کد خبر 34510
تاریخ انتشار: ۲۱ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۵:۳۴

مشرق-- توفاني که چندماه اخير منطقه عربي اسلام را دربرگرفته و ظرفيت واژگون‌سازي نظام سلطه در منطقه، جهان اسلام و بلکه کل جهان را با خود حمل مي‌کند، همچنان درحال بسط و گسترش است؛ اين توفان اکنون در آغازين مراحل انقلابي خود قرار دارد و حتي بنيان کني رژيم‌هاي سکولاريستي وابسته به سلطه جهاني را به تمامه نيز به پايان نرسانده است. در واقع توفان انقلاب حتي در هيچ موردي بيش از کنار گذاشتن رأس اين رژيم‌ها که جز مورد تونس در ساير موارد از اين حيث نيز برگشت پذير مي‌باشد، تحولي ملموس را موجب نگرديده است. اين وضعيت نيز خود يکي ديگر از مجموعه غرايب و خلاف عاداتي است که جنبش‌هاي کنوني را در برگرفته است. تاريخ جنبش‌هاي انقلابي و مردمي نمونه‌اي را نشان نمي‌دهد که تا اين حد تصوير نهايي جنبش و يا در واقع اهداف يا مقاصد آن و همچنين رهبران و نيروهاي فعال آن نامشخص و در‌هاله‌اي از ابهام قرار داشته باشد، به نحوي که هر کس و حتي حاکمان و حافظان رژيم‌هاي درگير انقلاب، چون امريکا و ساير متحدين غربي آن، يا همان حکومت‌هايي که اين ديکتاتوري‌ها را ايجاد و حتي پس از برپايي موج انقلاب تا هم اکنون نيز از آنها حمايت کرده‌اند، بتوانند در مقام مدعي، مدافع و همراه آنها ظاهر شوند.
اين ويژگي غريب در ميان ساير غرايبي که تحولات انقلابي منطقه را دربرگرفته، از مهمترين و حساس‌ترين آنهاست زيرا نه تنها مشخص مي‌کند که ظرفيت نهايي آنها در ايجاد دگرگوني به چه ميزان مي‌باشد و توفان حاصله در کجا نيروي خود را از دست داده و آرام خواهد گرفت، بلکه ضمن تعيين تبعات و پيامدهاي اين انقلاب‌ها بر توازن قوا و نظم کنوني منطقه و جهان، درکي از تصوير نظم آتي و ميزان تحول آن در جهت نظم عادلانه و ضدسلطه را نيز ممکن مي‌سازد.
روشن است که ابهام موجود در اين زمينه خاص درواقع به ابهام اصلي در مورد هويت اين جنبش‌ها برمي گردد؛ به بيان ديگر، ابهام در مقاصد و اهداف و يا هويت رهبران وجهي خاص از آن ابهام کلي بوده و يا از آن ناشي شده يا موجد آن مي‌باشد. اگر اهداف اين جنبش‌ها، هويت عقيدتي و رهبران يا جريان‌هاي فعال و اصلي در هدايت آنها مشخص مي‌بود، قطعاً زمينه‌اي براي اين ابهام اخير باقي نمي‌ماند.
بي‌ترديد نقش رسانه‌هاي سلطه در ايجاد ابهامات موجود يا دامن زدن و تشديد آنها غيرقابل انکار است. ممانعت از انعکاس شعارهاي خاص، عرصه تصويري محدود و مهندسي شده از تظاهرات و شعارها يا تأکيد بر شعارهاي مورد نظر، طرح اهداف مبهم و چندپهلو يا قابل تفسير مثل آزادي و دموکراسي براي اين تحولات و يا چهره‌سازي و معرفي افراد و جريان‌هاي خاص به عنوان رهبران يا نيروهاي مؤثر در اين جنبش‌ها از آشکارترين سياست‌هاي رسانه‌اي اعمال شده در انعکاس تحولات کنوني جهان اسلام بوده است. اما اين سياست‌ها وجوه پيچيده تري نيز دارد که قرار دادن اخبار تحرکات عمال امريکا در ايران در مجموعه اخبار مربوط با انقلاب‌هاي منطقه و بزرگنمايي آن از جمله آنها مي‌باشد. در صورت کلي مشابهت‌آفريني ميان اين تحولات با تحرکات نيروهاي سکولار ضدانقلاب در ايران از ابعاد اصلي طرح پيچيده سياسي و رسانه‌اي استکبار جهاني براي مهار اين تحولات و انحراف آنها بوده و نقش غير قابل انکاري نيز در موفقيت امريکا در اجراي اين طرح و ابهام‌آفريني در مورد ماهيت آنها داشته است. اين مشابهت آفريني و يکسان‌سازي آنچنان براي طرح سياسي و رسانه‌اي امريکا و غرب در اين زمينه اهميت داشته است که با قبول هزينه بالاي اين تحرکات، از جمله قبول هزينه تأثير آن در افشاي هويت امريکايي اين گروه‌ها، آنها تحت فشار مجبور گرديدند که معدود نيروهاي خود را بلافاصله بعد از تظاهرات چندميليوني سالانه 22 بهمن براي اغتشاش آفريني به خيابان کشيده و علي رغم عدم موفقيت همچنان با قبول هزينه‌هاي بعدي مثل به هرز رفتن نيروهاي قليل آن اين‌کار را ادامه دهند.
در اين ترديدي نيست که استکبار جهاني و در رأس آن امريکا براي انحراف انقلابات کنوني جهان اسلام در چارچوب طرح و بلکه طرح‌هاي جامع و پيچيده‌اي عمل کرده و براي اجراي آن از تمامي امکانات و نيروهاي خود بويژه در منطقه که اين تحولات آنها را در معرض تهديدات مشابهي با امريکا قرار داده، بهره مي‌برد. اما نکته عمده و تعيين کننده اين است که اين طرح‌ها در صورت عدم وجود بستر عيني براي اعمال و اجرا، بويژه در درازمدت امکان نداشته و با اشکال روبه‌رو مي‌گردد. به‌علاوه نکته اساسي‌تر اين است که افراد و جريان‌هاي با سابقه سياسي در کشورهاي درگير انقلاب بر وجود اين ابهامات صحه گذاشته و آن را به عنوان ويژگي جنبش‌هاي کنوني مورد تأييد قرار مي‌دهند. تأکيد بر نقش جوانان در برپايي اين جنبش‌ها که بعضاً به تسميه آنها به جنبش‌هاي جوانان منتهي شده است، صرفاً از طرف رسانه‌ها يا نيروها و جريانات خاص سياسي بيان نمي‌شود؛ تأکيدي عمومي بر اين مسئله وجود دارد که کليد يا مجراي اساسي براي پاسخ به سؤالات مطروحه در اين زمينه مي‌باشد.
بنابراين با اذعان به اين‌که استکبار جهاني، منافع و اهداف ملموس و مشخصي در تلاش براي انحراف جنبش‌هاي کنوني از طريق ابهام آفريني در مورد هويت و ماهيت آنها دارد، مسئله اصلي درک زمينه‌هاي عيني و مايه‌هاي واقعي‌اي است که مابه ازاي بستر و زمينه ملموس موجود در اين جنبش‌ها براي اين تلاش‌ها و طرح‌ها مي‌باشد. به بيان دقيق‌تر، مسئله عمده در اين زمينه اذعان به ظهور يا پيدايي وضعيت خاص در اين جنبش‌ها و تلاش براي درک علل يا عواملي است که درايجاد اين جنبش‌ها با چنين خصوصيات بي‌سابقه‌اي نقش‌آفريني کرده و مي‌کند.
تأکيد بر تکثر علل و عوامل ذي‌نقش در رخدادهاي پيچيده اي چون جنبش‌ها و انقلاب تأکيدي زايد است. از جمله علل عمده در اين زمينه سرکوب موج اول جنبش‌هاي انقلابي در اين منطقه مي‌باشد که پس از کوشش ناموفق امريکايي‌ها براي انحراف آن از طريق ادغام آن جنبش‌ها در به اصطلاح موج سوم دموکراسي خواهي، منتهي به روي کار آوردن ديکتاتورهاي سکولار نظير بن علي توسط امريکا شد. براي درک ماهيت کنوني جنبش‌هاي انقلابي منطقه عربي اسلام نبايد واقعيت مهمي را فراموش کرد. علي رغم اينکه جنبش‌هاي کنوني حتي رهبران گروه‌ها و نيروهاي اسلامي در بيان هويت اسلامي جنبش و يا اهداف و مقاصد خود نوعي تحفظ و احتياط به خرج مي‌دهند، موج اول جنبش‌ها به صراحت و هزار زبان بر هويت اسلامي خود و ماهيت ديني جنبش‌هاي مردمي تأکيد داشتند؛ از اين جهت از مهمترين عللي که اين نوع رفتار را در موج کنوني توضيح مي‌دهد، ارزيابي از سرنوشت موج اول جنبش‌هاي جهان اسلام و آثار به قدرت رساندن ديکتاتورهاي سکولار در اين کشورها مي‌باشد. امريکايي‌ها بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران نشان دادند که با تمام توان در برابر وقوع پديده‌اي مشابه در جهان اسلام خواهند ايستاد و از انجام هيچ جنايتي در اين زمينه ابا ندارند. نبايد از ياد ببريم که امريکا و غرب بر پايه همين هدف، دستور برهم زدن انتخابات سال 1992توسط رژيم موجود در الجزاير را صادر کرده و به آن رژيم اجازه انجام کشتارهاي دسته جمعي را براي از بين بردن پايه اجتماعي جريان اسلامي را دادند که رقم آن بالاتر از يک ميليون گزارش شده است، بدون اينکه جهان حتي از اين کشتار‌ها خبر داشته باشد، چه رسد که در برابر آن عکس العملي نشان دهد. اين واقعيت که با تلاش‌هاي سرکوب گرايانه و سبعانه، رژيم‌هايي به قدرت رسانده شده و بعد از سرکوب موج اول جنبش‌ها با هدف امحاي هويت ديني مردم منطقه تکميل شد، از دلايلي است که روشن مي‌سازد چرا بويژه نيروها و رهبران اسلامي در منطقه اصرار عجيبي در اختفاي هويت اسلامي جنبش‌هاي کنوني و نقش خود در رهبري آن داشته و به شکل غيرقابل فهمي بر آن اصرار مي‌کنند؛ بر اين اساس، اين نيز قابل فهم مي‌شود که چرا بطور مثال نهضت اسلامي تونس با درخواست از پيروان خود در عدم برپايي تظاهرات گسترده و تجمعات با شناسنامه و هويت ديني (مثل درخواست راشدالغنوشي از پيروان خود بر عدم حضور در فرودگاه براي استقبال از او در برگشت به تونس) در جهت تقليل وزن و قدرت سياسي خود مي‌کوشند. به نظر نمي‌رسد براي توجه به غرابت و خلاف معمول بودن رفتار‌هاي عجيب و غريب رهبران و جريان اسلامي در اين جنبش‌ها، لازم به تذکر باشد که بطور معمول جريان‌هاي مختلف سياسي- فکري بر سر به‌دست گرفتن رهبري جنبش و تعيين هويت آن از طرق مختلفي مثل برگزاري تجمعات و کشاندن هرچه بيشتر مردم به خيابان با يکديگر نزاع کرده و اين نزاع بخش مهمي از روند انقلابات را مشخص مي‌سازد، نه عکس آن.
روي کارآوردن ديکتاتورهاي سکولاري که براي امحاي هويت ديني مردم بدون هيچ محدوديتي جواز انجام هر کاري از قتل‌هاي دسته جمعي، حبس وتبعيد تا منع از هرگونه تظاهر ديني از حجاب، ريش، روزه، نماز و ... را داشته و حتي براي ورود به مساجد جواز و کارت صادر مي‌کردند، مقوله‌اي است که درک پيامدهاي آن بر هويت و در واقع ابهام هويتي جنبش‌هاي کنوني بي‌نياز از بيان و يا حتي تدقيق و تأمل پيچيده است. اما در اينجا لازم است بر يک پيامد و تأثير پيچيده اين نوع اقدامات تأکيد داشت که مستقيماً وضعيت خاص رهبري اين جنبش‌ها را تعيين و مشخص کرده است. براي اشاره به اين وضعيت خاص به نظر مي‌رسد، تعبير «بي‌سرسازي» جامعه تعبير مناسبي باشد. تحت تأثير اين وضعيت خاص آنچه ما اکنون در جنبش‌هاي منطقه عربي اسلامي مي‌بينيم ظاهر مي‌شود بايد از آن با تعبير «جنبش‌هاي بي‌سر» ياد کرد. اين خصيصه يا فقدان رهبري يا سر مشخص است که زمينه‌ساز ابهامات موجود در اين جنبش‌ها بوده و مي‌باشد. اما اين وضعيت چگونه به‌وجود آمده و چه آثاري دارد؟
از آنجايي‌که ظهور اين جنبش‌هاي بي‌سر مسبوق به سابقه نبوده و ما براي اولين بار با اين پديده روبه‌رو مي‌شويم، بواسطه غرابت و ندرت، درک آن بدواً صعب به نظر مي‌آيد؛ با اين‌حال با اندکي تأمل بويژه روي علل و عوامل ايجادکننده آن مي‌توان به فهم روشني از آن دست يافت. پيش از هر امري بايد به اين حقيقت توجه داشت که جريان سرکوب و امحاي هويت امت اسلامي و حذف جريان‌هاي ديني از عرصه عمومي جهان اسلام از حدود 30 سال پيش بلافاصله با پيروزي انقلاب اسلامي ايران آغاز شده است. هدف صريح و مشخص امريکا و غرب از کار گسترده، همه جانبه، نظام‌مند و بي‌وقفه‌اي که در اين مقطع تاريخي شکست غرب از اسلام کليد زده شد، تخليه ظرفيت مردمي تحقق رخدادي مشابه با انقلاب اسلامي در جهان اسلام بوده است. اما برپايي موج اول جنبش اسلامي منطقه عربي با پيروزي جريان اسلامي در انقلاب سودان و دستيابي به اکثريت قاطع معنادار در انتخابات الجزاير نشان داد که باوجود صرف نيرو، امکانات، و توانايي‌هاي عظيم مادي و اجتماعي براي تغيير هويت ديني مردم مسلمان نتيجه مطلوب حاصل نشده است. از اين نقطه است که طرح قلع تام وتمام اسلام با روي کار آوردن ديکتاتورهايي چون بن‌علي در تونس يا عامل امنيتي، با نقش و سابقه‌اي مشابه با بن علي، عمر سليمان در مصر آغاز گرديد. درک ميزان خصومت ريشه‌دار اين رژيم‌ها با اسلام و سبعيت مثال زدني ديکتاتور‌هاي سکولاري چون بن‌علي و حکام الجزاير يا رژيم مبارک و عامل امنيتي آن عمر سليمان براي اجراي اين هدف، اساساً براي ما درک ناشدني است، خصوصاً اينکه متأسفانه به‌واسطه حصر کامل خبري محافل سياسي و رسانه‌اي غرب از جمله محافل به‌اصطلاح حقوق بشري که حتي مرگ پشه‌اي را در جمهوري اسلامي ايران رديابي مي‌کنند، يا به بيان ديگر ايجاد سپر و سد حفاظتي يا ايجاد مصونيت تام و تمام براي اين رژيم در انجام هر جنايت و سرکوبي در راستاي هدف تعيين شده غربي‌ها و همچنين گرفتار شدن محافل سياسي و رسانه‌اي ما در دام اين حصر تا هم اکنون نيز اطلاعات روشن و مشخصي در اين زمينه‌ها منتقل نشده و در دست نيست.
اما نکته اساسي اين مي‌باشد که از اين پس رژيم‌هاي عربي تدريجاً به سمت ظهور شکل نادري از رژيم‌هاي حکومتي متحول شدند که کليت موجوديت آنها تابع هدف واحدي بود. در حاليکه ديکتاتوري‌هاي ايجاد شده توسط غرب از آغاز سلطه بر جهان اسلام، مهار و سرکوب هويت ديني جوامع اسلامي را وجهي دايمي از کارکردها و وظايف خود مي‌دانستند، پس از انقلاب کبير اسلامي کليت اين رژيم‌ها حول اين کارکرد و نقش سازمان يافتند. به همين دليل وزن افراد، نيروها، و سازمان‌هاي امنيتي در آن نقشي يکه و متمايز با رژيم‌هاي شناخته شده دارد. از اين جهت نبايستي آنها را در رده رژيم‌هاي نظامي، بلکه به عنوان نوعي تازه از رژيم‌هاي امنيتي دانست که هدف سرکوب و قلع ملي را در پس زمينه تمامي فعاليت‌ها به عنوان فلسفه وجودي خود دارند. شايد اطلاع از اين واقعيت که مثلاً در مصر تعداد اين نيروها بالغ بر دو ميليون نفر مي‌شود (در مقابل حداکثر چهارصد هزار نيروي نظامي در کشوري که سابقه جنگ با رژيم اشغالگر را داشته شوک‌آور است) و شخصي مثل عمر سليمان تدريجاً بازيگر اصلي سياست اين کشور در تمامي عرصه‌ها مي‌گردد، وجهي از تمايز ماهوي اين رژيم‌ها با رژيم‌هاي نظامي يا رژيم‌هايي که صرفاً تضمين جريان انتقال ثروت و استعمار آنها را به‌عهده داشتند، مشخص سازد. کساني که اخبار منطقه را دنبال مي‌کنند، با اين آگاهي مي‌توانند معناي تلاش براي تصرف اماکني امنيتي در مناطق مختلف مصر از جمله وزارت کشور و جنگي که در اين زمينه در اين کشور جاري است را اکنون بهتر دريابند؛ کما اين‌که معلوم مي‌شود که چرا تونسي‌ها بر انحلال کلي بخش امنيت داخلي، نه اصلاح يا تغيير که روز دوشنبه به آن دست يافتند، اصرار داشتند. براي مصري‌ها و تونسي‌ها اين مجموعه‌هاي امنيتي بيش از بن علي، مبارک و يا عمر سليمان کانون مبارزه و نزاع مي‌باشند زيرا آنها کليت اين رژيم‌ها و رفتار آنها را در اين سال‌ها مشخص مي‌سازند.
در هر حال وجهي از هدف سازمان‌دهنده و تعريف کننده اين رژيم‌هاي امنيتي، يا همان سياست قلع و قمع اسلام از زندگي فردي-جمعي و تاريخ يا سنت‌هاي اجتماعي در جوامع اسلامي، اعمالي مي‌باشد که به صورت کلي در رابطه با مردم به هدف ممانعت از بازتوليد هويت ديني و قطع تمامي طرق اتصال و پيوند با اسلام و سنت اسلامي اين رژيم‌ها بدون هرگونه تسامح، اغماض و با بکارگيري ابزارهاي سرکوب با شدت و حدت غير قابل وصفي انجام مي‌شده است. اما وجه يا شاخه اي ديگر از اين سياست، آني است که مستقيماً هدف بي‌سر‌سازي اين جوامع را دنبال مي‌کرده است که در ضم و اضافه شدن به مجموعه سياست‌هاي قبلي ابهام هويتي اين جوامع را موجب شده است. در اين زمينه ممنوعيت تام وبدون هيچگونه استثنا يا تسامح هر نوع فعاليت جمعي و سازمان يافته سياسي و فکري- سياسي که رنگ و بوي ديني داشته، صورت امري کاملاً عادي و طبيعي پيدا کرد، به نحوي که گويي از حقوق سلب ناپذير ديکتاتورهاي سکولاري بود که بعد از موج اول جنبش اسلامي، توسط امريکا و غرب در اين کشورها به قدرت رسانده شدند. اما اين ممنوعيت که تخلف از آن با قدرت تمام توسط نيروهاي امنيتي پاسخ داده مي‌شد، تنها به فعاليت‌هاي سياسي محدود نمي‌گرديد، بلکه هرگونه فعاليت‌هاي اجتماعي و خيريه از قبيل صندوق‌هاي قرض‌الحسنه، کمک به ايتام يا زندانيان يا حتي فعاليت‌هاي اقتصادي را نيز دربر مي‌گرفت. معيار تعيين کننده سياست منع و سرکوب، هويت ديني يا ربط فعاليت‌ها به مقاصد و اهداف اسلامي بود. از تمامي اين ممنوعيت‌ها، اقدامات سرکوبگرايانه‌اي که عليه فعالان ديني در زمينه‌هاي مختلف بويژه سياسي- اجتماعي بي‌وقفه و با شدت اعمال مي‌گرديد، نقش عمده تري در ايجاد اختلال در ارتباط ميان مردم بويژه جوانان و جريان‌هاي اسلامي داشته است. بدون اينکه لزومي به اغراق يا تأکيداتي غير واقعي باشد، مي‌توان گفت که اعدام، حبس و تبعيد رهبران و فعالان اسلامي، بويژه به خارج کشور، مردم اين کشورها خصوصاً جوانان را به تمامه فاقد ارتباطات و پيوند‌دهنده با نيروها و سازمان‌هاي رهبري کننده اسلامي کرد.
بخشي از سياست قلع و قمع هويت ديني جوامع اسلامي بويژه در منطقه عربي تحت تأثير تجربه انقلاب کبير اسلامي، بازکردن راه فعاليت‌هاي فردي و جمعي يا سازمان يافته نيروها و سازمان‌هاي سکولار اعم از ملي گرا، ليبرال و حتي چپگراها، بلکه تشويق و تقويت آنها بوده است؛ روشن است که اين امر تأثيري در تغيير وضعيت جز در جهت منفي نداشته است. اينکه نيروهاي سکولار در جهان اسلام فاقد توان و ظرفيت ارتباط‌گيري با مردم از جمله جوانان بوده و هستند، مسئله مورد توجه غربي‌ها از اين حيث نيست. درواقع دليل آنکه آنها در تمام جهان اسلام از جمله ايران پس از انقلاب کبير به صورت بپه‌هاي خوب امريکا درآمده‌اند و با تمام توان مادي معنوي حمايت مي‌شوند نيز آگاهي از اين واقعيت است که آنها هرگز نمي‌توانند نيروي تهديدکننده و مستقلي عليه آنها در هيچ جا از جمله کشورهاي عربي تحت سلطه‌شان باشند. از اين حيث در واقع ميدان دادن به اين نيروها و تسهيل اوضاع براي فعاليت و رشد سکولار‌ها در جوامع اسلامي خود بخشي از علل و عوامل ابهام آفريني هويتي در جنبش‌هاي کنوني بوده است که هر چه اين جنبش‌ها توفيقاتي بيشتري يابند، نقش اين نيروهاي سکولار در انحراف اين جنبش‌ها بيشتر نيز خواهد شد.
در هرحال نتيجه اين اختلال بنياني در ساختار اجتماعي جوامع اسلامي و هدف گرفتن ستون فقرات اين جوامع، پيدايي وضعيت کنوني در اين جنبش‌ها مي‌باشد. در فقدان سازمان‌ها، نيروهاي سازمان يافته و فعالين و رهبران سياسي و حتي فقدان مجاري و پيوندهاي لازم براي ارتباط جوانان با آنها که حاصل سرکوب همه جانبه و عميق در جوامع اسلامي بوده است، مردم اين جوامع و خاصه جوانان چاره‌اي جز اتکاي بخود و عمل مستقل نداشته‌اند. اما با اينکه فرايند سرکوب سازمان يافته موجبات پيدايي اين اختلال ساختاري و مسئله‌ساز در آنها شده است، نه تنها ظرفيت انقلاب را در آنها از بين نبرده بلکه با توجه بشدت و حدت سرکوب آن را تشديد نيز کرده است. فوران آتشفشاني جنبش‌هاي اعتراضي منطقه عربي اسلام که آشکارا از آغاز غلبه عنصري هيجاني را در خود منعکس کرده و از فقدان طرح و برنامه مشخص حکايت مي‌کند، از اين خصيصه خاص آنها برمي‌خيزد؛
يک ويژگي کاملاً مشهود و در عين حال غريب ديگر اين جنبش‌ها که تحت تأثير اجراي طرح‌هاي مذکور و بي‌سر‌سازي اين جنبش‌ها بوجود آمده، پيدايي تمايز عجيب و معنادار ميان هويت اجتماعي اين جنبش‌ها با هويت سياسي آنهاست. آيا اين عجيب و غير قابل فهم نيست که تمام تظاهرات آشکار فردي و جمعي اين جنبش‌ها به لحاظ اجتماعي با دين و نمودهاي ديني پيوند داشته، اما اين خصيصه اجتماعي هيچ نمود يا بيان ملموسي در عرصه سياست پيدا نکرده، بلکه انکار يا اخفا نيز بشود؟ آغاز تحرکات اعتراضي از مسجد و با انجام مناسک ديني نظير نماز جمعه و نمازهاي جماعت، آميختگي جدانشدني و غيرقابل تمايز ادبيات مردم و جوانان با ادبيات ديني آنچنان وضوح و برجستگي دارد که هيچ استشهادي براي اثبات آن لازم نيست. اما آنجايي‌که پاي بيان درخواست‌ها، شعارها و مقاصد سياسي اين جنبش‌ها به ميان مي‌آيد، وضعيتي را داريم که منشأ ابهام‌آفريني‌هاي کنوني در مورد هويت آنهاست. روشن است که اين تمايز و فقدان ما به ازاي ملموس سياسي براي هويت اجتماعي ديني اين جنبش‌ها يک توضيح معقول بيشتر ندارد. قطع پيوند مردم بويژه جوانان با جريان‌هاي سياسي ديني و نخبگان يا رهبران مسلمان، چه پيامد و نتيجه‌اي جز عدم شکل‌گيري گفتمان ديني مناسب براي صورتبندي و بيان علايق سياسي مردم، جوانان و جنبش‌ها مي‌تواند داشته باشد؟ اين نتيجه‌اي است که حتي در فقدان موانع ديگر و نبود سرکوب گسترده سي سال گذشته نيز به اندازه کافي در جلوگيري از شکل‌گيري هويت سياسي ديني مردم و خاصه جوانان در اين جوامع نقش و تأثير تعيين کننده و غالب دارد که نيازي به يافتن دليل و توضيحي اضافه نباشيم.
اما با اين‌حال همين نکته يا تمايز‌گذاري ميان وجه اجتماعي هويت جوامع اسلامي و جنبش‌هاي کنوني با وجه سياسي آن دلالت آشکار و جالبي بر عمق، ريشه‌داري و پايداري هويت ديني جوامع اسلامي دارد. در واقع اين عقلاني‌ترين شکل تأکيد و اظهار هويتي ديني توسط اين مردم پس از دوره طولاني سرکوب همه‌جانبه بيرحمانه است. از وجهي اين الزاماً کار و اقدامي با برنامه و از پيش تعيين شده نيست، بلکه ظهور خودبه‌خودي هويت ديني توسط مردم در زمينه‌ها و حوزه‌هايي است که سرکوب نتوانسته بر آن تأثير بگذارد.
روشن است که اين خصايص و ويژگي‌ها در عين اين‌که واجد دلالت مثبت است، فاقد آثار و پيامدهاي منفي نيز نيست. قطع ارتباط با نخبگان و رهبران يا بي‌سرسازي جامعه از مهلک‌ترين وضعيت‌هاي قابل تصور براي يک جامعه مي‌باشد؛ بطور مشخص اين وضعيتي است که امکان مهارپذيري و انحراف جنبش‌هاي موجود و تحرکات مردمي توسط طرف‌هاي خارج از منطقه بويژه امريکا و ديگر سلطه‌گران را افزايش مي‌دهد. اين‌که پيامدهاي اين وضع يا ظهور جنبش‌هاي بي‌سر چيست، مسئله اي که مجال متفاوتي را مي‌طلبد. اما اين جاي ترديدي ندارد که فرآيند تحولات دروني جنبش‌هاي کنوني در کل به سمت انطباق هويت اجتماعي با هويت سياسي مي‌باشد. اين فرآيند از وجهي يا به شکل‌گيري جريان‌ها و نيروهاي سياسي تازه منجر خواهد شد، يا اين‌که به تحول جريان‌ها و نيروهاي موجود در مسير دستيابي به توان لازم براي انعکاس هويت اجتماعي در قالب هويت سياسي مناسب منتهي مي‌گردد.

 

*عضو هيات علمي و استاد دانشگاه تهران

 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس