کد خبر 38320
تاریخ انتشار: ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ - ۱۷:۳۸

اول تصور کردم اوراق فروشي يا به تعبيري گورستان خودروهاي از رده خارج ناشي از اجراي طرح جايگزيني خودروهاي فرسوده و دودزاست اما چنين نبود، خودروها همگي نو و بدون شماره‌اند که مثل نخودي وسط يک آش پرملات درهم تنيده‌اند.<BR>

به گزارش مشرق، محمدکاظم روحاني‌نژاد خبرنگار اعزامي صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران به ژاپن، به منظور پوشش خبري زلزله و سونامي اخير به اين کشور سفر کرد. وي بخشي از مشاهدات و خاطرات خود را در سايت شخصي‌اش آورده که از نظر خوانندگان مي‌گذرد.

سرانجام تلاش‌ها به نتيجه رسيد و وارد منطقه ويران شده از زلزله و سونامي در شمال شرق ژاپن شدم. نزديک به 400 کيلومتر با خودرو رفتيم کمتر خودرويي جز امدادرسانان که (ما نيز چنين گروهي بوديم) به آن طرف مي‌رفت. بيشتر خودروها از آن سوي مي‌آمدند، از چند دهه پيش تا کنون مردم ژاپن از "فوکوشيما " با گردني برافراشته و غرور نام مي‌بردند اما امروز شنيدن نامش چشم‌ها را تا بناگوش خيره مي‌کند، رنگ و رو از چهره مي‌برد و نفس بند مي‌آورد.

راننده آشنا به منطقه گفت: از مسيري خواهيم رفت که شعاع محدوده ممنوعه يعني 50 کيلومتري رآکتورهاي «وحشت» رعايت شود و خطر کمتري داشته باشد و همين کار را هم انجام داد. 200 کيلومتر که پيموديم بايد بنزين مي‌زديم. در صفي قرار گرفتيم که طولش با وجود خودروهاي ريز و درشت به يک کيلومتر مي‌رسيد، هرکدام صورت خود را با 2 عدد ماسک که خودش بوي ترشي مي‌داد، پوشانديم و بالأخره پس از پنج ساعت و سي دقيقه وارد شهر سانداي شديم، البته بخشي از شهر کاملاً نابود شده و بخشي هم در زير گل و لاي، خودرو، کانتينر، وسايل خانه و خلاصه هر چيزي که سر راه امواج بي‌رحم 10 متري قرار گرفته، فرو رفته است.

اول در يک نگاه، جايي را ديدم تصور کردم اوراق فروشي يا به تعبيري گورستان خودروهاي از رده خارج ناشي از اجراي طرح جايگزيني خودروهاي فرسوده و دودزاست اما چنين نبود، خودروها همگي نو و بدون شماره‌اند که مثل نخودي وسط يک آش پرملات که سبزي‌اش درختان کاج و گوشتش کانتينر و عدس و لوبيايش سقف خانه و ميز و مبل است درهم تنيده‌اند.
سانداي زلزله زده و سونامي زده به علت فاصله يکصد کيلومتري‌اش با نيروگاه اتمي فوکوشيما و قرار گرفتن در مسير خلاف جهت وزش باد خطر آلودگي به مواد راديو اکتيو ندارد و بيشتر توکيو و شهرهاي واقع شده در پايين دست در معرض خطرند. در بخش ساحلي شهر سانداي تقريباً مي‌توان گفت هيچ کس زنده نمانده است. به کنار ساحلي که ديواره‌اش پنج متر ارتفاع دارد رفتم، نگاهي به آن اقيانوس هولناک آن روز که از خشم ارتفاع امواجش به 10 متر مي‌رسيد، انداختم که اکنون چگونه امواج آرام و متبسم خود را همچون عشوه نو عروسان به رخ مي‌کشد و با دامني پرچين فيروزه‌اي رنگ در رقصي تماشايي دلبري مي‌کند، اما ديگر خريداري ندارد.

اينک ما چند نفر بوديم و صداي وز وز نسيم سرد و هياهوي لاشخوراني که در کمين اجساد در آسمان پرسه مي‌زدند. گاهي هم صداي بيلچه‌هاي چند نظامي حيرت‌زده که زير گل و لاي‌ها دنبال جسد بي نشاني مي‌گشتند، سکوت آزار دهنده را مي‌شکست. رو به دريا که ايستاده‌ام پشت سرم در ويرانه‌هاي خاموش و بي تحرک، هيچ نشاني از حيات و زندگي نيست.

اين اقيانوس هم مثل برخي هاست که چهره‌هاي زيبا و با لبخند و لباس‌هاي فاخر و دلفريب اما دروني ناآرام و خشونتي فرو خفته دارند و تا همه چيز را نبلعند و شکمشان سير نشود، آرام نمي‌گيرند. نگاه به اين صحنه در يک سرزمين اين پرسش را مطرح مي‌کند که بين "هيروشيما " و "فوکوشيما " چه تفاوتي است؟ تا چشم کار مي‌کند ويرانه است و گورستاني که هر کس در آن شمع مزار خويش است ...!

ديدن يک آلبوم عکس خانوادگي در لب ساحل مرا خيلي اندوهگين کرد و ياد اين شعر زيبا با صداي دلنشين "رسول نجفي " هنرمند کشورمان و آن اثر خوب انداخت که "کجان آدما که از اونا فقط، خاطره‌هاشون به جا مي‌مونه!!

نظاميان اجازه ماندن بيشتر در اين منطقه را نمي‌دهند و با کسي هم نبايد مصاحبه کرد. البته اين جزء فرهنگ ژاپني‌هاست که درباره احوال شخصي و خانوادگي آنان هيچ سؤالي نبايد بپرسي. دوست ندارند شرايط تلخ امروز آنان را ببيني و با گذشته مرفه و پر آسايش‌شان مقايسه کني و خيلي چيزهاي ديگر....!!


 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس