به گزارش وبلاگستان مشرق، اميد حسيني نويسنده وبلاگ "آهستان" با اشاره به بازتاب هاي مطلب پيشين خود در نقد احمدي نژادي ها نوشت: واکنش دوستان و خوانندگان مخالفِ با مطلب «احمدي نژادي ها» برايم جالب است. جالب از اين نظر که حرف مشترک همه آنها، دقيقا همان چيزي است که در «احمدينژاديها» گفتهام. يعني عمومي شدن ويروس خطرناکِ متهم کردن، بدنام کردن، بدگمان شدن، برچسب زدن، تهمت زدن و …
برخي مدعيان بصيرت، مرا به بي بصيرتي متهم کردهاند. برخي به بازي کردن در زمين دشمن. بعضي به اصلي کردن مسائل فرعي. بعضي به نوکري لاريجاني و توکلي! بعضيها به دشمني با مخلصترين، پاکترين، صالحترين، مظلومترين و ولايي ترين فرد روي زمين! دوست عزيزي از من خواسته که همچنان احمدي نژادي باشم. عدهاي هم گفتهاند که اصلا تو از اول احمدينژادي نبودي و لياقت احمدي نژادي بودن را نداشتي. تو منافق بودي و نفوذي!
عزيزي کشف کرده است که من دنبال امتيازات دولتي بودم و چون به اين امتيازات نرسيدهام، الان عليه دولت حرف ميزنم! برخي هم که همه چيز را با حساب و کتاب سياست ميسنجند، ادعا کردهاند که من قصد حمايت از فلاني و بهماني را در انتخابات مجلس دارم! (اين دوستان ميتوانند براي اثبات ادعايشان چند ماه ديگر صبر کنند)
برخي دوستان هم که گويا هنوز در همان روز سوم تير 1384 جا مانده اند، چنان با آب و تاب دربارهي نعمت بزرگي به نام محمود احمدي نژاد برايم نوشته اند که آدم شک ميکند نکند به خاطر کفران اين نعمت، جهنمي شود!
بعضيها هم با يک ژست آزاد انديشي و «کي بود؟ کي بود؟ من نبودم!» مرا متهم کردهاند که «تو از اول متعصب بودي، ما که متعصب نبوديم!» گوينده و نويسندهي اين حرف را اگر نشناسيد گمان ميکنيد که فردي است روشنفکر که هرگز دچار افراط و تفريط نشده و اصلا يک احمدي نژادي مطلقگراي متعصب نبوده و نيست! اما بيشتر آنها کساني هستند که همين امروز جزو متعصبترين آدمها هستند و تعصب چنان چشم و گوشش را کور و کر ساخته که تحمل شنيدن حتي يک کلمه انتقاد را هم درباره شخص احمدي نژاد ندارند، چه از زبان عالم ديني و چه از زبان آدم سياسي.
برخي هم از آب گلآلود ماهي گرفته و از مطلبم براي اختلافات سياسي خودشان سوءاستفاده کردهاند. برخي هم جرس را بهانه کردهاند که براي مطلبم کف زده است. سايت نزديک به يک جريان خاص هم بيشرمانه بعد از سرهم کردن چندين دروغ، ادعا کرده است که من طرفدار فلاني هستم و مطلبم را براي سايت بهماني نوشتهام و بعد از واکنش شديد امت حزب الله، عنوان مطلبم را تغيير دادهام!
من آدمي هستم که نه با تعريف و تمجيد کسي خودم را گم ميکنم و نه با تهمت و فحش دادن کسي دلتنگ و نااميد ميشوم. تحملم بيشتر از اين حرفهاست. ادعايي ندارم و از نوشتن نان نميخورم، با آنکه ميتواند مايهي درآمدم باشد! تنها يکبار به همايشي رفتم که اسمم را خواندند. من را نميشناختند و من هم بالاي سن نرفتم. يکي از دوستانم رفت و لوح يادبود را از آقايان صفار هرندي و وحيد جليلي گرفت. پس عکس يادگاري هم با کسي ندارم. نه از کسي طلبکارم و نه به کسي بدهکار. البته هستند کساني که گويا از من طلبکارند!
همين يکي دو ماه پيش بود که جواني بيست و سه چهار ساله که هنوز ريش و سبيل بر صورتش نروييده، برايم نوشته بود: «حيف ما که تو را آدمت کرديم و بهت جايزه داديم تا وام بگيري و …!» اولش اين را گذاشتم به حساب جواني و خامي و جوگيري، اما بعد کمي فکر کردم که اين ادعا، يکدفعه از زبان او بيرون نيامده و شايد جايي و گروهي چنين ادعايي دارند. از طريق دوستانش و برادر بزرگترش پيگيري کردم، به نتيجهاي نرسيدم. به هرحال اينجا مينويسم اگر کسي ادعا ميکند که من به او بدهکارم، رسيد بدهد پولش را پس بگيرد!
خلاصه اگر تعريف و تمجيد و تهديد ديگران کمترين تاثيري در من داشت، نشانه هاي اين تاثير را در وبلاگم ميديديد. من نه فيلَم نه پشه. آن پشه هم لطفا خودتان باشيد! من خودم هستم و براي جريان خاصي نمينويسم. اگر مينوشتم با کسي تعارف نداشتم چون براي عضويت در جريانهاي سياسي، هنرم و عرضهام از شماها بيشتر است! پس خيالبافي نکنيد که آهستان براي تخريب دولت و يا به نفع فلاني قلم ميزند.
مثل آدمهايي نيستم که بعد از دوسال هنوز نميدانند ماجراي نامه رهبري به احمدي نژاد چه بود؟ مثل آقاي جوانفکر هم نيستم که هنوز دنبال عامل افشاي نامهي رهبري است! مثل دوستاني نيستم که تمام مقصدشان را احمدينژادي بودن ميدانند!
احمدينژادي بودن يعني چه؟ من با همين حرف مشکل دارم. احمدينژادي بودن يعني همهي خصوصيات خوب و بد احمدينژاد با هم! مگر جنابعالي و من ميتوانيم بخشي از واقعيت احمدينژاد را از او بگيريم و با تخيلات زندگي کنيم؟ اگر منظورت و مقصد و مقصودت مکتب است بگو ما مکتبي هستيم، چرا مکتب جديد اختراع ميکني برادر؟!
البته برخي دوستان تصور کردهاند که من قصد زير سوال بردن خدمات دولت و آقاي احمدينژاد را دارم. اما ابتداي همان مطلب نوشتم که اين يادداشت فقط نوعي آسيب شناسي درباره يک جريان سياسي و فرهنگي است. طبيعي است که آسيب شناسي بيان اشکالات و اشتباهات و پررنگ کردن آنهاست نه تعريف و تمجيد. به نظر من اينهايي که نوشتم واقعياتي بود که خيليها به آن اعتقاد دارند.
در اين ميان برخي سايتهاي خبري به اشتباه تيتر زدهاند که «ندامتنامه يک احمدينژادي و يا اعلام برائت از احمدينژاد!» و تيترهايي شبيه اين. در حالي که مطلبم اصلا ربطي به ندامت يا برائت از احمدينژاد نداشت. خدا کند که به خاطر مقاصد سياسي و انتخاباتي دست به چنين کاري نزده باشند.
البته اگر ندامتي هم در کار باشد، مربوط به امروز نيست، من دو سال پيش و بعد از انتخاب رحيم مشايي به عنوان معاون اول رييس جمهور و بعد از به زمين ماندن حکم رهبري، با احمدي نژاد خداحافظي کردم! اما حرفم همچنان همان حرف آخر مطلب قبلي است. احمدينژاد رييس جمهورم هست و من از رييس جمهور حمايت ميکنم اما مکتبي به نام «احمدينژاديسم» نداريم و نبايد داشته باشيم.