گروه فرهنگی مشرق - چندی پیش فیلم تابو آخرین ساختۀ خسرو معصومی در سینماتک خانۀ هنرمندان رونمایی شد. در این فیلم الناز شاکردوست و هادی دیباجی بازی کردهاند. به این بهانه مروری داریم بر این فیلم.
فیلم تابو یکی از فیلمهایی بود که از راهیابی به سیوسومین جشنواره فیلم فجر بازماند و این موضوع، آزردگی جناب کارگردان را موجب شد. اگر این فیلم در جشنوارۀ فجر پذیرفته میشد چهارمین فیلم تهیه کنندهاش ــ جواد نوروزبیگی ــ بود که به جشنواره گذشته فجر راه مییافت. سه فیلم نمایش یافتۀ او در جشنواره فجر عبارتند بودند از: بهمن، اعترافات ذهن خطرناک من، من دیهگو مارادونا هستم. فیلم اخیر، هماکنون در اکران سینماها است.
منظر کارگردان در فیلم تابو، فمینیستی است. فیلمی که حداقل پنجاه سال دیر ساخته شده و در زمانۀ اکنون، موضوعیتی ندارد.
خلاصه داستان : بهار (الناز شاکردوست) که پدرش میخواهد او را به عقد یک ملّاک سالخورده به نام سالار (جمال اجلالی) درآورد از خانه میگریزد و به سراغ عشق قدیمی خود کسرا (هادی دیباجی) میرود. سالار و دو برادرش، با نشانههایی به سراغ کسرا رفته او را مییابند...
نقد و نظر : سؤال نخست این است که از آنجا که در روزگار کنونی، چنین ازدواجهایی وجود ندارند، چه چیزی جناب معصومی را واداشته تا چنین فیلمنامهای بنویسد و بسازد؟ پرسش دوم اینکه اصطلاح «تابو» که مخصوص ادیان ابتدایی است چه دخلی به این فیلم دارد؟
در جلسۀ نقد سینماتک، این دو سؤال را از جناب کارگردان پرسیدم. ایشان تابو را به معنی ساختارشکنی و نقض قوانین اجتماعی تعریف کرد. بنده متعرّض این تعریف شدم و ایشان در نهایت گفتند که مقصودم همان است که در فیلم تابو ساختۀ مورنائو آمده. جواب گفتم که شاید استنباط شما از فیلم مورنائو صحیح نباشد. حدسم درست بود. پس از تماشای آن فیلم، دانستم که تابو در آنجا به درستی تعریف شده اما اقتباس جناب معصومی از آن، اشتباه است. مضافاً که واضح شد جناب معصومی قصۀ فیلم خود را نیز از اثر مورنائو اقتباس کرده اما در تیتراژ فیلم اشارهای به آن نشده است. نام هر دو فیلم نیز یکسان است.
الف. تابو یعنی چه؟
«تابو» (Tabu/ Taboo)، لهجۀ انگلیسی، از یک کلمه به زبان پولِنِزی (Polynésie) است (زبان مردمان تاهیتی در جنوب شرقی آسیا). مفهوم تابو، نزدیک به معنای «حرام» است یعنی چیزی که باید «حریم» آن حفظ شود. محققان ادیان، این اصطلاح را بر اعتقادات مشابه در سایر «ادیان ابتدایی» نیز تعمیم دادهاند. (یعنی دین مردمان بدوی، که در نقاط دور افتاده زمین هنوز دیده میشوند.)
جان ناس، در کتاب تاریخ جامع ادیان تابو را اینچنین معنا کرده است:
میتوان گفت که اعتقاد به تابو، تقریباً در تمام جهان عمومیت دارد. شخص رئیس گروه یا شیخ قبیله، مادام که حائز قدرت و رهبری است غالباً تابو است و افراد جماعت برای او آنچنان قوه و نیروی غیبی قائل هستند که تصور میکنند دست زدن به بدن یا جامه یا افزار و اثاث او یا حتی فرش یا کف جایی که وی بر آن گام نهاده، خطرناک است و اگر کسی چنین گناهی مرتکب شود جان او در معرض خطر است و باید با عملی خاص، آن را جبران و کفاره کند... در نزد برخی دیگر، جسد میّت تابو است و حتی کسانی که آن را لمس کنند دارای همان خاصیت میشوند [یعنی میمیرند]. لمس کردن آدمکشان و قاتلان را حرام میدانند تا وقتی که به وسایل و عملیاتی مخصوص تصفیه و تطهیر شوند.
[جان ناس، تاریخ جامع ادیان، علیاصغر حکمت، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، چ 3، 1370، ص 18]
مسلّم است که «تابو» یک اصطلاح دینی است و بایست در همان خاستگاه مورد استفاده قرار گیرد. لذا تا وقتی که معنای تابو در نزد عموم مردم، روشن نباشد استفادۀ استعاری از آن جایز نیست. این کلمه را جناب معصومی به طور استعاری به کار برده اما فیلم مورنائو (که منبع اقتباس پنهان او بوده) این اصطلاح را به درستی و در قالب یک قصه، معرفی کرده است.
ب. اقتباس از فیلم تابو (1931) Tabu ساختۀ مورنائو
فیلمنامۀ تابو، نوشتۀ رابرت فلاهرتی (1951-1884) مستندساز امریکایی است که معروفترین فیلمش نانوک شمالی (1922) تحول بزرگی در سینمای مستند به خصوص مستندهای قومنگار، ایجاد کرد. فیلمنامهای که فلاهرتی بر اساس جغرافیای کشور جزایر تاهیتی نوشت توسط مورنائو سازندۀ فیلم طلوع (1927) به فیلم تبدیل شد. مورنائو در امریکا یک هفته قبل از اکران تابو در سن 42 سالگی بر اثر سانحۀ تصادم اتومبیل درگذشت. از قضا فیلم او با اقبال بسیاری مواجه شد و فروش بسیاری کرد. خاطرنشان میشود که کشور تاهیتی مستعمرۀ فرانسه است.
خلاصۀ داستان: در جزیرۀ بدوی بورا بورا در تاهیتی، پسری به نام ماتاهی علاقهمند به ریری است، دختری که خیلی زود توسط هیتو، رئیس کاهنان، به همسری برگزیده میشود. در کنار او پنج همسر دیگر دیده میشوند. کاهن در همان روز نخست اعلام میکند که این دختر، «تابو» است و کسی نباید به او نزدیک شود. چندی بعد کاهن به جزیره آمده در میان شادی اهالی، دختر را با خود میبرد. سپس ماتاهی او را میرباید و با هم به بندری از سفیدپوستان، فرار میکنند. آنها زندگی خوشی دارند و پسر در صید مروارید متبحّر است. کاهن، ریری را مییابد و سه روز به او مهلت میدهد. دختر این موضوع را از ماتاهی پنهان کرده و در روز سوم، بر قایقِ کاهن سوار شده از بندر میرود. پسر با کمی تأخیر از راه رسیده و به دنبال قایق بادبانی شنا میکند و بعد از طی مسافت بسیار، در نهایت غرق میشود.
مخاطبان با تماشای فیلم تابو، معنای این اصطلاح را میفهمند. مضافاً که جناب فیلمساز، نمونۀ دیگری را نیز در فیلم داخل کرده است. در بندری که این زوج به آن گریختهاند، رئیس پلیس در مکانی که ماهیگیری در آنجا با خطر جانی همراه است تابلویی نصب میکند که روی آن نوشته است: «تابو». اهالی، آنجا را یک منطقۀ ممنوعه میدانند. لذا میبینیم یک غواص که به این تذکرات گوش نمیدهد طعمۀ کوسه میشود.
ژرژ سادول، یکی از تاریخ نویسان مشهور سینما درباره فیلم تابو (1931) اینچنین نوشته است:
موضوع مورد نظر فلاهرتی، تأثیر تمدن بر جامعهای بدوی بود. اما هر قدر که کار پیشرفت میکرد مسائل جدیدتری مطرح میشد. مورنائو خواهان «طرح داستانی» بیشتری بود که به نظر وی، آن را میشد در آیین تابوی مردم پولینِزی یافت. اما فلاهرتی حس میکرد داستان مورنائو بر مردم آنجا «تحمیل» میشود. هر دو در طرز برداشت خود صادق بودند و از این رو پذیرفتند که یکی از آن دو، کنار برود. فلاهرتی سهمش را در فیلم به مورنائو فروخت و از کنترل محتوای آن دست کشید اما به کارش ادامه داد و بر فیلمبرداری نظارت داشت... همچنانکه ریچارد گریفیث خاطر نشان کرده، هرچند «نام فلاهرتی با حروف درشت در عنوان فیلم به چشم میخورد، این فیلم را باید جزو گنجینۀ مورنائو به شمار آورد نه فلاهرتی.
[ژرژ سادول، فرهنگ فیلمهای سینما، هادی غبرایی و دیگران، 2 ج، نشر آینه، 1367؛ ج 1، ص 184، مدخل «تابو»]
ج. یک ایدۀ منسوخ
همانطور که دیده میشود، فیلم تابوی مورنائو در ضمن معرفی آئین و سنتهای مردم پولینزی، به تأثیر جامعۀ متمدن بر آنها میپردازد. اما جناب معصومی، بعد از گذشت هشتاد سال از ساخت آن فیلم، به فکر اقتباس از آن افتاده و چیزی که در تمام فیلم مورنائو پسند نموده، ماجرای ازدواج تحمیلیِ دختر جوان و پیرمرد است؛ موضوعی که بعد از انقلاب اسلامی در ایران عملاً منسوخ شده است. امروزه همه میدانند که رضایت زوجه در ازدواج، یکی از شروط صحّت عقد است. لهذا اصلاً معلوم نیست مخاطب فیلم معصومی کیست. آیا چه کسانی قرار است از این فیلم، پند بگیرند؟
این اقتباس ناقص، حتی در استفاده از عنصر کشتی نیز در فیلم معصومی، بروز کرده و ما در فیلم او یک کشتی مخروبۀ به گل نشسته را میبینیم که مأمن این زوج جوان میشود. تأسف راقم در آنجا است که فیلم معصومی حتی نمیتواند قصۀ خود را به درستی تعریف کند. اشکالهای اساسی به قصۀ او وارد است. به چند مورد توجه کنید:
ـ سالار در ازدواج چهارم خود و در سن هفتاد سالگی، عاشق بهار (الناز شاکردوست) شده است! اما در نهایت وقتی میفهمد که دختر، وی را دوست ندارد به راحتی عقب میکشد و حالا پدر است که دخترش را رها نمیکند! اولاً در انتها وقتی سالار میفهمد که دختر به او علاقهای ندارد چرا متعجب میشود؟! مگر فرض دیگری هم وجود دارد؟ ثانیاً چگونه غریبهای همچون سالار برای بهار، دلسوزتر از پدر او رفتار میکند؟ چگونه میتوان عشق این پیرمرد را پذیرفت و فهمید؟ یک عاشق چطور به این راحتی، از خیرمعشوق میگذرد و میرود؟! پدری که عفو نمیکند را چطور درک کنیم؟! قاعدتاً ماجرا بایست برعکس میبود؛ پدر میگذشت و عاشق نه.
د. پیدا کنید مجرم را
یکی از مشکلات فیلمهای جناب معصومی همان است که خودشان در جلسه سینماتک به عنوان حسن خود برشمردند. وقتی تدوینگر فیلم جناب حسن حسندوست، علن کردند که به وقت اختلاف با معصومی، همواره به نفع کارگردان عقب مینشیند، جناب معصومی گفت: «من بر آراء خود اصرار دارم حتی اگر غلط باشد. چون حسّ مورد نظر من، باید در فیلم بروز یابد.» (نقل به مضمون). متأسفانه باید بگویم که آنچه معصومی بر آن تأکید دارد صورت ناقصی از تئوری مؤلف است که کارگردانهای ایرانی را خودبنیاد و خودمحور ، ساخته است.
اغلب کارگردانهایی که فیلمنامۀ فیلمهایشان را نیز مینویسند خود را پیغمبران عصر جدید تصور میکنند و در این خیال هستند که با فیلمهای خود مردم ناآگاه را هدایت خواهند کرد. بعد از دو سه موفقیت در جشنوارههای داخلی و خارجی و همچنین تمجید برخی از هواداران، تکبر برخی از این افراد چنان زیاد می شودکه گمان میبرند که علامۀ دهر هستند. و لهذا، دیگر چیز جدیدی یاد نمیگیرند و به تکرار خود میپردازند. به همین سبب، دوران آنها به سرعت به پایان میرسد.
ﻫ. مشاوران فیلمنامه، به چه کار میآیند؟
چرا وقتی کسی میفهمد رأی او ناصواب است باید بر آن اصرار ورزد؟ قطب عالم امکان حضرت رسول اکرم(ص) ـ که جان راقم به فدای خاک پاکش باد ـ با زیردستانش مشورت میکرد و نمیگفت که من افضل انسانها هستم و اصلاً خلقت جهان، طفیل وجود من بوده است. اما کارگردانهای وطنی بر عقاید خود اصرار میورزند و گمان دارند که عالم بر مدار وجود ایشان میچرخد. آنها دون شأن خود میدانند که در نگارش فیلمنامههایشان با کسی مشورت کنند. همین خودبنیادی آنها، علت اصلیِ تنزل سینمای ایران و کم شدن اقبال مردم به فیلمها است.
اغلب فیلمسازان وطنی در زندگی خود به دنبال علم و معرفت صحیح نبودهاند. آنها از جشنوارههای اروپایی آموختهاند که باید فیلمنامههایشان را خودشان بنویسند و سعی کنند تا جهان مورد نظر خود را بسازند. تازه در وقت ساخت است که متوجه میشوند که فیلمنامههایشان، ایراد حقوقی یا تاریخی دارد. اما آنها به جای اصلاح فیلمنامه، با یک حقوقدان یا تاریخنویس به توافق میرسند تا نام او را به عنوان مشاور در تیتراژ فیلم درج کنند و مبلغی به عنوان حق المشاوره بپردازند. به این ترتیب، جناب فیلمساز در پشت چهرۀ آقای مشاور پنهان میشود و عملاً کلاه گشادی بر سر مخاطب میرود. مانند اتفاقی که در سریال زیر تیغ/ محمدرضا هنرمند (1385) رخ داد.
سؤال این است که چه کسی باید علیه این توافق نامیمون که در نهایت به گمراهی مخاطب میانجامد اقدام کند؟ بنده نمیگویم فیلمسازان ما سعی کنند حقوق اسلامی و قوانین مصوبۀ مملکتمان را به مردم بیاموزند بلکه اکنون اصرارم بر آن است که لطفاً تعالیم غلط خود را به مردم حقنه نکنید.
و اما خسرو معصومی
در جلسۀ سینماتک، جناب معصومی مدعی شد که فیلم خرس، هنوز در توقیف است در حالیکه دوم تیر سال گذشته که خرس در سینماتک نمایش داشت ایشان خبر دادند که فیلمشان مجوز نمایش گرفته است. آقای نوروزبیگی (تهیه کنندۀ خرس) نیز در ایام جشنواره فجر به بنده خاطرنشان کردند که این فیلم را میتوانسته در تیر ماه همزمان با جام جهانی اکران کند اما علاقهای به این کار نداشته است.
خسرو معصومی هشت جایزه از جشنوارههای خارجی کسب کرده است که برخی از آنها برای فیلم ناصواب خرس، بوده است. خبرهایی شنیده میشود که فیلم تابوی ایشان نیز در جشنواره مونترآل پذیرفته شده است. این موضوع میتواند به دلیل اقتباس این فیلم، از تابو (1931) ساختۀ مشترک فلاهرتی و مورنائو باشد. زیرا فلاهرتی با نانوک شمالی (1922) معروفترین مستند قومنگار تاریخ سینما را در شمال کانادا ساخت که هنوز هم از افتخارات این کشور محسوب میشود.
خسرو معصومی اکنون به امید و آرامش احتیاج دارد. فیلمهای او بیش و پیش از آنکه نمایندهای از اجتماع باشد بازتاب عقاید شخصی و مشیِ خود او در زندگی است. خشونت فیلمهای اخیر او از حد گذشته و این چیزی نیست که خلایق در این روزگار به آن نیاز داشته باشند. تصاویر فیلمهای معصومی، تماشایی اما محتوای آنها آزاردهنده است، به خصوص فیلم خرس که به نظر راقم بایست شرط سنی 25 سال به بالا داشته باشد. یک دفترچه نیز به مخاطبان تحویل داده شود و آنها ملزم شوند که قبل از تماشای فیلم آن را به دقت بخوانند تا از ایرادهای حقوقی فیلم، خبر یابند و ماجرای فیلم را بدل از واقع نگیرند. (همچنانکه معتقدم در مورد فیلم من مادر هستم/ جیرانی نیز باید همین اوضاع برقرار میشد که نشد.) «امید»، مضمون مفقودۀ فیلمهای خسرو معصومی است و احتمالاً علت پذیرفته نشدن تابو در جشنوارۀ فجر گذشته، همین بوده است. به هر حال از دولتی که با شعار تدبیر و امید بر سر کار آمده چنین انتظاری میرفت. چه اینکه تهمینه میلانی نیز امید نداشت که فیلمش به جشنواره راه یابد و لذا آن را زودتر اکران کرد.
آقای معصومی در جلسۀ سینماتک اعلام کردند که فیلمنامۀ بعدی ایشان، در موضوع کار و مهاجرت است. بنده عادت ندارم برای دیگران نسخه بپیچم. اما با این ظاهر خوب و محتوای ناصوابی که فیلمهای معصومی دارد، میخواستم به ایشان پیشنهاد کنم تا به مستندسازی از طبیعت روی آورند. این کار، هم به نفع مخاطبان سینما است و هم به پیشرفت سینمای مستند کمک خواهد کرد. مضافاً که ایشان میتواند دوران بازنشستگی خود را در آرامش طبیعت بگذرانند و دعای خلایق را نیز در پشت سر داشته باشند.
امیر اهوارکی