به گزارش مشرق به نقل از شيعه آنلاين، رسانه هاي مختلف جهان در تاريخ پنجم سپتامبر ???? يعني تنها شش روز مانده به چهارمين سالگرد حادثه تروريستي ?? سپتامبر، خبر کشته شدن "أسامه بن لادن" را به طور گسترده اعلام کردند. اما با فاصله چند روز مجله عربستاني "المجله" با هدف تکذيب آن خبر، گفتگويي با يکي از همسران "بن لادن" منتشر کرد.
به رغم اينکه نام آن زن و اينکه چندمين همسر رهبر گروهک تروريستي القاعده بوده در آن گفتگو اعلام نشده بود، اما در همان زمان گفتگويي خواندني به نظر مي رسيد و اطلاعات و برخي رازهاي زندگي "أسامه بن لادن" را فاش کرد.
خبرنگار "المجله" در ابتداي گفتگوي خود نوشت: بالا و پايين رفتن از کوه ها براي رسيدن به همسر "بن لادن" که چند روز پيش از آغاز حمله آمريکا به افغانستان، محل اقامتش را ترک کرده بود، کار بسيار دشواري است اما با توجه به اهميت و جذابيت اين گفتگو، من راضي شدم اين سختي و مشکل را بر دوش بگيرم.
پس از رسيدن به خانواده "بن لادن" تازه با مشکلي جديد که مشکل اصلي بود مواجه شدم و آن راضي کردن آنان براي انجام اين گفتگو بود، به خصوص اينکه زندگي "بن لادن" بيش از اينکه روشن و آشکار باشد، از اسرار محرمانه بسيار زيادي برخوردار است. اين احتمال وجود دارد که اين اسرار تا آخر عمر، او را همراهي کند، اسراري مانند محل زندگيش.
بالاخره موفق شدم يکي از همسران "بن لادن" به نام خانم "أ . س" را راضي به انجام اين گفتگو کنم، البته با اين شرط پذيرفت چنين کاري کند که او را معرفي نکنم و نامش را محرمانه نگه دارم. از ديگر شروط وي براي انجام اين گفتگو، عکس نگرفتن از او بود. ما هم که در هر صورت مايل به انجام اين گفتگو بوديم، به همه شروط وي تن داديم. البته خبر داشتيم که او پس از خروج از افغانستان ]و رفتن به پاکستان[ شناسايي و مورد تحقيق و بازجويي قرار گرفته بود، اما در هر صورت او مي ترسيد که با اين مصاحبه و انتشار نام و عکسش، زندگي و رفت و آمدش مشکل تر شود.
در نهايت تنها او را راضي کرديم که لااقل اجازه دهد که اين گفتگو را ضبط کنيم تا صدايش را براي آرشيو خودمان داشته باشيم. او هم پذيرفت. بدين ترتيب ما در نهايت موفق شديم پس از حدود دو ماه، به اين زن برسيم و گفتگوي خود با او را آغاز کنيم.
گفتگوي ما آغاز شد. او زني بسيار آرام بود. دقيقا مانند خود "بن لادن". اعتماد به نفس بسيار زيادي هم داشت. در پاسخ دادن به پرسش هايمان اصلا ترديد نداشت. قاطعانه جواب مي داد. در خانه اي ساده و محقر زندگي مي کرد. با همسايه ها رفت و آمد طبيعي داشت و هيچ مانعي براي خود نگذاشته بود. او حدود چهار سال بود که "أسامه" را نديده است. پرسش هاي خود را اين گونه آغاز کرديم:
در ابتدا برايمان شرح بدهيد که زندگي شما با "أسامه" چگونه است؟
من در دوران زندگيم با وي، بارها و بارها ساعات بسيار زيادي را انتظار کشيدم تا او در اواخر شب به خانه باز گردد. او پيش از خواب، مدت زمان زيادي دراز مي کشد و فکر مي کند. شب ها کم مي خوابيد. تقريبا هر شب فقط دو يا سه ساعت. در چنين زمان هايي دوست ندارد کسي با او حرف بزند. گاهي تلاش مي کردم در چنين زمان هايي با او حرف بزنم، اما خشمگين مي شد و به من مجال صحبت نمي داد. ديگر عادت کرده بودم. با اينکه در کنارم بود، اما در چنين زمان هايي احساس غربت مي کردم. در چند وقت اخير به نظر مي رسيد مضطرب و نگران است. به قدري ناآرام بود که هر شب براي خوابيدن قرص مسکن و يا خواب آور مي خورد.
آيا شما با ديگر همسران "أسامه" در يک خانه زندگي مي کرديد؟
خير، هر کدام در منطقه اي و در خانه اي جداگانه بوديم. دو تن از همسران در شهر قندهار در دو نقطه مختلف شهر بودند. سومي در کابل زندگي مي کرد. من هم در کوه هاي "تورا بورا" سکونت داشتم. هفته اي يک روز پيش من بود. من و ديگر همسران او در ماه يک بار يا هر دو ماه يک بار دور هم جمع مي شديم، البته به درخواست خود "أسامه". معمولا يکي از پسرها را دنبال ما مي فرستاد تا در منزل يکي از همسران گرد هم آييم. البته بيشتر وقت ها در خانه "أم عوض" جمع مي شديم. "أسامه" به من اجازه خروج از منزل به تنهايي را نمي داد و مي گفت: اگر چيزي لازم داري يکي از بچه ها را براي خريد بفرست.
کمي بيشتر از او بگو؟
در چند وقت اخير کمتر حرف مي زد. بيشتر در فکر فرو مي رفت. در چند ماه اخير گاهي مي شد بجاي اينکه هفته يک بار پيش من بيايد، دو هفته و يا حتي گاهي سه هفته يک بار سر مي زد و وقتي علت را مي پرسيدم، مي گفت گرفتار است و مشکلات زيادي دارد. مي گفت: جلساتش با "ملا عمر" و ديگر رهبران طالبان بيشتر شده از همين رو براي کارهاي ديگر کمتر وقت دارد.
بيشترين غذايي که "أسامه" دوست داشت چه بود؟
او بيشتر دوست دارد نان، ماست، عسل و خرما بخورد. گاهي هم گوشت مي خورد.
به نظر شما علت اينکه او شما را از خروج از منزل منع مي کرد، ترسش از مردان گروه طالبان بود؟
نمي دانم اما بعضي وقتا که مي پرسيدم مي گفت "مي ترسم که طالبان يک روز عليه من بشوند و به دنبال نابودي من و يا انتقام گرفتن از من و خانواده ام باشند. البته اين احتمال بيشتر در صورتي ممکن است که آمريکا به يکي از اعضاي اين گروه پول هنگفتي بدهد و در واقع او را بخرد تا در مقابل ما را بفروشد و لو بدهد، زيرا من اختلافات بسيار اندکي هم با ملا عمر دارم".
آيا "أسامه" براي شما محافظ گذاشته بود؟
بله، تعدادي از نيروهاي او از ما حفاظت مي کردند. بيشترشان از اعراب که به افغانستان مهاجرت کرده بودند اما بين آنها غير عرب هم پيدا مي شد.
نزديک ترين فرد به "أسامه" چه کسي بوده است؟
او بيشتر اوقات در مورد "ملا عمر" و "سليمان أبو غيث" و "أبو حفص" صحبت مي کرد. مي گفت "اراده و صبر بسيار زيادي دارند". از همين رو هر گاه مي خواست به سفر برود، يکي از اين سه نفر را با خود به همراه مي برد. البته او هم تعداد نسبتا زيادي محافظ شخصي داشت، از مردان قبايل افغان و مبارزان عرب. چندين خودرو هم او را همراهي مي کرد.
آيا او تاکنون به شما گفته بود که مي خواهد آمريکا را مورد حمله قرار دهد؟
هيچ وقت به ما خبر نداد، فقط هميشه در مورد تسلط و چيرگي آمريکا در جهان و همکاري اين کشور با "اسرائيل" سخن مي گفت. گاهي مي گفت که طرح بزرگي در سر دارد اما جزئيات آن را فاش نمي کرد. "أسامه" معتقد بود که آمريکا اعراب را خار و ذليل مي کند و از همين رو اکثر جوانان عرب از آمريکا نفرت دارند و حاضرند در راه نابودي آن جان بدهند.
آيا چيزي در مورد انفجار سفارت آمريکا در نايروبي و دارالسلام تعريف مي کرد؟
او هميشه مي گفت که "آمريکا دشمن اول و اصلي است لذا مستحق آن است که چنين بلايي سرش بيايد و سفارت هايش منفجر شوند. آمريکا استحقاق بيش از اين را هم دارد. تعدادي از جوانان با اميد به خدا موفق شدند با انفجار اين دو سفارت درس بزرگي به آمريکا بدهند." او آنها را مدح مي کرد اما هيچ گاه نمي گفت که در آن دست داشته است.
وقتي در خانه شما بود، چه کساني به ديدن او مي آمدند؟ و وقتش صرف چه کارهايي مي شد؟
در مورد بخش اول پرسش، نمي دانم زيرا نمي گذاشت من مردان غريبه را ببينم. اما در مورد بخش دوم، خانواده، تجارت، اداره شبکه القاعده.
بيشترين تجارت او چه بود؟
زمين و ساختمان. البته شرکت هايي داشت که زير دست او کار مي کردند. اين شرکت ها علاوه بر ساختمان سازي، در زمينه راه سازي و غيره نيز فعاليت مي کردند. فقط مي دانم که در سازندگي افغانستان تلاش بسيار زيادي کرد.
آخرين باري که او را ديديد کي بود؟ چه گفت؟
مدتي پيش از حوادث معروف به ?? سپتامبر. پيش من آمد و گوشي تلفني به من داد و گفت: با خانواده ات تماس بگير و بگو که مدت نسبتا طولاني نخواهي توانست با آنان ارتباط برقرار کني. البته نگفت که قرار است چه اتفاقي بيفتد و ما قرار است به کجا برويم. من هم با مادرم تماس گرفتم و گفتم. خودرويي آماده کرده بود. فورا ما را از آن خانه خارج کرد. به همراه يکي از پسران و يکي از محافظانش ما را به محل ديگري فرستاد. نام آن محل را نمي دانستم، فقط احساس کردم که نزديک مرز پاکستان هستيم. در منزل شخصي يکي از رهبران قبايل آن منطقه اقامت کرديم. چند روز بعد حوادث ?? سپتامبر رخ داد و فورا جنگ آمريکا عليه "أسامه" و طالبان آغاز شد. آمريکا به افغانستان حمله کرد. ما به مناطق کوهستاني پناه برديم. حدود ? ماه با بچه هايم در يک غار زندگي کرديم. پس از آن يکي از پسران "أسامه" با چند محافظ آمدند و ما را به ميان قبايل بردند. پس از رسيدن فهميدم که در پاکستان هستيم. البته در نزديکي مرز افغانستان.
شنيده ايم که "أسامه" همواره از درد کليه رنج مي برد. آيا اين خبر صحت دارد؟
او هميشه از درد در شکمش رنج مي کشيد، اما درد کليه بود يا چيز ديگر نمي دانم. شايد معده اش بوده است. حتي يک بار هم براي درمان به پاکستان رفته بود.
چند وقت است که او را نديده ايد؟
از وقتي به پاکستان آمده ايم. مدت زيادي نيست.
آيا معتقدي که "أسامه" کشته شده است؟
خير، احساس مي کنم که زنده است. اگر کشته مي شد همه جهان مي فهميدند. مرگ "أسامه بن لادن" چيزي نيست که پنهان شود.
کار يا فعاليت هاي مورد او چه بود؟
ماهي گيري بيشتر کاري بود که دوست داشت. چندين بار هم با دوستانش براي ماهي گيري رفت.
آيا ناراحتي که همه جهان به همسرت مي گويند "تروريست"؟
خير، زيرا اين قضا و قدر است. البته به نظر من او تروريستي که غرب مي گويد، نيست.
آيا چيزي از شبکه القاعده براي شما تعريف مي کرد؟
هميشه در مورد افراد يا گروه هاي مبارز و مجاهد که با او کار مي کرد، سخن مي گفت. حتي زمان جنگ مبارزان عليه اتحاد جماهير شوروي.
شما از "أسامه" فرزند داري. آينده آنان را چگونه مي بيني؟
براي اصلاح و هدايت آنان در مسير درست يعني "کتاب و سنت" تلاش خواهم کرد. اين قضا و قدر است و ما نمي توانيم با آن مخالفت کنيم.
وقتي طالبان مدرسه ها را جمع کرد و تدريس به جز دروس ديني در افغانستان منع شد، فرزندان شما چه مي کردند؟
"أسامه" براي آنان معلم خصوصي گذاشته بود که به آنان انگليسي، کامپيوتر، عربي، رياضي و غيره درس مي داد.
آيا اين تفرقه و بي عدالتي نيست که فرزندان شما درس بخوانند اما افغاني ها محروم باشند؟
تعليم حق مسلم هر کودکي است اما تعطيلي مدارس که به دستور و خواست "أسامه" نبود، طالبان اين کار را کرد.
به عنوان آخرين سوال، آيا فکر مي کني که يک روز "أسامه" بتواند دوباره پيش شما بيايد؟ و آيا با توجه به وضعيتي که دارد، او را مي پذيريد؟
نمي دانم که بتواند و يا نتواند که بيايد. اما در مورد پذيرفتن يا نپذيرفتن او بايد در همان موقع تصميم گرفت زيرا وضعيت "أسامه" با همه متفاوت است.