به گزارش مشرق به نقل از مهر، کتاب "هنر هويت و سياست بازنمايي" مطالعهاي است در تاريخ اجتماعي هنر آمريکا که يکشنبه 11 ارديبهشت با حضور دکتر محمد کاظم سجادپور، دکتر حسين دهشيار و نويسنده کتاب، عليرضا صحافزاده در دفتر انجمن علوم سياسي ايران مورد نقد و بررسي قرار گرفت.
صحاف زاده: رابطه دولت و هنر ميتواند در هر کشوري مطرح باشد
عليرضا صحافزاده، مؤلف کتاب "هنر هويت و سياست بازنمايي" در آغاز اين نشست با اشاره به اينکه اين کتاب به طور کلي به سه اصل تاريخي مهم در تاريخ ايالات متحده پس از جنگ جهاني دوم ميپردازد، گفت: شکلگيري جنبش اکسپرسيونيسم انتزاعي توأم ميشود با شکلگرفتن جنگ سرد که بلوک شرق سعي ميکرد هنر خاص خود را داشته ميشود.
وي افزود: اين معادله دوگانه بين آمريکا و شوروي مورد بحث بسيار قرار گرفته است و در همين چارچوب بود که اين برچسب به اين جنبش هنري زده شد که از سوي گرايشهاي سياسي هدايت ميشود و يک جنبش هنري اصيل نيست. پس از اين موضوع که در بخش اول کتاب مورد بحث قرار گرفته است، در بخش دوم سالهاي جنگ ويتنام که همزمان ميشود با شکلگيري جنبشهاي دانشجويي و مدني گوناگون و نسبت آنها با بحث هويت بررسي شده است.
مترجم کتاب "هنر هويت و سياست بازنمايي" ادامه داد: بخش آخر به ماجراي جهاني شدن از افق يازده سپتامبر اختصاص دارد. تا پيش از اين اتفاق، جهاني شدن بيشتر به کشورهاي جنوب مربوط ميشد اما پس از آن موضوع هويت هنرمندان آمريکايي نيز کانون توجه قرار گرفت. تباريابي اين بحث و تبعات آن در قرن بيست و يکم محور اصلي بخش آخر اين کتاب است.
وي در پايان سخنان خود تصريح کرد: مضامين مورد بحث در اين کتاب به هر کشوري ارتباط دارد و نه فقط آمريکا. به عنوان مثال رابطه دولت و هنر ميتواند در هر کشوري مطرح باشد و آنچه در اين کتاب مورد بررسي قرار گرفته است در واقع مطالعهاي موردي در اين زمينه است.
دهشيار: فرهنگ در آمريکا به شدت عوامگراست
دکتر حسين دهشيار ديگر سخنران نشست نقد و بررسي کتاب "هنر هويت و سياست بازنمايي" بود که در آغاز سخنان خود به سه دسته از افرادي اشاره کرد که در قبال موضوع آمريکا موضعگيري ميکنند و گفت: يک گروه از آمريکا متنفرند که اين تنفر آنها يا غريزي است يا به اين دليل است که موضوع را درک نميکنند. گروه دوم شيفته آمريکا هستند که اينها نيز مانند گروه اول بر اساس ناآگاهي سخن ميگويند و هر دو بر اساس منافع تصميم ميگيرند و نه بر اساس تعهد.
وي افزود: سومين گروه اما نگاه خاصي به آمريکا ندارند. آنها به آمريکا به عنوان يک کليت نگاه ميکنند و جنبههاي مثبت و منفي موضوع را همزمان ميبينند. آنها منفعتي در اين زمينه ندارند بلکه به عنوان يک انسان متعهد با مسئله آمريکا مواجه ميشوند. با مطالعه اين کتاب احساس من اين بود که صحافزاده جزء گروه سوم است.
اين پژوهشگر مسائل بينالملل در ادامه به بحث درباره رابطه هنر و دولت در آمريکا پرداخت و تصريح کرد: اين رابطه در جامعه آمريکا بسيار اندک است. در آمريکا بر خلاف فرانسه دولت به هنرمندان پول نميدهد بلکه اين ثروتمندان هستند که از هنرمندان حمايت ميکنند.
وي با اشاره به اينکه رابطه هنر و سياست يا به عبارت ديگر هنر و جامعه از ديرباز مورد توجه بوده و همواره اين سؤال مطرح بوده است که هنر فرماليست است يا در نسبت با جامعه قرار دارد، سخنانش را پي گرفت و گفت: در هر جامعهاي شکلي از آزادي وجود دارد اما اين منابع قدرت هستند که اين آزادي را ترسيم ميکنند. در آمريکا برخلاف اروپا هنر ماهيتي کنشي دارد. هنرمند يک کنشگر است که در گفتگو با جامعه زيست ميکند. کيفيت آزادي در آمريکا در قلمرو قانون اساسي معنا يافته است و بنابراين هنر در اين کشور واجد جنبهاي اجتماعي نيز هست.
دهشيار يادآور شد: در آمريکا هر هنرمند يک شهروند محسوب ميشود و بنابراين هنرمند نيز يک شهروند است که در قلمرو قانون اساسي آزادي بيان نقطهنظر خود را دارد. فرد جايگاهي برجسته در اين جامعه دارد و در نتيجه مورد چالش خشن قرار نميگيرد.
وي با اشاره به اينکه هنر به عنوان يک مقوله اجتماعي ماهيت سياسي دارد، يادآور شد: در چنين فضايي هر فرد تلاش ميکند فزونترين نفوذ را در حوزه اجتماعي و ساختار قدرت به دست آورد و در اين زمينه سياست در واقع مکانيزم تنظيم روابط ميان افراد است.
عضو هيئت علمي دانشگاه علامه طباطبايي با تأکيد بر اينکه زيباييشناسي هنر در کنار خود نقد اجتماعي را نيز ضروري ميکند، گفت: هر اثر هنري يک کار اجتماعي است. ارزشهاي هنرمند است که به هنر هويت ميدهد و مناسبات اجتماعي در چارچوب قانون اساسي است . ماهيت قانون اساسي در آمريکا مشروعيت تکثر را به رسميت شناخته است و به همين دليل است که تکثر شيوههاي هنري و برداشتهاي هنري در آمريکا گريزناپذير و طبيعي است.
وي ضمن بيان اين موضوع که هويت اجتماعي نقشي تعيين کننده در بازنمايي واقعيات اجتماعي دارد، تصريح کرد: حضور آوانگارد قهرماني، آوانگارد نابگرا، آوانگارد راديکال و آوانگارد پستراديکال به معناي سلطه يک سبک خاص در آمريکا نيست بلکه تنها به معناي ظرفيت بالاتر در رابطه با واقعيتهاي اجتماعي است. در آمريکا قهرمان وجود ندارد بلکه از آنجايي که فرهنگ در آمريکا به شدت عوامگراست شما کمتر با قهرمانهاي سياسي مواجهيد. در واقع مسئله اصلي در جامعه آمريکا پذيرش عموم است و آنچه اهميت دارد اين است که در اين جامعه هرگز شخص يا گروهي از حقيقت مطلق سخن نميگويند.
دهشيار در پايان يادآور شد: در جامعهاي که قهرمان نداشته باشد، اشتباه تاريخي تکرار نميشود و اگر هم اين اتفاق بيفتد بسيار کمرنگ است.
سجادپور: آمريکا دچار بحران عميق هويتي است
دکتر محمد کاظم سجادپور به عنوان سخنران سوم اين نشست گفت: آنگونه که من استنباط کردم، حرف اين کتاب اين بود که در آمريکا چيزي به نام هنرمند آوانگارد وجود ندارد بلکه ما با مفهوم هنرمند-شهروند در اين جامعه مواجهيم. اين کتاب به موضوعي جالب پرداخته که برآمده از پژوهشي در اين زمينه و داراي انسجام بوده و با ظاهري مرتب و خوب همراه با مستندات و تصاوير بسيار منتشر شده است.
وي در ادامه به بيان انتقاداتي درباره کتاب پرداخت و افزود: ارتباط با خواننده در برخي از قسمتهاي کتاب خيلي راحت نيست و من احساس ميکنم اين کتاب براي مخاطبان خاصي نوشته شده است و نه براي اهالي علوم سياسي چرا که بيشتر بخش هنري اين کتاب مورد توجه بوده است. نکته ديگر پر مطلب بودن اين کتاب است تا آنجا که مخاطب در مطالب کتاب گم ميشود. همچنين گاهي اين کتاب با اندرزهاي بسياري همراه است که اين ويژگي نکته غيرمثبت ديگر آن است.
عضو هيئت علمي دانشکده روابط بينالملل وزارت امور خارجه ادامه داد: اين کتاب از نظر روش بسيار پستمدرن است و ايدئولوژي پست مدرن آنچنان در آن غلبه دارد که گويي ميخواهد نشان دهد که فقط پستمدرنيسم درست است و روايتهاي ديگر قابل قبول نيستند.
وي با اشاره به اينکه دو واژه هنر و سياست، محوريترين مفاهيم در اين کتاب هستند، يادآور شد: مؤلف درباره هيچ يک از اين مفاهيم توضيحي ارائه نداده است. به نظر ميرسد نگاه ايشان تاحدي تقليلگرايانه است و هنر را به نقاشي، فيلم و مجسمه تقليل دادهاند در حالي که هنر شايد تا حدي وسيعتر باشد. اين مسئله در مورد مفهوم سياست هم وجود دارد چرا که ميتوان سياست در جامعه آمريکا را در سه سطح محلي، ايالتي و فدرال مورد بحث قرار داد. اين کتاب همچنين بيش از حد نفي وجودي چيزي به نام هويت را مدنظر قرار داده است.
اين استاد دانشگاه تصريح کرد: به نظر من اين کتاب در محتوا گزينشي است و فقط چيزهايي انتخاب شدهاند که از نظر نويسنده برجسته بودهاند. همچنين به بعد تجاري هنر در آمريکا نيز توجه کمي شده است که شايد بتوان از اين زاويه به نحو بهتري به بحث درباره هنر در آمريکا پرداخت.
وي ضمن بيان اين نکته که آمريکا دچار يک بحران عميق هويتي است، يادآور شد: براي فهميدن رابطه هنر و سياست در آمريکا لازم است سه مفهوم دولت، جامعه و نظام يا سيستم مورد بررسي قرار گيرد. دولت نماد بخش سياسي است اما نظام امري فراتر از دولت است و در اين راستا ميتوان به بنياد راکفلر يا بنياد کارنگي اشاره کرد که جزئي از سيستم يا نظام آمريکا هستند.
سجادپور در پايان با اشاره به اهميت مفهوم فرد در جامعه آمريکا گفت: فردگرايي در اين کشور عميقاً ريشه دارد و در اين چارچوب است که کاپيتاليسم در زايش، پردازش و نمايش هنر نقش مهمي را ايفا ميکند. تا آنجا که ميتوان گفت پستمدرنيسم هم خود بخشي از نظام امريکاست که با خود کتابها و همايشهاي بسياري را به همراه آورده است.