چرا مرحوم شريعتي با آن همه ادعاي روشنفکري، آقاي حکيمي را که فلسفه و عرفان را بدعت و دشمن دين مي­داند، مامور اصلاح کتبش کرد. با اين­حال عجيب نيست که بين داماد لرستان با اين همه ادب و روشنفکري و آقاي محمدرضا حکيمي ارتباط فکري و علاقه شديدي وجود دارد

والي الله مهدوي نويسنده وبلاگ "نسل خميني" در مطلب اخير وبلاگ خود مباحثي درباره مکتب تفکيک، انديشه هاي امام راحل، رويکردهاي محمدرضا حکيمي و ارتباط آن با گرايشات ميرحسين موسوي نوشته است.
در اين مطلب آمده است:

در "صحيفه­ي امام ره" ميگشتم که مطلب مهمي ديدم. در مصاحبه با حسنين هيکل-مصاحبه­گر معروف مصري- در خصوص علل انقلاب اسلامي، مصاحبه­گر از امام درباره افراد موثر بر خود امام­خميني سوال مي­پرسد. امام ره بعد از تاملي، اولين نام را "ملاصدرا" بيان مي­کند[1] و بعد از آن کتب کافي و جواهر را مي­گويد. البته قبلا تعابير ايشان از ملاصدرا را ديده بودم (مثلا؛ صدر أعاظم الحکماء و العرفاء جناب آخوند ملاصدرا و يا جايي ديگر گفتند؛ ملاصدرا ! و ما أدريک ما ملاصدرا؟![2]) اما اينکه در ميان بحث سياسي و بررسي ريشه­هاي انقلاب اسلامي مستقيما از ملاصدرا اسم مي­آورد و يا اينکه در نامه به گورباچف، رييس­جمهور شوروي را صراحتا به مطالعه کتب ابن­عربي سفارش مي­کند[3] ديگر از آن حرف­هايي است که فهم آن براي بعضي­ها سخت است. با وجود اين علاقه­ي امام به اين تفکر چه عجيب است که افرادي سعي مي­کنند امام را تفکيکي جا بزنند. حال آنکه رييس تفکيکي­ها در اواخر عمر تغيير جهت داده و از آيت­الله بهجت نقل شده که حتي براي حلاليت طلبيدن از امام­خميني مي­خواسته دست ايشان را هم ببوسيد.[4]
اينجا قصد بررسي مکتب تفکيک را ندارم، فقط بعضي پارادوکس­هاي حاشيه­اي ذهنم را مشغول کرده است. اينکه چگونه محمدرضا حکيمي و ميرحسين موسوي در يک نقطه جمع مي­شوند. حال­آنکه موسوي خودش را تنها مريد عقايد امام­خميني مي­داند و سخنان حکيمي عليه فلسفه­وعرفان همانند استادش ميرزامهدي اصفهاني، بسيار تند است؛ حداقل من که نتوانستم صراحت وي در ناسزا به ملاصدرا را تحمل کنم. هرچند، روزي که آن بنده­ي خدا به امام­خميني بخاطر تدريس فلسفه توهين کرد، تاريخ، توهين به ملاحسينقلي و آسيدعلي قاضي و... را به ياد آورد.
خيلي مايلم بدانم چرا مرحوم شريعتي با آن همه ادعاي روشنفکري، آقاي حکيمي را که فلسفه و عرفان را بدعت و دشمن دين مي­داند، مامور اصلاح کتبش کرد. با اين­حال عجيب نيست که بين داماد لرستان با اين همه ادب و روشنفکري و آقاي محمدرضا حکيمي ارتباط فکري و علاقه شخصي وجود دارد، چون هردو مخالفانشان را دائم محکوم به تحجر و ارتجاع(!) مي­کنند و در سوابق هردو انتقاد شديد از دولت احمدي­نژاد و اتهام به تظاهر و لِه­شدنِ مردم زير تورم بوده و هردو منتقد شديد صادق لاريجاني هستند... يا اينکه آقاي حکيمي نيز به شدت به تدفين شهدا در محيط دانشگاه اعتراض نمود. جالب اينکه استدلال هم کرد که محيط دانشگاه مناسب نيست و اگر راست مي­گوييد و مي­خواهيد ياد شهدا را حفظ کنيد پس آنها را ببريد و در ميدان­بار هم دفن کنيد! تحليل اين استدلال و مخالفت، باشد به عهده­ي خواننده، ولي نقطه­ي اشتراک و علاقه­ي بين وي و ميرحسين موسوي را من مي­گويم و آن تضاد با اسلام نابي است که امام­خميني دوباره آن را احيا کرد و در جهان فرياد زد.

--------------------------------------------------------------------------------
* مباحث تفکيک و جمهوري­اسلامي هيچ نفي و اثباتي عليه هم ندارند ولي معتقدان به آنها ارتباطاتي با هم دارند که براي من تازگي داشت. مخصوصا در جايي ديدم که در سايت قلم در زمان انتخابات نوشته است، موسوي از حکيمي الهام گرفته و محصول گفتمان اوست و يا يکي از مريدان آقاي حکيمي نيز، دولتِ خاتمي را نتيجه­ي افکار سروش، دولت نهم و احمدي­نژاد را نتيجه­ي افکار آقاي مصباح و دولت دهم ميرحسين موسوي را نتيجه­ي افکار حکيمي ناميده بود. البته اين آخري، خوابي بود که تعبير نشد.

[1] صحيفه امام ج‏5 ص 266- مصاحبه با محمد حسنين هيکل درباره علل شکل‏گيرى انقلاب. پاريس، نوفل لوشاتو

[2] شرح دعاي سحر، امام خميني، ترجمه­ي فارسي،ص 22

[3] صحيفه امام ج‏21 ص20 پيام به ميخائيل گورباچف(دعوت به اسلام و پيش‏بينى شکست کمونيسم) 11 دى 1367

[4] زمزم عرفان، آية الله ري شهري ، ص 134 (به نقل از وبلاگ حرف آخر)

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس