اجازه بدهيد موضوع را با توجه به اين که زمينه گفتوگوي ما هم است از پاوه شروع کنيم فکر ميکنيد در مورد حصر پاوه و رفع حصر آن به چه مسائلي پرداخته نشده است؟
موضوع پاوه موضوعي در دل
يک موضوع بزرگتر
به نام کردستان است. اگر
موضوع محاصره پاوه و دو
عنصر حضور شهيد چمران در
آنجا و پيام امام(ره)
و شکسته شدن
پاوه را از
آن برداريم، تبديل به يکي
از وقايع کردستان، مثل محاصره سردشت و
دوباره بهدست آوردن سردشت مي شود، مثل بقيه چيزها، مثل
از دست دادن پادگان سنندج که خيلي مهم بود
و دوباره بهدست
آوردن آن، چون
اهميت نظامي و
سياسي سقوط پادگان سنندج
از محاصره پاوه کمتر نبود. کردستان در ابتداي انقلاب دچار فعاليت گروهکهاي
ضدانقلاب با تحريک قوميتي و
با هدف جداسازي شد. اول
بحث خودمختاري را
مطرح کردند و
در نهايت پس
از خودمختاري موضوع همبستگي با
کردهاي
منطقه را پيگيري ميکردند و
هنوز هم همين رويه را
دنبال ميکنند. اين موضوع باعث غائله کردستان شد.
ما در آن
زمان همين مطلب را به
شکل ديگري در
خوزستان داشتيم، به
نام خلق عرب.
شکل ضعيف ديگري در ترکمن صحرا داشتيم که آنجا هم تحريک شوروي سابق بود که ميخواستند کاري بکنند. در موضوع خوزستان، تحريک عراق و عربستان سعودي زماني بود که خلق عرب را راه انداختند. ولي در کردستان شکل قويتري به خود گرفت. يکي از مواردي که خيلي مويد اين موضوع بود، دو خطاي بزرگ در دولت موقت بود. يکي توسط آقاي بازرگان انجام شد که شخصي به نام ابراهيم يونسي را که فردي کمونيست بود، استاندار کردستان کرد. اين فرد اصلا کمونيست بود و بسياري از زمينهسازيهاي اصلي تقويت جناحهايي که در آنجا خواستار جداسازي کردستان و خودمختاري بودند، توسط او انجام شد. اين خيلي مشکلساز بود. بحث ديگر را مدني که در آن زمان وزير دفاع بود، انجام داد. خطاي بزرگ مدني، اين بود که فرار کرد و رفت. مدني ژنرال نيروي دريايي بود، بعد نامزد رياستجمهوري شد. نامزدهاي رياستجمهوري آقايان رجبي، بنيصدر، مرحوم دکتر حبيبي و مدني بودند. مدني در بين مليگراها خيلي طرفدار داشت. از اين چهارنفر، مليگراها طرفدار مدني بودند. مدني در دولت موقت دو شغل داشت، اول وزير دفاع بود و بعد استاندار خوزستان، که در هر دو آنها خطاهاي بزرگي انجام داد و بعدا هم استاندار خوزستان شد، باز هم بحث خلق عرب در آنجا خيلي اوج گرفت.
اين دو نفر که گفتيد يعني يونسي و مدني چه اقداماتي انجام دادند که شما آنها را در ايجاد ناآراميهاي ابتداي انقلاب موثر مي دانيد؟
در
مورد يونسي گفتم. مدني در
ارتش دو کار
انجام داد. يکي
اين بود که
اوايل انقلاب و
قبل از غائله کردستان که
وزير دفاع بود
سربازي را يک
سال کرد. وقتي سربازي يک
سال شود، ارتش بيخاصيت ميشود، چون تا
سرباز را بگيرند، آموزش ببيند ديگر به
درد نميخورد. خصوصا در رستههاي
رزمي تخصصي. دومين کاري که
مدني کرد، اين
بود که نقل
و انتقال را
آزاد کرد و
هرکس رفت شهر
خودش. اين در
آن زمان که
مسائل قوميتي به
ارث مانده از
زمان شاه خيلي قوي بود
خيلي ضرر زد
و باعث شد
که تعدادي از
ارتشيهاي
شاهدوست که به
هر ترتيب مخالف انقلاب بودند، همه در
کردستان جمع شدند. يعني اينها
که مخالف انقلاب بودند، بيشتر جذب آنهايي شدند که
گرايش خلق کردي و خودمختاري داشتند و
زمينه سقوط پادگان سنندج و
ايجاد دستههاي مسلح مقابله با
حکومت جمهوري اسلامي را فراهم کردند. پس
ببينيد دو مقامي که منصوب شده بودند چه پايههاي
خرابي گذاشتند و
چقدر آنجا را
تضعيف کردند. گروهکها
فقط متکي به
رشد طبيعي خودشان بالا نيامدند، بلکه اينها
هم عوامل کمککنندهاي
بود. همه اينها
باعث بهوجود آمدن غائله کردستان شد. قوميتگرايي و حالت فرهنگي گريز از مرکز که آن
زمان به جهت
مشکلات زمان شاه
در قوم کرد
وجود داشت و
آنها
را تا مرز
اعلام استقلال کشانده بود توسط عناصري مثل
يونسي و زمينه دادن به
کساني مثل قاسملو که کمونيست و تودهاي
بود و حزب
دموکرات را رهبري ميکرد تشديد شد. آن
زمان او وابسته به شوروي بود و
شوروي هم خيلي شديد کار
ميکرد.
حزب کومله و
بعضي از روحانيوني که آن
زمان از ساواک پول ميگرفتند مثل عزالدين حسيني ـ
که با ساواک ارتباط داشتـ
زمينههاي
مذهبي درست کردند.
اين زمينهها
منجر شد تا
غائله کردستان بهوجود بيايد. رهبري غائله کردستان، عمدتا دست
حزب دموکرات، قاسملو و گروهکهايي بود که
تمايلشان جداييطلبي بود نه
خودمختاري. در کنار اين موضوع در داخل هم نگاه کساني که
ليبرالتر
بودند، مثل اعضاي جبهه ملي و بدنه نهضت آزادي به کردستان بهعلت بيتجربگي و
اشتباه کمتر نگاه وحدت ملي
بود و بيشتر ذيل شعارهاي
آزادي بود که
هر قوميتي ميتواند هرکاري بکند و آزادي داشته باشد. با آزادي دادن به
قوميتها
و با در
نظر نگرفتن مرزهاي
اين آزادي که
اگر اين مرزهاي
آزادي به وحدت ملي و
به پايداري حکومت مرکزي لطمه بزند چه
ميشود؟ جوي در
کشور ايجاد شد
که هيئت حسن
نيت را درست کرد. هيئت حسن نيت
يا هيئت مذاکره، براي مذاکره با سران غائله کردستان درست شد.
دکتر چمران با
اين هيئت مخالف بود. ايشان ميگفت موضوعي که در
کردستان مطرح است
اصلا بحث يک
مطالبه تعريفشده در داخل مرزهاي ملي
نيست مطالبه رفع
نواقص و مظالم گذشته از
يک قوميت ايراني نيست براي مردمفريبي اين را
گفتهاند
بلکه هدف جدا
کردن کردستان و
جداييطلبي است آنها
دو هدف دارند، يکي جداييطلبي و ديگري تضعيف حکومت مرکزي. دکتر ميگفت يک
مهره از عناصري که الان در داخل و خارج از ايران با اصل
انقلاب ميجنگند، همين حزب دموکرات کردستان، کومله و کساني هستند که
موضوع جدايي کردستان را دست
گرفتهاند.
بنابراين اين حرکت در آنجا حرکتي است تعريفشده براي اينکه قالب اين انقلاب تازه را شکست دهند. دکتر اين حرفها را زماني ميگفت که با آنها صحبت و تست کرده بود. خاطرم هست يکبار قاسملو به تهران آمد و در ساختمان نخستوزيري با دکتر چمران صحبت کرد. بعد از آن مذاکره با دکتر چمران صحبت کردم و پرسيدم قاسملو چه ميگفت؟ گفت همان حرفهاي جداييطلبي خودش را ميگويد اما اينجا رنگ و بوي ديگري به آن ميدهد. دکتر ميگفت هدف اينها جدا کردن است و دنبال سياستهاي شوروي در ايران هستند. آنها طرفدار مجموعهاي از سياستهاي حزب توده و حزب دموکرات بودند که قصد از بين بردن انقلاب و جداکردن کردستان از ايران را داشت.
پس ميتوان به اين نتيجه رسيد که اصل مواجهه شهيد چمران با ضدانقلاب قبل از محاصره پاوه بود؟
بله، قبل از نظامي شدن پاوه و در داخل تهران که قاسملو آمد و در نخستوزيري با مقامات ايران از جمله دکتر چمران صحبت کرد.
نتيجه اين گفتوگوها چه شد؟
شورشها را ادامه دادند و کار به جايي رسيد که بعضي از شهرها را گرفتند. مقابله نظامي خيلي شديد شد، جنايتها و خيانتهاي زيادي کردند. در نتيجه، کردستان در حال از بين رفتن بود که دکتر چمران به آنجا رفت تا مقابله نظامي کند.
شهيد چمران براي مذاکره به پاوه رفته بودند؟
خير، اصلا براي مذاکره نرفته بود. از جانب دکتر چمران حرف تمام شده بود و ميگفت اينها جداييطلب هستند و ضدانقلاب. مشخص بود که ميخواهند انقلاب تازه بهوجود آمده را سرنگون کنند. اصلا دکتر چمران با چريکهايي که براي جنگ تربيت کرده بود رفت کردستان تا بجنگد. ميگفت بايد کردستان را از دست اينها نجات داد اينها عوامل خارجي هستند و ميخواهند براندازي کنند چون با حکومت مرکزي درگيري مسلحانه پيدا کردهاند بايد سر جايشان نشانده شوند بايد جلوي اهدافشان که ضديت با انقلاب و جدايي کردستان است گرفته شود. اختلاف دکتر چمران با مهندس بازرگان و حرکتي که در قالب هيئت حسن نيت داشت، اين بود که ميگفت ما وقتي ميتوانيم حسن نيت داشته باشيم و مذاکره کنيم که اين مذاکره در قالب ايران و جمهوري اسلامي تعريف شود. وقتي طرفهاي ما موضوعشان مقابله با اصل انقلاب است و حرفهايمان را هم زدهايم و فايده نداشته و بعد جدايي کردستان را مطرح ميکنند ما چه بحثي با اينها داريم؟ بايد موضعشان داخلي شود تا مذاکره کنيم. وقتي موضعشان خارجي است، دشمن ما هستند و مذاکره، نشانه ضعف است. ما بايد با موضع قدرت شهرهايي را که از ما گرفتهاند پس بگيريم. بايد اسلحه را زمين بگذارند، کنار بروند و مثل يک شهروند ايراني مذاکره کنند. مثلا مطالبات کرد چه فرقي با آذربايجاني يا اصفهاني دارد؟ اينها بايد با هم يکي شوند و در قالب جمهوري اسلامي قرار بگيرند و هر مطالبهاي دارند مطرح کنند.
بازرگان چه اعتقادي داشت؟
ميگفت بايد مذاکره کنيم صلح کنيم جنگ نکنيم. مذاکره يعني همين: بده، بستان.
