به گزارش مشرق، محمد علي ابطحي، رئيس دفتر سيد محمد خاتمي در سال اتفاقات کوي دانشگاه تهران بود و به دليل جايگاه و نزديکياي که به رئيسجمهور وقت داشت از نزديک در جريان بسياري از تحولات بود. متن زير گفتوگويي است درباره اتفاقات و پيامدهاي غائله کوي دانشگاه تهران که در سال 90 انجام شده است. بخشهايي از اين گفتوگو در مستند مصاف که ضميمه اهدايي اين شماره هفتهنامه است، منتشر شده اما بخشهاي ديگر آن براي اولينبار در هفتهنامه پنجره منتشر ميشود و البته خوانندگان محترم بعد از مطالعه کامل پرونده 18 تير قضاوتي جامع درباره اين ديدگاهها خواهند داشت.
براي بررسي حوادث 18 تير بايد دو حادثه را بررسي کرد. يکي بحث قتلهاي زنجيرهاي و ديگري بحث قانون مطبوعات؛ چون آن اتفاقي که عليالظاهر باعث شد کوي دانشگاه متشنج شود، انتشار نامهاي از آقاي سعيد امامي ناظر به قانون مطبوعات بود. با توجه به اين موارد بهنظر شما ريشههاي شکلگيري واقعه 18 تير را بايد در چه حوادثي جستجو کرد؟ آيا شما وقايع 18 تير را در اين ساحت تحليل ميکنيد يا اتفاقات ديگري را در وقوع آن حوادث دخيل ميدانيد ؟
من معتقدم حادثه 18 تير را نميشود محدود کرد به تيتر يک روزنامه که از قضا روال طبيعي آن روزنامه همين مدل نوشتن و تيتر زدن بود و مخاطبانش هم مخاطبان محدودي بودند. واقعه 18 تير يک بستر داشت و آن را بايد بهطور کامل ديد تا بتوان نتيجهاي واقعي گرفت. من فکر ميکنم توقع جامعه اين است که تحليلهاي ما کاملتر باشد. من معتقدم جريان 18 تير جرياني بود که براساس سوء مديريت اتفاق افتاد. اين نبود که مثلا حالا يک کسي يک جريان سياسي در آن موقع بخواهد چنين اتفاقي رخ دهد چون جريان سياسي که - فرض کنيد جريان اصلاحطلب- خودش در حکومت بود، خواهان اين فضاي متشنج نبود. 18 تير ميرفت که اساسا يک نوع تحول را در کل نظام ايجاد بکند.
اين مشخص است که نميتواند مورد موافقت جرياني که خودش در مقام رياستجمهوري و حاکميت است، قرار داشته باشد. در جريان 18 تير فضاهايي که از قبل آماده شده بود، نبايد فراموش شود. مسئله قتلهاي زنجيرهاي، در جامعه يک شوک بود و اين شوک در بدنه جامعه نفوذ کرده بود. نکته ديگر اينکه جامعه خودش را بعد از آمدن آقاي خاتمي آماده تغييراتي کرده بود. يعني احساس ميکرد بايد تغييراتي جدي در سطوح مختلف ايجاد بشود و بهدليل مخالفتهايي که در بدنه سيستم ـمثلاـ قضايي و پارلماني آن موقع کشور وجود داشت، آن تغييرات ايجاد نشده بود.
نکته سوم اينکه جريانهاي افراطي هم در کشور شکل گرفته بودند؛ جريانهايي که در قتلهاي زنجيرهاي نقش پررنگي داشتند. افراطيگريهايي که در آن موقع در جريان منتسب به دوم خرداد شکل گرفته بود، با اينکه عليرغم ميل آقاي خاتمي هم بود، کمي فضاي جامعه را ملتهب کرد.
من معتقدم آن موقع تعطيل کردن روزنامهاي که تنها صداي جرياني بود که 20 ميليون راي آورده بود، اشتباه بود. اين کار بنزيني بود که روي جريان دانشجويي ريخته شد و بلافاصله اين فضا تکرار شد. همچنين من فکر ميکنم آن موقع چون آقاي خاتمي پيروز انتخابات شده بود، اشخاصي دنبال انتقامگيري بودند. مديريت، به مديريت خشونت منجر شد. خشونت، خشونت آفريد و اين فضا همين جور مدام جلو رفت تا اتفاقات تاسفآور بعد از 18 تير شکل گرفت. يعني در حقيقت اين نوع خشونتهاي کوي دانشگاه ميتواند بهعنوان انتقامي از مدني شدن جامعه هم برآورد شود. اين اتفاقات در کشور رخ داد و بهترين ظرفيت براي افراطيگريهاي دو طرف فراهم شد که متاسفانه همه اينها دست به دست هم داد و اتفاقات 18 تير بهوجود آمد.
من دقيقا تفاوتي ميان اين جريان افراطي که شما آن را در درون جريان اصلاحات تعريف ميکنيد و ميگوييد که موردنظر خود آقاي خاتمي هم نبود و جريان اصلاحات واقعي نميبينم، در ادامه تحليل ميتوانيد تمييزي بين اين دو بدهيد؟ احساس ميکنم هر اتفاقي که ميافتد ما اين دوگانه را در درون اصلاحات داريم. يعني عدهاي ـحالا فرض ميکنيم از روي حسن نيتـ خيلي زود ميخواهند تغييرات ايجاد بشود. خيلي زود ميخواهند رفتار حاکميت بهسمت مدني شدن پيش برود درحاليکه جريان ديگري در اصلاحات شايد عقيدهاش بر اين باشد که اصلاحات در ساختار قدرت جمهوري اسلامي نهادينه بشود.
بله، من فکر ميکنم اين دوگانه وجود داشت و من هم هيچوقت بلد نيستم پشت ذهن آدمها را بخوانم و بفهمم کي سوءنيت دارد؟ کي حسن نيت دارد؟ جرياني اعتقاد داشت که بايد عدهاي افراطي وجود داشته باشند که راه را باز کنند تا جريان سالم و غيرافراطي اصلاحطلب که آقاي خاتمي سمبلش بود، بتوانند کارشان را انجام بدهند.
در حقيقت آنها خودشان را بهنوعي قرباني اين فضا ميدانستند. البته اين افراطيها در دو سوي ماجرا وجود داشتند، درحاليکه منش اصلاحات اين بود که اصلاح را در درون حاکميت قرار دهد و اختلاف نظر آقاي خاتمي هم هميشه اينگونه بود. من بهعنوان يک شاهد دوران آقاي خاتمي ميتوانم اين را واقعا شهادت بدهم که آقاي خاتمي ميزان ملاقاتهايش، گفتوگوهايش، مبانياش، مشاورههايش با آن جريان افراطي اصلاحطلبي، هميشه مرز داشت. البته در آن مرز هم بهعنوان آدمي که به حقوق مدني اعتقاد دارد، بنايش اين نبود که حتما بايد با آنها مبارزه کند يا جلوي آنها را بگيرد.
من فکر ميکنم عين همين موضوع هم در جريان مقابل که بخش جدياي از قدرت در اختيارش بود، وجود داشت. يعني راديو و تلويزيون، سيستم قضايي، بخشهاي ديگري از پارلمان حتي کل پارلمان. طبيعتا دو نظريه ميان آنها وجود داشت. يک نظريه، نظريه کساني بود که معتقد بودند خيمه انقلاب وسعت پيدا کرده و بايد با همين همراهي همه در چارچوب آن جاهايي که اصولي است، کار بکنند. يک نظريه هم به اين چنين فضايي اعتقادي نداشت و معتقد بود که به امنيت کشور آسيب ميرسد و درصدد بود تا حتما انتقام آن را بگيرد.
در اين فضا نگاه رهبري به دولت آقاي خاتمي ناظر بر نگاه اول بود؟ يعني از اينکه خيمه انقلاب گسترش پيدا کرده شادمان باشيم؟ يا اينکه...
جايگاه رهبري اصلا جايگاه ورود به اين اختلافات نيست. در چنين فضايي مطبوعات رکن اصلي است. روشنفکران و نويسندگان و همچنين مطبوعات، ارکان اصلي تحقق يک جامعه مدني هستند. من فکر ميکنم وقتي کسي ميرود سراغ کشتن نويسندهاي که در آن زمان چندان شناختهشده نيست يا ميرود سراغ مطبوعات، معنايش اين است که آن ارکان، يعني تحقق جامعه مدني را نشانه گرفته اند.
در حقيقت جريان افراطي درون جريان راست اين کارها را مديريت کردند. افراطيها در قضاياي مختلف به همديگر پاس ميدهند و نتيجهاش 18 تير بود. ميشود آدم از اينسو بيايد به مسئله نگاه بکند، اگر با تسامح برخورد مي شد و روال طبيعي جامعه ادامه مييافت و آن حمله شبانه وحشتناک به خوابگاه شکل نميگرفت، طبيعتا آن فضاها ايجاد نميشد و شايد شرايط طبيعي جامعه مثل خيلي اتفاقات ديگر ميگذشت. من معتقدم آن نوع برخورد خشونتآميز فضا را در اختيار افراطيون دو طرف قرار داد.
برخي معتقدند آنقدر قانون مطبوعات براي جريان اصلاحات مهم شد که حاضر شد اينچنين هزينهاي را به نظام تحميل کند. در اين راستا گفته ميشود که به هر حال آن نامه داراي طبقهبندي بود و معلوم بود هر روزنامه که اين نامه را انتشار بدهد، بسته خواهد شد. يعني بهنظر ميرسد خود مسئولين آن روز روزنامه سلام هم ميدانستند که نامه را که زدند عصر يا فردا توقيف خواهند شد. فکر ميکنم وزارت اطلاعات هم شکايتش را پس گرفت. خود آقاي خاتمي پشت اين جريان بود که تا تشنجها سريع تمام بشود.اگر وزارت اطلاعات پس گرفت. چرا باز ادامه پيدا کرد؟
فضاي آن موقع، فضايي نبود که اين نوع اتفاقات، منجر به توقف يک جريان شود. من معتقدم اين مخالفت با قانون مطبوعاتي که در مجلس پنجم داشت شکل ميگرفت، نوعي مخالفت با دولت بود؛ براي محدود کردن مطبوعات در شرايطي که جامعه دارد شعار تحقق جامعه مدني ميدهد.
از اين طرف هم فردي را داريم که بنا به اظهارات خود سيستم قضايي متهم به قتل روشنفکران است که اين را هم مي توان در جهت زدن جريان اصلاحات تحليل کرد که در آن فضا مثلا يکسري نويسندههاي دست چندم را بکشند. در چنين شرايطي تصويب قانون مطبوعات، فکر ميکنم يک نوع لشکرکشي بود. آن فضا، فضايي نبود که انتشار يک نامه منجر به تعطيلي يک روزنامه بشود.
گفته ميشود بخشي از وزارت کشور در دولت آقاي خاتمي، در دميدن در اين آتش اثر داشت؛ بهخصوص خود آقاي تاجزاده و آقاي نوري. مثلا سردار نظري در دادگاههاي که برگزار شد هميشه بر اين نکته تاکيد داشتند که وزارت کشور سيستمهاي مخابراتي آشوبگرها را تامين ميکرد؛ ايشان ميگفت وزارت کشور سيستمهاي مخابراتي ما را شنود ميکرد و به آنها اطلاع ميداد و ما هر عکسالعملي که نشان ميداديم، ميديديم که طرف مقابل انگار دست ما را خوانده. آيا اين تحليلها براساس واقعيت است؟ آيا واقعا اين گروه افراطي در وزارت کشور دولت آقاي خاتمي وجود داشت که بخواهد در اين آتش بدمد؟
من فکر ميکنم که دولت در اين اتفاقات تا قبل از فراگير شدن جريان دانشجويي، به برخورد با دانشجوها معتقد نبود. شايد دو تفکر بود. دولت به برخورد در خوابگاه معتقد نبود. اصلا اختلافات از اينجا نشأت گرفت. دولت به آن اتفاقاتي که در خوابگاه رخ داد و به زد و خورد منجر شد و خشن شدن ارتباطات در جامعه و رفتن به خوابگاه، اعتقاد نداشت. اينها را من ترديد ندارم. به يک اعتراض مدني دانشجويي هم اعتقاد نداشت.
يادم است بعداز ظهر 18 يا 19 تير بود که اتفاقات خوابگاه رخ داد. وزراي کشور، علوم، بهداشت و يک عده از مشاوران امنيتي رئيسجمهور رفتند توي خوابگاه که از دانشجوها استمالت بکنند و همان جا ماجرا را تمام بکنند. يک نگاه ديگر اين بود که ما بايد سرکوب بکنيم و اساسا اين روش و روشهاي مسالمتآميز جواب نميدهد. آنها هم در اختيار دولت نبود. اين دو نگاه وجود داشت که آن حملات به خوابگاه اتفاق افتاد. آقاي نظري بيشتر شکايت داشتند که چرا وقتي آنجا سه، چهار رده بالاتر از من هم وجود داشتند، مرا محکوم کردند؟ و مثلا چون من از همه بيپشتوانهتر بودم، سراغ من آمدند. در آن فضا حمله کردن به خوابگاه و برخورد با دانشجوها فضايي بود که بهصورت طبيعي ميتوانست خيلي بازتاب داشته باشد. من فکر ميکنم بايد شرايط را تصور کنيم. بعد از انتخابات بود، دانشجوها فضاي متفاوتي پيدا کرده بودند، مطبوعات محروم بود، دعوا و درگيري داخلي داشت جدي ميشد و ما نبايد آن درگيري را به خشونت ميکشانديم.
يک نگاه معتقد بود بايد به خوابگاه حمله بشود، برخوردهاي خشن انجام بشود، زماني که دانشجوها فقط اعتراض داشتند به آنها حمله بشود، يک نگاه هم مي گفت بايد همان ابتداي ماجرا که اين نگاه عملي شد، همان ابتداي ماجرا بايد حمله کرد، آرام کرد و سکوت ايجاد کرد و نگذاشت اين فضا گسترش پيدا کند. نتيجه اين دو نگاه و برخوردشان، اين شد که دامنه اتفاق گسترش پيدا کرد. تمام تلاش دولت در آن روزها اين بود که اين دامنه گسترش پيدا نکند. اين را هم ميدانم که رهبري مرتب آن روزها با رئيسجمهور صحبت ميکردند، خسته نباشيد ميگفتند و حتي به منزل آقاي خاتمي زنگ ميزدند. در فضايي دوستانه دنبال پايان دادن به اين قضايا بودند تا اينکه گستره اين اتفاق از دانشگاهها بيرون رفت.
حالا اينکه چرا بيرون رفت، تحليلهاي مختلفي وجود دارد. يک تحليل اين است که ضدانقلاب فعال شد و حلقههاي مختلف را وصل کرد. يک تحليل هم ميگويد آن جرياني که دوست نداشت جامعه به شکل مدني پيش رود، به حوادث دامن زد تا بتواند همان جا ماجراي اصلاحطلبي و جامعه مدني را ختم بکند.
در اين دو فضا وقتي که مسئله از حدود اعتراضات دانشگاهي فراتر رفت، آقاي خاتمي آمد مصاحبه کرد و جلوي آن موضع گرفت.
آنها تصورشان اين بود که وقتي در حمايت از اصلاحات دارند اين کار را ميکنند، دولت از آنها حمايت خواهد کرد اما موضعگيري آقاي خاتمي وقتي که عليه اين جريان صحبت کرد، مانع گسترش شد.
من يادم است در هيئت دولت بوديم، گزارشهايي آوردند که ترمينال جنوب آتش گرفته، بانکي در يکي از نقاط جنوبي تهران آتش گرفته، اين طرف آتش گرفته، آن طرف آتش گرفته... يعني يک تشنج سراسري بود و ديگر ربطي به اعتراض دانشجويي بهخاطر حمله به خوابگاه نداشت.
ديگر هيچ کس نميتوانست اين را به آن ربط دهد. شايد تا به امروز، هر وقت آقاي خاتمي مورد نقد جريانهاي افراطي يا جريانهاي دانشجويي قرار ميگيرد، علتش همان مصاحبه است. درحاليکه آن مصاحبه، زماني بود که اتفاقات کوي دانشگاه و اعتراضات دانشجويي تبديل شد به يک حرکت تخريبي سراسري. خب، آن موقع رئيسجمهور آمد، مصاحبه کرد و دولت هم در طول اين مدت تلاشش اين بود که بگويد جريان دانشجويي اعتراض مسالمتآميز دارد، اينها اعتراضشان را بکنند. هيئتي تشکيل شد براي پيگيري اينکه در خوابگاه چه اتفاقي افتاده است. رهبري معظم انقلاب آمدند در مقابل حمله به خوابگاه موضع گرفتند. و منجر به آن راهپيمايي شد. در راهپيمايي 23 تير کسي که همه پيشنهاد ميکردند سخنراني کند آقاي خاتمي بود. من فکر ميکنم شايد اگر بخواهيم يکي از اشتباهات سياسيمان را بررسي بکنيم، اين بود که آقاي خاتمي نرفت آنجا صحبت کند.
خودشان تمايل داشتند نروند يا بازهم مشورت با آن گروه دوم مانع شد؟
بالاخره نرفت ديگر، نهايتا نميدانم دليلش چه بود. من وقتي حالا تحليل ميکنم، اين را هم از اشتباهاتمان ميدانم. اگر آقاي خاتمي خودش سخنران آن روز بود شايد خيلي چيزها عوض ميشد
منبع: هفته نامه پنجره
براي بررسي حوادث 18 تير بايد دو حادثه را بررسي کرد. يکي بحث قتلهاي زنجيرهاي و ديگري بحث قانون مطبوعات؛ چون آن اتفاقي که عليالظاهر باعث شد کوي دانشگاه متشنج شود، انتشار نامهاي از آقاي سعيد امامي ناظر به قانون مطبوعات بود. با توجه به اين موارد بهنظر شما ريشههاي شکلگيري واقعه 18 تير را بايد در چه حوادثي جستجو کرد؟ آيا شما وقايع 18 تير را در اين ساحت تحليل ميکنيد يا اتفاقات ديگري را در وقوع آن حوادث دخيل ميدانيد ؟
من معتقدم حادثه 18 تير را نميشود محدود کرد به تيتر يک روزنامه که از قضا روال طبيعي آن روزنامه همين مدل نوشتن و تيتر زدن بود و مخاطبانش هم مخاطبان محدودي بودند. واقعه 18 تير يک بستر داشت و آن را بايد بهطور کامل ديد تا بتوان نتيجهاي واقعي گرفت. من فکر ميکنم توقع جامعه اين است که تحليلهاي ما کاملتر باشد. من معتقدم جريان 18 تير جرياني بود که براساس سوء مديريت اتفاق افتاد. اين نبود که مثلا حالا يک کسي يک جريان سياسي در آن موقع بخواهد چنين اتفاقي رخ دهد چون جريان سياسي که - فرض کنيد جريان اصلاحطلب- خودش در حکومت بود، خواهان اين فضاي متشنج نبود. 18 تير ميرفت که اساسا يک نوع تحول را در کل نظام ايجاد بکند.
اين مشخص است که نميتواند مورد موافقت جرياني که خودش در مقام رياستجمهوري و حاکميت است، قرار داشته باشد. در جريان 18 تير فضاهايي که از قبل آماده شده بود، نبايد فراموش شود. مسئله قتلهاي زنجيرهاي، در جامعه يک شوک بود و اين شوک در بدنه جامعه نفوذ کرده بود. نکته ديگر اينکه جامعه خودش را بعد از آمدن آقاي خاتمي آماده تغييراتي کرده بود. يعني احساس ميکرد بايد تغييراتي جدي در سطوح مختلف ايجاد بشود و بهدليل مخالفتهايي که در بدنه سيستم ـمثلاـ قضايي و پارلماني آن موقع کشور وجود داشت، آن تغييرات ايجاد نشده بود.
نکته سوم اينکه جريانهاي افراطي هم در کشور شکل گرفته بودند؛ جريانهايي که در قتلهاي زنجيرهاي نقش پررنگي داشتند. افراطيگريهايي که در آن موقع در جريان منتسب به دوم خرداد شکل گرفته بود، با اينکه عليرغم ميل آقاي خاتمي هم بود، کمي فضاي جامعه را ملتهب کرد.
من معتقدم آن موقع تعطيل کردن روزنامهاي که تنها صداي جرياني بود که 20 ميليون راي آورده بود، اشتباه بود. اين کار بنزيني بود که روي جريان دانشجويي ريخته شد و بلافاصله اين فضا تکرار شد. همچنين من فکر ميکنم آن موقع چون آقاي خاتمي پيروز انتخابات شده بود، اشخاصي دنبال انتقامگيري بودند. مديريت، به مديريت خشونت منجر شد. خشونت، خشونت آفريد و اين فضا همين جور مدام جلو رفت تا اتفاقات تاسفآور بعد از 18 تير شکل گرفت. يعني در حقيقت اين نوع خشونتهاي کوي دانشگاه ميتواند بهعنوان انتقامي از مدني شدن جامعه هم برآورد شود. اين اتفاقات در کشور رخ داد و بهترين ظرفيت براي افراطيگريهاي دو طرف فراهم شد که متاسفانه همه اينها دست به دست هم داد و اتفاقات 18 تير بهوجود آمد.
من دقيقا تفاوتي ميان اين جريان افراطي که شما آن را در درون جريان اصلاحات تعريف ميکنيد و ميگوييد که موردنظر خود آقاي خاتمي هم نبود و جريان اصلاحات واقعي نميبينم، در ادامه تحليل ميتوانيد تمييزي بين اين دو بدهيد؟ احساس ميکنم هر اتفاقي که ميافتد ما اين دوگانه را در درون اصلاحات داريم. يعني عدهاي ـحالا فرض ميکنيم از روي حسن نيتـ خيلي زود ميخواهند تغييرات ايجاد بشود. خيلي زود ميخواهند رفتار حاکميت بهسمت مدني شدن پيش برود درحاليکه جريان ديگري در اصلاحات شايد عقيدهاش بر اين باشد که اصلاحات در ساختار قدرت جمهوري اسلامي نهادينه بشود.
بله، من فکر ميکنم اين دوگانه وجود داشت و من هم هيچوقت بلد نيستم پشت ذهن آدمها را بخوانم و بفهمم کي سوءنيت دارد؟ کي حسن نيت دارد؟ جرياني اعتقاد داشت که بايد عدهاي افراطي وجود داشته باشند که راه را باز کنند تا جريان سالم و غيرافراطي اصلاحطلب که آقاي خاتمي سمبلش بود، بتوانند کارشان را انجام بدهند.
در حقيقت آنها خودشان را بهنوعي قرباني اين فضا ميدانستند. البته اين افراطيها در دو سوي ماجرا وجود داشتند، درحاليکه منش اصلاحات اين بود که اصلاح را در درون حاکميت قرار دهد و اختلاف نظر آقاي خاتمي هم هميشه اينگونه بود. من بهعنوان يک شاهد دوران آقاي خاتمي ميتوانم اين را واقعا شهادت بدهم که آقاي خاتمي ميزان ملاقاتهايش، گفتوگوهايش، مبانياش، مشاورههايش با آن جريان افراطي اصلاحطلبي، هميشه مرز داشت. البته در آن مرز هم بهعنوان آدمي که به حقوق مدني اعتقاد دارد، بنايش اين نبود که حتما بايد با آنها مبارزه کند يا جلوي آنها را بگيرد.
من فکر ميکنم عين همين موضوع هم در جريان مقابل که بخش جدياي از قدرت در اختيارش بود، وجود داشت. يعني راديو و تلويزيون، سيستم قضايي، بخشهاي ديگري از پارلمان حتي کل پارلمان. طبيعتا دو نظريه ميان آنها وجود داشت. يک نظريه، نظريه کساني بود که معتقد بودند خيمه انقلاب وسعت پيدا کرده و بايد با همين همراهي همه در چارچوب آن جاهايي که اصولي است، کار بکنند. يک نظريه هم به اين چنين فضايي اعتقادي نداشت و معتقد بود که به امنيت کشور آسيب ميرسد و درصدد بود تا حتما انتقام آن را بگيرد.
در اين فضا نگاه رهبري به دولت آقاي خاتمي ناظر بر نگاه اول بود؟ يعني از اينکه خيمه انقلاب گسترش پيدا کرده شادمان باشيم؟ يا اينکه...
جايگاه رهبري اصلا جايگاه ورود به اين اختلافات نيست. در چنين فضايي مطبوعات رکن اصلي است. روشنفکران و نويسندگان و همچنين مطبوعات، ارکان اصلي تحقق يک جامعه مدني هستند. من فکر ميکنم وقتي کسي ميرود سراغ کشتن نويسندهاي که در آن زمان چندان شناختهشده نيست يا ميرود سراغ مطبوعات، معنايش اين است که آن ارکان، يعني تحقق جامعه مدني را نشانه گرفته اند.
در حقيقت جريان افراطي درون جريان راست اين کارها را مديريت کردند. افراطيها در قضاياي مختلف به همديگر پاس ميدهند و نتيجهاش 18 تير بود. ميشود آدم از اينسو بيايد به مسئله نگاه بکند، اگر با تسامح برخورد مي شد و روال طبيعي جامعه ادامه مييافت و آن حمله شبانه وحشتناک به خوابگاه شکل نميگرفت، طبيعتا آن فضاها ايجاد نميشد و شايد شرايط طبيعي جامعه مثل خيلي اتفاقات ديگر ميگذشت. من معتقدم آن نوع برخورد خشونتآميز فضا را در اختيار افراطيون دو طرف قرار داد.
برخي معتقدند آنقدر قانون مطبوعات براي جريان اصلاحات مهم شد که حاضر شد اينچنين هزينهاي را به نظام تحميل کند. در اين راستا گفته ميشود که به هر حال آن نامه داراي طبقهبندي بود و معلوم بود هر روزنامه که اين نامه را انتشار بدهد، بسته خواهد شد. يعني بهنظر ميرسد خود مسئولين آن روز روزنامه سلام هم ميدانستند که نامه را که زدند عصر يا فردا توقيف خواهند شد. فکر ميکنم وزارت اطلاعات هم شکايتش را پس گرفت. خود آقاي خاتمي پشت اين جريان بود که تا تشنجها سريع تمام بشود.اگر وزارت اطلاعات پس گرفت. چرا باز ادامه پيدا کرد؟
فضاي آن موقع، فضايي نبود که اين نوع اتفاقات، منجر به توقف يک جريان شود. من معتقدم اين مخالفت با قانون مطبوعاتي که در مجلس پنجم داشت شکل ميگرفت، نوعي مخالفت با دولت بود؛ براي محدود کردن مطبوعات در شرايطي که جامعه دارد شعار تحقق جامعه مدني ميدهد.
از اين طرف هم فردي را داريم که بنا به اظهارات خود سيستم قضايي متهم به قتل روشنفکران است که اين را هم مي توان در جهت زدن جريان اصلاحات تحليل کرد که در آن فضا مثلا يکسري نويسندههاي دست چندم را بکشند. در چنين شرايطي تصويب قانون مطبوعات، فکر ميکنم يک نوع لشکرکشي بود. آن فضا، فضايي نبود که انتشار يک نامه منجر به تعطيلي يک روزنامه بشود.
گفته ميشود بخشي از وزارت کشور در دولت آقاي خاتمي، در دميدن در اين آتش اثر داشت؛ بهخصوص خود آقاي تاجزاده و آقاي نوري. مثلا سردار نظري در دادگاههاي که برگزار شد هميشه بر اين نکته تاکيد داشتند که وزارت کشور سيستمهاي مخابراتي آشوبگرها را تامين ميکرد؛ ايشان ميگفت وزارت کشور سيستمهاي مخابراتي ما را شنود ميکرد و به آنها اطلاع ميداد و ما هر عکسالعملي که نشان ميداديم، ميديديم که طرف مقابل انگار دست ما را خوانده. آيا اين تحليلها براساس واقعيت است؟ آيا واقعا اين گروه افراطي در وزارت کشور دولت آقاي خاتمي وجود داشت که بخواهد در اين آتش بدمد؟
من فکر ميکنم که دولت در اين اتفاقات تا قبل از فراگير شدن جريان دانشجويي، به برخورد با دانشجوها معتقد نبود. شايد دو تفکر بود. دولت به برخورد در خوابگاه معتقد نبود. اصلا اختلافات از اينجا نشأت گرفت. دولت به آن اتفاقاتي که در خوابگاه رخ داد و به زد و خورد منجر شد و خشن شدن ارتباطات در جامعه و رفتن به خوابگاه، اعتقاد نداشت. اينها را من ترديد ندارم. به يک اعتراض مدني دانشجويي هم اعتقاد نداشت.
يادم است بعداز ظهر 18 يا 19 تير بود که اتفاقات خوابگاه رخ داد. وزراي کشور، علوم، بهداشت و يک عده از مشاوران امنيتي رئيسجمهور رفتند توي خوابگاه که از دانشجوها استمالت بکنند و همان جا ماجرا را تمام بکنند. يک نگاه ديگر اين بود که ما بايد سرکوب بکنيم و اساسا اين روش و روشهاي مسالمتآميز جواب نميدهد. آنها هم در اختيار دولت نبود. اين دو نگاه وجود داشت که آن حملات به خوابگاه اتفاق افتاد. آقاي نظري بيشتر شکايت داشتند که چرا وقتي آنجا سه، چهار رده بالاتر از من هم وجود داشتند، مرا محکوم کردند؟ و مثلا چون من از همه بيپشتوانهتر بودم، سراغ من آمدند. در آن فضا حمله کردن به خوابگاه و برخورد با دانشجوها فضايي بود که بهصورت طبيعي ميتوانست خيلي بازتاب داشته باشد. من فکر ميکنم بايد شرايط را تصور کنيم. بعد از انتخابات بود، دانشجوها فضاي متفاوتي پيدا کرده بودند، مطبوعات محروم بود، دعوا و درگيري داخلي داشت جدي ميشد و ما نبايد آن درگيري را به خشونت ميکشانديم.
يک نگاه معتقد بود بايد به خوابگاه حمله بشود، برخوردهاي خشن انجام بشود، زماني که دانشجوها فقط اعتراض داشتند به آنها حمله بشود، يک نگاه هم مي گفت بايد همان ابتداي ماجرا که اين نگاه عملي شد، همان ابتداي ماجرا بايد حمله کرد، آرام کرد و سکوت ايجاد کرد و نگذاشت اين فضا گسترش پيدا کند. نتيجه اين دو نگاه و برخوردشان، اين شد که دامنه اتفاق گسترش پيدا کرد. تمام تلاش دولت در آن روزها اين بود که اين دامنه گسترش پيدا نکند. اين را هم ميدانم که رهبري مرتب آن روزها با رئيسجمهور صحبت ميکردند، خسته نباشيد ميگفتند و حتي به منزل آقاي خاتمي زنگ ميزدند. در فضايي دوستانه دنبال پايان دادن به اين قضايا بودند تا اينکه گستره اين اتفاق از دانشگاهها بيرون رفت.
حالا اينکه چرا بيرون رفت، تحليلهاي مختلفي وجود دارد. يک تحليل اين است که ضدانقلاب فعال شد و حلقههاي مختلف را وصل کرد. يک تحليل هم ميگويد آن جرياني که دوست نداشت جامعه به شکل مدني پيش رود، به حوادث دامن زد تا بتواند همان جا ماجراي اصلاحطلبي و جامعه مدني را ختم بکند.
در اين دو فضا وقتي که مسئله از حدود اعتراضات دانشگاهي فراتر رفت، آقاي خاتمي آمد مصاحبه کرد و جلوي آن موضع گرفت.
آنها تصورشان اين بود که وقتي در حمايت از اصلاحات دارند اين کار را ميکنند، دولت از آنها حمايت خواهد کرد اما موضعگيري آقاي خاتمي وقتي که عليه اين جريان صحبت کرد، مانع گسترش شد.
من يادم است در هيئت دولت بوديم، گزارشهايي آوردند که ترمينال جنوب آتش گرفته، بانکي در يکي از نقاط جنوبي تهران آتش گرفته، اين طرف آتش گرفته، آن طرف آتش گرفته... يعني يک تشنج سراسري بود و ديگر ربطي به اعتراض دانشجويي بهخاطر حمله به خوابگاه نداشت.
ديگر هيچ کس نميتوانست اين را به آن ربط دهد. شايد تا به امروز، هر وقت آقاي خاتمي مورد نقد جريانهاي افراطي يا جريانهاي دانشجويي قرار ميگيرد، علتش همان مصاحبه است. درحاليکه آن مصاحبه، زماني بود که اتفاقات کوي دانشگاه و اعتراضات دانشجويي تبديل شد به يک حرکت تخريبي سراسري. خب، آن موقع رئيسجمهور آمد، مصاحبه کرد و دولت هم در طول اين مدت تلاشش اين بود که بگويد جريان دانشجويي اعتراض مسالمتآميز دارد، اينها اعتراضشان را بکنند. هيئتي تشکيل شد براي پيگيري اينکه در خوابگاه چه اتفاقي افتاده است. رهبري معظم انقلاب آمدند در مقابل حمله به خوابگاه موضع گرفتند. و منجر به آن راهپيمايي شد. در راهپيمايي 23 تير کسي که همه پيشنهاد ميکردند سخنراني کند آقاي خاتمي بود. من فکر ميکنم شايد اگر بخواهيم يکي از اشتباهات سياسيمان را بررسي بکنيم، اين بود که آقاي خاتمي نرفت آنجا صحبت کند.
خودشان تمايل داشتند نروند يا بازهم مشورت با آن گروه دوم مانع شد؟
بالاخره نرفت ديگر، نهايتا نميدانم دليلش چه بود. من وقتي حالا تحليل ميکنم، اين را هم از اشتباهاتمان ميدانم. اگر آقاي خاتمي خودش سخنران آن روز بود شايد خيلي چيزها عوض ميشد
منبع: هفته نامه پنجره