به گزارش مشرق، برنا نوشت، مطمئن بودم که به همايشي که براي يادبود شهيد آويني به پا ميشود، خواهم رفت. دوباره برگه تبليغات را نگاه مي کنم:
نکوداشت
روز هنر انقلاب اسلامي
يادبود سيد شهيدان اهل قلم سيد مرتضي آويني
سازمان بسيج هنرمندان استان قزوين
به سالن همايش که ميرسم کليپي در حال پخش است. حالا منتظريم که مجري به بالاي صحنه برود و برنامه آغاز شود؛ کليپي ديگر روي صحنه مي رود.
بغلدستيام از کيفش چيزي در ميآورد، جزوههاي درسياش است، زيرلب گفت: خسته شدم.
نواي قرآن پخش ميشود و بعد هم سرود جمهوري اسلامي که فضا را کمي نشاط ميبخشد. هنوز منتظريم که مجري به صحنه برود و برنامه شروع شود که کليپي ديگر پخش ميشود و بعد از آن هم کليپي ديگر و ...
هنوز هيچ موجود زندهاي به روي سن نرفته است؛ بالاخره طلسم شکسته ميشود و رييس بسيج هنرمندان به روي سن ميرود. بعد از سلام و خوشآمدگويي به ارايه برخي گزارشهاي کلي و تحولاتي که بعد از مديريت وي اتفاق افتاده است ميپردازد و وعده برگزاري اولين يادواره شهداي هنرمند را در سال جاري ميدهد. از سياستها و استراتژيهاي سازمان ميگويد و ...
پشت ايشان، روي پرده زيرنويس ميشود: حالا از جناب آقاي مسافرآستانه رييس مرکز هنرهاي نمايشي کشور دعوت ميکنيم که براي سخنراني به روي سن تشريف بياورند. اينجاست که متوجه ميشويم برنامه کلا مجري ندارد. شايد اين هم يکي از تکنيکهاي هنري باشد که ما از آن مطلع نيستيم. بغلدستيام آرام زير لب ميگويد: خب شايد کسي سواد خواندن و نوشتن نداشته باشد و يا ...
سخنران از حضور بسيج در عرصه هنر سخن ميگويد، از اينکه بسيج نبايد فقط در عرصه دفاع مقدس هنرآفريني کند. در ادامه به طور مفصل از تئاتر و به خصوص تئاتر استان سخن ميگويد ولي از شهيد آويني سخني نيست!
از ظرفيتهايي که در عرصه تئاتر در استان وجود دارد و از مشکلاتي که در حوزه تئاتر هست هم مباحثي مطرح ميکند؛ همچنان از شهيد آويني سخني نيست!
دوباره کليپي روي صحنه مي رود، اين بار البته با موضوع بحرين. کليپي هم درباره شهيد ابراهيم سهيلي به روي صحنه ميرود. چند کليپ هم در راستاي افتخارات استان در عرصه شعر، داستان کوتاه و تئاتر پخش مي شود ولي از شهيد آوني سخني نيست!
نوبت به تجليل از هنرمنداني ميرسد که در جشنوارهها و همايشها رتبه کسب کردهاند و نيز هنرمنداني که در استان فعال هستند.
بالاخره يک نفر به عنوان مجري به روي سن ميرود و اسامي را قرائت مي کند. از کتاب يکي از هنرمندان هم رونمايي ميشود. اين آخرين برنامهاي است که اجرا ميشود و مجري هم همه را به خداي بزرگ ميسپارد.
و من در حالي که کفشهايم به سمت مزار شهدا جفت شده است به اين فکر ميکنم راستي شهيد آويني در کجاي برنامه امروز بود؟ حالا ديگر شک دارم به برنامهاي رفتم که براي يادبود شهيد آويني بود يا رونمايي از کارنامه سازمان؟
عجب است که شهيد آويني در برنامهاي که به نام او برگزار ميشود در مظلوميت به سر ميبرد. البته اگرچه شهيد آويني هم زنده بود بعيد ميدانستم در اين برنامه شرکت ميکرد. به احتمال قوي او در آن زمان در حال تهيه مستندي از بحرين و يا شناساندن انقلاب اسلامي به مردمان بوسني هرزگوين و ... بود.
به ياد خاطرات دوستان سيد مرتضي افتادم، خاطراتي که سرشار از مظلوميت "سيد" بود؛ خاطراتي از رضا برجي مستندساز، حميد داودآبادي عکاس و ...
شايد هم اين مظلوميتها به اين خاطر بود که خودش براي مظلومان مينوشت.
و فيلم ميساخت.
نمي دانم هرچه هست، آويني مظلوم زيست و مظلومانه پر کشيد...
راستي آقا مرتضي ديروز هم مظلوم بود.......