مشرق:
شرطهها در منامه
پارسال در سفر حج با يکي از اهالي منامه آشنا شدم. اهل سنت بود و البته اهل ارادت به اهلبيت عليهمالسلام. به خاطر اشکهايي که بيامان نزديک بقيع ميريخت رفاقتمان شروع شد، و محکمتر شد وقتي که شرطهاي آمد و ما را به ضرب و زور از آنجا تاراند.البته رفيق بحريني نصيبش از ضربهها بيشتر شد بس که با طرف بحث کرد.
بعد از اتفاقات و اعتراضات بحرين تماس گرفتم تا حالي از همسفر حج بپرسم. اولين چيزي که گفت راجع به همان شرطه نزديک بقيع بود. قسم ميخورد که: «در ميدان لؤلؤ همان شرطه را ديدهام، اينبار با تفنگ.»
ميگفت:« ميبيني رفيق؟ ردمان را از بقيع گرفتهاند، فرقي نميکند به تهران رفته باشيم يا منامه. کينه دارند و منتظرند زهرشان را بريزند.»
يکي از بيشمار جلساتي که در آن غرب شديدا نگران اوضاع ليبي است
نماينده فرانسه: «اين دفعه نوبت ماست که اصرار کنيم به اقدام جدي و شما با ما تفاهم نرسيد»
نماينده انگليس:« شش نوبت گذشته ما رل سنگ مانع را داشتهايم، حالا شما باز همان نقش مخالفتکننده را عجالتا داشته باش، دفعه بعد مشترکا اعلام ميکنيم که بايد اقدام فوري انجام شود».
نماينده آلمان:« فکر ميکنم دولت محترم بريتانيا بهتر است اول فکري براي برچسبهاي "ساخت انگليس" بکند که روي سلاحهاي قذافي ديده ميشود»
نماينده آمريکا:« اصلا پيشنهاد من اين است که ليبي را بگذاريم به عنوان دومين دستور کار امروز، براي اولويت اول موضوع حقوق بشر در ايران چطور است؟»
نماينده فرانسه:« با اينکه به موضوع جلسه ربطي ندارد اما حياتيتر است، موافقم».
نماينده انگليس:« احسنت، چه پيشنهادي!»
نماينده آلمان:«موافقم»
اجلاس اتحاديه عرب
نماينده فلان کشور: ها؟ انقلاب؟
نماينده يک فلان کشور ديگر: چي؟ کشتار؟ بحرين؟
نماينده فلان: ليبي؟ قتلعام ؟
همهي نماينده فلانها: سوت بلبلي دستجمعي.