و به خدايي كه او را به نبوت اكرام نمود، اين پيام را به آن صخره رساندم و چيزي چون پستان گاو از آن آشكار گشت و از هر پستان آبي جاري گشت و چون اين حال را ديدم به سوي پيامبر شتافتم و به ايشان خبر دادم، فرمودند: يا علي، راه بيفت و از آن آب بياور و همه سپاه روانه شدند و مشك ها و ظرفهايشان را پر از آب كردند و مركب هاي خود را سيراب كردند و خود نوشيدند و وضو ساختند. خداوند عز و جل، از بین صحابه، اين امر را به من اختصاص داد.
58. رسول خدا در يكي از غزوات، آنگاه كه ذخيره آب پايان يافت، به من فرمود: اي علي، ظرف آبي براي من بياور و من ظرفي آبخوري براي حضرت آوردم و آن را به ايشان دادم و ايشان دست راست خود و مرا درون ظرف قرار داد و فرمود: لبريز شو و آب از ميان انگشتان ما جوشيد و سرريز شد.
59. حضرت رسول مرا به سوي خيبر گسيل نمود و چون به آنجا رسيدم، دروازه آن را بسته ديدم، پس آن را به شدت تكان دادم و به قدرت از جاي بركندم و آن را چهل گام آنسوتر بر زمين افكندم و سپس وارد شدم و ناگاه مرحب پيش رويم آمد و حمله ور شد و من نيز به او حمله بردم و زمين را از خونش سيراب كردم، و اين پس از آني بود كه پیامبر دو تن از يارانش را فرستاده بود و آن دو ناكام بازگشته بودند.
60. من عمرو بن عبد ودّ را كشتم و او با هزار مرد جنگي برابري مي كرد.
61. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنيدم كه فرمود: اي علي، حكايت تو در ميان اين امت بسان «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» است و هر كه تو را از ته دل دوست داشته باشد، چون آن است كه يك سوم قرآن را خوانده باشد و هر كه تو را به دل دوست داشته و به زبانش از تو حمايت كند، گويي كه دو سوم قرآن را خوانده است و هر كه تو را دوست داشته باشد و به زبانش و به دستش ياري ات نمايد، گويي كه تمام قرآن را خوانده باشد.
62. من در تمام موقعيت ها و در همه جنگها همراه پيامبر بودم و پرچم سپاه او به دست من بود.
63. من هرگز از پيشروي در ميدان جنگ نگريختم و هرگز كسي با من در جنگ نشد مگر آنكه خونش بر زمين جاري گشت.
64. براي رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ پرنده اي بريان شده از بهشت فرو فرستاده شد و ايشان از خداي ـ عز و جل ـ به دعا خواست كه محبوبترين بندگانش را به نزد وي فرستد و خداوند توفيق اين امر را به من داد و من همراه با او، از آن پرنده خوردم.
65. من در مسجد نماز مي خواندم كه مستمندي از راه رسيد و در حالي كه من در ركوع بودم، درخواست نمود، من انگشتري ام را كه در انگشتم بود، به او دادم و خداي تبارك و تعالي اين آيه را درباره من نازل فرمود : «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»،(مائدة/ 55)(ولىّ شما تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آوردهاند. همان كسانى كه نماز برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند.)
66. خداي تبارك و تعالي دو بار خورشيد را براي من بازگرداند و براي هيچ يك از امت محمد ـ صلّی الـله علیه و آله ـ اين كار را نكرده است.
67. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ امر فرمود كه من در زمان حيات ايشان و پس از آن به نام امير المومنين خوانده شوم و اين لقب بر احدي جز من اطلاق نشد.
68. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ به من فرمود: اي علي، چون روز قيامت فرا رسد، منادي از دل عرش به فرياد خواهد گفت: كجاست سرور انبياء؟ و من برمي خيزم و سپس به فرياد مي گويد: كجاست سرور اوصياء؟ و تو برمي خيزي و آنگاه رضوان كليدهاي بهشت را براي من مي آورد و مالك کلید های دوزخ را مي آورد و هر دو مي گويند: خداوند ـ عز و جل ـ به ما امر فرمود كه آنها را به شما بدهيم و تو را بگوييم كه آن را به علي بن ابي طالب بدهي و تو تقسيم كننده بهشت و دوزخ خواهي بود.
69. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنيدم كه فرمود: اگر تو نبودي منافقان از مومنان بازشناخته نمي شدند.
70. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ خوابيد و به من و همسرم و دو پسرم حسن و حسين نيز فرمود تا بخوابيم و آنگاه عبايي پشمين به روي ما كشيد و خداوند اين آيه شريفه را درباره ما نازل فرمود: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»، (احزاب/ 33)(خدا فقط مىخواهد آلودگى را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.) و جبرئيل علیه السلام گفت: من هم با شمايم اي محمد! و اينگونه، ششمين نفر ما جبرئيل بود.