چه بده بستانهايي مدنظرشان بود؟
اين را هيئت مذاکرهکننده بايد مشخص ميکرد. هيئت مــذاکــرهکننده رفتـــه بــود که بگويد چه چيزي بدهد و چه چيزي بگيرد تا بالاخره جنگ و درگيري خاتمه پيدا کند که متاسفانه تجربه تلخ و شکستخوردهاي بود. عدهاي رفتند شهر به شهر دنبال جداييطلبان گشتند تا با آنها مذاکره کنند. آقاي دکتر چمران با اين قضيه مخالفت ميکرد و ميگفت در شأن جمهوري اسلامي ايران نيست که يکسري از مقامات را بفرستد شهر به شهر در کردستان بگردند که با آنها مذاکره کنند. آنها بايد به مرکز بيايند. حتي چندين بار پيام مهندس بازرگان را به آقاي دکتر چمران رساندم که ميگفت «از کردستان برگرد». به من ميگفتند که مهندس بازرگان گفته به دکتر بگوييد برگردد و من پيام را به دکتر منتقل کردم اما برنميگشت.
يعني شهيد چمران درخواستهاي مهندس بازرگان را عملي نميکرد؟
يک خاطره از برخورد مهندس بازرگان و شهيد چمران ميگويم. روزي که مرحوم آيتالله طالقاني فوت کردند، ما از نخستوزيري با دو هليکوپتر رفتيم بهشتزهرا. هليکوپتر اول مهندس بازرگان و اعضايي از نخستوزيري را برد، هليکوپتر دوم هم ما بوديم. داخل غسالخانه رفتيم و مشغول شستن پيکر مرحوم طالقاني شديم. بيرون در جمعيت زيادي بود. يکي در زد. گفتند کسي آمده که ميگويد چمران است. کسي باور نميکرد. در را باز کردم ديدم بله، دکتر چمران است با همان لباس نظامي پلنگي و قيافه سياهشده لاغر (چون در کردستان سختي زياد کشيده بود.) آورديمش داخل تا در مراسم تغسيل و تکفين باشد. همانجا مهندس بازرگان ايشان را پيدا کرد و رفتند روي يکي از سکوهاي غسالخانه که ميت را ميشويند، نشستند و شروع به صحبت کردند. اول صحبت من کنارشان بودم. مهندس گفت اينقدر پيغام ميدهم که برگرد چرا برنميگردي؟ و همين بحث که به شما گفتم بين آنها رد و بدل شد. دکتر گفت اينها را بايد سرکوب کرد، اينها طرف مذاکره ما نيستند، اينها اصلا حرف ما را قبول ندارند، اينها شما را بهعنوان يک مسئول رسمي نميشناسند، با اصل حکومت مخالفند، ميخواهند وحدت ملي را از بين ببرند و ميخواهند بخشي از کشور را بگيرند. دکتر ميگفت اينها کشور را اشغال کردهاند و مذاکره با اشغالگر وقتي که کشور را اشغال کرده نشان دادن موضع ضعف است. ما که در موضع ضعف نيستيم که با اينها مذاکره کنيم. مذاکره با اينها وقتي شهرهاي ما را اشغال کردهاند يعني امتياز دادن به اشغالگر. بنابراين اگر شما من را آزاد بگذاري من اينها را از مرز بيرون ميکنم و اصل مسئله را حل ميکنم. ميماند مسئله مطالبات قومي بين نمايندگان اصلي و واقعي مردم.
مهندس بازرگان در جواب دکتر چمران چه گفت؟
نگذاشت دکتر چمران برگردد و گفت که شما ديگر نرو.
چرا دکتر تشخيص دادند که شخصا به پاوه بروند؟
پاوه بخشي از کردستان است که دکتر قبلا براي حل نظامي مسئله به آنجا رفته بود چون پاوه در محاصره قرار گرفته بود، رفت تا ببيند چه کار ميتواند بکند. داستان پاوه، روايت دو يا سه روز از حضور دکتر چمران در آنجاست. قبل از آن هم هجوم ضدانقلاب و محاصره و درگيريهاي شديد در کردستان وجود داشت.
گزارشهايي که شهيد چمران براي حضرت امام(ره) ميفرستاد چگونه بود؟
کتبي نبود همه شفاهي بود.
چمران، چمران امام خميني بود يا چمران بازرگان؟
دکتر چمران نکتهاي
دارد که من
به شما ميگويم و اين
موضوع در تحليل شخصيت دکتر چمران کمتر در نظر
گرفته ميشود. آيا
طرفداران نهضت آزادي درست ميگويند که دکتر چمران عضو
نهضت آزادي بوده است؟ پاسخ بله و
خير است. آيا
جبهه ملي راست ميگويد که
دکتر چمران عضو
جبهه ملي بوده است؟ پاسخ بله و
خير است. آيا
بچههاي
انجمن اسلامي دانشجويان ايراني در
آمريکا که دور
دکتر يزدي جمع
شدهاند، درست ميگويند که دکتر چمران از
ما بوده است؟ پاسخ بله
و خير است.
خيلي خلاصه ميگويم. دکتر در
هر مقطعي يک
فعاليت سياسي و
اجتماعي داشته است.
ولي عدهاي در
همان مقطع گير
کردهاند.
ايشان هيچوقت گير
نکرد و هميشه به جلو
حرکت کرد. وقتي مبارزات ملي
شدن صنعت نفت
در ايران در
جريان بود با
آن کار ميکرد
در عين اينکه بچه مذهبي و مسلمان بود. از
موسسين نهضت آزادي در خارج از کشور شد. يک
اختلافنظر
حسابي بين دکتر چمران و
عدهاي
از کساني که
قبل از انقلاب در لبنان و فلسطين بودند وجود داشت آثارش هم در
اول انقلاب خيلي خودش را
عيان کرد. من بود.
از قول خود
دکتر ميگويم. ميگفت
آنجايي که ما
بوديم (جنوب لبنان) شيعيان در فقر
و بدبختي بودند، عدهاي از
کساني که به
لبنان آمده بودند داخل فتح
رفته بودند و
در بخش فرهنگي آن زير
نظر منير شفيق کمونيست فعاليت ميکردند همينها بعد از
انقلاب و بعد
از اينکه دکتر به ايران آمد به
وي حمله کردند دکتر را
به عضويت در
نهضت آزادي متهم ميکردند، درحاليکه
دکتر با نهضت آزادي در
ايران اختلافات اساسي داشت.
وقتي دولت موقت استعفا کرد، همه دولت موقت رفتند ولي دکتر چمران اين کلام تاريخي را بر زبان آورد که «من امام را تنها نميگذارم». بنابراين ما همانجا مانديم و به کار ادامه داديم. اينکه نهضت آزاديها ميگويند شهيد چمران از ما بود يک دروغ است. امام ايشان را آزمايش کرده بود و ميدانست که از نهضت آزادي جداست. ايشان هم در کابينه شوراي انقلاب، به فرمان امام وزير دفاع شدند. حالا اين چمران طرفدار بازرگان است يا طرفدار خميني؟ کاملا روشن است. من ميگويم حتي تا زمان استعفاي دولت موقت هم دکتر چمران با نهضت آزادي نبود. کارهايي که ايشان در جنگ انجام داد دقيقا پيروي از نظريه امام (رهدرحاليکه نظريه مهندس بازرگان و نهضت آزادي در مورد نحوه اداره جنگ شکل ديگري بود. من شاهد نزديک و راوي دست اول اين قضيه هستم بارها براي جلسات نهضت آزادي از دکتر دعوت ميکردند و دکتر نميرفت. از دکتر ميپرسيدم شما را دعوت کردهاند، چرا نميرويد؟ ميگفت: «نظر سياسي من با اينها يکي نيست». من بهعنوان شاهد، واقعه تاريخي تعريف ميکنم. خيلي وقايع ريز ديگر هم هست که در حد گفتن نيست. چمران در زماني که در ايران بود، چمران خميني بود نه چمران بازرگان! به بازرگان احترام ميگذاشت و ميگفت ايشان معلم من بوده اما از جهت سياسي اصلا ايشان را قبول نداشت.
ولي گفته ميشود دکتر چمران در برههاي از زمان با نهضت آزادي همکاري داشته پس اين همکاري را در چه راستايي ميتوان ارزيابي کرد؟
دکتر چمران فردي عاطفي بود. آن زمان هم دولت موقت هنوز جزئي از دولت و حکومت بود و دستگاه اداري کشور در اختيار نهضت آزادي قرار داشت هنوز خط نهضت از خط انقلاب جدا نشده بود.
شهيد چمران شخيصتي تصيمساز بود يا شخصي بود که ميشد او را طوري مديريت کرد که به تصميم خاصي برسد؟ اين سوال من ناظر به برداشتم از فيلم چ است. در اين فيلم شهيد چمران آنقدر سردرگم و منفعل است که نميتواند به يک تصميم منطقي در نحوه برخورد با ضدانقلاب برسد.
دکتر هميشه خودش را در مقدمترين نقطه درگيري با دشمن قرار ميداد. ميگفتيم چرا اين کار را ميکنيد؟ ميگفت اگر من جلو نروم اين بچهها هم گرايش به عقب آمدن پيدا ميکنند وقتي فرمانده جلو باشد، بچهها هم شجاع ميشوند و تمايل به جلو رفتن پيدا ميکنند. اصلا نميتوانست در جلوترين نقطه درگيري با دشمن نباشد. در زندگياش هم که ملاحظه کنيد در جايي که مبارزات سياسي بود، هميشه در جلوترين نقطه بود. همهجا جزو بهوجود آورندگان مبارزه با رژيم بود، نه از پيروان. هميشه جلودار بود. بهعلت اشتياقش به اينکه بايد وجودش را براي خدا خرج کند. اگر دکتر را خلاصه کني اين است که من خودم را چگونه براي خدا خرج کنم؟ اين ترجمه وجود دکتر شهيد چمران است. اصلا آدمي نبود که نتواند راجع به محيط و اعمال خودش تصميم بگيرد. شفافترين تصميمات را با منطق خودش ميگرفت و در جاهايي که درگيري بود در جلوترين منطقه درگيري قرار ميگرفت. ما ميگفتيم فرمانده بايد عقبتر باشد تا جانش حفظ شود. ميگفت اين منطق ارتشهاي کلاسيک است من اينجوري نيستم. حالا در فيلم چ نگاه کنيد، ببينيد آيا اينطور هست يا نه؟ نيست، اين شخصيت تعريفشده با آن تصوير ارائهشده در آنجا فاصله دارد. اين اصلا او نيست.
يکي از مواردي که مانع از اين ميشود که به يک تحليل ثابت درباره شخصيت شهيد چمران برسيم اين است که ايشان در همه جا هست ولي گويي در هيچ جا نيست.
يکي از اشتباههايي که درباره شهيد چمران رخ ميدهد اين است که با نگاهي ايستا به بخشهاي مختلف زندگياش نگاه ميشود و همه را به قسمت آخر وصل ميکنند. اين غلط است. شهيد چمران را بايد درست تفسير کرد و بعد گفت که آن عنصر پيونددهنده اصلي که در وجود چمران بود و او را در همه اين زمينهها تعريف و تفسير ميکرد، چه بود. چه شد که چمران از نهضت ملي به نهضت آزادي و از آنجا به جاي ديگري رسيد. بله، يک زماني در نهضت آزادي بود و خيلي داغ فعاليت ميکرد. ميگفت آن موقع نهضت آزادي جذبکننده فعالين مذهبي نهضت ملي بود. بهخاطر دين و خدا به آنجا رفت. بعدا وقتي ديد آنها ماندهاند، از آنها جلو زد و رفت. نهضت آزادي يک وقتي بد نبود، اگر بد بود امام بازرگان را انتخاب نميکرد. يک جايي در مسير حرکت توفنده انقلاب اسلامي کم آورد، جدا شد و رفت پي کارش.* سيدابوطالب موسوي / ویژه نامه آزادسازی پاوه، هفته نامه پنجره