کد خبر 35073
تاریخ انتشار: ۲۴ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۰:۲۵

لابد خيال نمي کرد کسي با اين گله ريش اهل بخيه باشد. وقتي نگاهم به نگاهش گره خورد، ديدم باز دارد آدامس مي جود. خنده ام گرفت. از جا بلند شدم و چون در مغازه کسي نبود، گفتم ...

به گزارش وبلاگستان مشرق، حسين قدياني در يکي از مطالب اخير وبلاگ "قطعه26"، به ماجراي حضور اتفاقي اش در ساندوچي احمدرضا عابدزاده دروازه بان تاريخي کشورمان پرداخت و نوشت:

 

يکي 2 هفته پيش ظهر جمعه اي بود که رفته بودم خانه دوستم مرتضي در ده قلهک که چه جمع و جور و باصفاست. در محله اي که هنوز هم تهران را با طاي دسته دار مي نويسند. پر از “طهرونياي قديم” که آخر مرام و معرفت بودند. از خانه مرتضي بگويم؛ خانه اي ويلايي اما کوچک. حوضي بزرگ و چند ماهي که چند ماهي است در غم مادر مرتضي شريک اند با مرتضي. خانه اي قديمي. شايد هم کلنگي. مال مرحوم پدربزرگش. به “موري” گفتم: بيا قدمي بزنيم. “نه” نياورد. خيلي زود کوچه پس کوچه هاي ده قلهک را رد کرديم و پيچيديم توي شريعتي. رفتيم بالا. بي هدف. همين طوري. وسطاي راه گرسنه ام شد. پيچيديم توي اولين ساندويچي و نشستيم پشت صندلي که ناگهان ديدم مرد پشت دخل، روزي روزگاري همه عشقم بود…
شهر ما شهر مونيخه/ تيم ما بايرن مونيخه/ عقاب آسيا با ماس/ دروازه بان تيم ماس/ احمدرضا عابدزاده… احمدرضا عابدزاده/ اُ اُ اُ اُ اُ…
بچه که بودم، استقلالي بودم. دليل استقلالي بودنم کسي نبود جز احمدرضا عابدزاده. با آن قد و بالاي رعنا و موهاي خوشگل و آدامسي که 24 ساعت در دهان داشت و اينقدر خونسرد بود که به مهاجم حريف لايي مي انداخت توي هجده قدم خودي. يک جوري هم با فيگور راه مي رفت که همه خوش شان مي آمد. از دختران پاک و احساساتي عاشق امضاء تا پسربچه هاي لپ گلي که بدون اذن والدين به عشق ديدن آقاي عقاب از شهرستان مي کوبيدند و مي آمدند استاديوم. هر 2 دست را مي داد بالا، شانه را مي داد بالا، با سر اين طرف و آن طرف را نگاه مي کرد و مهاجم تيم حريف را سوسک مي کرد. گلر نمي آيد روي دست عابدزاده. اينها که هستند، پر عقاب هم نمي شوند.
اين شعر که بالا نوشتم مال زماني است که عابدزاده از استقلال رفت پرسپوليس و من هم که عاشق چشم و ابروي استقلال نبودم، به طرفه العيني پرسپوليسي شدم. به هر حال يا بايد اين کار را مي کردم و يا مثل هوادران متعصب استقلال، شاکي از دست عقاب بي معرفت، بد و بيراه نثارش مي کردم. بگذريم که پدرم هم خدابيامرز از اساس و به صورت ايدئولوژيک پرسپوليسي بود و مثل همه ملت معتقد بود پرسپوليس، مردمي تر از استقلالي است که نامش تاج بود.
البته حالا استقلالي ام. با اين فوتبال، اي بسا چند سال ديگر طرفدار تراکتورسازي تبريز شدم. وسط بازي هاي ليگ برتر حتي اگر دوربين عنکبوتي هم کار گذاشته باشند، عمدتا مي زنم آن کانال. امروز که اين دوربين را ديدم، فقط گفتم؛ “چه غلطا!”
گفتم که، عابدزاده مرا استقلالي کرد. آن زمان طرفداران استقلال شعارشان اين بود: “شهر ما شهر ميلانه/ تيم ما آث ميلانه/…” که هنوز نمي فهمم رنگ قرمز لباس آث ميلان چه نسبتي با آبي پوشان پايتخت داشت.

***
اول خيال کردم دارم خواب مي بينم، اما خودش بود. راستي راستي داشت پول مي شمرد. پول هاي عمدتا چرک. اصلا دوست نداشتم قهرمان محبوب روزگار جواني هاي نوستالوژيک خود را پشت دخل ببينم. بيشتر دوست داشتم پشت چراغ قرمز در همان بليزر شيک و گنده و قديمي و ناب و منحصر به فردش ببينم، اما عابدزاده پشت دخل بود.
لابد خيال نمي کرد کسي با اين گله ريش اهل بخيه باشد. وقتي نگاهم به نگاهش گره خورد، ديدم باز دارد آدامس مي جود. خنده ام گرفت. از جا بلند شدم و چون در مغازه کسي نبود، گفتم:
شهر ما شهر مونيخه/ تيم ما بايرن مونيخه/ عقاب آسيا با ماس/ دروازه بان تيم ماس/ احمدرضا عابدزاه… احمدرضا عابدزاده…/ اُ اُ اُ اُ اُ…
خنديد. بد خنديد. همه دندان هاي سفيدش معلوم شد. شايد به احترام اين ريش ما از جا بلند شد و سلام و عليکي و ماچ و بوسه اي. حالا عابدزاده در آغوش من بود. در همين چند ثانيه، دنيايي خاطره از جلوي چشمانم رژه رفت.

 

خاطره. خاطره. خاطره. آدم به مرور همين خاطرات است که زنده است… مي نشستم جلوي آينه و همه عشقم اين بود که پشت موهايم شبيه عابدزاده شود. آن سالها ايران در بازيهاي پکن به لطف پنالتي هايي که عقاب گرفت، اول شد. خيلي دوست داشتم بروم استاديوم، اما مادرم نمي گذاشت. مي گفت: جو بدي دارد. يکي 2 باري هم که دزدکي رفتم، تلافي اش سرم در آمد. خوب يادم هست که آن اوايل يک بار قبل از دربي از خواهرم پرسيدم؛ فکر مي کني استقلال مي زند يا پرسپوليس؟ گفت: اون تيمي که عابدزاده توشه!… و چون اون تيمي که عابدزاده توش بود، استقلال بود، آبي ها آن بازي را بردند. در روحيه عجيب غريب عابدزاده همين بس که تا به حال هيچ دربي اي را نباخته. چه آن زماني که آبي بود و چه آن وقتي که رنگ قرمز به تن کرد.

***
حرفها با عابدزاده زدم. جالب اينکه آخرش هم يادم رفت خودم را معرفي کنم و حتي يادم رفت از او به خاطر اين مطلب اجازه بگيرم. آنچه در زير مي آيد، بخشي از حرفهاي عقاب آسياست…

تو يه سيب رو که مي ندازي بالا، هزار تا چرخ مي خوره تا به زمين برسه. من که الان خيلي وضعم خوبه. ما فوتباليست داريم در حد تيم ملي، که الان به نون شبش محتاجه. هميشه توي اين مملکت پهلوون زنده رو عشق بوده. اين آدامسي که مي بيني 24 ساعت توي دهنمه؟… اينا با منم همچين برخورد کردن. اون زماني که عقاب آسيا بوديم واسشون، هوامونو داشتن، بعد که مصدوم شديم و افتاديم گوشه بيمارستان، همه چي يادشون رفت. ما اگه به نون و نوايي هم رسيديم، زحمت کشيديم. بي خوابي کشيديم. از زن و بچه دور بوديم. اونايي که الان دارن بازي مي کنن، مفت مفت مي خورن و مي خوابن، اين همه هم پول مي گيرن. پول چي رو مي گيرن؟… پول غصه اي که بعد از باختاي تيم ملي مي کنن به دل اين ملت. پول اينو مي گيرن. الانم خدا رو شکر. خدا رو صد هزار مرتبه شکر که محتاج نامرد نيستم. دستم به دهنم مي رسه. ديشب پشت چراغ قرمز يارو دختره گفت: خيلي باحالي آقاي عابدزاده، از بس که اشک شوق توي چشماي مردم نشوندي. واسه من همين بسه. همين که عزت و احترامم پيش ملت هست، واسم بسه. ديگه چي مي خوام از خدا. مگه چند سال توي اين دنيا مي خوام زندگي کنم؟… ديشب رفتم جلوي آينه ديدم پير شديم رفت! پير شديم! يه وقتايي اونقدر دلم براي جوونيام تنگ مي شه که نگو. آدامس مي خوري؟… غذا چي سفارش دادي؟ حالا مهمون ما باش. چه ريش خوشگلي داري… بيا! بزن روشن شي!

***
گاهي که استاديوم مي روم، مثلا بازي هاي دربي، مي نشينم کنار استقلالي ها. وقتي هم که جو گير مي شوند و به عابدزاده بد و بيراه مي گويند، گوشم را مي گيرم تا صداي فحش عليه مرد محبوب روزگار بچگي خود را نشنوم. يا آن وقتي که پرسپوليسي ها در حمايت از “عقاب آسيا” شعار بدي نثار “استقلاليا” مي کنند. به هر حال عقاب آسيا، فرقي نمي کند چه رنگي باشد. عقاب، عقاب است. اين فقط الاغ است که چون از جوي آب باريک مي پرد، خيال مي کند بايد به عقاب در کلاس “امر به معروف” درس پرواز ياد دهد. درافتادن با الاغ، کسر شان عقاب است. حريف عقاب، شاهين است. حريف روباه، شير. در آستان آسمان، در اوج پرواز، گوش عقاب را فقط “ماه” مي تواند بگيرد. اگر گوش الاغ را سوارش مي گيرد، پس “عقاب آسيا زنده است، چون فوتبال زنده است”.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس