اینکه می‌گویند: شمر و یزید زمان خودت را بشناس، می‌خواهد به من و تو بگوید: «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» اگر هر روز و هر سال این را تکرار نکنیم و عاشورا یادمان برود، دوباره عاشورای دیگری برای ما درست می‌کنند.

به گزارش مشرق، آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در شب هفتم ماه محرم به عوامل وقوع کربلا اشاره کرد که مشروح آن در ادامه می‌آید:
*امام باید کنار امّت باشد

ملّا محسن فیض کاشانی پنج مطلب را عامل اصلی غیبت حضرت حجّت(روحی له الفداء) دانسته‌‌اند. می‌فرمایند: اموری باعث این شدند که پروردگار عالم حضرت را که به عنوان آخرین حجّت پروردگار عالم و بقیه الله است، در پرده غیبت قرار دهند وإلّا اصل بر این است که حجّت، کنار امّت باشد.

عرض کردیم در دیدگاه دین یک امام داریم، یک امّت و اصلاً چیزی به عنوان ملّت نداریم. پروردگار عالم می‌خواهد که ما امّت باشیم و اگر کسی غیر از امّت شد، طبعاً حزب می‌شود، تکّه تکّه می‌شود و وقتی تکّه تکّه شد، دیگر بر او مسلّط می‌شوند. لذا خدایی که می‌خواهد ما امّت باشیم، معلوم است این‌گونه قرار داده که امام باید کنار امّت باشد.

در سوره مؤمنون آیات پنجاه و دوم به بعد پرودگار عالم بیان می‌فرماید: «وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً» شما یک امّت هستید «وَ أَنَا رَبُّکُمْ» و من هم خدای شما هستم «فَاتَّقُونِ» پس بپرهیزید. اولیاء خدا در تفاسیر بیان می‌کنند: اینجا ملاک از تقوا، آن تقوای عرفی نیست. پس این پرهیزکاری «فَاتَّقُونِ»؛ یعنی از چه پرهیز کنید؟ پروردگار عالم ادامه می‌دهد، می‌فرماید: «فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُراً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ» .

«فاء» معانی مختلفی دارد و اینجا بر سر «تقطعوا» است. اصل خود «تقطّعوا» است. ابن‌فارس یک معنای «فاء» را در ادبیّات «پس» تبیین می‌کند. یک معنایش آن هم این‌طور بیان می‌شود که هر موقع فاء بر سر فعل امری که ایجادی است، نه ایجابی، بیاید، معنای «قطع» می‌دهد؛ یعنی قطعاً این‌طور است - در باب الحروف کتاب مُقنی، در باب «فاء» نکاتی تبیین شده، امّا ابن فارس این‌گونه بیان می‌کند و به نظر می‌رسد هر دو وجه صحیح است و جمع بین هر دو وجه است -

لذا اینجا یعنی پس مواظب باشید که قطعاً این‌گونه است. منِ پروردگار عالم می‌گویم پس پرهیز کنید، حتماً این‌گونه است. از چه پرهیز کنند؟ دنبال این هستند که از شما که امّت واحده هستید «امرکم» این امرتان را بگیرند و تکّه تکّه کنند «بینهم زبر» بعد هر کدام شما را به حزب حزب، گروه گروه و تکّه تکّه تبدیل کنند و هر حزب شما هم «کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ» نسبت به هر آنچه که به او می‌دهند، شاد است.

پروردگار عالم اینجا می‌خواهد بیان بفرماید: پس شما باید امّت واحده باشید. امّت، امام می‌خواهد و نمی‌شود امّتی، امام نداشته باشد و طبعاً برای هادیان الهی، امام باید حاضر و ناظر باشد امّا علّت غیبت چیست؟

*علّت غیبت حضرت حجّت چیست؟

بیان کردیم: ملّا محسن فیض کاشانی پنج دلیل عمده را بیان می‌فرمایند. می‌فرمایند: یک مورد «غفلة امّة» غفلت امّت است. چون امّت غافل شدند و هر امامی به شهادت رسید.

اصلاً علّت‌العلل شهادت ابی‌عبدالله(ع) غفلت امّت است.

حالا عوامل غفلت چیست؟ – می‌خواهم این‌ها را سریع رد بشویم و وارد بحث شویم امّا این جورچین نیاز است و اگر هر کدام از این قطعه‌های پازل برداشته شود، بحث معنا پیدا نمی‌کند. لذا به بحث دقّت بفرمایید– در بحث اخلاق هم اولیاء خدا دنبال این هستند که چرا انسان غافل می‌شود؟ امّا اوّلاً «ما المعنا الغفلة»، غفلت چیست؟ و ثانیاً اینکه علّت و چرایی غفلت امّت چیست؟

*حبّ الدنیا؛ وابستگی فردی

در مباحث اخلاق هم علمای اخلاق، اولیاء خدا، عرفای عظیم‌الشّأن روی این مطلب تأکید دارند که یک علّت غفلت، دنیاطلبی انسان‌هاست. وقتی به دنیا مبتلا شدند، غافل می‌شوند. از چه غافل می‌شوند؟ از امام، از خودشان که ما امّتیم، امّت واحده و از دشمن و اینکه دشمن دارند که یکی از دشمنان همان ابلیس است که « عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ » . یکی از دشمنان «أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک »  است. از نفس دون غافل می‌شود.

اولیاء خدا می‌گویند: علّت العلل همه این‌ها حبّ به دنیاست. کما اینکه فرمودند: «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ»  علّت‌العلل هر خطایی که به وجود آمده، این حبّ به دنیاست.

معنی حبّ به دنیا چیست؟ عندالاولیاء معنی حبّ به دنیا یعنی وابستگی فردی - این فردی را تأکیداً عرض می‌کنم - به دنیا و مافیهایش و دنیا را برای آخرت نخواستن و مع‌الأسف، خودمان را خرج دنیا کردن.

خیلی درد است! به جای اینکه دنیا برای ما باشد، ما خودمان را خرج دنیا کنیم. حبّ به دنیا یعنی این. روایتش را خواندیم و دیگر نمی‌خواهیم تکرار کنیم که تکرار مکرّرات شود، پیامبر(ص) فرمودند: دنیا برای شماست و یک جایی دنیا و شما و ابدانتان برای دین است. امّا برعکس می‌شود. آن که خودش را وقف دنیا کرد، معلوم است دیگر نه دنیا برای اوست و نه او خودش را برای دین خرج می‌کند؛ چون دیگر یک جا خودش را خرج کرد و کسی که خودش را یک جا خرج کرد، دیگر جای دومی نمی‌تواند خرج شود.

دنیا برای تو بود، نه تو برای دنیا، امّا مع‌الأسف وقتی خودت را برای دنیا خرج کردی، دنیا هم از تو سواری می‌گیرد.

حبّ الدنیا وابستگی فردی است؛ یعنی به ظواهر دنیا علقه پیدا می‌کنم - که قبلاً اشاره کردیم که ظواهر یعنی چه و تفاوت آن با حقیقت چیست - . لذا چون خودش را این‌طور برای دنیا خرج کرد و ظواهر دنیا فریبش داد، گرفتار شد.

حبّ الدنیا این‌طور است که تقسیم می‌شود؛ حبّ به مال، حبّ به جاه، حبّ به سلامت، گاهی یک کنار می‌نشیند که به تعبیر عامیانه «آهسته برو، آهسته بیا که گربه شاخت نزنه». حبّ به آبرو. یک وقت آبرویت را خرج نکنی. به تعبیر عامیانه می‌خواهد همیشه عزیز باشد. فکر می‌کند عزّت به این است که یک گوشه بنشیند و هیچ نگوید و سکوت اختیار کند. سکوت اختیار کردنش برای حبّ به دنیاست.

*دنیای امّت واحده

ولی دنیا برای آخرت، یعنی اینکه دنیا را داری، کسی نمی‌گوید دنیا را نداشته باش، امّا برای خدا. قرآن می‌فرماید «إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ» وقتی که تمکّن پیدا می‌کنند و مالک دنیا می‌شوند، «أَقامُوا الصَّلاةَ»، این‌طور می‌شوند. قرآن به صراحت بیان می‌فرماید: مؤمنین دنیا را به دست می‌گیرند «وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ» اگر دنیا بد بود، پس چرا خدا این‌طور صحبت می‌کند؟ دنیا بد نیست. دنیای فردی بد است. دنیای اجتماعی بد نیست.

لذا عزیز دلم! وقتی می‌گوییم امّت واحده؛ یعنی هیچ موقع فردگرا نباش. به تعبیر امروزی‌ها هیچ موقع دنبال منافع شخصی و منافع حزبی خودت نباش، چون  «کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ ». قرآن می‌فرماید: «فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ»، همه را تکّه تکّه کردند، گرفتار و بدبخت کردند، این جبهه و آن جبهه کردند. قرآن با این مخالف است. این مطلب را صاحب شذرات، آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی مفصّل بیان می‌کند.

پس با توجّه به آن مقدّمه‌ای که چیدیم و جلو آمدیم، علّت حبّ به دنیا این است که دنیا فردی می‌شود. دنیای امّت واحده هست، «نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ» موجودیّت دارد امّا وقتی حبّ به دنیا به وجود آمد دیگر این امام باید در پرده غیبت باشد؛ چون آخرین مهره پروردگار عالم است، بقیه الله است. آیات قرآن را خواندیم و عرض کردیم که حسب آن یک امّت داریم و یک امام، دیگر حزب نداریم، دیگر ملّت معنا ندارد؛ امام و امّت. لذا امام باید باشد، ولی نیست. علّت غیبت چیست؟ غفلت مردم. علّت عمده غفلت چیست؟ حبّ الدنیا و حبّ الدنیا هم به آن مطالبی که عرض کردیم، تقسیم می‌شود. با این جورچین جلو برویم و ببینیم چطور می‌شود.

*فریب خوردن حقیقی

خیلی جالب است! وقتی امّت این‌طور غافل شد، یک عدّه نفوذ پیدا می‌کنند. چه کسانی؟ آن کسانی که به عنوان منافق هستند.

امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی بن ابی‌طالب(ع) می‌فرمایند: «جِمَاعُ الْغُرُورِ فِی الِاسْتِنَامَةِ إِلَى الْعَدُوِّ» اعتماد کردن به دشمن عامل فریب خوردن است. هرکه به دشمن اعتماد کند، فریب می‌خورد.

الان اینجا یک عدّه‌ای می‌گویند: در مذاکرات، رسیدن به هر توافقی بهتر از توافق نکردن است، امّا جناب آقای کِری، مجدّداً امروز کُری خواند و گفت: ما هر توافقی را نمی‌پذیریم. اگر بنای بر توافق ضعیف باشد، ما آن را نمی‌پذیریم. یعنی یک طرف می‌گوید: هرچه شد عیبی ندارد، فقط توافق باشد امّا آن طرف تودهنی می‌زند به این طرفی! یعنی تازه آن‌ها جلو می‌آیند. یعنی همان که حضرت می‌فرمایند: «جِمَاعُ الْغُرُورِ فِی الِاسْتِنَامَةِ إِلَى الْعَدُوِّ» اعتماد کردن به دشمن عامل فریب توست، مغرور می‌شوی، فریب می‌خوری.

بعد حضرت می‌فرمایند: «استصلاح الاعدا» اینکه شما می‌خواهید دشمن را صالح و درستش کنید و مثلاً با هم آشتی کنید « لم یتحلا الّا بحب الدنیا و جمیع الافعال» به وجود نمی‌آید مگر به واسطه اینکه شما به حبّ دنیا دچار شدید و افعالتان، افعال آن‌ها شده است. پس علّت، حبّ دنیاست. حبّ دنیا باعث می‌شود از امّت بودن کنار بروید.

حضرت راجع به اینکه چرا دشمن را دشمن می‌نامند، این‌گونه بیان می‌فرمایند: «إِنَّمَا سُمِّیَ الْعَدُوُّ عَدُوّاً» دشمن را دشمن می‌نامند «لِأَنَّهُ یَعْدُو عَلَیْکَ» چون به تو تعدّی می‌کند. بعد حضرت می‌فرمایند: «فَمَنْ دَاهَنَکَ فِی مَعَایِبِکَ فَهُوَ الْعَدُوُّ الْعَادِی عَلَیْکَ فهو نفق فی الانفاق ولکن هو المنافق». هر کس عیب‌های تو را نگفت و نگفت این اشتباه است، تا تو درصدد رفع آن بربیایی، او به تو تعدّی کرده است و دشمن است، ولو به اینکه به صورت ظاهر دارد چیزی را به تو انفاق می‌کند و او در حقیقت منافق است «هو  المنافق».

انفاق می‌کند، مثلاً به تو می‌گوید ما می‌خواهیم کار کنیم، برویم با آن‌ها مذاکره کنیم و مملکت را درست و آباد کنیم، دیگر بس است، تعامل داشته باشیم و ... امّا حضرت می‌فرمایند: اگر به تو نگوید که این‌ها عیب است، به تو تعدّی می‌کند.

پس هر کس که به دشمن اعتماد داشته باشد، آخرش فریب می‌خورد «جماع الغرور». حضرت می‌فرمایند: اصلاً جمع فریب خوردن در این است، «جِمَاعُ الْغُرُورِ» یعنی اصل فریب، کلّ فریب و فریب خوردن حقیقی این است که تو به دشمن اعتماد کنی. تا اعتماد کنی، تمام است.

پروردگار عالم می‌داند حبّ دنیا باعث این شده، لذا طبیعی است اجازه نمی‌دهد. و آن موقع منافقین در دینت نفوذ می‌کنند و برای همین هم حضرت حجّت در پرده غیبت است.

*تنبّهی بی‌فایده!

همان‌طور که در چند جلسه قبل عرض کردم، اصلاً این تبیین امام و امّت در زمان غیبت، تمرین است که وقتی امام حقیقی آمد، ما امّت حقیقی بمانیم.

اصلاً چرا می‌گوییم: «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند»؟ چرا این شعارها را می‌دهیم؟ خدا گواه است، این شعارها لطف خدا به ماست. این یعنی ما عبرت گرفتیم. «فاعتبروا یا اولی الالباب» ما دیگر صاحب خرد شدیم. به تعبیری ما دیگر غافل نیستیم. ما خواب نیستیم.

عرض کردم حضرت چقدر جالب فرمودند: «مَنْ نَامَ عَنْ عَدُوِّهِ أَنْبَهَتْهُ [نَبَّهَتْهُ‏] الْمَکَایِدُ». هرکسی خوابش رفت، یعنی از دشمنش غافل شد و خوابید، کیدها و مکرها او را متنبّه و بیدار می‌کند. یک موقعی بلند می‌شود، امّا دیگر فایده ندارد، «أَنْبَهَتْهُ الْمَکَایِدُ» دسیسه‌ها او را به خودش می‌آورد. می‌بیند دچار عجب دسیسه‌هایی شده است.

کما اینکه امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «النَّاسُ نِیَامٌ» مردم در خوابند «فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا» موقعی که می‌میرند تازه می‌خواهند متنبّه و بیدار شوند امّا دیگر فایده‌ای ندارد، گذشت.

لذا اگر در مقابل دشمن هم بخوابی، چیز دیگری تنبیهت می‌کند و تو را به خود می‌آورد. دشمن تو را به خود می‌آورد؟ خیر، دسیسه‌ها. گرفتار دسیسه شدی، تمام است. همان‌طور که مرگ ما را از خواب غفلت بیدار می‌کند.

برای همین است که فرمودند: «موتوا قبل ان تموتوا»  قبل از اینکه بمیرید، خودتان بمیرید. یعنی خودکشی کنم؟ خیر؛ یعنی دلتان را از این دنیا بکنید. از این دنیایی که وقتی ما را در قبر می‌گذارند، بند کفن را باز می‌کنند و صورت را روی خاک می‌گذارند. عرض کردم اولیاء خدا گفتند: همه، چه کافر، چه مسلمان، چه مؤمن و متدیّن، چه فاسق و فاجر، همه لحظه مرگ متوجّه می‌شوند که دنیا ظواهر بوده است. چرا؟ چون می‌بیند عجب! من دیگر همسرم را نمی‌توانم داشته باشم، دارد از من جدا می‌شود. همسرش گریه می‌کند امّا دارد جدا می‌شود. تمام شد، من را دارند می‌برند. بچّه‌هایم، تمام شد. خانه‌ام، کارخانه‌ام، ویلایم، باغم، ریاستم، دولتم و عناوینم، همه تمام شد، دیگر هیچی نیست. همه را گرفتند. این شانه را می‌گیرند و به او تلقین می‌دهند و القا می‌کنند - تازه اولیاء خدا می‌گویند تلقین برای آن کسی است که آن مطلب را در دنیا می‌دانسته و حالا دارند به او القاء می‌کنند که یادش بیاید در دنیا چه بوده امّا وقتی کسی نداند، فایده ندارد - که «اسمع افهم با فلان ابن فلان». «یا سید»، ای آقا، هم دیگر به هیچ کدام نمی‌گویند، خانم هم نمی‌گویند. فقط اسم کوچک و اسم پدرش. مثلاً برای من می‌گویند: یا روح الله ابن محمدعلی، تمام شد. یا برای خانم می‌گویند: «یا فلان بنت فلان» اسم خانم و اسم پدرش. دیگر عناوین را می‌گیرند. مال را می‌گیرند. منصب را می‌گیرند. قدرت، همسر، فرزند و هرچه را که هست می‌گیرند. تازه می‌فهمم که به راستی در دنیا همه ظواهر بود. به چه چیزی دلبسته بودم؟ به چه دلخوش بودم؟ به هیچ! وای بر انسانی که به هیچ دلخوش است. «اسمع افهم»، بفهم.

یکی از اولیاء خدا(رحمة اللّه علیه) گاهی که می‌خواست تشر بزند، می‌گفت: ای نفهمی که یک عمر نفهمیدی حالا می‌خواهی آن‌جا که به تو می‌گویند «افهم» بفهمی؟ چه می‌فهمی؟راستی راستی این‌طور است، مرگ بیدارت می‌کند. لذا اینجا هم چه کسی بیدارت می‌کند؟ مکاید. «ان النفاق للمکاید» اصلاً نفاق از مکر است.

*چرا سوره توبه بدون نام خدا آغاز می‌شود؟

می‌دانید سوره توبه تنها سوره‌ای هست که «به نام پروردگار عالم» در آن نیست؛ چون پروردگار عالم آن‌قدر رحیم است و آن‌قدر جود و کرم دارد که می‌گوید: هرکه با نام خدا شروع کرد، فقط باید بگوید «بسم الله الرحمن الرحیم».

خدا گواه است اگر کسی به حقیقت این «بسم الله الرحمن الرحیم» را بفهمد و آن را یک بار به زبان جاری کند، تمام است. مگر نفرمودند: تمام قرآن - تمام قرآن، نه چند سوره - در سوره حمد است و تمام سوره حمد در «بسم الله الرحمن الرحیم» است. پس یعنی تمام قرآن در «بسم الله الرحمن الرحیم» است. لذا وقتی گفتی «بسم الله الرحمن الرحیم» تمام است، حکمت در دستانت است. «بسم الله الرحمن الرحیم»، هست کلید در گنج حکیم.

لذا دقّت کنیم وقتی می‌خواهیم مطلبی را شروع کنیم، به جای اینکه مثلاً به فارسی بگوییم: به نام خدا، همان بگوییم: «بسم الله الرحمن الرحیم». چقدر قشنگ است! حتّی این «بسمه تعالی» و ... هم، در مقابل «بسم الله الرحمن الرحیم» خیلی خوب نیست.

لذا پروردگار عالم همه سور به جز سوره توبه را با «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع کرد. می‌شد مثلاً یک سوره را به مناسبت آیاتی که دارد و در آن عظمت خدا بیشتر مطرح شده بگوید: «بسم الله العلی العظیم» یا مثلاً چون در فلان سوره علم بیشتر است، بگوید: «بسم الله العلیم الحکیم» امّا پروردگار عالم می‌فرماید همه سور با رحمان و رحیم باشد.

ولی پروردگار عالم آن‌قدر از منافقین بدش می‌آید که می‌فرماید این سوره را اصلاً بدون بسم الله شروع کن - در سوره‌های دیگر که مباحث کافرین و این‌ها هست، هم این‌طور نیست - حتّی نگو «بسم الله القاسم الجبارین» اصلاً برای این‌ها «به نام خدا» نمی‌آورد و بلافاصله عنوان برائت تبیین می‌کند.

*فتنه‌گری و بهانه‌های منافقین

مطالبی را ذوالجلال والاکرام در این سوره بیان می‌فرماید که راجع به منافقین است. یکی از خصوصیّات منافقین این است که این‌ها دائم می‌خواهند فتنه درست کنند. پروردگار عالم در آیه 48 این سوره بیان می‌فرماید: «لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ کارِهُونَ»  حبیب من! این‌ها از قبل هم در صدد فتنه‌گری و نابودی اسلام بودند «وَ قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ» و امور را در مقابل تو عکس می‌کردند تا موقعی که حق آمد «وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ» یعنی خدا تو را آگاه کرد، در صورتی که این‌ها حتّی نسبت به جنگ هم کراهت داشتند «وَ هُمْ کارِهُونَ».

حالا این کراهت یعنی چه؟ - شما خودتان مطالعه بفرمایید و تفاسیر را هم ببینید - در آیات قبل، از آیه 38 سوره توبه، وقتی پروردگار عالم می‌گوید: جنگ کنید، منافقین نکاتی را بیان می‌کنند که چرا نمی‌شود جنگ کرد. این‌ها برای پیامبر دلیل و برهان می‌آوردند که اگر ما با کفّار بجنگیم، شکست می‌خوریم. یکی از دلایلشان این بود که ما هم عِدّه‌مان کم است، هم عُدّه‌مان. ما مجهّز نیستیم. ما پول نداریم. وضعمان خراب است.

همان چیزی که متأسّفانه دولت قبلی می‌خواست القاء کند و دائم به آقا می‌گفت: ما در شعب ابی‌طالب هستیم. هر چه آقا می‌گفت: شعب ابی‌طالبی در کار نیست، امّا آن‌ها مدام می‌خواستند بگویند: ما در شعب ابی‌طالبیم و... .

پروردگار عالم بیان می‌فرماید: این‌ها متاع دنیا را دیدند «فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ قَلیلٌ» . حتّی اگر تصوّر می‌کنید که آن‌ها زیاد دارند و شما کم دارید، شما آخرت را ببینید. آن‌ها در مقابل آخرت شما کم دارند. پروردگار عالم راجع به این مطلب صحبت می‌کند که آرامش بدهد امّا می‌گوید: متأسفانه این‌ها اجازه نمی‌دهند.

«إِلاَّ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ»، پروردگار عالم در آخر، به تعبیری آب پاکی را می‌ریزد که این‌قدر برای حبیب من، شاخ و شانه نکشید و حرف نزنید. اگر بخواهم شما را عذاب الیم می‌کنم و یک قوم دیگر را می‌آورم. من خدا هستم و قادرم. من می‌گویم: حبیب من را یاری کنید، دین خدا را یاری کنید، دین به درد خودتان می‌خورد.

پروردگار عالم در آیه بعد خیلی جالب نصرت خود را بیان می‌فرماید و یکی از مواردی را که در آن پیامبر را یاری کرد، مثال می‌زند. «إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ»  آن زمانی که خدا امر ‌کرد بیرون برو و آن نفر دوم هم می‌آید - که آن نفر دوم هم در غار به خاطر این بوده که اگر بیرون می‌رفت لو داده می‌شد یا هرچه که در روایات داریم - . هر کدام از این دو کم شود، مثل این است که یک پای شما در حرکت قطع شود تا می‌رسد به اینکه می‌فرماید: «وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً »  عِدّه یعنی جمعیت، عُدّه یعنی مال و منال.

آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی در کتاب شذرات‌المعارف در باب تبیین تشکلات برای ایجاد حکومت دینی روی این دو قضیه خیلی تأکید دارند و اتّفاقاً آن موقع هشدار می‌دهند که نکند یک موقع این دو، یکی از دیگری کمتر شود. ایشان در آن شرحی که برای بعضی از آقایان می‌دادند و توضیحاتی که در اوراق و مطالب آن‌ها بود، سه مرتبه فرموده بودند: مواظب باشید!

این کتاب شذرات‌المعارف، بعداً بر اساس مباحث ایشان تنظیم شد؛ یعنی این کتاب، مباحث حکومت اسلامی برای یک عدّه خاص بود که در آن تبیین می‌شد که تشکلّ‌های دینی چگونه باید باشند و ... . در این کتاب، نکات بسیار عالی است که عرض کردم اس و اساس کتاب ولایت فقیه امام از کتاب شذرات‌المعارف آیت‌الله شاه‌آبادی است. این کتاب غوغا و محشر است.

ایشان سه مرتبه می‌فرمایند: مواظب باشید که هر کدام از این دو کم گردد، مثل این است که یک پای شما در حرکت قطع گردد.

ایشان سال 1324 این مطالب را بیان کردند و این کتاب در سال بعد 1325 تنظیم شده است. یعنی هفتاد سال پیش، ایشان حکومت دینی را بیان کردند که به چه طریق باید باشد. دشمن فهمید که عّده را یک جور و عُدّه را هم به عنوان فرزند کمتر و زندگی بهتر، کلاه گشادی به سر ما گذاشت.

تعارف نداریم، بحث وحدت لازمه کار است که خود امام‌المسلمین هم این را بیان فرمودند و مطالبش وجود دارد. امّا اسلام ناب که امام راحل و عظیم‌الشّأن فرمودند: اسلام ناب محمدی، این اسلام ناب محمّدی فقط در تشیّع است.

*خصوصیّت عمده منافقین

پروردگار عالم می‌فرماید: «لَوْ کانَ عَرَضاً قَریباً وَ سَفَراً قاصِداً لاَتَّبَعُوکَ وَ لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ» . آن‌ها سفرهای تفریحی باشد، می‌آیند، امّا سفری که برای جهاد باشد، بهانه می‌آورند و قسم می‌خورند اگر می‌توانستیم، می‌آمدیم! خدا می‌گوید: این‌ها دروغ‌گو هستند.

منافقین پیغمبر خدا را اذّیت کردند، ورود در دین کردند و مدام بیان می‌کردند: دشمن قوی است.

اگر خواستید ببینید کسی نفاق دارد یا نه، یکی از خصوصیّات عمده منافقین این است که دشمن را در مقابل شما قوی جلوه می‌دهند.

اینکه نباید از دشمن غافل باشیم، بحثش جداست. آن‌قدر مهم است که ما از دشمن غافل نباشیم که بیان کردم امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) به من و شما می‌فرمایند: هیچ دشمنی را دست کم نگیرید، ولو ضعیف شده باشد «لَا تَسْتَصْغِرَنَّ عَدُوّاً وَ إِنْ ضَعُفَ». اتّفاقاً بعضی اوقات همین‌طور ما را سر کار هم می‌گذارند. می‌گویند حالا که آن‌ها ضعیف شدند و ... . ولی بحث من این است که یک جاهایی خیلی قوی نشان می‌دهند که دل مؤمنین به لرزه دربیاید. می‌گویند: وقتی آن‌ها بیش از حد قوی هستند، چرا ما خودمان را به هلاکت بیندازیم؟!

*شک نکنید، نصرت خدا حتمی است

پروردگار عالم می‌فرماید: این فتنه‌ها را قبلاً داشتند «لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ». اسم این‌ها را فتنه می‌گذارد. «وَ قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ» و امور را به تو یک جور دیگر نشان می‌دادند. یک عدّه‌شان شعب ابی‌طالب می‌گفتند، یک عدّه دیگرشان می‌گفتند: اگر الان انجام ندهیم، فلان می‌شویم، بیچاره می‌شویم. «حَتَّى جاءَ الْحَقُّ» تا اینکه حق آمد.

یکی از چیزهایی که در محافل خصوصی و جاهای دیگر بیان می‌کردند و مقالات می‌دادند، این بود که ما در دنیا حرفمان خریدار ندارد! شما نگاه کنید وقتی داعش در عراق آمد، قدرت ایران روزافزون شد. بعد یک عدّه با پول‌های انگلیسی، شبکه‌های مختلف ماهواره‌‌ای زده بودند و می‌خواستند هی اینجا... مردم عراق هم خیلی به آنها توّجه نمی کردند. امّا امروز می بینید که عکس امام راحل و امام خامنه‌ای(مدّ ظلّه العالی) بین مردم عراق، سوریه، یمن و... بیشتر شد و عزّت بیشتر شد.

اتّفاقاً برعکس است. این‌که این‌ها می‌گویند عُدّه شما ضعیف است و ندارید، خدا یک جوری می‌رساند. « إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ» ، « إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ » فاء بر سر قد تحقیقه آمده است - إبن فارس، در باب الحروف، در باب فاء بیان می‌کند: فاء بر سر تحقیق بیاید، به معنای تحقیق است. التحقیقُ مَعَ التحقیق، به معنای خودمانی یعنی مو لای درزش نمی‌رود - «فَقَد» یعنی نگران نباشید، محقّق است! هیچ شکی نکنید، یک درصد هم شک نکنید که خدا یاری می‌کند «فَقَد نَصَرَهُ اللّه».

منافق پیش پیغمبر می‌آید و فتنه می‌کند، «وَ قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ» تا حق می‌آید؛ یعنی نشان داده می‌شود. در تفاسیر هم ببینید؛ یعنی خدا اموری را مجدداً با حرف‌های آن‌ها نشان می‌دهد که خدا این‌طور است. آن‌ها هم ناراحتند؛ چون فتنه آن‌ها به هم خورد.

«وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لی‏ وَ لا تَفْتِنِّی» می‌گویند: اجازه بده ما معاف شویم، ما با این چیزها کاری نداریم. «أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا» بگویید: شما خودتان در فتنه افتادید، «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ» خدای متعال شما را در جهنّم قرار داده و جهنّم بر شما احاطه خواهد داشت.

*تأمّل و تدبّر در قرآن بر ما فرض است

لذا هر موقعی، یک جور نسبت به پیغمبر ایراد می‌گیرند. این‌ها چه کسانی بودند؟ تاریخ را مطالعه کنیم و عبرت بگیریم. «فَاعتَبِروا یا أولی الألباب». به قول آن ولیّ خدا که گاهی می‌فرمود: آن اولی‌الالباب را پیدا کن، آن صاحب خردها کجایند. البته شما که الحمدلله متوجّه می‌شوید، امّا این مسئولین ما، إن‌شاءالله که خدا به آن‌ها بدهد و الّا اصلاً نمی‌بینند و عبرت هم نمی‌گیرند.

این همه آیات قرآن داریم. می‌دانید امام صادق(ع) فرمودند: هر کس حداقل پنجاه آیه در روز نخواند، از ما نیست- این عین روایت است و من فارسی بیان می‌کنم. این روایت، سندی عالی دارد و من یک موقعی بررسی می‌کردم، دیدم سند متقنی دارد. بارها هم بیان کردم: ما دو چیز را در بحث حدیث‌شناسی داریم، علم ‌الرجال و علم‌ الدرایه. بنده در درس خارج فقه و اصول بارها به اعظه روحانی بیان کردم که اگر شما این دو علم را نداشته باشید و علم حدیث‌شناسی ندانید، اصلاً نمی‌توانید در مطالب موفق شوید -

از حضرت ثامن‌الحجج(ع) سؤال کردند: چرا پنجاه آیه بخوانیم؟ فرمودند: برای اینکه تأمّل کنید.

معمول این است که ما می‌گوییم روزی یک جزء بخوانیم و سی جزء را در یک ماه تمام کنیم، امّا حضرت فرمودند: برای اینکه تأمل کنید، تدبّر در قرآن داشته باشید، ببینید قرآن چه می‌گوید. لذا یکی از چیزهایی که بر من و شما فرض است، این است.

عزیزان من! بنده در نیمه شعبان عرض کردم، الآن هم به صراحت می‌گویم: یکی از خصایص سربازان امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) این است که حافظ قرآن هستند؛ چون کسی که می‌خواهد حفظ قرآن کند، لازمه کار این است که تدبّر کند و بعد هم تفاسیر اهل بیتی را مطالعه کند. لذا قرآن بخوانید و ببینید قرآن چه می‌گوید.

*غافل نباشیم تا کربلای دیگری درست نشود

إن‌شاءالله در جلسه بعد شخصیّت عبدالله ‌بن‌ ابی، این سرکرده منافقین را بیان می‌کنیم؛ چون سرکرده‌های منافقین که افشا شوند، دیگر هیچ نمی‌گوییم، خودتان تطبیق دهید و ببینید چگونه است. من برای شما روایات را می‌خوانم، تاریخ صحیح را بیان می‌کنم که هم اهل جماعت گفتند و هم ما گفتیم، ببینید که این‌ها چه گفتند و حالا هم عین همان چیزها دارد تکرار می‌شود. پیغمبر را نصیحت می‌کردند، بعد یک مواقعی سینه‌چاک هم می‌شدند، می‌گفتند: بله، ما قبول داریم، ما پیرو خط امام هستیم، پیرو خط پیغمبریم!

خدا شاهد است، باید دقّت کنیم. نگذاریم فقط بخوابیم و به روزمرگی بگذرانیم. مطالعه کنیم. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: من چنان تاریخ را می‌دانم که گویی با گذشتگان زندگی کرده‌ام. این فرمایش امیرالمؤمنین(عع) پیام دارد؛ با آن‌ها زندگی کردم؛ یعنی تجربه آموخته‌ام. «التجربه فوق العلم».

هر چه امیرالمؤمنین(ع) گفت، امّت متوجّه نشد. درد این است. واقعاً اینکه امام راحل بیان فرمودند: حتّی امّت پیامبر هم به مقام مردم ایران نمی‌رسیدند، درست فرمودند. هر چه جلو می‌رویم، می‌فهمیم. فکر نکنید امام خواستند یک تعارفی بکنند. امام، امّتش را می‌شناسد. امّت آن‌ها بی‌وفا بودند، امّت ما باوفا هستند.

لذا بیان کردیم که در باب ظهور، ملّا محسن فیض کاشانی پنج علّت را علل اصلی غیبت معرفی کردند که فرمودند: یک علّت از آن علل اصلی، غفلت است. چون امّت نسبت به امامان خودش غفلت کرد، پروردگارعالم آخرین مهره‌اش را، بقیه‌الله که دیگر فقط او باقی مانده، به تعبیر عامیانه بیجا نمی‌سوزاند. امّت، دیگر نباید غافل باشند.

اگر قبل از اینکه ابی‌عبدالله(ع) به شهادت برسد، به مردم می‌گفتی: ابی‌عبدالله(ع) را به قتلگاه می‌برند و سرش را می‌برند، شاید به تو تشر می‌زدند که دهانت را ببند. نعوذبالله، مگر می‌شود کسی پسر رسول خدا را در قتلگاه ببرد و سرش را ببرد؟! اگر می‌گفتند طفل شش ماهه او را چنان با تیر سه شعبه نه یک شعبه - که معمولاً در کمان‌گاه عرب، تیر سه شعبه یکی دو تا بیشتر نیست آن هم برای یل‌ها - چنان می‌زنند که «فذبحوه اذن الی اذن» از گوش تا گوش، سر او بریده می‌شود - معمولاً سر را با خنجر و شمشیر می‌برند، کسی بریدن سر با تیر را نشنیده - می‌گفت: دهانت را ببند، مگر می‌شود کسی از امّت این کار را بکند!!

اگر ما هوشیار نباشیم همین‌طور است. اگر پروردگار عالم امّت آماده‌ای را درست نکند، همین‌طور است. اگر امام زمان بیاید، این امّت، او را هم بدتر از ابی‌عبدالله در قتلگاه خواهند کشت.

لذا پروردگار عالم این‌گونه قرار نمی‌دهد. می‌گوید: مردم باید از غفلت دور شوند. امّت غافل معلوم است نمی‌پذیرد.

من در این ایّام شهادت، تبریک می‌گویم به آن کسی که این طرح را درست کرد که اوباما را نشان می‌‌دهد که سه تا موشک به حالت تیر سه شعبه در دستش گرفته و دارد به سمت اطفال غزه می‌رود. واقعاً همین‌طور است. اینکه می‌گویند: شمر و یزید زمان خودت را بشناس، اصل همین است که بفهمیم و درک کنیم. اگر درک نکنیم به چه درد می‌خورد. حالا بیاییم بگوییم طفل امام حسین شهید شد، به چه درد می‌خورد؟! هزار و چند صد سال پیش، یک طفلی ولو مظلومانه و ولو غریبانه و به بدترین وضع به شهادت رسیده، خوب هزار و چند صد سال گذشته، چه می‌خواهید این قدر هر سال علمش می‌کنید و هر سال این طور صحبت می‌کنید و این طور روضه می‌خوانید؟!  گذشت دیگر، تمام شد!

خیر، نگذشت، می‌خواهد به من و تو بگوید: «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» اگر هر روز و هر موقع و هر ساعت و هر سال این را تکرار نکنیم و عاشورا را یادمان برود، دوباره عاشورای دیگری برای ما درست می‌کنند. اگر وقایع کربلا را مطالعه نکنیم و عبرت نگیریم، «فَاعتَبِروا یا أولی الألباب» کربلای دیگر برای ما درست می‌کنند.

برای همین است که کربلا را هر سال بیان می‌کنند. برای همین است که وقایع عاشورا تبیین و تشریح می‌شود. اگر خوب متوجّه شدی که این امّت چگونه غافل شدند و منافقین چگونه حاکم شدند، آن موقع است که می‌سوزی و اشک می‌ریزی.

اگر فهمیدی که اباالفضل العباس، چه معرفتی داشت، واقعاً اگر معصومین به عنوان امام نبودند، باید اباالفضل العباس امام می‌شد. این عشقی که برادران ترک زبان نسبت به اباالفضل العباس دارند؛ چون واقعاً او تالی تلو معصوم است، وقتی بفهمی چه کسی را به شهادت رساندند و چطور دستانش را قطع کردند، گریه می‌کنی. اگر معرفت باشد، اگر شعور باشد، شور معنی پیدا می‌کند. همان می‌شود که آن ولیّ خدا راه می‌رفت می‌گفت: اباالفضل! عباس! فقط این دو کلمه را می‌گفت، دور حیاط راه می‌رفت و سینه می‌زد، یک عدّه هم دنبالش گریه می‌کردند. اشک می‌ریخت، زار زار به پهنای صورت، فقط با دو کلمه اباالفضل و عباس گریه می‌کرد؛ چون می‌فهمید.

در تاریخ چه گذشت؟ امّت غافل شدند، امّت بیچاره شدند و منافق حاکم شد و باید ابالفضلی که بعد از معصوم، حاکم مطلق است و سلمان ساز است، به شهادت برسد، آن هم با آن وضع که آن قد رشید کوتاه شود و کوچک شود، که مردم غفلت نکنند. پس باید بدانیم.

«السّلام علیک یا اباعبداللّه»

خیلی عجیب است، ببین وقتی امّت غافل شوند، چطور غافل می‌شوند، وقتی منافقین حاکم شوند، به طفل رحم نمی‌کنند. حضرت دیگر با وضع جنگی نیامده. عمامه رسول الله را بر سرشان گذاشتند، ردای پیغمبر روی دوششان، حمید بن مسلم می‌گوید: ما تصوّر کردیم قرآن به دست گرفته آورده که این امّت را قسم دهد، بس است دیگر نجنگید، زن و بچّه‌های مرا نکشید، یک موقع متوجّه شدند در دست ابی‌عبدالله یک طفل است ... .
منبع: فارس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس