کد خبر 394728
تاریخ انتشار: ۱۳ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۱:۱۹

بعد از کودتا سوم اسفند 1299 و به موازات سایر دخالت‌هایی که در شئون مختلف به مرحله اجرا گذاشته شد و مامورین دولتی ملزم شدند کلاه‌ها را از سر مردم بردارند و کلاه «پهلوی » را که هیاتی کاملا غیر ایرانی و نامتناسب داشت جانشین آن سازند.

گروه تاریخ مشرق- بعد از ظهور اسلام، ایرانیان به دلایلی استفاده از عمامه را به کلاه‌هایی که تا آخر زمان در بینشان مرسوم بود ترجیح می دادند و این موضوع تا زمان سلطه عثمانی‌ها بر ایران دوام داشت و عثمانیان علیرغم اینکه کوشیدند تا تغییراتی در پوشاک مردم تهران بوجود آورند، معهذا توفیق کسب نکردند.

در زمان صفویه که شاهان آن اصرار داشتند تا خود را از طبقه سادات و معتقد به مذهب شیعه معرفی کنند، استفاده از عمامه سبز در میان عده زیادی از مردم رواج یافت. در این دوره شاهان و سایر منسوبان نزدیک به آنها از عمامه سبز با تاج یا جقه‌ای از جواهر که در قسمت جلوی بر سر می گذاشتند و عده ای از مردم کماکان عمامه های سابق خود را مورد استفاده قرار می‌دادند.

در دوره افشاریه و زندیه، عمامه های سبز رنگ جای خود را به شال های ترمه ای داد که در اطراف کلاه پیچیده می شد و این روش بعدها مورد تائید آغا محمد خان قاجار قرار گرفت و پس از وی فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه نیز مخالفتی به آن نشان ندادند و به این ترتیب «شال کلاه » به صورت بخش لایتجزای پوشاک مردان ایرانی درآمد.

مردان قدیم چه می پوشیدند؟

در آن زمان کلاه برای مرد به منزله چادر و پوشش مثل زنان بود و به همان نسبت که ممکن نبود زنی بدون چادر در ملاءعام ظاهر شود، مردی هم که کلاه بر سرنداشت در کوچه و بازار دیده نمی شد.

در آن زمان، سر برهنگی مرد، علاوه بر آنکه نشانه بی ادبی و بی وقاری بود، مطابق روایات (مجهول یا معلوم )موجب ننگ، فقر، بی آبرویی، اختلال حواس و دیوانگی محسوب می شد . چنانکه جز دیوانگان سایر مردم عادی بدون کلاه دیده نمی شدند وحتی کسانی که استطاعت خرید کلاه نداشتند،سر خود را با دستمال ،شال یا نظایر آن می‌بستند و در مجموع، ضمن آنکه کلاه را نشانه ی مردی و مردانگی می دانستند،نداشتن آن را موجب اهانت به خود محسوب می داشتند وبه همین سبب هم بود که شاًن هرمردی در اجتماع نسبت مستقیم با کلاهی که بر سر می نهاد داشت وضرب المثلی هم ورد زبان مردم بود که می گفتند :کلاه را به خاطر سردی و گرمی بر سر نمی گذارند واز دشنام های غلیظشان به هنگام خودستایی این بود که: اگر نتوانم چنین وچنان کنم ،کلاهم را برمی دارم ولچک .....را به سرم می بندم !

گذشتگان، کلاه را از آن جهت ضروری می دانستند که «سر» را سلطان وفرمانده ی بدن به حساب می آوردند ومعتقد به رعایت حرمتی هرچه بیشتر برای این عضو بودند وبه این ترتیب بود که استفاده از کلاه از حالت یک عادت خارج شد وبه صورت ضرورتی اجتناب ناپذیر در آمد. تا جایی که حتی هنگام خواب عرق چین هایی بر سر می گذاشتند تا سرشان برهنه نماند وبرای روزها نیز معمولاً در زیر کلاه عرق چینی بر سر می گذاشتند تا چنانچه بنابر ضرورتی ناچار به برداشتن کلاه خود شدند، چیزی بر سر داشته باشند.

در رابطه با همین امر، کلاه دوزها وکلاه مال‌ها در آن زمان بازار بسیار پر رونقی داشتند واز روی چشم وهم چشمی هم که شده بود،مردم سعی میکردند وضع کلاهشان بهتر از همدیگر باشد وکار این رقابت ها به جایی رسید که در دوره محمد علیشاه ،از یک سو به منظور صرفه جوئی در هزینه ها واز سویی دیگر به دلیل آنکه طول کلاه ها بی رویه زیاد شده وحتی در مواردی مایه ی مسخره گی واستهزا می شد،مقرر گردید کلاه هایی که گاه طولشان به نیم ذرع یعنی در حدود 52سانتی متر یا سه چارک (نزدیک به ،75سانتی متر)می رسید کوتاه شود وصد البته این امر وسیله ای گردید تا آن زمانی که عده ای جزمداحی شاه هنر دیگری نداشتند،فی الفور دست به قلم ببرند وآن را با مدیحه ای بیامیزند که معروفترین اینگونه اشعار ،شعری است که فکر کنم ازمیرزا عباس فروغی باشد که البته مطمئن نیستم که در جائی از آن آمده بود:

کلاه سروقدان بسکه سربلندی کرد

به حکم شاه جهان کرده اند کوتاهش


 معروف ترین کلاه هایی که مردم آن زمان بر سر می گذاشتند کلاه های نمدی با کیفیت های مختلف بود ونوع مرغوب این گونه کلاه‌ها، کلاهی بود که از کرک شتر تهیه می شد ونوع دیگری از آن « فینه » نام داشت که در انتها متصل به یک منگوله بود و به انظمام شالی که دور آن می بستند ،مورد استفاده مداحان قرار میگرفت و معمولا تجار و بازرگانان و دیگر کسانی که میخواستند تمول و مکنت خود را به رخ یکدیگر بکشند «فینه» هایی با عمامه شیر وشکری بر سرمیگذاشتند.

مردان قدیم چه می پوشیدند؟

کلاه پوستی به اشکال مختلف نیز خواستاران وحریداران متعددی داشت ومعمولاً قیمت کلاه آنطوریکه حقیر شنیده ام در آزمان بین سه قران تا سه چهار تومان بود وبا توجه به اینکه در سال های اخر سلطنت ناصرالدین شاه قیمت یک من نان از یک قرآن تجاوز نمی کرد .این را بخاطر آن خدمت مخاطبین ودوستان عزیز عرض کردم که به خوبی می توان دریافت که مردم تهران چه هزینه ای را صرف خرید کلاه برای خود میکردند.

*تن​پوش مردان

 در تهران قدیم تن پوش بسیاری از مردان «جبه » بود .شاید برای بعضی ازدوستان بزرگوار جای سوال باشد ویا با نام جبه آشنائی نداشته باشند. خدمت سروران عارضم که جبه لباسی بلند وگشاد که قبل از عمومیت یافتن دین اسلام فقط در میان اعراب متداول بود. با این همه، گروهی از محققان به حدس وگمان نوشته اند که جبه لباسی ترکمنی است وشواهد وقراین نشان می دهد طرز برش ودوخت آن از افغانستان به خراسان آمده و چون تن پوش راحتی بود و دوام خوبی هم داشته به تدریج مردم دیگر نقاط کشو واز جمله تهران به آن روی خوش نشان داده ومصرف کننده اش شده اند و همین امرباعث شده تا جبه به صورت لباس رسمی مردان در آید.

جبه های طبقات مرفه معمولاً از جنس ماهوت اعلا دوخته می شد وطبقات متوسط وفقیر که استطاعت وتوانایی خرید ماهوت نداشتند از پارچه های دستباف ایرانی نظیر برک وچوخا برای خود جبه می دوختند وهریک از مردان در زیر جبه یا در مواردی بر روی آن ،شالی به کمر می بستند که کار جیب را انجام می داد وکیف پول ،کیسه توتون ،چپق ،قوطی سیگار ،انفیه دان و ...... خود را لای آن می گذاشتند.

پیراهن مردان بیشتر عبارت از پارچه ای نخی بود که بدون یقه دوخته می شاد و ندرتاً افرادی از پارچه های ابریشمی برای دوختن پیراهن استفاده میکردند وپای افزار مردان به تناسب توان مالی هریک عبارت از گیوه ،چاروق ،نعلین یا کفش های چرمی بود.

مردان قدیم چه می پوشیدند؟

بعد از کودتا سوم اسفند 1299 و به موازات سایر دخالت هایی که در شئون مختلف به مرحله  اجرا گذاشته شد ومامورین دولتی ملزم شدند کلاه ها را از سر مردم بردارند وکلاه «پهلوی »را که هیاتی کاملا غیر ایرانی ونامتناسب داشت جانشین آن سازند وکت وشلوار را جایگزین قبا، عبا وجبه های رایج در بین مردم نمایند.

این دستور شتابزاده که در شهرها اداره نظمیه (نیروی انتظامی فعلی) ودر روستاها اداره امنیه (پاسگاه فعلی )عامل اجرائی آن بودند، از همان نخستین روزهای صدورش وسیله ای برای اعمال قدرت،خودسری وتسویه حساب های خصوصی مامورین دولت با مردم شد وکار این ابزار سلیقه ها به جایی رسید که به گفته معمران :قبائی بر اندام کسی نمی دیدید که دامن آن را با قیچی وچاقو نبریده باشند وشال وعبایی بر دوش کسی نمی دیدید که آن را ازهم ندریده یا مصادره ننمایند وبدین ترتیب بود که شال وقبا پوشان وعبا ولباده دارهای پیشین در ردیف مرتجعین قرار گرفتند وچه کلاه ها که از سر محترمین برداشته شد وبه زیر پا لگدمال گردید ودر گل ولای لجن افتاد وچه شبکلاه ها ودیگر سرپوش ها که آغشته به کثافت ونجاست گردید وبر سر صاحبش گذاشته شد وکار چنین جسارت هایی تا آنجابا لا گرفت که ابتدا عمامه های شیر وشکری تجار،بعدا عمامه های سبز مداحان ودر نهایت عمامه های سیاه وسفید علما واهل منبر را در کوی وبرزن از سرشان برمی داشتند واز جملاتی که همزمان با تغییر بر سر زبان ها افتاده بود ،به این جمله می توان اشاره کرد که مردم می گفتند،هم کلاهمان را برداشتند وهم کلاه سرمان گذاشتند.

منبع: وبلاگ قدیم قدیما

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس