بشدت توجه کنيد که چهره‏پردازى‏هاى منفى و ناصالح در صدا و سيما انجام نگيرد. من گاهى ديده‏ام انسانهايى که هيچ ارزش علمى و هنرى ندارند، در صدا و سيما با پول مردم چهره‏پردازى مى‏شوند؛ چرا؟

گروه فرهنگي مشرق- سايت خبري مشرق چندي پيش مطالبي را درباره سرگرمي سازي در تلويزيون منتشر کرد. بر آن بوديم که بخشي از بيانات مقام معظم رهبري که در سال 83 خطاب به مسوولين صدا و سيما ايراد شده بود اشاره کنيم که با مطالعه دوباره اين بيانات حيف مان آمد که بخش عمده آن منتشر نشود؛ خصوصا اينکه اين مطالب حاوي نکات و توصيه هايي مهم است که با وجود گذشت قريب به هفت سال از طرح شان هنوز آنچنان که بايد مورد توجه رسانه ملي قرار نگرفته است. بد نيست مديران رسانه ملي يک بار ديگر اين فقرات را مطالعه کرده و محاسبه جديدي از نحوه عملکرد آن نهاد فرهنگي داشته باشند.

****

جنگ رسانه‏اي

در اين وضعيت، رسانه‏ى ملى چه جايگاهى دارد؟ ببينيد نقش رسانه‏ى ملى در چنين وضعيتى چقدر اهميت پيدا مى‏کند. آن روز بنده در آن جلسه گفتم،(3) شماها هم خودتان بهتر از من مى‏دانيد؛ امروز جنگ دنيا، جنگ رسانه‏هاست. پيشرفت کارها و سياستهاى بين‏المللىِ دستگاه‏هاى مختلف و جبهه‏هاى گوناگون، به‏وسيله‏ى تبليغ، خبرسازى، مفهوم‏سازى و تبيين‏هاى درست و نادرست - يعنى راست و دروغ - دارد انجام مى‏گيرد. تبليغات، هم قبل از يک حرکت نظامى و اقتصادى، هم در اثناى آن، هم بعد از آن، نياز وافر دستگاه‏هايى است که مى‏خواهند در دنيا فعال باشند؛ لذا سرمايه‏گذارى هم مى‏کنند، فکر هم مصرف مى‏کنند و دانش هم به‏کار مى‏برند، براى اين‏که بتوانند اين را گسترش دهند.

ما آماج تهاجم دشمن هستيم‏

يکى از کارهاى بسيار مهمى که امروز در دستور کار آنهاست، تهاجم خبرى، تبليغى، فرهنگى و اخلاقى به کشور ماست. امروز اين تهاجم، اوج تهاجم فرهنگى است. البته مخصوص کشور ما نيست؛ در همه‏جا اينها دارند کار فرهنگى مى‏کنند؛ منتها ما آماج هدف آنها هستيم. بسيارى از هدفهاى استکبار جهانى در زمينه‏هاى تبليغى و فرهنگى و رسانه‏يى متوجه به ماست؛ ما بايد در مقابل اينها خود را مجهز کنيم.

نقش دوگانه‏ى رسانه‏ى ملى‏

رسانه‏ى ما، هم بايد ناظر باشد به خنثى کردن کار دشمن در داخل، هم بايد ناظر باشد به ضربه‏زدن به دشمن در فضاى عمومى. مى‏بينيد رسانه ملى چه نقش مهمى دارد. به‏نظر من همه‏ى تلاشها و کارهايى که در کشور صورت مى‏گيرد، به يک معنا، يک طرف؛ کار رسانه‏ى ملى - يعنى صدا و سيما - طرف ديگر. اينها دو جريان هستند؛ والّا اگر خيلى کار انجام بگيرد، اما رسانه‏ى ملى فعال نباشد، تأثيرش بسيار کمتر از چيزى خواهد بود که بايد باشد. بنابراين نقش رسانه، به همين ترتيبى که عرض شد، بسيار مهم است.

مأموريتِ محورى رسانه‏ى ملى‏

ما يک مأموريتِ محورى براى رسانه‏ى ملى قائل هستيم، که الزاماتى دارد و اين مأموريت ملى اهداف کلانى را هم با خودش همراه دارد. به‏نظر ما آن مأموريتِ محورى عبارت است از مديريت و هدايت فکر، فرهنگ، روحيه، اخلاقِ رفتارى جامعه، جهتدهى به فکر و فرهنگ عمومى، آسيب‏زدايى از فکر و فرهنگ و اخلاق جامعه، تشويق به پيشرفت - يعنى روحيه‏دادن - و زدودن احساس عقب‏ماندگى.

القاء احساس عقب‏ماندگى‏

امروز يکى از شگردهاى مهم دشمن، تزريق و القاء احساس عقب‏ماندگى و ناتوانى است. ما در کشور سى‏وپنج ميليون جوان داريم. نخير؛ بدانند ما به‏هيچ‏وجه عقب نمانده‏ايم. آن روز آقاى رئيس‏جمهور براى من مى‏گفت - البته گزارش عمومى نبود؛ بنده خودم گزارشهاى زيادى دارم - مجموعه‏ى دستاوردهاى ما در ده، بيست سال اخير، از همه‏ى آنچه در کشورهاى شبيه خودمان - از جمله همه‏ى کشورهاى منطقه - اتفاق افتاده، بالاتر است. اين، مسأله‏ى خيلى مهمى است. البته گزارشهايى هم که به بنده داده شده، همين را تأييد مى‏کند. راجع به يک کشور از کشورهايى که ايشان ذکر مى‏کردند، فقط يک مورد به عنوان سؤال و ابهام براى من مطرح بود، که بنا شد آن را هم تحقيق کنند و به من بگويند. ما به‏هيچ‏وجه نبايد اين احساس را داشته باشيم، و جوان ما نبايد احساس کند که عقب‏مانده است؛ بايد احساس کند که دارد حرکت مى‏کند، مى‏تازد و جلو مى‏رود؛ عملاً به اين کار، به اين پيشرفت، به اين تازش و به اين رو به جلو حرکت کردن تشويق شود.

الزامات مأموريت رسانه‏ى ملى‏

اين مأموريت الزاماتى دارد. رسانه‏ى ملى اگر بخواهد به عنوان مهمترين ابزار فرهنگى در کشور، از عهده‏ى اين کار بربيايد، بايد اين چيزها را در خودش تأمين کند: امين نظام باشد، مورد اعتماد مردم باشد، برخوردار از مزيتهاى رقابتى باشد. امروز رقباى ما زيادند؛ چه رقباى منطقه‏يى، چه رقباى بين‏المللى. ما بايد در مقابل اين رقبا خود را از مزيتهاى رقابتى برخوردار کنيم. ظرفيت بالا در کمّ و کيف محصولات، هر دو مورد نظر است. نبايد کميت، کيفيت را تحت‏الشعاع قرار دهد، و بعکس.

آرايش رسانه‏يىِ کارآمد

الزام ديگر اين مأموريت، داشتن آرايش رسانه‏يىِ کارآمد در عرصه‏ى استانى و ملى و بين‏المللى است؛ همين نکته‏يى که آقاى ضرغامى اشاره کردند و گفتند در جاهايى از کمترين حقشان نمى‏توانند برخوردار باشند؛ يعنى شنيدن صداى انقلاب و ديدن چهره‏ى انقلاب. در اين‏جا آرايش ما ضعيف است. البته بسيارى از اين ضعف‏ها به بيرون از سازمان مربوط مى‏شود، که آن هم موضوع ديگرى است و بايد جداً تعقيب کنيم.

آرايش سازمانى و رسانه‏يى ما بايد به‏گونه‏يى باشد که بتوانيم همه‏ى کشور را در همه‏ى ابعاد بپوشانيم. اين آرايش بايد کارآمد باشد؛ داراى قدرت انعطاف براى انطباق با شرايط گوناگون و پيش‏بينى نشده باشد؛ در برخورد با مسائل گوناگون، توانايى، سرعت و چالاکى داشته باشد؛ بتواند موضع خودش را اتخاذ کند و کارساز باشد.

اگر اين چيزها تحقق پيدا کند - که هر کدام از اينها شرايط و مقدماتى دارد و بايد هم اين مقدمات فراهم شود و تحقق پيدا کند - آنگاه شما خواهيد توانست هدايت و مديريت افکار عمومى را از لحاظ فرهنگ و اخلاق و رفتار و روحيه و امثال اينها کاملاً در دست داشته باشيد؛ هيچ‏کس نمى‏تواند با شما در اين زمينه رقابت کند.

هدفهاى کلان رسانه‏ى ملى‏

هدفهاى کلان ما در اين زمينه چيست؟ اول، ارتقاء معرفت دينىِ روشن‏بينانه. من روى عنوان «روشن‏بينانه» تکيه مى‏کنم. معرفت دينى بايد ارتقاء و گسترش پيدا کند؛ اما يک معرفت روشن‏بينانه و آگاهانه.

دوم، رفتار دينىِ مخلصانه. باز روى کلمه‏ى «مخلصانه» مى‏خواهم تکيه کنم. رفتارهاى دينى مى‏تواند رياکارانه و متصنعانه و ظاهرسازانه باشد، مى‏تواند مخلصانه باشد. ما بايد مردم را به رفتار و عمل دينى - يعنى عمل صالح - بکشانيم و اين عمل، مخلصانه از آنها صادر شود.

سوم، ريشه‏دار کردن شناخت و باور به ارزشها و بنيانهاى فکرى انقلاب و نظام اسلامى. صرف اين‏که ما در زمينه‏ى انقلاب و نظام، چيزهايى را کليشه‏يى و شعارى تکرار کنيم، کافى نيست؛ بايد نسبت به اين شعارها در مردم باور حقيقى به‏وجود بيايد؛ اين، کار رسانه‏ى ملى است.

چهارم، مصونيت دادن به ذهن جامعه از تأثير مخرب تهاجم فرهنگى و ارزشىِ دشمن، که اشاره شد.

پنجم، باور به کارآمدى نظام.

ششم، ايجاد همگرايىِ عمومى و فضاى همکارى و محبت و وحدت در درون کشور و ميان مردم. بايد روحيه‏ى محبت، وحدت، همگرايى و ارتباط و پيوند در ميان مردم تقويت شود.

هفتم، آگاه‏سازى نسبت به مقوله‏هاى حساس؛ مثل علم. مسأله‏ى علم در کشور خيلى مهم است. با مطالعه‏ى دقيق و همه‏جانبه، انسان به چند سرفصل معدود مى‏رسد، که يکى از آنها علم است. ما براى آينده به علم احتياج داريم. نهضت نرم‏افزارى و توليد علم و انديشه و فکر که مطرح شد، بايد جدى گرفته شود. خوشبختانه زمينه‏ها کاملاً آماده و استقبال هم خيلى خوب است. مردم را نسبت به مقوله‏ى علم، امنيت، پرورش نخبگان، اقتدار ملى، کار و ابتکارِ گره‏گشا و پيشبرنده و مقولاتى از اين قبيل حساس کنيد.

برنامه‏ريزى و ايجاد چشم‏انداز

اين مأموريت و اين اهداف کلان تا چه مدتى بناست تحقق پيدا کند؟ اعتقادم اين است که بايد برنامه‏ريزى کرد و چشم‏انداز درست کرد و آماده شد براى حرکتى که اهدافش اينهاست. اين اهداف ممکن است در طول ده سال تحقق پيدا کند؛ هيچ مانعى ندارد. براى اين کار، ده سال، زمان زيادى نيست؛ مثل چشم به‏هم‏زدنى مى‏گذرد. گاهى انسان در مدت ده سال، هشت سال يا پنج سال، تلاش و فعاليتِ لازم و برنامه‏ريزى شده را انجام نداده؛ بعد وقتى به اواخر دوره مى‏رسد، مى‏بيند دستش خالى است. اگر برنامه‏ريزى شود، انسان پيشرفت را به چشم خودش مشاهده مى‏کند؛ مثل رويش يک درخت.

من در اين‏جا چند سرفصل مهم را عرض مى‏کنم تا مشخص شود نسبت رسانه با اين موضوعات چيست. خوب است نسبت رسانه با اين موضوعات مورد تأمل قرار گيرد. من اينها را مطرح مى‏کنم؛ شما رويش فکر و مطالعه و کار کنيد:

1- صدا و سيما و اخلاق‏عمومى‏

هويت حقيقى جامعه، هويت اخلاقى آنهاست؛ يعنى در واقع سازه‏ى اصلى براى يک اجتماع، شاکله‏ى اخلاقى آن جامعه است و همه چيز بر محور آن شکل مى‏گيرد. ما بايد به اخلاق خيلى اهميت بدهيم. صدا و سيما در زمينه‏ى پرورش و گسترش و تفهيم و تبيين فضيلت‏هاى اخلاقى بايد برنامه‏ريزى کند؛ يکى از اهداف صدا و سيما در همه‏ى برنامه‏ها بايد اين باشد.

اخلاق‏هاى رفتارى افراد جامعه؛ مثل انضباط اجتماعى، وجدان کارى، نظم و برنامه‏ريزى، ادب اجتماعى، توجه به خانواده، رعايت حق ديگران - اين‏که ديگران حقى دارند و بايد حق آنها رعايت شود، يکى از خلقيات و فضايل بسيار مهم است - کرامت انسان، احساس مسؤوليت، اعتماد به نفس ملى، شجاعت شخصى و شجاعت ملى، قناعت - يکى از مهمترين فضايل اخلاقى براى يک کشور قناعت است، و اگر امروز ما در برخى زمينه‏ها دچار مصيبت هستيم، به‏خاطر اين است که اين اخلاق حسنه‏ى مهم اسلامى را فراموش کرده‏ايم - امانت، درستکارى، حق‏طلبى، زيبايى‏طلبى - يکى از خلقيات خوب، زيبايى‏طلبى است؛ يعنى به دنبال زيبايى بودن، زندگى را زيبا کردن؛ هم ظاهر زندگى را و هم باطن زندگى را؛ محيط خانواده، محيط بيرون، محيط خيابان، محيط پارک و محيط شهر - نفى مصرف‏زدگى، عفت، احترام و ادب به والدين و به معلم.

اينها خلقيات و فضايل اخلاقى ماست. صدا و سيما خودش را متکفل گسترش اين خلقيات بداند. شما در هر برنامه‏يى که مى‏سازيد، در هر سريال تلويزيونى، در هر محاوره، در هر ميزگرد، در هر گفتگوى تلفنى و در هر گزارش، متوجه باشيد که اين فضايل تقويت شود؛ اين چيزها نقض و زير پا انداخته نشود.

2- صدا و سيما و دين‏

راجع به دين مردم، صدا و سيما چه نقش و چه موضع و چه مسؤوليتى دارد؟ طبيعتاً از وظايف صدا و سيما، ارتقاء معرفت دينى و ايمان دينى است. معرفت و ايمان با هم تفاوت دارد. هم ايمان مردم بايد تقويت شود، هم معرفت و شناخت آنها. بايد توجه داشت ايمانى که مردم پيدا مى‏کنند، سست، عوامانه، سطحى و قشرى نباشد؛ بشدت از اين پرهيز شود. اکتفا نشود به تغليظ احساسات مردم و تشريفات افراطى. تأکيد بر اين چيزها به‏طور افراطى، اصلاً مفيد نيست و به‏هيچ‏وجه تبليغ دين محسوب نمى‏شود. اين را پايه‏ى کار قرار دهيد و حالا برگرديد به برنامه‏هاى دينىِ صدا و سيما؛ ببينيد چه کار بايد بکنيد و چه کار بايد نکنيد.

برنامه‏ى دينى بايد نسبت به دين شبهه‏زُدا باشد، نه شبهه‏زا. من گاهى بعضى از بيانات دينى را از تلويزيون يا از راديو گوش مى‏کنم و مى‏بينم شبهه ايجاد مى‏کند! حديث سستى، حرف نامعقولى، مطلبى که در جمع مثلاً بيست نفرى يا پنجاه نفره‏ىِ يک عده مؤمنِ مخلص، گفتنش خوب است و ايمان آنها را زياد مى‏کند، در سطح ميليونىِ مردم به زبان آوردن، جز اين‏که ايمان عده‏يى را سست و در ذهنشان ترديد ايجاد کند، هيچ فايده‏ى ديگرى ندارد. از اين چيزها بايد پرهيز کرد. بيان دينى و تبيين دينى بايد شبهه‏زدا، روشن، قوى، هنرمندانه و متنوع باشد؛ شبهه‏زا و کليشه‏يى نباشد. بيان دينى بايد در همه‏ى سطوح، صحيح باشد. درست است که ما تبيين دينى را در سطح نخبگان، در سطح متوسط، در سطح پايين و در سطح کودکان داريم، اما همان چيزى که در سطح کودکان است، مطلقاً بايد صحيح باشد. شما در کلاس اول به بچه ياد مى‏دهيد دو بعلاوه‏ى دو، مى‏شود چهار؛ وقتى هم که بچه به منتهااليه قله‏ى رياضيات و دانش رياضى مى‏رسد، باز هم دو بعلاوه‏ى دو، مى‏شود چهار؛ تغيير پيدا نمى‏کند. بنابراين آنچه در زمينه‏ى دين به کودک يا به انسانِ عامى تفهيم مى‏کنيم، مطلقاً نبايد غلط باشد تا بعد در ارتقاء معرفت دينى ببيند آن حرف، نادرست بوده است؛ نه، بايد درست گفت؛ منتها ساده. بنابراين، حرف دينى در همه‏ى سطوح بايد صحيح باشد.

براى مراسم دينى، اعياد و عزادارى‏ها برنامه‏ريزىِ هوشمندانه بشود. بعضى از برنامه‏هايى که اجرا مى‏شود، کاملاً ناهوشمندانه است. راجع به حضرت جواد چه صحبتى در تلويزيون يا راديو مى‏کنيد؟ راجع به امام جواد، امام هادى، امام عسکرى، امام رضا و ديگر ائمه مطالب خيلى خوبى نوشته شده است. بنده که عمرم را در اين زمينه‏ها گذرانده‏ام، وقتى به اين مطالب نگاه مى‏کنم، استفاده مى‏کنم و لذت مى‏برم؛ چرا از اينها استفاده نمى‏شود؟ نوشته‏هاى خوب، تحقيقات خوب و مطالب شيوا و ايمان‏آور در اين زمينه‏ها فراوان است. گاهى انسان برنامه‏يى را مى‏بيند که شخصى با شدّ و مدّ و در قالب يک قطعه‏ى ادبى، فرضاً راجع به امام موسى‏بن‏جعفر حرف مى‏زند که هيچ معنا ندارد. اين‏گونه برنامه‏ها نه ايمان کسى را زياد مى‏کند، نه لذتى دارد و نه در آن، هنر نويسندگى - به معناى حقيقى کلمه - به‏کار رفته. چرا ما اين برنامه‏ها را پخش مى‏کنيم؟ يک نفر با صداى نرم و ملايم و معصومانه - شماها متخصص اين کارها هستيد؛ هر صدايى براى هر برنامه‏يى مناسب نيست - به‏جاى صداى آن‏طورى، چند فضيلت ِ با سند درست و منطقى از امام موسى‏بن‏جعفر نقل کند و زندگى آن حضرت را شرح دهد؛ انسان گوش مى‏کند، لذت مى‏برد؛ معرفت و محبتش زياد و دلش از شنيدن مناقب اين بزرگواران روشن مى‏شود. اگر برنامه‏هاى دينى خوب ادا شود، فايده دارد؛ اما اگر بد ادا شود، خنثى نيست؛ نتيجه‏ى بد دارد؛ مثل داستان آن مؤذن بد صدا.

مولوى مى‏گويد: دختر يک مرد مسيحى بشدت عاشق اسلام و دلباخته‏ى معارف اسلامى شد و اسلام آورد. اين مرد مسيحى خيلى ناراحت بود. در آن شهر، يک عده مسيحى بودند و يک عده مسلمان. آن شهر، هم مسجد داشت و هم کليسا. يک روز اين مسيحى پيش مؤذن آمد و بعد از اين‏که خيلى به او احترام گذاشت، پول و هديه هم به او داد و گفت از شما خيلى متشکرم. مؤذن تعجب کرد که او از چه تشکر مى‏کند. مرد مسيحى گفت تو من را نجات دادى؛ چون دختر من عاشق و علاقه‏مند به اسلام شده بود؛ اما يک روز وقتى صداى اذان تو را شنيد، از اسلام زده شد و گفت اسلامِ اين مؤذن را نمى‏خواهم!

ما اگر بد اذان بگوييم، عشاق اسلام را از اسلام مى‏رمانيم. ما بايد خوب و خوش‏صدا اذان بگوييم. اذان ما همين معارفى است که مى‏گوييم؛ همين صدا و سيماى ماست.

3- صدا و سيما و مديريت کشور

به نظر من سياست کلى صدا و سيما بايد تقويت مديريت‏هاى اجرايى کشور باشد. من توصيه نمى‏کنم که صدا و سيما ضعف‏ها و نارسايى‏ها و کمبودها و خداى نکرده خيانتها را پوشيده بدارد؛ نه، ضعف‏ها را هم بگويد؛ دردهايى که جلوى چشم مردم است، عيبى ندارد صدا و سيما به آنها بپردازد؛ منتها طرح اين دردها و ضعف‏ها و نارسايى‏ها بايد به‏گونه‏يى باشد که اولاً مردم را مأيوس نکند، ثانياً مديريت را تضعيف نکند.

توفيقات دولت را بگوييد. نشان دادن توفيقات و پيشرفتهاى کشور حتماً نبايد از زبان مسؤولان و دست‏اندکاران باشد. فرضاً رئيس‏جمهور مى‏رود و طرحى را افتتاح مى‏کند. اين افتتاح، گنگ است و معلوم نيست چيست. وقتى آسفالت خيابانى خراب مى‏شود و مى‏خواهيد آن را در خبر منعکس کنيد، مثلاً مى‏رويد با تاکسى‏دار مصاحبه مى‏کنيد و او مى‏گويد چرخ ماشينم در اين چاله افتاد؛ يکى ديگر مى‏گويد زمستان در اين‏جا آب جمع شده بود و ترشح کرد به لباس مردم. خلاصه با ده نفر مصاحبه مى‏کنيد تا مشخص شود اين چاله چقدر چيز بدى است. پس در مورد پيشرفتها و توفيقات هم همين ميکروفون را بگيريد جلوى کسانى که از اين پيشرفتها بهره‏مند و برخوردار مى‏شوند. صِرف اين‏که مدير مربوطه بيايد بگويد در راه‏اندازى فلان طرح براى پانصد نفر، هزار نفر يا پنج‏هزار نفر شغل ايجاد شد، کافى نيست؛ بايد موضوع را تبيين کرد.

هدف ما بايد تقويت مديريت اجرايى کشور باشد. گفتم و تکرار هم مى‏کنم: ضعف‏ها و نقص‏ها هم بايد گفته شود تا مردم تصور نکنند اين‏جا بوقى است که بنا دارد فقط از حکومت تعريف کند؛ منتها گفتنِ علاج‏جويانه و دلسوزانه، نه ستيزه‏جويانه. طرح غلط مشکلات، مضر است. طرح سؤالهايى که پاسخ ندارد، مضر است. البته گاهى شگردهاى قشنگى زده مى‏شود. همين چند روز قبل ديدم که پس از جلسه‏ى رؤساى سه قوه، راجع به مفاسد اقتصادى با آنها مصاحبه کردند. کار قشنگِ جالبِ تميزِ همه‏جانبه و هوشمندانه و زِبل‏وارى از آب درآورده بودند؛ خوب بود و اتفاقاً تأثير هم کرد. آدم از اين‏طور کارها لذت مى‏برد. خيلى خوب، الان دارند همان کار شماها را دنبال مى‏کنند؛ اينها هم به نحوى منعکس شود. البته شما مى‏توانيد با همين نحوه‏ى طرح، به شکل هوشمندانه مديران را هم هدايت کنيد. مديران گاهى نقص کار خودشان را نمى‏دانند. طرح نواقص کار از زبان منصفانه و بيطرفانه‏ى شما مى‏تواند به آنها کمک کند.

4- صدا و سيما و علم‏

اشاره کردم که علم مقوله‏ى بسيار مهمى است. امروز انسان وقتى به راه‏هاى مختلف براى پيشرفت کشور نگاه مى‏کند، مى‏بيند همه منتهى مى‏شود به علم. لعنت خدا بر کسانى‏که در طول ده‏ها سال کشور را از پيشرفت علمى باز داشتند. وقتى پيشرفت علمى وجود داشته باشد، پيشرفت فناورى را هم با خودش مى‏آورد، و پيشرفت فناورى هم کشور را رونق مى‏دهد و در جامعه نشاط به‏وجود مى‏آورد. اگر علم نباشد، هيچ‏چيز نيست؛ و اگر فناورى هم باشد، فناورىِ عاريه‏يى و دروغى و وام‏گرفته‏ى از ديگران است؛ مثل صنعت‏هاى مونتاژى که وجود دارد. علم را بايد رويانيد. به‏نظر من رسانه مى‏تواند در نهضت توليد علم و فکر و نظريه و انديشه در زمينه‏هاى مختلف - چه در زمينه‏ى فنى و چه در زمينه‏ى انسانى و غيره - نقش ايفا کند. شما مى‏توانيد خط توليد علم و فکر و نظريه را برنامه‏ريزى‏شده دنبال کنيد؛ به بحثهاى منطقى و مفيد دامن بزنيد؛ کرسى‏هاى نوآورى را تلويزيونى کنيد و چهره‏هاى علمىِ نوآورِ خوب را مطرح نماييد.

خدا رحمت کند آقاى احمد بيرشک را - نمى‏دانم شماها با ايشان آشنا بوديد يا نه - پيرمرد جالبى بود. ما پيرىِ ايشان را ديديم و درک کرديم؛ اگرچه از نوجوانى با اسم و کتابهاى ايشان در مدرسه آشنا بوديم. پيرمرد در نود و چند سالگى، پُر تحرک و پُرتلاش بود. من از او خيلى خوشم مى‏آمد. ايشان با من هم ملاقات کرده بود. از جمله چيزهايى که من از اين پيرمرد ديدم و خيلى لذت بردم، اين بود که چند سال قبل تلويزيون به مناسبتى با او مصاحبه کرد و گزارشگر به او گفت توصيه‏يى به جوانها بکنيد. اين پيرمرد مثل يک جوان، جوانها را توصيه کرد به درس خواندن و علم آموختن. من خيلى خوشحال شدم. گفتم از طرف من به‏خاطر همين دو کلمه توصيه، از آقاى احمد بيرشک تشکر کنيد. ببينيد يک پيرمردِ معتقد به علم و پيشرفت علمى و تحرک جوانها، يک جمله حرفش مى‏تواند يک عالم تأثير بگذارد. به‏نظر من شما در مقوله‏ى علم، مطلقاً بى‏طرف نيستيد؛ جزو مسؤوليتهاى مهم شماست که بايد مسأله‏ى علم را دنبال کنيد.

5- صدا و سيما و سرگرمى و تفريح‏

يکى از مقوله‏هاى بسيار مهم و يقيناً يکى از ضرورتهاى جامعه، لبخند است. لبخند يکى از نيازهاى زندگى انسان است. زندگىِ بى‏شادى و بى‏لبخند، زندگى دوزخى است. زندگى بهشتى، زندگى با لبخند است. حضرت على فرمود: «المؤمن بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه»؛ اگر غصه‏يى داريد، بايد در دلتان نگه داريد؛ مؤمن اين‏طورى است. لبخند و شادى مؤمن در چهره‏ى اوست. اصلاً چهره‏ها بايد شاد باشد. اگر با چهره‏ى خودتان مى‏توانيد به جامعه شادى بدهيد، بايد اين کار را بکنيد. شادى لازم است و بايد آن را براى مردم تأمين کرد؛ منتها اين کار برنامه‏ريزى مى‏خواهد. البته شماها برنامه‏ريزى کرده‏ايد. اين مواردى که من مى‏گويم «بايد»، معنايش اين نيست که شما نکرده‏ايد. شما کارهاى زياد و خوبى کرده‏ايد و من مى‏خواهم بر ادامه‏ى آنها تأکيد کنم. مراقب باشيد شادى در مردم با لودگى و ابتذال و بى‏بندوبارى همراه نشود؛ از اين طريق به مردم شادى داده نشود. همه‏جور مى‏شود به مردم شادى داد؛ از نوع صحيح آن شادى داده شود. گاهى اوقات يک لطيفه يا يک تعبيرِ بجا مخاطب را شاد و خوشحال مى‏کند؛ گاهى هم ممکن است يک آدم لوده با ده جور ادا درآوردن، نتواند آن‏طور شادى را ايجاد کند. شادى کردن و شادى دادن به مردم، به‏معناى لودگى نيست. يکى از آقايانى که در صدا و سيما گاهى صحبت مى‏کند و مصاحبه‏هاى خوب و صحبتهاى خوبى دارد - من گاهى گوش کرده‏ام - اصلاً شوخى نمى‏کند؛ اما تعبيرات و کيفيت بيانش طورى است که انسان گاهى بى‏اختيار لبخند به لب مى‏آورد؛ اين‏طور خوب است.

طنز فاخر و برجسته، يکى از هنرهاست. طنز، هنر خيلى بزرگى است. بنده با مرحوم صابرى شوخى مى‏کردم و مى‏گفتم «طنازها»!

طنازهاى واقعى را تقويت کنيد، پرورش دهيد و کمک کنيد تا طنز بياورند. طنز، يعنى مطلب مهمِ جدى که با زبان شوخى بيان مى‏شود؛ محتوا و معنايى در آن هست، منتها به زبان شوخى.

از جمله‏ى سرگرمى‏ها، مسابقات است. مسابقات، خوب است؛ منتها بايد مراقب بدآموزى‏هاى قولى و عملى در آنها بود. گاهى در زبان، گاهى اصلاً در کيفيت رفتار، گاهى هم در خنده‏هاى بيخودى، سبکى ديده مى‏شود؛ و البته گاهى اوقات هم اين چيزها نيست.

يکى از مسابقه‏ها، مسابقه‏ى تلفنى است. شخصى تماس مى‏گيرد و به‏خاطر هيچى، به او جايزه مى‏دهند! يک روز من ديدم در يک برنامه‏ى تلويزيونى پنج ميليون تومان به يک نفر جايزه دادند؛ براى اين‏که به چند سؤال جواب داد! اين سرگرمىِ خيلى جالبى نيست. پنج ميليون تومان، تقريباً حقوق دو سه سال يک کارمند متوسط است. ممکن است بگويند اين‏کار ترويج علم است. ترويج علم را از يک راهِ بهتر بکنيد؛ اين راه ضرر دارد. عده‏يى که اين‏گونه مسابقات را نگاه مى‏کنند، بى‏منطقى به ذهن‏شان مى‏آيد و از اين بى‏منطقى سوءاستفاده مى‏کنند. اين کار منطقى ندارد که مثلاً بنده بدانم انجيل عربى است يا يونانى است يا لاتينى است؛ بعد بگويند حالا که شما دانستيد، اين پانصدهزار تومان يا فلان مبلغ مال شما! اين کار معنى ندارد. بنابراين، مقوله‏ى سرگرمى و تفريح، لزومش يک مسأله است؛ با برنامه‏ريزى بودن آن يک مسأله است؛ بامحتوا بودنش يک مسأله است؛ پرهيز از جهات منفى هم در آن يک مسأله است.

6- صدا و سيما و مقوله‏ى عدالت اجتماعى‏

به فضاى همدردى با فقيران دامن بزنيد. خوشبختانه صدا و سيما در چند سال گذشته برنامه‏هاى بسيار خوبى در اين زمينه داشته، که درخور تقدير است. دغدغه‏ى عدالت را در ذهنها و دلهاى مردم دامن بزنيد؛ اين کار بسيار خوب است. البته سعى شود به جماعت فقير و تهيدست اهانت نشود و کرامت انسانىِ آنها از بين نرود. من مى‏بينم در بعضى از کارهايى که در اين زمينه صورت مى‏گيرد، به‏طور دقيق اين معنا رعايت مى‏شود. آن پسربچه يا دختربچه‏يى که مى‏آيد هديه‏يى به فلان صندوق مى‏دهد، حرفى از او پخش مى‏شود که خيلى خوب و شيرين و لطيف است و در آن اهانت نيست؛ منتها در کنار دامن زدن به دغدغه‏ى عدالت اجتماعى و رسيدگى به فقرا، زندگى اشرافى و تجملاتىِ پوچ و بيهوده را هم تخريب کنيد؛ اين زندگى واقعاً در خور تخريب است. زندگى تجملاتى نبايد به‏هيچ‏وجه ترويج شود؛ بلکه بايد تخريب شود و نقطه‏ى منفى به‏حساب بيايد. چرا بيخود تجمل‏گرايى رواج پيدا کند؟ اگر يک نفر دلش مى‏خواهد متجمل باشد، ما چرا بايد آن را ترويج کنيم؟ توجه کنيد که ما به فقير بايد عزت‏نفس و حس مناعت بدهيم و به غنى بايد کمک به فقير را بياموزيم. به‏هرحال در کل زندگى جامعه، بايد از زندگى اشرافى و تجملاتى الگوسازى نکنيم.

7- صدا و سيما و نهضت بيدارى در جهان اسلام‏

8- صدا و سيما و توجيه افکار عمومى در زمينه‏هاى مختلف‏

مثلاً الان مسأله‏ى انرژى اتمى مطرح است. افکار عمومى در اين قضيه بايد توجيه شود. شنيدم ظاهراً پريشب سيما برنامه‏ى خيلى خوبى داشته و با دست‏اندرکاران قضيه در تهران و وين تماس گرفته و موضوع را بررسى کرده است؛ اين‏طور کارها بسيار مفيد است. افکار عمومى بايد در جريان مسائل قرار گيرد و به شکل صحيح و منطقى توجيه شود.

9- صدا و سيما و مشارکت عمومى در همه‏ى زمينه‏ها

الحمدللَّه در اين زمينه هم صدا و سيما فعاليتهاى خيلى خوبى داشته است.

لازم مى‏دانم چند راهبرد اجرايىِ مهم را هم عرض کنم:

نگرش به محتوا را الزامى کنيد

اولين نکته اين است که شما در همه‏ى برنامه‏ها نگرش به محتوا را الزامى کنيد؛ همه‏ى برنامه‏هاى شما بايد پيام داشته باشد. پيام داشتن، لزوماً به معناى دلگير بودن و خسته‏کننده بودن نيست، که انسان بگويد مردم خسته مى‏شوند؛ نه، ممکن است اين پيام در ضمنِ يک برنامه‏ى کاملاً شيرين و سرگرم کننده باشد؛ اما پيام داشته باشد. برنامه‏هاى ما نه فقط نبايد پيام منفى داشته باشد، بلکه بايد بدون پيام هم نباشد؛ يعنى خنثى هم نباشد. سريالى که توليد مى‏کنيد، ميزگردى که مى‏گذاريد، فيلمى که مى‏سازيد، مسابقه‏يى که ترتيب مى‏دهيد؛ بالاخره مى‏خواهيد محورهاى مهمى را که مسؤوليت شماست، در بين مردم توسعه دهيد؛ شما کدام محور را مى‏خواهيد به اين وسيله تبيين کنيد؟ اين بايد روشن شود. به‏وسيله‏ى برنامه‏هاى خوب و برنامه‏سازى‏هاى خوب، گفتمان‏هاى مورد نياز جامعه را - که گاهى بايد موضوعى را به شکل گفتمان عمومى درآورد - تأمين و تضمين کنيد.

پيامهاى ما نبايد متناقض باشد

نکته‏ى دوم اين است که دادن پيامهاى گوناگون بايد جريانى انجام بگيرد و به شکل يک روند دربيايد؛ مقطعى و موردى فايده‏يى ندارد. همه‏ى برنامه‏هاى ما بايد يکديگر را کمک کنند تا اين فکر و اين انديشه در جامعه مطرح شود. ممکن است گاهى ما پيامهاى متناقض بدهيم. مثلاً از يک طرف درباره‏ى عدالت اجتماعى برنامه‏ى خيلى خوبى توليد مى‏کنيد؛ اما از آن طرف در خلال يک برنامه‏ى ديگر، عملاً عدالت اجتماعى را نقض مى‏کنيد! اين درست نيست؛ بايد آهنگ کلى برنامه‏ها يکى باشد و در بين آنها تناقض ديده نشود. در مقوله‏ى عدالت اجتماعى فيلمها و سريالهايى ساخته مى‏شود که غالباً خانه‏هاى مورد استفاده‏ى شخصيت‏هاى اين فيلمها اعيانى و اشرافى است! واقعاً وضع زندگى مردم ما اين‏طورى است؟ آيا يک زوج جوان يا يک زن و شوهر در چنين خانه‏هايى زندگى مى‏کنند؟! اين کار چه لزومى دارد؟ سالها قبل بعضى از سريالهايى که از سيما پخش مى‏شد، هرچند کيفيت آنها مثل سريالهاى الان نبود - عقب‏تر بود - ليکن فضاى زندگى در آنها، متواضعانه و در يک خانه‏ى معمولى بود؛ آن‏طورى خوب است. زندگى را لزوماً نبايد اعيانى و اشرافى و متجملانه معرفى کرد. فضاى تبليغى صدا و سيما اين‏طورى باشد. البته گاهى در اين خصوص هم به ما تذکر مى‏دهند و مطالبى مى‏گويند. تبليغات رسانه‏يى و گاهى تبليغ‏هاى خيلى پُررنگ که مردم را به طرف مصرف‏گرايى سوق مى‏دهد، با برنامه‏يى که فرضاً شما ساخته‏ايد تا مصرف‏گرايى را تقبيح کنيد، عملاً در تناقض است؛ با هم هماهنگ نيست.

بر محتوا هم نظارت کيفى کنيد

نکته‏ى سوم، نظارت کيفى است. من مى‏دانم يکى از کارهاى اجرايى شما نظارت کيفى بر برنامه‏هاست؛ منتها نظارت کيفى را فقط به ملاحظات فقهى و شرعى محدود نکنيد؛ مثلاً مراقبت کنيم دو هنرپيشه‏ى پسر و دختر در خلال بازى دست‏شان به هم نخورد؛ يا وقتى روى صندلى مى‏نشينند، فاصله‏يى بين‏شان باشد؛ اينها حتماً لازم است و به شکل هوشمندانه‏تر و دقيق‏ترى هم لازم است؛ اما فقط اينها نيست؛ بايد بر محتوا هم نظارت کيفى باشد. فيلمى که به تهيه‏کننده داده‏ايد تا براى شما بسازد و بياورد، نظارت کنيد چقدر از محتوا برخوردار است.

از جمله کارهاى بسيار خوب اين است که بخصوص در حين توليد، نظارت و سرکشى کنيد تا پولِ زياد و بيهوده‏يى مصرف نشود و بعد مجبور باشيد اشکالاتش را برطرف کنيد. به‏هرحال بايد در نظارت کيفى بشدت سعى شود پيامهاى منفى در کارها نباشد.

تأثير برنامه بر مخاطب‏

نکته‏ى چهارم اين است که تأثير برنامه را در مخاطب درنظر بگيريد، نه فقط افزايش بيننده را. البته يکى از سياستهاى درست صدا و سيما اين است که بينندگان خود را افزايش دهد، که خوشبختانه موفق هم شده و آمارها نشان مى‏دهد که هم درصد بينندگان تلويزيون و هم درصد شنوندگان راديو در اين چند سال خيلى خوب افزايش پيدا کرده است؛ اين سياستِ درست و صحيحى است؛ همه‏ى رسانه‏هاى دنيا هم هدفشان اين است و شما هم مى‏توانيد با اين کار حتّى قصد قربت کنيد؛ منتها فقط اين کار نبايد هدف باشد، بلکه بايد ببينيد تأثير اين برنامه در مخاطب چيست. گاهى اوقات افزايش مخاطب به قيمتى است که نمى‏ارزد. آنها جذب مى‏شوند، اما به چه جذب شده‏اند؟ به چيزى که يا منفى است و يا خنثى.

جذب مخاطب به هر قيمت؟

مرحوم سيدقطب جريانى را در يکى از کتابهايش مى‏نويسد، که من پيش از انقلاب آن کتاب را ترجمه کردم. مى‏گويد به يکى از شهرهاى امريکا رفتم و ديدم دم درِ يک کليسا اطلاعيه‏يى نصب کرده‏اند: «امشب يک برنامه‏ى رقص و شادى و شام سبک و موسيقى اجرا مى‏شود.»! تعجب کردم که کليسا به چه مناسبت اينها را اعلام کرده! مى‏نويسد: کنجکاو شدم در آن ساعتِ معين بروم ببينم چه خبر است. ديدم بله، يک سالن رقص در کنار سالن کليساست؛ زوجهاى جوان مى‏آيند و مى‏رقصند؛ موسيقى‏هاى محرک و شهوانى هم پخش مى‏شود! افرادِ يک‏خرده مسن‏تر هم کنار نشسته‏اند و تماشا مى‏کنند و از نگاه کردن لذت مى‏برند! کشيش هم اواخر شب روى سن ظاهر شد و با رفتار خيلى آرام و ملايم رفت نور چراغها را تنظيم کرد! مى‏گويد فردا رفتم سراغ کشيش؛ گفتم شما کشيش هستيد يا کاباره‏دار؟! اين‏جا کليساست يا سالن رقص؟! کشيش گفت من به اين وسيله مى‏خواهم جوانها را به کليسا جذب کنم! اين‏طورى مى‏شود جوانها را به کليسا جذب کرد؟! جوانها به کليسا جذب نشدند، بلکه به سالن رقصِ متعلق به کليسا جذب شدند! سالن رقصِ متعلق به کليسا مگر امتيازى دارد؟

اگر بناست فيلم يا برنامه‏يى پخش شود و تأثير سوئى بگذارد، چه فرقى مى‏کند که من پخش کنم يا رقيب من؛ در هر دو صورت بد است؛ پس چرا من پخش کنم؟ به نظر من اين منطق مهمى است و بايد به آن توجه داشت.

برنامه‏هاى فاخر در راديو قرآن و معارف‏

نکته‏ى پنجم، راجع به برنامه‏هاى راديو قرآن و راديو معارف قم است. اين دو راديو واقعاً يکى از نعمتهاى بزرگ و از جمله اقدامهاى بسيار خوب و باارزش است. چون بخصوص اين دو راديو صبغه‏ى مذهبى دارد، بايد برنامه‏هايش جزو فاخرترين‏ها باشد. اين دو راديو در موسيقى‏هاشان از ساز استفاده نمى‏کنند و اين تقيد را دارند - که خوب هم است - اما چون از آواز استفاده مى‏کنند، بايد اين آواز از خوش‏صداترين، خوش‏آهنگ‏ترين و خوش‏مضمون‏ترين‏ها باشد. صداى بد، صداى نکره، صداى نخراشيده و دسته‏جمعى‏هاى بى‏ربط، مطلقاً بايد وجود نداشته باشد. بايد بهترين‏ها را در اين‏جا جمع کرد؛ چون موسيقىِ اين دو راديو بى‏ساز است. به‏هرحال چون اين دو راديو جنبه‏ى دينى دارند، بايد برنامه‏هاشان خيلى زيبا و فاخر باشد؛ قضيه‏ى آن اذان نشود. البته بايد به محتواى آوازها هم بشدت توجه داشت.

يک منبرى که فرضاً براى صد نفر در يک مسجد به منبر مى‏رود، از روى متن که نمى‏خواند؛ متکى به ذهن خودش است. يک وقت مطلبى به زبان انسان مى‏آيد؛ يک وقت هم حرف يا حديثى که بايد به ياد انسان بيايد، نمى‏آيد و انسان چيز ديگرى به جايش مى‏گويد که در جمع آن صد نفر خيلى مشکل ايجاد نمى‏کند؛ اما چه لزومى دارد که ما اين مطلب را در بين چند ميليون جمعيت منتشر کنيم؟ اينها بايد کاملاً محاسبه شود. به نظر من در اين دو راديو حتماً به کارشناس‏هاى دقيق و روشنفکر و روشن‏بينِ مذهبى و دينى نياز است. اين دو راديو بايد همه‏ى محصولاتش درجه‏ى يک باشد؛ درجه‏ى دو هم کافى نيست.

القاء غيرمستقيم پيام‏

نکته‏ى ششم، القاء غيرمستقيم پيامها و مفاهيم است. در اين زمينه، بارها و سالها مطالبى گفته‏ايم. من مى‏بينم گاهى اوقات در فيلمهاى خارجىِ پخش شده، پيامهاى فرهنگى و گاهى پيامهاى دينىِ عجيبى وجود دارد که انسان اصلاً احساس هم نمى‏کند. هنر اين است که انسان مطلب را به شيواترين شکل و به مؤثرترين نحو بيان کند؛ اما هيچ در طرف مقابل حالت امتناع به‏وجود نياورد.

توجه به تربيت نيروى انسانى‏

نکته‏ى هفتم، تربيت نيروى انسانى است؛ اين موضوع خيلى مهم است. صدا و سيما دانشکده دارد؛ اين دانشکده بايد به‏طور جدى به‏تربيت نيروى انسانىِ کارآمد و کافى بپردازد. انسانهاى مناسب را هم بايد جذب کنيد. الان هنرمندهاى انقلابى و خوبى در داخل کشور هستند که بعضى‏ها در رشته و کارِ خودشان بلاشک جزو برجسته‏هايند؛ اما صدا و سيما از اينها استفاده‏يى نمى‏کند؛ نمى‏دانم چرا؟ اينها با من هم ارتباط دارند؛ بعضى اوقات مى‏آيند و مى‏روند. بارها هم توصيه‏گونه گفته‏ام از اين دوستان استفاده شود. بعضى از اينها در نويسندگى، در گويندگى، در شعر، در هنرهاى تصويرى و در کارهاى ديگر خيلى خوبند؛ بعضى‏هاشان هم انصافاً کارهاى برجسته‏يى دارند.

چند تذکر کوتاه هم بدهم:

تشکيل جمع مشورتى‏

1- جمع مشورتىِ قوى در زمينه‏ى راهبردهاى کلان، مورد نياز آقاى ضرغامى است. ايشان بايد به مديريت خود، يک جمع مشورتى براى راهبردهاى کلان داشته باشند؛ افراد هوشمندى بنشينند و قوى کار کنند. البته ايشان اشاره کردند که در هر شبکه، جمع‏هاى مشورتى تعيين شده‏اند - که بسيار خوب است - ولى مجموع سازمان هم به اين جمع‏ها نياز دارد تا بتواند به‏طور دايم پشتيبانى کند؛ اين هميشه مورد تأکيد من بوده است و از سابق هم اين را به مديران قبلى مى‏گفتم.

تدوين برنامه‏ى پنج‏ساله‏

2- چشم‏انداز، هدفها و راهبردها را حداقل براى پنج سال تنظيم و تدوين کنيد. البته در خلال صحبت گفتند چيزى تدوين شده است. مشخص شود سرِ پنج سال به کجا مى‏خواهيم برسيم؛ قابل اندازه‏گيرى باشد.

افراد منفى، چهره نشوند

3- بشدت توجه کنيد که چهره‏پردازى‏هاى منفى و ناصالح در صدا و سيما انجام نگيرد. من گاهى ديده‏ام انسانهايى که هيچ ارزش علمى و هنرى ندارند، در صدا و سيما با پول مردم چهره‏پردازى مى‏شوند؛ چرا؟ البته من نمى‏خواهم خيلى مطلب را باز کنم؛ اما مى‏بينم کسى‏که در رشته‏ى خودش اين‏قدر ارزشمند نيست و انسان متوسطى است، او را مى‏آورند و يکى دو ساعت از وقت تلويزيون را به زندگى او، به خانواده‏ى او و به گذشته‏ى سرتا پا کم‏ارزش او مصروف مى‏کنند؛ چرا؟ به‏نظر من علاوه بر اين‏که اين «چرا» وجود دارد، «منفى» هم هست. اين کار، الگوسازى است؛ ما چه کسى را مى‏خواهيم الگوى جوانها قرار دهيم؟ اين‏طور آدمهايى را؟!

وقت‏گذارى مديران‏

4- يک تذکر مهم، وقت‏گذارى مديران و نپرداختن به کارهاى ديگر است. من خواهش مى‏کنم مديران صدا و سيما همان کارى را که الان در صدا و سيما دارند، مهمترين کار بدانند و به‏کار ديگرى نپردازند؛ اين مهمترين کار شماست. پرداختن به‏کار ديگر، شما را از هر دو کار باز مى‏دارد. من يک وقت زمان رياست‏جمهورى، در شوراى عالى انقلاب فرهنگى جمله‏يى را از کتاب «سياست‏نامه»ى خواجه نظام‏الملک نقل کردم. اين کتاب، يکى از متون بسيار زيبا و فاخرِ ادبى ماست. با اين‏که هفتصد، هشتصد سال از آن زمان مى‏گذرد - دوره‏ى سلطان سنجر يا ملکشاه - درعين‏حال انصافاً مطالبش همچنان تازه است و انسان وقتى آن را مى‏خواند، لذت مى‏برد. به‏هرحال، يکى از توصيه‏هايى که به شاهِ زمان خودش مى‏کند، اين است: زنهار! مردى را دو کار مفرمايى؛ مردى و کارى. راست مى‏گويد؛ يک مرد، يک کار. البته خود خواجه نظام‏الملک ده تا کار داشته! ولى به قول سعدى:

جز به خردمند مفرما عمل‏

گرچه عمل کار خردمند نيست‏

خردمند مديريت مى‏کند؛ اما عمل را به عهده‏ى ديگران مى‏گذارد. به‏هرحال، «مردى و کارى». به اين نکته هم اهميت بدهيد؛ خيلى مهم است.

از همدلى شما سپاسگزارم‏

5- آخرين مطلب اين است که من از همدلى و همکارى‏يى که مديران ارشد و معاونان محترم سازمان در دوره‏ى چند ماهه‏ى اخير نشان دادند، حقيقتاً و قلباً سپاسگزارى مى‏کنم و درخواست مى‏کنم اين همدلى و همکارى و تعاملِ درست را هرچه بيشتر ادامه دهيد. اين کار، بسيار مهم است؛ زمان هم مهم است؛ همدلى هم تأثير فوق‏العاده‏يى دارد.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس