به گزارش مشرق به نقل از فارس، نرگس قديريان همسر رئيس دفتر حافظ منافع ايران در قاهره، خاطرات خود را از آغاز انقلاب مردم اين کشور تا پيروزي مردم و کنار رفتن ديکتاتور مصر حسني مبارک نگاشته که بخش ششم آن از نظر خوانندگان ميگذرد.
* ماندنيترين تصوير قيام اسلامي مردم مصر
جمعه 22 بهمن روز انتقام نام گذاري شده بود و مردم قرار راهپيمايي ميليوني را در ميدان تحرير گذاشته بودند.
قرار بود بعد از نماز جمعه راهپيمايي کنند. جالب بود که نماز جمعه ميعادگاه مردم شده بود و در مواقع ديگر هم مردم در خطرناکترين شرايط نماز خود را به جماعت اقامه ميکردند، اين صحنهها و پلاکاردهايي که بر روي آن شعار (هيهات من الذله) نوشته شده بود در کنار ارادت شديد ملت مصر به اهل بيت و خصوصاً امام حسين(ع) و حضرت زينب(س) انسان را به ياد وقايع عاشورا و نماز امام حسين در روز عاشورا ميانداخت. صحنه نماز بر روي يکي از پلهاي رود نيل در حاليکه مردم تحت حمله پليس و ماشينهاي آب پاش بودند از ماندنيترين تصاوير قيام اسلامي مردم مصر است.
* تلاش براي غير اسلامي نشان دادن انقلاب مصر
برخلاف واقعيت امر، جرياناتي ميکوشيدند تا اين قيام را نهضتي غير اسلامي معرفي کنند. مردم نماز جمعه را خواندند و براي سرنگوني مبارک دعا کردند و آمين جانسوزي گفتند. مردم مصمم بودند و آمريکا از اراده ملت مصر در وحشت بود، او داشت ذره ذره عقب نشيني ميکرد اما مردم به هر قيمتي که بود ميخواستند مبارک را سرنگون کنند. مردم بعد از نماز جمعه به 3 دسته تقسيم شدند. عدهاي به سمت ساختمان راديو و تلويزيون رفته و به کساني پيوستند که از شب قبل تلويزيون را محاصره کرده و مانع از ورود و خروج کارکنان آن ميشدند. قيافه مجريان تلويزيوني هم ديدني بود و وحشت زده و آشفته بودند. عدهاي هم به سمت کاخ العروبه مبارک که درمحاصره تانکها و نزديک اقامتگاه بود حرکت کردند. عدهاي هم در ميدان تحرير ماندند تا ميدان خالي نماند.
* امدادهاي غيبي و مديريت انقلاب مصر توسط امام عصر(عج)
گويا دست پرقدرت الهي به خوبي اين ملت را هدايت ميکرد و دنيا از قدرت ملت مصر مبهوت شده بود. ما که از نزديک شاهد اين وقايع بوديم همان امدادهاي غيبي مولايمان حضرت صاحب الزمان (عج) را ميديديم که چگونه اوضاع را مديريت ميکند. آمريکاييها و اسرائيليها هم به خوبي فهميده بودند که جنس اين انقلاب و نحوه مديريت آن از جنس مديريت حضرت مهدي( عج )در انقلاب ايران است و شورشي عادي به حساب نميآيد. حضرت چشمهاي از قدرت الهي خود را به نمايش گذاشته بود و همين امر آنها را تا سرحد مرگ ميترساند. بعد از ظهر همسرم در سفارت بود. کار آنها تقريباً شبانه روزي شده بود و ما اغلب تنها بوديم. در هال نشسته و مشغول ديدن اخبار بودم که از پنجره يک هليکوپتر را در آسمان ديدم و بعد از آن دومين و سومين هليکوپتر نيز عبور کردند، هر 3 به يک سمت رفتند.
* قرائت پيامي که انقلابيون براي شنيدنش هزاران شهيد و مجروح دادند
حدس ميزدم که بايد چه اتفاقي افتاده باشد. اما چون اين مدت دائماً هليکوپترها بر روي آسمان ميچرخيدند؛ مطمئن نبودم. ساعت حدود چهار و نيم بود که همه شبکههاي تلويزيوني به نقل از تلويزيون مصر اعلام کردند که به زودي پيام مهمي از سوي رياست جمهوري اعلام خواهد شد. اين انتظار يک ساعت و نيم به طول انجاميد. خشم مردم به اوج خود رسيده بود. درست ساعت 6 بعد از ظهر به وقت قاهره و هفت و نيم به وقت تهران در شامگاه 22 بهمن بود، هنگاميکه مردم در ميدان تحرير در حال خواندن نماز جماعت مغرب بودند، عمر سليمان نايب رئيس جمهور و رئيس سازمان امنيت مصر به پشت تريبون رفت و آن پيام ماندگار و شنيدني که ملت مصر در انتظار رسيدن به آن صدها شهيد و هزاران مجروح داده بودند را خواند و صداي شکسته شدن استخوانهاي آمريکا و اسرائيل همزمان با سقوط مبارک به گوش دنيا رسيد.
* فرار مبارک و خانوادهاش با 3 هليکوپتر
حدسم درست بود و آن 3 هلي کوپتر حامل مبارک و خانوادهاش بودند که فرار ميکردند. با اعلام اين خبر، گويا مصر از شادي منفجر شد و به ناگاه غريو پيروزي مردم به آسمان رسيد. به واقع هرگز نميتوان آن لحظات را توصيف کرد. تمام مردم مصر به خيابانها ريختند. صداي جيغ خوشحالي ما هم درخانه پيچيد و در حاليکه دخترم را در بغل گرفته بودم از شدت خوشحالي اشک ميريختيم. سجده شکر به جا آوردم و با دخترم از پشت پنجره به خيابان نگاه ميکرديم. خياباني که تا چند دقيقه قبل سوت و کور بود، مملو از ماشينهايي شده بود که بوقهاي ممتد شادي آنها يک لحظه قطع نميشد.
به خانواده ام در ايران زنگ زدم و همه از شوق گريه ميکرديم. انگار درست روز 22 بهمن سال 57 بود و من دختر بچه هشت سالهاي بودم که همراه با دختران همسايه و از روي بام خانه به تهران پر از دود و آتش نگاه ميکرديم که ناگهان فرياد پيروزي انقلاب مردم ايران در کوچه ما و همه کوچههاي ايران پيچيد و گوش فلک را پرکرد.
* شاددترين شبهاي زندگي انقلابيون مصر
من براي دومين بار در عمرم سقوط يک ديکتاتور را به چشم ميديدم و خدا را شکر ميکردم که همانطور که ظلم او را ديده بودم، ذلت و سقوطش را هم ديدم. آن شب هيچ مصرياي در خانه نماند و مردم در خيابانها تا صبح به شادي و پايکوبي پرداختند. همسرم با ما تماس گرفت و گفت به خانه ميآيد و حاضر شويم تا براي ديدن شادي مردم به خيابان برويم. در خيابانها غوغايي برپا بود. ميدانستيم که مردم مصر تازه اولين گام را براي رسيدن دستيابي به عزت و کرامت خود برداشتهاند، اما همين بخش از پيروزي هم از اهميت بالايي برخوردار بود. خيابانها جاي سوزن انداختن نداشت و شهر غرق در پرچم و سرود پيروزي بود. چند خيابان را بيشتر نتوانستيم طي کنيم. ماشينها به کندي ميتوانستند حرکت کنند. همه ماشينهاي کنارمان از اينکه ميديدند ما هم در شاديشان شريک هستيم، خوشحال بودند و وقتي ميفهميدند که ايراني هستيم شاديشان دو چندان ميشد و ما را از خودشان ميدانستند.
به خانه برگشتيم. آن شب يکي از شادترين شبهاي زندگيمان بود و انقلاب مصر گام بلندي را به سوي پيروزي برداشته بود. انقلابي که ما هم به نمايندگي از ملت ايران و همراه با ملت مصر براي پيروزيشان دست به دعا برداشته و درغمها و شاديهاي آنها شريک بوديم، با خشم آنان خشمگين شده و با غمهاي آنها گريسته بوديم. با نگرانيهاي آنها نگران شده و با شاديهايشان هم شادي کرده بوديم. در عين حال همه ما همراه با مردم مصر به فکر آينده روشني بوديم که به فضل الهي و با الطاف حضرت حجت (عج) در مقابل ملت مصر و همه ملتهاي منطقه گشوده شده بود و شکوه و عظمت دوباره جهان اسلام را نويد ميداد.