
گروه فرهنگي مشرق- سايت خبري مشرق چندي پيش مطالبي را درباره سرگرمي سازي در تلويزيون منتشر کرد. بر آن بوديم که بخشي از بيانات مقام معظم رهبري که در سال 83 خطاب به مسوولين صدا و سيما ايراد شده بود اشاره کنيم که با مطالعه دوباره اين بيانات حيف مان آمد که بخش عمده آن منتشر نشود؛ خصوصا اينکه اين مطالب حاوي نکات و توصيه هايي مهم است که با وجود گذشت قريب به هفت سال از طرح شان هنوز آنچنان که بايد مورد توجه رسانه ملي قرار نگرفته است. بد نيست مديران رسانه ملي يک بار ديگر اين فقرات را مطالعه کرده و محاسبه جديدي از نحوه عملکرد آن نهاد فرهنگي داشته باشند.
****
جنگ رسانهاي
در اين وضعيت، رسانهى ملى چه جايگاهى دارد؟ ببينيد نقش رسانهى ملى در چنين وضعيتى چقدر اهميت پيدا مىکند. آن روز بنده در آن جلسه گفتم،(3) شماها هم خودتان بهتر از من مىدانيد؛ امروز جنگ دنيا، جنگ رسانههاست. پيشرفت کارها و سياستهاى بينالمللىِ دستگاههاى مختلف و جبهههاى گوناگون، بهوسيلهى تبليغ، خبرسازى، مفهومسازى و تبيينهاى درست و نادرست - يعنى راست و دروغ - دارد انجام مىگيرد. تبليغات، هم قبل از يک حرکت نظامى و اقتصادى، هم در اثناى آن، هم بعد از آن، نياز وافر دستگاههايى است که مىخواهند در دنيا فعال باشند؛ لذا سرمايهگذارى هم مىکنند، فکر هم مصرف مىکنند و دانش هم بهکار مىبرند، براى اينکه بتوانند اين را گسترش دهند.
ما آماج تهاجم دشمن هستيم
يکى از کارهاى بسيار مهمى که امروز در دستور کار آنهاست، تهاجم خبرى، تبليغى، فرهنگى و اخلاقى به کشور ماست. امروز اين تهاجم، اوج تهاجم فرهنگى است. البته مخصوص کشور ما نيست؛ در همهجا اينها دارند کار فرهنگى مىکنند؛ منتها ما آماج هدف آنها هستيم. بسيارى از هدفهاى استکبار جهانى در زمينههاى تبليغى و فرهنگى و رسانهيى متوجه به ماست؛ ما بايد در مقابل اينها خود را مجهز کنيم.
نقش دوگانهى رسانهى ملى
رسانهى ما، هم بايد ناظر باشد به خنثى کردن کار دشمن در داخل، هم بايد ناظر باشد به ضربهزدن به دشمن در فضاى عمومى. مىبينيد رسانه ملى چه نقش مهمى دارد. بهنظر من همهى تلاشها و کارهايى که در کشور صورت مىگيرد، به يک معنا، يک طرف؛ کار رسانهى ملى - يعنى صدا و سيما - طرف ديگر. اينها دو جريان هستند؛ والّا اگر خيلى کار انجام بگيرد، اما رسانهى ملى فعال نباشد، تأثيرش بسيار کمتر از چيزى خواهد بود که بايد باشد. بنابراين نقش رسانه، به همين ترتيبى که عرض شد، بسيار مهم است.
مأموريتِ محورى رسانهى ملى
ما يک مأموريتِ محورى براى رسانهى ملى قائل هستيم، که الزاماتى دارد و اين مأموريت ملى اهداف کلانى را هم با خودش همراه دارد. بهنظر ما آن مأموريتِ محورى عبارت است از مديريت و هدايت فکر، فرهنگ، روحيه، اخلاقِ رفتارى جامعه، جهتدهى به فکر و فرهنگ عمومى، آسيبزدايى از فکر و فرهنگ و اخلاق جامعه، تشويق به پيشرفت - يعنى روحيهدادن - و زدودن احساس عقبماندگى.
القاء احساس عقبماندگى
امروز يکى از شگردهاى مهم دشمن، تزريق و القاء احساس عقبماندگى و ناتوانى است. ما در کشور سىوپنج ميليون جوان داريم. نخير؛ بدانند ما بههيچوجه عقب نماندهايم. آن روز آقاى رئيسجمهور براى من مىگفت - البته گزارش عمومى نبود؛ بنده خودم گزارشهاى زيادى دارم - مجموعهى دستاوردهاى ما در ده، بيست سال اخير، از همهى آنچه در کشورهاى شبيه خودمان - از جمله همهى کشورهاى منطقه - اتفاق افتاده، بالاتر است. اين، مسألهى خيلى مهمى است. البته گزارشهايى هم که به بنده داده شده، همين را تأييد مىکند. راجع به يک کشور از کشورهايى که ايشان ذکر مىکردند، فقط يک مورد به عنوان سؤال و ابهام براى من مطرح بود، که بنا شد آن را هم تحقيق کنند و به من بگويند. ما بههيچوجه نبايد اين احساس را داشته باشيم، و جوان ما نبايد احساس کند که عقبمانده است؛ بايد احساس کند که دارد حرکت مىکند، مىتازد و جلو مىرود؛ عملاً به اين کار، به اين پيشرفت، به اين تازش و به اين رو به جلو حرکت کردن تشويق شود.
الزامات مأموريت رسانهى ملى
اين مأموريت الزاماتى دارد. رسانهى ملى اگر بخواهد به عنوان مهمترين ابزار فرهنگى در کشور، از عهدهى اين کار بربيايد، بايد اين چيزها را در خودش تأمين کند: امين نظام باشد، مورد اعتماد مردم باشد، برخوردار از مزيتهاى رقابتى باشد. امروز رقباى ما زيادند؛ چه رقباى منطقهيى، چه رقباى بينالمللى. ما بايد در مقابل اين رقبا خود را از مزيتهاى رقابتى برخوردار کنيم. ظرفيت بالا در کمّ و کيف محصولات، هر دو مورد نظر است. نبايد کميت، کيفيت را تحتالشعاع قرار دهد، و بعکس.
آرايش رسانهيىِ کارآمد
الزام ديگر اين مأموريت، داشتن آرايش رسانهيىِ کارآمد در عرصهى استانى و ملى و بينالمللى است؛ همين نکتهيى که آقاى ضرغامى اشاره کردند و گفتند در جاهايى از کمترين حقشان نمىتوانند برخوردار باشند؛ يعنى شنيدن صداى انقلاب و ديدن چهرهى انقلاب. در اينجا آرايش ما ضعيف است. البته بسيارى از اين ضعفها به بيرون از سازمان مربوط مىشود، که آن هم موضوع ديگرى است و بايد جداً تعقيب کنيم.
آرايش سازمانى و رسانهيى ما بايد بهگونهيى باشد که بتوانيم همهى کشور را در همهى ابعاد بپوشانيم. اين آرايش بايد کارآمد باشد؛ داراى قدرت انعطاف براى انطباق با شرايط گوناگون و پيشبينى نشده باشد؛ در برخورد با مسائل گوناگون، توانايى، سرعت و چالاکى داشته باشد؛ بتواند موضع خودش را اتخاذ کند و کارساز باشد.
اگر اين چيزها تحقق پيدا کند - که هر کدام از اينها شرايط و مقدماتى دارد و بايد هم اين مقدمات فراهم شود و تحقق پيدا کند - آنگاه شما خواهيد توانست هدايت و مديريت افکار عمومى را از لحاظ فرهنگ و اخلاق و رفتار و روحيه و امثال اينها کاملاً در دست داشته باشيد؛ هيچکس نمىتواند با شما در اين زمينه رقابت کند.
هدفهاى کلان رسانهى ملى
هدفهاى کلان ما در اين زمينه چيست؟ اول، ارتقاء معرفت دينىِ روشنبينانه. من روى عنوان «روشنبينانه» تکيه مىکنم. معرفت دينى بايد ارتقاء و گسترش پيدا کند؛ اما يک معرفت روشنبينانه و آگاهانه.
دوم، رفتار دينىِ مخلصانه. باز روى کلمهى «مخلصانه» مىخواهم تکيه کنم. رفتارهاى دينى مىتواند رياکارانه و متصنعانه و ظاهرسازانه باشد، مىتواند مخلصانه باشد. ما بايد مردم را به رفتار و عمل دينى - يعنى عمل صالح - بکشانيم و اين عمل، مخلصانه از آنها صادر شود.
سوم، ريشهدار کردن شناخت و باور به ارزشها و بنيانهاى فکرى انقلاب و نظام اسلامى. صرف اينکه ما در زمينهى انقلاب و نظام، چيزهايى را کليشهيى و شعارى تکرار کنيم، کافى نيست؛ بايد نسبت به اين شعارها در مردم باور حقيقى بهوجود بيايد؛ اين، کار رسانهى ملى است.
چهارم، مصونيت دادن به ذهن جامعه از تأثير مخرب تهاجم فرهنگى و ارزشىِ دشمن، که اشاره شد.
پنجم، باور به کارآمدى نظام.
ششم، ايجاد همگرايىِ عمومى و فضاى همکارى و محبت و وحدت در درون کشور و ميان مردم. بايد روحيهى محبت، وحدت، همگرايى و ارتباط و پيوند در ميان مردم تقويت شود.
هفتم، آگاهسازى نسبت به مقولههاى حساس؛ مثل علم. مسألهى علم در کشور خيلى مهم است. با مطالعهى دقيق و همهجانبه، انسان به چند سرفصل معدود مىرسد، که يکى از آنها علم است. ما براى آينده به علم احتياج داريم. نهضت نرمافزارى و توليد علم و انديشه و فکر که مطرح شد، بايد جدى گرفته شود. خوشبختانه زمينهها کاملاً آماده و استقبال هم خيلى خوب است. مردم را نسبت به مقولهى علم، امنيت، پرورش نخبگان، اقتدار ملى، کار و ابتکارِ گرهگشا و پيشبرنده و مقولاتى از اين قبيل حساس کنيد.
برنامهريزى و ايجاد چشمانداز
اين مأموريت و اين اهداف کلان تا چه مدتى بناست تحقق پيدا کند؟ اعتقادم اين است که بايد برنامهريزى کرد و چشمانداز درست کرد و آماده شد براى حرکتى که اهدافش اينهاست. اين اهداف ممکن است در طول ده سال تحقق پيدا کند؛ هيچ مانعى ندارد. براى اين کار، ده سال، زمان زيادى نيست؛ مثل چشم بههمزدنى مىگذرد. گاهى انسان در مدت ده سال، هشت سال يا پنج سال، تلاش و فعاليتِ لازم و برنامهريزى شده را انجام نداده؛ بعد وقتى به اواخر دوره مىرسد، مىبيند دستش خالى است. اگر برنامهريزى شود، انسان پيشرفت را به چشم خودش مشاهده مىکند؛ مثل رويش يک درخت.
من در اينجا چند سرفصل مهم را عرض مىکنم تا مشخص شود نسبت رسانه با اين موضوعات چيست. خوب است نسبت رسانه با اين موضوعات مورد تأمل قرار گيرد. من اينها را مطرح مىکنم؛ شما رويش فکر و مطالعه و کار کنيد:
1- صدا و سيما و اخلاقعمومى
هويت حقيقى جامعه، هويت اخلاقى آنهاست؛ يعنى در واقع سازهى اصلى براى يک اجتماع، شاکلهى اخلاقى آن جامعه است و همه چيز بر محور آن شکل مىگيرد. ما بايد به اخلاق خيلى اهميت بدهيم. صدا و سيما در زمينهى پرورش و گسترش و تفهيم و تبيين فضيلتهاى اخلاقى بايد برنامهريزى کند؛ يکى از اهداف صدا و سيما در همهى برنامهها بايد اين باشد.
اخلاقهاى رفتارى افراد جامعه؛ مثل انضباط اجتماعى، وجدان کارى، نظم و برنامهريزى، ادب اجتماعى، توجه به خانواده، رعايت حق ديگران - اينکه ديگران حقى دارند و بايد حق آنها رعايت شود، يکى از خلقيات و فضايل بسيار مهم است - کرامت انسان، احساس مسؤوليت، اعتماد به نفس ملى، شجاعت شخصى و شجاعت ملى، قناعت - يکى از مهمترين فضايل اخلاقى براى يک کشور قناعت است، و اگر امروز ما در برخى زمينهها دچار مصيبت هستيم، بهخاطر اين است که اين اخلاق حسنهى مهم اسلامى را فراموش کردهايم - امانت، درستکارى، حقطلبى، زيبايىطلبى - يکى از خلقيات خوب، زيبايىطلبى است؛ يعنى به دنبال زيبايى بودن، زندگى را زيبا کردن؛ هم ظاهر زندگى را و هم باطن زندگى را؛ محيط خانواده، محيط بيرون، محيط خيابان، محيط پارک و محيط شهر - نفى مصرفزدگى، عفت، احترام و ادب به والدين و به معلم.
اينها خلقيات و فضايل اخلاقى ماست. صدا و سيما خودش را متکفل گسترش اين خلقيات بداند. شما در هر برنامهيى که مىسازيد، در هر سريال تلويزيونى، در هر محاوره، در هر ميزگرد، در هر گفتگوى تلفنى و در هر گزارش، متوجه باشيد که اين فضايل تقويت شود؛ اين چيزها نقض و زير پا انداخته نشود.
2- صدا و سيما و دين
راجع به دين مردم، صدا و سيما چه نقش و چه موضع و چه مسؤوليتى دارد؟ طبيعتاً از وظايف صدا و سيما، ارتقاء معرفت دينى و ايمان دينى است. معرفت و ايمان با هم تفاوت دارد. هم ايمان مردم بايد تقويت شود، هم معرفت و شناخت آنها. بايد توجه داشت ايمانى که مردم پيدا مىکنند، سست، عوامانه، سطحى و قشرى نباشد؛ بشدت از اين پرهيز شود. اکتفا نشود به تغليظ احساسات مردم و تشريفات افراطى. تأکيد بر اين چيزها بهطور افراطى، اصلاً مفيد نيست و بههيچوجه تبليغ دين محسوب نمىشود. اين را پايهى کار قرار دهيد و حالا برگرديد به برنامههاى دينىِ صدا و سيما؛ ببينيد چه کار بايد بکنيد و چه کار بايد نکنيد.
برنامهى دينى بايد نسبت به دين شبههزُدا باشد، نه شبههزا. من گاهى بعضى از بيانات دينى را از تلويزيون يا از راديو گوش مىکنم و مىبينم شبهه ايجاد مىکند! حديث سستى، حرف نامعقولى، مطلبى که در جمع مثلاً بيست نفرى يا پنجاه نفرهىِ يک عده مؤمنِ مخلص، گفتنش خوب است و ايمان آنها را زياد مىکند، در سطح ميليونىِ مردم به زبان آوردن، جز اينکه ايمان عدهيى را سست و در ذهنشان ترديد ايجاد کند، هيچ فايدهى ديگرى ندارد. از اين چيزها بايد پرهيز کرد. بيان دينى و تبيين دينى بايد شبههزدا، روشن، قوى، هنرمندانه و متنوع باشد؛ شبههزا و کليشهيى نباشد. بيان دينى بايد در همهى سطوح، صحيح باشد. درست است که ما تبيين دينى را در سطح نخبگان، در سطح متوسط، در سطح پايين و در سطح کودکان داريم، اما همان چيزى که در سطح کودکان است، مطلقاً بايد صحيح باشد. شما در کلاس اول به بچه ياد مىدهيد دو بعلاوهى دو، مىشود چهار؛ وقتى هم که بچه به منتهااليه قلهى رياضيات و دانش رياضى مىرسد، باز هم دو بعلاوهى دو، مىشود چهار؛ تغيير پيدا نمىکند. بنابراين آنچه در زمينهى دين به کودک يا به انسانِ عامى تفهيم مىکنيم، مطلقاً نبايد غلط باشد تا بعد در ارتقاء معرفت دينى ببيند آن حرف، نادرست بوده است؛ نه، بايد درست گفت؛ منتها ساده. بنابراين، حرف دينى در همهى سطوح بايد صحيح باشد.
براى مراسم دينى، اعياد و عزادارىها برنامهريزىِ هوشمندانه بشود. بعضى از برنامههايى که اجرا مىشود، کاملاً ناهوشمندانه است. راجع به حضرت جواد چه صحبتى در تلويزيون يا راديو مىکنيد؟ راجع به امام جواد، امام هادى، امام عسکرى، امام رضا و ديگر ائمه مطالب خيلى خوبى نوشته شده است. بنده که عمرم را در اين زمينهها گذراندهام، وقتى به اين مطالب نگاه مىکنم، استفاده مىکنم و لذت مىبرم؛ چرا از اينها استفاده نمىشود؟ نوشتههاى خوب، تحقيقات خوب و مطالب شيوا و ايمانآور در اين زمينهها فراوان است. گاهى انسان برنامهيى را مىبيند که شخصى با شدّ و مدّ و در قالب يک قطعهى ادبى، فرضاً راجع به امام موسىبنجعفر حرف مىزند که هيچ معنا ندارد. اينگونه برنامهها نه ايمان کسى را زياد مىکند، نه لذتى دارد و نه در آن، هنر نويسندگى - به معناى حقيقى کلمه - بهکار رفته. چرا ما اين برنامهها را پخش مىکنيم؟ يک نفر با صداى نرم و ملايم و معصومانه - شماها متخصص اين کارها هستيد؛ هر صدايى براى هر برنامهيى مناسب نيست - بهجاى صداى آنطورى، چند فضيلت ِ با سند درست و منطقى از امام موسىبنجعفر نقل کند و زندگى آن حضرت را شرح دهد؛ انسان گوش مىکند، لذت مىبرد؛ معرفت و محبتش زياد و دلش از شنيدن مناقب اين بزرگواران روشن مىشود. اگر برنامههاى دينى خوب ادا شود، فايده دارد؛ اما اگر بد ادا شود، خنثى نيست؛ نتيجهى بد دارد؛ مثل داستان آن مؤذن بد صدا.
مولوى مىگويد: دختر يک مرد مسيحى بشدت عاشق اسلام و دلباختهى معارف اسلامى شد و اسلام آورد. اين مرد مسيحى خيلى ناراحت بود. در آن شهر، يک عده مسيحى بودند و يک عده مسلمان. آن شهر، هم مسجد داشت و هم کليسا. يک روز اين مسيحى پيش مؤذن آمد و بعد از اينکه خيلى به او احترام گذاشت، پول و هديه هم به او داد و گفت از شما خيلى متشکرم. مؤذن تعجب کرد که او از چه تشکر مىکند. مرد مسيحى گفت تو من را نجات دادى؛ چون دختر من عاشق و علاقهمند به اسلام شده بود؛ اما يک روز وقتى صداى اذان تو را شنيد، از اسلام زده شد و گفت اسلامِ اين مؤذن را نمىخواهم!
ما اگر بد اذان بگوييم، عشاق اسلام را از اسلام مىرمانيم. ما بايد خوب و خوشصدا اذان بگوييم. اذان ما همين معارفى است که مىگوييم؛ همين صدا و سيماى ماست.
3- صدا و سيما و مديريت کشور
به نظر من سياست کلى صدا و سيما بايد تقويت مديريتهاى اجرايى کشور باشد. من توصيه نمىکنم که صدا و سيما ضعفها و نارسايىها و کمبودها و خداى نکرده خيانتها را پوشيده بدارد؛ نه، ضعفها را هم بگويد؛ دردهايى که جلوى چشم مردم است، عيبى ندارد صدا و سيما به آنها بپردازد؛ منتها طرح اين دردها و ضعفها و نارسايىها بايد بهگونهيى باشد که اولاً مردم را مأيوس نکند، ثانياً مديريت را تضعيف نکند.
توفيقات دولت را بگوييد. نشان دادن توفيقات و پيشرفتهاى کشور حتماً نبايد از زبان مسؤولان و دستاندکاران باشد. فرضاً رئيسجمهور مىرود و طرحى را افتتاح مىکند. اين افتتاح، گنگ است و معلوم نيست چيست. وقتى آسفالت خيابانى خراب مىشود و مىخواهيد آن را در خبر منعکس کنيد، مثلاً مىرويد با تاکسىدار مصاحبه مىکنيد و او مىگويد چرخ ماشينم در اين چاله افتاد؛ يکى ديگر مىگويد زمستان در اينجا آب جمع شده بود و ترشح کرد به لباس مردم. خلاصه با ده نفر مصاحبه مىکنيد تا مشخص شود اين چاله چقدر چيز بدى است. پس در مورد پيشرفتها و توفيقات هم همين ميکروفون را بگيريد جلوى کسانى که از اين پيشرفتها بهرهمند و برخوردار مىشوند. صِرف اينکه مدير مربوطه بيايد بگويد در راهاندازى فلان طرح براى پانصد نفر، هزار نفر يا پنجهزار نفر شغل ايجاد شد، کافى نيست؛ بايد موضوع را تبيين کرد.
هدف ما بايد تقويت مديريت اجرايى کشور باشد. گفتم و تکرار هم مىکنم: ضعفها و نقصها هم بايد گفته شود تا مردم تصور نکنند اينجا بوقى است که بنا دارد فقط از حکومت تعريف کند؛ منتها گفتنِ علاججويانه و دلسوزانه، نه ستيزهجويانه. طرح غلط مشکلات، مضر است. طرح سؤالهايى که پاسخ ندارد، مضر است. البته گاهى شگردهاى قشنگى زده مىشود. همين چند روز قبل ديدم که پس از جلسهى رؤساى سه قوه، راجع به مفاسد اقتصادى با آنها مصاحبه کردند. کار قشنگِ جالبِ تميزِ همهجانبه و هوشمندانه و زِبلوارى از آب درآورده بودند؛ خوب بود و اتفاقاً تأثير هم کرد. آدم از اينطور کارها لذت مىبرد. خيلى خوب، الان دارند همان کار شماها را دنبال مىکنند؛ اينها هم به نحوى منعکس شود. البته شما مىتوانيد با همين نحوهى طرح، به شکل هوشمندانه مديران را هم هدايت کنيد. مديران گاهى نقص کار خودشان را نمىدانند. طرح نواقص کار از زبان منصفانه و بيطرفانهى شما مىتواند به آنها کمک کند.
4- صدا و سيما و علم
اشاره کردم که علم مقولهى بسيار مهمى است. امروز انسان وقتى به راههاى مختلف براى پيشرفت کشور نگاه مىکند، مىبيند همه منتهى مىشود به علم. لعنت خدا بر کسانىکه در طول دهها سال کشور را از پيشرفت علمى باز داشتند. وقتى پيشرفت علمى وجود داشته باشد، پيشرفت فناورى را هم با خودش مىآورد، و پيشرفت فناورى هم کشور را رونق مىدهد و در جامعه نشاط بهوجود مىآورد. اگر علم نباشد، هيچچيز نيست؛ و اگر فناورى هم باشد، فناورىِ عاريهيى و دروغى و وامگرفتهى از ديگران است؛ مثل صنعتهاى مونتاژى که وجود دارد. علم را بايد رويانيد. بهنظر من رسانه مىتواند در نهضت توليد علم و فکر و نظريه و انديشه در زمينههاى مختلف - چه در زمينهى فنى و چه در زمينهى انسانى و غيره - نقش ايفا کند. شما مىتوانيد خط توليد علم و فکر و نظريه را برنامهريزىشده دنبال کنيد؛ به بحثهاى منطقى و مفيد دامن بزنيد؛ کرسىهاى نوآورى را تلويزيونى کنيد و چهرههاى علمىِ نوآورِ خوب را مطرح نماييد.
خدا رحمت کند آقاى احمد بيرشک را - نمىدانم شماها با ايشان آشنا بوديد يا نه - پيرمرد جالبى بود. ما پيرىِ ايشان را ديديم و درک کرديم؛ اگرچه از نوجوانى با اسم و کتابهاى ايشان در مدرسه آشنا بوديم. پيرمرد در نود و چند سالگى، پُر تحرک و پُرتلاش بود. من از او خيلى خوشم مىآمد. ايشان با من هم ملاقات کرده بود. از جمله چيزهايى که من از اين پيرمرد ديدم و خيلى لذت بردم، اين بود که چند سال قبل تلويزيون به مناسبتى با او مصاحبه کرد و گزارشگر به او گفت توصيهيى به جوانها بکنيد. اين پيرمرد مثل يک جوان، جوانها را توصيه کرد به درس خواندن و علم آموختن. من خيلى خوشحال شدم. گفتم از طرف من بهخاطر همين دو کلمه توصيه، از آقاى احمد بيرشک تشکر کنيد. ببينيد يک پيرمردِ معتقد به علم و پيشرفت علمى و تحرک جوانها، يک جمله حرفش مىتواند يک عالم تأثير بگذارد. بهنظر من شما در مقولهى علم، مطلقاً بىطرف نيستيد؛ جزو مسؤوليتهاى مهم شماست که بايد مسألهى علم را دنبال کنيد.
5- صدا و سيما و سرگرمى و تفريح
يکى از مقولههاى بسيار مهم و يقيناً يکى از ضرورتهاى جامعه، لبخند است. لبخند يکى از نيازهاى زندگى انسان است. زندگىِ بىشادى و بىلبخند، زندگى دوزخى است. زندگى بهشتى، زندگى با لبخند است. حضرت على فرمود: «المؤمن بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه»؛ اگر غصهيى داريد، بايد در دلتان نگه داريد؛ مؤمن اينطورى است. لبخند و شادى مؤمن در چهرهى اوست. اصلاً چهرهها بايد شاد باشد. اگر با چهرهى خودتان مىتوانيد به جامعه شادى بدهيد، بايد اين کار را بکنيد. شادى لازم است و بايد آن را براى مردم تأمين کرد؛ منتها اين کار برنامهريزى مىخواهد. البته شماها برنامهريزى کردهايد. اين مواردى که من مىگويم «بايد»، معنايش اين نيست که شما نکردهايد. شما کارهاى زياد و خوبى کردهايد و من مىخواهم بر ادامهى آنها تأکيد کنم. مراقب باشيد شادى در مردم با لودگى و ابتذال و بىبندوبارى همراه نشود؛ از اين طريق به مردم شادى داده نشود. همهجور مىشود به مردم شادى داد؛ از نوع صحيح آن شادى داده شود. گاهى اوقات يک لطيفه يا يک تعبيرِ بجا مخاطب را شاد و خوشحال مىکند؛ گاهى هم ممکن است يک آدم لوده با ده جور ادا درآوردن، نتواند آنطور شادى را ايجاد کند. شادى کردن و شادى دادن به مردم، بهمعناى لودگى نيست. يکى از آقايانى که در صدا و سيما گاهى صحبت مىکند و مصاحبههاى خوب و صحبتهاى خوبى دارد - من گاهى گوش کردهام - اصلاً شوخى نمىکند؛ اما تعبيرات و کيفيت بيانش طورى است که انسان گاهى بىاختيار لبخند به لب مىآورد؛ اينطور خوب است.
طنز فاخر و برجسته، يکى از هنرهاست. طنز، هنر خيلى بزرگى است. بنده با مرحوم صابرى شوخى مىکردم و مىگفتم «طنازها»!
طنازهاى واقعى را تقويت کنيد، پرورش دهيد و کمک کنيد تا طنز بياورند. طنز، يعنى مطلب مهمِ جدى که با زبان شوخى بيان مىشود؛ محتوا و معنايى در آن هست، منتها به زبان شوخى.
از جملهى سرگرمىها، مسابقات است. مسابقات، خوب است؛ منتها بايد مراقب بدآموزىهاى قولى و عملى در آنها بود. گاهى در زبان، گاهى اصلاً در کيفيت رفتار، گاهى هم در خندههاى بيخودى، سبکى ديده مىشود؛ و البته گاهى اوقات هم اين چيزها نيست.
يکى از مسابقهها، مسابقهى تلفنى است. شخصى تماس مىگيرد و بهخاطر هيچى، به او جايزه مىدهند! يک روز من ديدم در يک برنامهى تلويزيونى پنج ميليون تومان به يک نفر جايزه دادند؛ براى اينکه به چند سؤال جواب داد! اين سرگرمىِ خيلى جالبى نيست. پنج ميليون تومان، تقريباً حقوق دو سه سال يک کارمند متوسط است. ممکن است بگويند اينکار ترويج علم است. ترويج علم را از يک راهِ بهتر بکنيد؛ اين راه ضرر دارد. عدهيى که اينگونه مسابقات را نگاه مىکنند، بىمنطقى به ذهنشان مىآيد و از اين بىمنطقى سوءاستفاده مىکنند. اين کار منطقى ندارد که مثلاً بنده بدانم انجيل عربى است يا يونانى است يا لاتينى است؛ بعد بگويند حالا که شما دانستيد، اين پانصدهزار تومان يا فلان مبلغ مال شما! اين کار معنى ندارد. بنابراين، مقولهى سرگرمى و تفريح، لزومش يک مسأله است؛ با برنامهريزى بودن آن يک مسأله است؛ بامحتوا بودنش يک مسأله است؛ پرهيز از جهات منفى هم در آن يک مسأله است.
6- صدا و سيما و مقولهى عدالت اجتماعى
به فضاى همدردى با فقيران دامن بزنيد. خوشبختانه صدا و سيما در چند سال گذشته برنامههاى بسيار خوبى در اين زمينه داشته، که درخور تقدير است. دغدغهى عدالت را در ذهنها و دلهاى مردم دامن بزنيد؛ اين کار بسيار خوب است. البته سعى شود به جماعت فقير و تهيدست اهانت نشود و کرامت انسانىِ آنها از بين نرود. من مىبينم در بعضى از کارهايى که در اين زمينه صورت مىگيرد، بهطور دقيق اين معنا رعايت مىشود. آن پسربچه يا دختربچهيى که مىآيد هديهيى به فلان صندوق مىدهد، حرفى از او پخش مىشود که خيلى خوب و شيرين و لطيف است و در آن اهانت نيست؛ منتها در کنار دامن زدن به دغدغهى عدالت اجتماعى و رسيدگى به فقرا، زندگى اشرافى و تجملاتىِ پوچ و بيهوده را هم تخريب کنيد؛ اين زندگى واقعاً در خور تخريب است. زندگى تجملاتى نبايد بههيچوجه ترويج شود؛ بلکه بايد تخريب شود و نقطهى منفى بهحساب بيايد. چرا بيخود تجملگرايى رواج پيدا کند؟ اگر يک نفر دلش مىخواهد متجمل باشد، ما چرا بايد آن را ترويج کنيم؟ توجه کنيد که ما به فقير بايد عزتنفس و حس مناعت بدهيم و به غنى بايد کمک به فقير را بياموزيم. بههرحال در کل زندگى جامعه، بايد از زندگى اشرافى و تجملاتى الگوسازى نکنيم.
7- صدا و سيما و نهضت بيدارى در جهان اسلام
8- صدا و سيما و توجيه افکار عمومى در زمينههاى مختلف
مثلاً الان مسألهى انرژى اتمى مطرح است. افکار عمومى در اين قضيه بايد توجيه شود. شنيدم ظاهراً پريشب سيما برنامهى خيلى خوبى داشته و با دستاندرکاران قضيه در تهران و وين تماس گرفته و موضوع را بررسى کرده است؛ اينطور کارها بسيار مفيد است. افکار عمومى بايد در جريان مسائل قرار گيرد و به شکل صحيح و منطقى توجيه شود.
9- صدا و سيما و مشارکت عمومى در همهى زمينهها
الحمدللَّه در اين زمينه هم صدا و سيما فعاليتهاى خيلى خوبى داشته است.
لازم مىدانم چند راهبرد اجرايىِ مهم را هم عرض کنم:
نگرش به محتوا را الزامى کنيد
اولين نکته اين است که شما در همهى برنامهها نگرش به محتوا را الزامى کنيد؛ همهى برنامههاى شما بايد پيام داشته باشد. پيام داشتن، لزوماً به معناى دلگير بودن و خستهکننده بودن نيست، که انسان بگويد مردم خسته مىشوند؛ نه، ممکن است اين پيام در ضمنِ يک برنامهى کاملاً شيرين و سرگرم کننده باشد؛ اما پيام داشته باشد. برنامههاى ما نه فقط نبايد پيام منفى داشته باشد، بلکه بايد بدون پيام هم نباشد؛ يعنى خنثى هم نباشد. سريالى که توليد مىکنيد، ميزگردى که مىگذاريد، فيلمى که مىسازيد، مسابقهيى که ترتيب مىدهيد؛ بالاخره مىخواهيد محورهاى مهمى را که مسؤوليت شماست، در بين مردم توسعه دهيد؛ شما کدام محور را مىخواهيد به اين وسيله تبيين کنيد؟ اين بايد روشن شود. بهوسيلهى برنامههاى خوب و برنامهسازىهاى خوب، گفتمانهاى مورد نياز جامعه را - که گاهى بايد موضوعى را به شکل گفتمان عمومى درآورد - تأمين و تضمين کنيد.
پيامهاى ما نبايد متناقض باشد
نکتهى دوم اين است که دادن پيامهاى گوناگون بايد جريانى انجام بگيرد و به شکل يک روند دربيايد؛ مقطعى و موردى فايدهيى ندارد. همهى برنامههاى ما بايد يکديگر را کمک کنند تا اين فکر و اين انديشه در جامعه مطرح شود. ممکن است گاهى ما پيامهاى متناقض بدهيم. مثلاً از يک طرف دربارهى عدالت اجتماعى برنامهى خيلى خوبى توليد مىکنيد؛ اما از آن طرف در خلال يک برنامهى ديگر، عملاً عدالت اجتماعى را نقض مىکنيد! اين درست نيست؛ بايد آهنگ کلى برنامهها يکى باشد و در بين آنها تناقض ديده نشود. در مقولهى عدالت اجتماعى فيلمها و سريالهايى ساخته مىشود که غالباً خانههاى مورد استفادهى شخصيتهاى اين فيلمها اعيانى و اشرافى است! واقعاً وضع زندگى مردم ما اينطورى است؟ آيا يک زوج جوان يا يک زن و شوهر در چنين خانههايى زندگى مىکنند؟! اين کار چه لزومى دارد؟ سالها قبل بعضى از سريالهايى که از سيما پخش مىشد، هرچند کيفيت آنها مثل سريالهاى الان نبود - عقبتر بود - ليکن فضاى زندگى در آنها، متواضعانه و در يک خانهى معمولى بود؛ آنطورى خوب است. زندگى را لزوماً نبايد اعيانى و اشرافى و متجملانه معرفى کرد. فضاى تبليغى صدا و سيما اينطورى باشد. البته گاهى در اين خصوص هم به ما تذکر مىدهند و مطالبى مىگويند. تبليغات رسانهيى و گاهى تبليغهاى خيلى پُررنگ که مردم را به طرف مصرفگرايى سوق مىدهد، با برنامهيى که فرضاً شما ساختهايد تا مصرفگرايى را تقبيح کنيد، عملاً در تناقض است؛ با هم هماهنگ نيست.
بر محتوا هم نظارت کيفى کنيد
نکتهى سوم، نظارت کيفى است. من مىدانم يکى از کارهاى اجرايى شما نظارت کيفى بر برنامههاست؛ منتها نظارت کيفى را فقط به ملاحظات فقهى و شرعى محدود نکنيد؛ مثلاً مراقبت کنيم دو هنرپيشهى پسر و دختر در خلال بازى دستشان به هم نخورد؛ يا وقتى روى صندلى مىنشينند، فاصلهيى بينشان باشد؛ اينها حتماً لازم است و به شکل هوشمندانهتر و دقيقترى هم لازم است؛ اما فقط اينها نيست؛ بايد بر محتوا هم نظارت کيفى باشد. فيلمى که به تهيهکننده دادهايد تا براى شما بسازد و بياورد، نظارت کنيد چقدر از محتوا برخوردار است.
از جمله کارهاى بسيار خوب اين است که بخصوص در حين توليد، نظارت و سرکشى کنيد تا پولِ زياد و بيهودهيى مصرف نشود و بعد مجبور باشيد اشکالاتش را برطرف کنيد. بههرحال بايد در نظارت کيفى بشدت سعى شود پيامهاى منفى در کارها نباشد.
تأثير برنامه بر مخاطب
نکتهى چهارم اين است که تأثير برنامه را در مخاطب درنظر بگيريد، نه فقط افزايش بيننده را. البته يکى از سياستهاى درست صدا و سيما اين است که بينندگان خود را افزايش دهد، که خوشبختانه موفق هم شده و آمارها نشان مىدهد که هم درصد بينندگان تلويزيون و هم درصد شنوندگان راديو در اين چند سال خيلى خوب افزايش پيدا کرده است؛ اين سياستِ درست و صحيحى است؛ همهى رسانههاى دنيا هم هدفشان اين است و شما هم مىتوانيد با اين کار حتّى قصد قربت کنيد؛ منتها فقط اين کار نبايد هدف باشد، بلکه بايد ببينيد تأثير اين برنامه در مخاطب چيست. گاهى اوقات افزايش مخاطب به قيمتى است که نمىارزد. آنها جذب مىشوند، اما به چه جذب شدهاند؟ به چيزى که يا منفى است و يا خنثى.
جذب مخاطب به هر قيمت؟
مرحوم سيدقطب جريانى را در يکى از کتابهايش مىنويسد، که من پيش از انقلاب آن کتاب را ترجمه کردم. مىگويد به يکى از شهرهاى امريکا رفتم و ديدم دم درِ يک کليسا اطلاعيهيى نصب کردهاند: «امشب يک برنامهى رقص و شادى و شام سبک و موسيقى اجرا مىشود.»! تعجب کردم که کليسا به چه مناسبت اينها را اعلام کرده! مىنويسد: کنجکاو شدم در آن ساعتِ معين بروم ببينم چه خبر است. ديدم بله، يک سالن رقص در کنار سالن کليساست؛ زوجهاى جوان مىآيند و مىرقصند؛ موسيقىهاى محرک و شهوانى هم پخش مىشود! افرادِ يکخرده مسنتر هم کنار نشستهاند و تماشا مىکنند و از نگاه کردن لذت مىبرند! کشيش هم اواخر شب روى سن ظاهر شد و با رفتار خيلى آرام و ملايم رفت نور چراغها را تنظيم کرد! مىگويد فردا رفتم سراغ کشيش؛ گفتم شما کشيش هستيد يا کابارهدار؟! اينجا کليساست يا سالن رقص؟! کشيش گفت من به اين وسيله مىخواهم جوانها را به کليسا جذب کنم! اينطورى مىشود جوانها را به کليسا جذب کرد؟! جوانها به کليسا جذب نشدند، بلکه به سالن رقصِ متعلق به کليسا جذب شدند! سالن رقصِ متعلق به کليسا مگر امتيازى دارد؟
اگر بناست فيلم يا برنامهيى پخش شود و تأثير سوئى بگذارد، چه فرقى مىکند که من پخش کنم يا رقيب من؛ در هر دو صورت بد است؛ پس چرا من پخش کنم؟ به نظر من اين منطق مهمى است و بايد به آن توجه داشت.
برنامههاى فاخر در راديو قرآن و معارف
نکتهى پنجم، راجع به برنامههاى راديو قرآن و راديو معارف قم است. اين دو راديو واقعاً يکى از نعمتهاى بزرگ و از جمله اقدامهاى بسيار خوب و باارزش است. چون بخصوص اين دو راديو صبغهى مذهبى دارد، بايد برنامههايش جزو فاخرترينها باشد. اين دو راديو در موسيقىهاشان از ساز استفاده نمىکنند و اين تقيد را دارند - که خوب هم است - اما چون از آواز استفاده مىکنند، بايد اين آواز از خوشصداترين، خوشآهنگترين و خوشمضمونترينها باشد. صداى بد، صداى نکره، صداى نخراشيده و دستهجمعىهاى بىربط، مطلقاً بايد وجود نداشته باشد. بايد بهترينها را در اينجا جمع کرد؛ چون موسيقىِ اين دو راديو بىساز است. بههرحال چون اين دو راديو جنبهى دينى دارند، بايد برنامههاشان خيلى زيبا و فاخر باشد؛ قضيهى آن اذان نشود. البته بايد به محتواى آوازها هم بشدت توجه داشت.
يک منبرى که فرضاً براى صد نفر در يک مسجد به منبر مىرود، از روى متن که نمىخواند؛ متکى به ذهن خودش است. يک وقت مطلبى به زبان انسان مىآيد؛ يک وقت هم حرف يا حديثى که بايد به ياد انسان بيايد، نمىآيد و انسان چيز ديگرى به جايش مىگويد که در جمع آن صد نفر خيلى مشکل ايجاد نمىکند؛ اما چه لزومى دارد که ما اين مطلب را در بين چند ميليون جمعيت منتشر کنيم؟ اينها بايد کاملاً محاسبه شود. به نظر من در اين دو راديو حتماً به کارشناسهاى دقيق و روشنفکر و روشنبينِ مذهبى و دينى نياز است. اين دو راديو بايد همهى محصولاتش درجهى يک باشد؛ درجهى دو هم کافى نيست.
القاء غيرمستقيم پيام
نکتهى ششم، القاء غيرمستقيم پيامها و مفاهيم است. در اين زمينه، بارها و سالها مطالبى گفتهايم. من مىبينم گاهى اوقات در فيلمهاى خارجىِ پخش شده، پيامهاى فرهنگى و گاهى پيامهاى دينىِ عجيبى وجود دارد که انسان اصلاً احساس هم نمىکند. هنر اين است که انسان مطلب را به شيواترين شکل و به مؤثرترين نحو بيان کند؛ اما هيچ در طرف مقابل حالت امتناع بهوجود نياورد.
توجه به تربيت نيروى انسانى
نکتهى هفتم، تربيت نيروى انسانى است؛ اين موضوع خيلى مهم است. صدا و سيما دانشکده دارد؛ اين دانشکده بايد بهطور جدى بهتربيت نيروى انسانىِ کارآمد و کافى بپردازد. انسانهاى مناسب را هم بايد جذب کنيد. الان هنرمندهاى انقلابى و خوبى در داخل کشور هستند که بعضىها در رشته و کارِ خودشان بلاشک جزو برجستههايند؛ اما صدا و سيما از اينها استفادهيى نمىکند؛ نمىدانم چرا؟ اينها با من هم ارتباط دارند؛ بعضى اوقات مىآيند و مىروند. بارها هم توصيهگونه گفتهام از اين دوستان استفاده شود. بعضى از اينها در نويسندگى، در گويندگى، در شعر، در هنرهاى تصويرى و در کارهاى ديگر خيلى خوبند؛ بعضىهاشان هم انصافاً کارهاى برجستهيى دارند.
چند تذکر کوتاه هم بدهم:
تشکيل جمع مشورتى
1- جمع مشورتىِ قوى در زمينهى راهبردهاى کلان، مورد نياز آقاى ضرغامى است. ايشان بايد به مديريت خود، يک جمع مشورتى براى راهبردهاى کلان داشته باشند؛ افراد هوشمندى بنشينند و قوى کار کنند. البته ايشان اشاره کردند که در هر شبکه، جمعهاى مشورتى تعيين شدهاند - که بسيار خوب است - ولى مجموع سازمان هم به اين جمعها نياز دارد تا بتواند بهطور دايم پشتيبانى کند؛ اين هميشه مورد تأکيد من بوده است و از سابق هم اين را به مديران قبلى مىگفتم.
تدوين برنامهى پنجساله
2- چشمانداز، هدفها و راهبردها را حداقل براى پنج سال تنظيم و تدوين کنيد. البته در خلال صحبت گفتند چيزى تدوين شده است. مشخص شود سرِ پنج سال به کجا مىخواهيم برسيم؛ قابل اندازهگيرى باشد.
افراد منفى، چهره نشوند
3- بشدت توجه کنيد که چهرهپردازىهاى منفى و ناصالح در صدا و سيما انجام نگيرد. من گاهى ديدهام انسانهايى که هيچ ارزش علمى و هنرى ندارند، در صدا و سيما با پول مردم چهرهپردازى مىشوند؛ چرا؟ البته من نمىخواهم خيلى مطلب را باز کنم؛ اما مىبينم کسىکه در رشتهى خودش اينقدر ارزشمند نيست و انسان متوسطى است، او را مىآورند و يکى دو ساعت از وقت تلويزيون را به زندگى او، به خانوادهى او و به گذشتهى سرتا پا کمارزش او مصروف مىکنند؛ چرا؟ بهنظر من علاوه بر اينکه اين «چرا» وجود دارد، «منفى» هم هست. اين کار، الگوسازى است؛ ما چه کسى را مىخواهيم الگوى جوانها قرار دهيم؟ اينطور آدمهايى را؟!
وقتگذارى مديران
4- يک تذکر مهم، وقتگذارى مديران و نپرداختن به کارهاى ديگر است. من خواهش مىکنم مديران صدا و سيما همان کارى را که الان در صدا و سيما دارند، مهمترين کار بدانند و بهکار ديگرى نپردازند؛ اين مهمترين کار شماست. پرداختن بهکار ديگر، شما را از هر دو کار باز مىدارد. من يک وقت زمان رياستجمهورى، در شوراى عالى انقلاب فرهنگى جملهيى را از کتاب «سياستنامه»ى خواجه نظامالملک نقل کردم. اين کتاب، يکى از متون بسيار زيبا و فاخرِ ادبى ماست. با اينکه هفتصد، هشتصد سال از آن زمان مىگذرد - دورهى سلطان سنجر يا ملکشاه - درعينحال انصافاً مطالبش همچنان تازه است و انسان وقتى آن را مىخواند، لذت مىبرد. بههرحال، يکى از توصيههايى که به شاهِ زمان خودش مىکند، اين است: زنهار! مردى را دو کار مفرمايى؛ مردى و کارى. راست مىگويد؛ يک مرد، يک کار. البته خود خواجه نظامالملک ده تا کار داشته! ولى به قول سعدى:
جز به خردمند مفرما عمل
گرچه عمل کار خردمند نيست
خردمند مديريت مىکند؛ اما عمل را به عهدهى ديگران مىگذارد. بههرحال، «مردى و کارى». به اين نکته هم اهميت بدهيد؛ خيلى مهم است.
از همدلى شما سپاسگزارم
5- آخرين مطلب اين است که من از همدلى و همکارىيى که مديران ارشد و معاونان محترم سازمان در دورهى چند ماههى اخير نشان دادند، حقيقتاً و قلباً سپاسگزارى مىکنم و درخواست مىکنم اين همدلى و همکارى و تعاملِ درست را هرچه بيشتر ادامه دهيد. اين کار، بسيار مهم است؛ زمان هم مهم است؛ همدلى هم تأثير فوقالعادهيى دارد.