دکتر عبدالحسين خسروپناه:
به گزارش مشرق، برهان نوشت: پرسشهاي بنيادين انسان دربارهي جهان هستي و چگونگي تفسير آن، تاريخي به درازاي انديشهي بشري دارد. پاسخگويي به اين پرسشها موجب ارضاي حس کنجکاوي و جنبهي عقلي انسان ميشود. بديهي است دين که پاسخگوي نيازهاي همه ابعاد وجودي انسان است تفسيري خاص از خدا، انسان و جهان هستي ارايه کرده است. از اين رو انسان گذشته و بشر امروز و فردا همگي نيازمند دين هستند. انسان معاصر با چالشهاي فراواني روبهروست که در پرتو دين پاسخ بدانها را خواهد يافت. شبهات اعتقادي که براي انسانهاي عصر حاضر به وجود آمده، پاسخهاي متناسب با زمان جديد را ميطلبد. متکلمان ما از گذشته درصدد پاسخ به اشکالات ناظر به دين برآمدهاند اما پارهاي از شبهات جديد، پاسخهاي متفاوت از جوابهاي گذشته را ميطلبد.
از اين جهت شايد بتوان گفت کلام که متصدي پاسخ به شبهات اعتقادي ديني است، به دو بخش کلام قديم و کلام جديد قابل تقسيم ميباشد. هدف هر دو يکي است اما در موضوع شناسي و پاسخ به موضوع، روشها و راهحلها متفاوتاند. در کلام جديد ما انتظارات بشر از دين، رابطهي عقل و دين، معرفتشناسي ديني، قرائتهاي مختلف از دين، پلوراليسم ديني، قبض و بسط تئوريک شريعت و ... را داريم که به ورطهي پاسخ سپرده شدهاند.
در اين ميان، گاهي بديهيات دين نيز مورد پرسش قرار ميگيرند، هر چند اين بديهيات، ضروريات دين محسوب ميشوند و ليکن ايجاد شبهه و ترديد در آنها ميتواند نظام اعتقادي فرد متدين را هدف قرار دهد. از ضروريات دين ميتوان به تقليد که رجوع جاهل به عالم است اشاره کرد يعني بحث تقليد و مقلد. در بحث تقليد و مقلد سالياني است که برخي سعي در القاي تعارض و يا حداقل تخالف ميان شعور شهروندي با تقليد دارند يا اينکه تقليد را مغاير با فصل انسان ميدانند که ناطق است و عاقل.
ولايت پذيري نيز که به اشتباه با تقليد پيوند زده ميشود و آن را همکف با تقليد ميپندارند از اين ترديدافکني مبرا نبوده و شايد بتوان گفت به هيچ وجه هدف اصلي همان است براي به استضعاف کشيده شدن!
«دکتر عبدالحسين خسروپناه» نام آشناي مباحث کلامي و فلسفي است، او کلام جديد و قديم را به همراه فلسفه در دانشگاه و حوزه تدريس ميکند. از اين روست که او را جامعالاطراف مينامند، فيلسوفي که متکلم است!
با او ولايتپذيري، تقليد، شعور شهروندي، تقليد عالمانه و عقلانيت فردي را در منزلش ـ در شهر مقدس قم ـ به بحث نشستيم که در دو بخش منتشر ميشود.
استاد! قبل از شروع بحث در ابتدا بفرماييد قائل شدن ارتباط ميان تقليد و ولايت پذيري با شعور شهروندي عقلاني است؟ اصلاً ميتوان ارتباطي ميان آنها برقرار کرد؟ چه در مقام نفي و چه در مقام اثبات.
يکي از مباحث مهم در فلسفهي تقليد اين است که آيا تقليد و به دنبال آن ولايت پذيري يک اصل عقلايي و شرعي است؟ يعني اگر يک انساني که تخصص در مسايل ديني ندارد به متخصص مراجعه کند آيا اين رجوع عقلايي است و همچنين شرعي است؟ با شعور شهروندي سازگاري دارد يا خير؟ گاهي اوقات در ميان برخي از عوام گفته ميشود که انسان عاقل چرا بايد تقليد کند؟ و اصلاً تقليد کار انسان عاقل نيست، من در جواب عرض ميکنم که تقليد دو نوع است يک وقت تقليد، تقليد معقولانه است و گاه تقليد کورکورانه، تقليد کورکورانه رجوع جاهل است به جاهل اما تقليد معقولانه رجوع جاهل است به عالم، بنابراين در تقليد معقولانه انسان آنچه را بلد نيست از کسي فرا ميگيرد که بلد است، علم دارد، آگاهي دارد زحمت کشيده، تلاش کرده و به يک دستاورد علمي رسيده و از آن استفاده ميکند و اين البته مشروط به اين است که ما اطمينان، يقين و وثوق پيدا کنيم به اين که آن شخصي که از او تقليد ميکنيم و به او رجوع ميکنيم کارشناس است. متخصص و صاحب نظر است، يعني علم به تخصصاش پيدا کنيد.
رجوع چنين شخصي عقلايي است و اين تقليد معقولانه است، همهي عقلا در طول حيات بشر و در تمام ملل، نحل و جوامع بشري از تقليد معقولانه استفاده ميکنند البته انسان گاهي اوقات از تقليد کورکورانه هم بهره ميبرد و بشر اگر تأمل کند به خطاي آن پي ميبرد و ميفهمد که چنين تقليدي غلط است اين هم گاهي اوقات در ميان مردم اتفاق ميافتد ولي اگر انسان عاقلي به عقل خودش مراجعه کند ميفهمد که اگر فردي هيچ تخصصي ندارد و از نظر دانش مانند اوست چرا بايد از او تقليد کند؟ به همين خاطر خداي سبحان عامل تقليدگرايي کورکورانه را در گرايش به شرک مذمت کرده و در آيههاي 22 و 23 سورهي زخرف ميفرمايد: «بلکه گفتند ما پدران را به عقايد و آيين يافتيم و البته ما هم در پي آنها رويم بر هدايت هستيم و همچنين ما هيچ رسولي پيش از تو در هيچ شهر و دياري نفرستاديم جز آنکه اهل ثروت و مال آن ديار به رسولان گفتند که ما پدران خود را بر آيين و عقايدي يافتيم و از آنها البته پيروي خواهيم کرد.»
تقليد کورکورانه رجوع جاهل است به جاهل اما تقليد معقولانه رجوع جاهل است به عالم، بنابراين در تقليد معقولانه انسان آنچه را بلد نيست از کسي فرا ميگيرد که بلد است، علم دارد، آگاهي دارد زحمت کشيده، تلاش کرده و به يک دستاورد علمي رسيده و از آن استفاده ميکند .
قرآن اينگونه اقتدا را مذمت ميکند، همچنين در آيهي 78 سورهي يونس باز اين مطلب را ميبيند که «فرعونيان به موسي(عليهالسلام) گفتند آيا آمدهاي تا ما را از آنچه که پدرانمان را بر آنها يافتيم منصرف گرداني و بزرگي روي زمين از آن شما باشد؟ ما به شما ايمان نميآوريم.» قرآن باز در اينجا گفتار فرعونيان را مذمت ميکند. در آيهي 43 سورهي سبأ خداوند ميفرمايند: «که وقتي آيات روشنگر ما بر آنان خوانده شد گفتند او فقط مردي است که ميخواهد شما را از آنچه پدرانتان پرستش ميکردند بازدارد، ببينيد اين آيات نشان ميدهد که تقليد کورکورانه مذموم است و مذمت تقليد کورکورانه هم عقلايي است. متأسفانه الان در بين برخي جوانان ميبينيد که از موسيقيهاي مدرن متال، راک، پاپ و جز امثالهم تقليد ميکنند، ميپرسيم چرا؟ ميگويند خوشمان ميآيد، علاقه دارم، يک دفعه خوانندهاي مثل مايکل جکسون مرجع او و الگوي او ميشود يا ميبينيم در فضاي برخي دانشگاهها، دانشجو که بايد از شخصيتهاي علمي الگوبرداري کند، بعضي خوانندهها و بازيگران را الگوي رفتاري خود قرار ميدهد. اين رجوع جاهل است به جاهل اما اگر دانشجويي، اهل علمي مثلاً يک شخصيت علمي را در کار خودش الگو قرارداد مانند انيشتين چهقدر زحمت کشيد، دکتر حسابي چه کار کرد که پدر فيزيک ايران شد؟ اگر اينها را الگو قرار دهند تا کار علمي رشد پيدا کند اين تقليد، تقليد معقولانهاي است.
خداي سبحان عامل تقليدگرايي کورکورانه را در گرايش به شرک مذمت کرده و در آيههاي 22 و 23 سورهي زخرف ميفرمايد: «بلکه گفتند ما پدران را به عقايد و آيين يافتيم و البته ما هم در پي آنها رويم بر هدايت هستيم و همچنين ما هيچ رسولي پيش از تو در هيچ شهر و دياري نفرستاديم جز آنکه اهل ثروت و مال آن ديار به رسولان گفتند که ما پدران خود را بر آيين و عقايدي يافتيم و از آنها البته پيروي خواهيم کرد.»
پس ببينيد نتيجهي اول اين است که ما به هيچ وجه انساني در دنيا نداريم که نياز به تقليد نداشته باشد. همه اهل تقليد هستند ولي تقليد دو نوع است، زماني تقليد کورکورانه است و رجوع جاهل به جاهل است و زماني ديگر تقليد معقولانه است يعني رجوع جاهل يا غيرمتخصص به عالم و متخصص است و عقل بشر هم اين تقليد را تأييد ميکند.
آيا اين تأييد عقلي ملازم شرعي هم محسوب ميشود؟
اين تقليد معقولانه را، شرع هم امضا کرده و بنابراين تقليد معقولانه نه تنها با شعور شهروندي تعارضي ندارد بلکه شعور شهروندي و عقلانيت بشري حکم ميکند انساني که در حوزهي معرفتي و در حوزهاي از نيازهايش که تخصص ندارد به متخصص مراجعه کند، وقتي بيمار ميشود به پزشک مراجعه ميکند، وقتي ميخواهد ساختماني بنا کند از مهندس معماري و عمران کمک بگيرد، وقتي اتومبيلش نياز به تعمير داشته باشد آن را به تميرگاه ميبرد تمام اين رفتارها نشان ميدهد که شعور شهروندي اقتضا ميکند در امري که انسان تخصص ندارد به متخصص آن مراجعه کند. يکي از اموري که انسانها ممکن است در آن تخصص نداشته باشند مسايل دينداري، فقاهت و احکام شرعي است.
همان طور که يک انسان غيرمتخصص در مورد مسايل پزشکي به پزشک مراجعه ميکند و اين رجوع هم رجوع عقلايي است. يک غيرمتخصص و غيرآشنا به احکام شرعي هم بايد به کارشناسي خبره که فقيه جامعالشرايط است مراجعه کند، پس ميبينيد همهي فقها در رسالههاي عمليهي خود به اين مسايل پرداختهاند که انسان يا بايد متخصص و کارشناس باشد يعني دين را بداند و حقيقت آن را آگاه باشد و احکام را بشناسد يا اگر نميداند به شخص متخصص که مرجع تقليد اعلم است مراجعه کند، اين مطلبي است که همهي فقها در کتابهاي فقهي خود به آن پرداختهاند.
به عنوان مثال مرحوم آيتالله فاضل لنکراني در مسألهي دوم توضيحالمسايل خود ميگويد انسان در احکام غيرضروري دين [چون احکام ضروري بديهي و مسلمات محسوب ميشوند، مثل نماز و روزه که واجب هستند يا شرب خمر که حرام است يا رابطهي زن و مرد در دايرهي مشروع حلال است، اينها ضروريات دين است و اصلاً شخص در اين موارد تقليد نميکند] يا بايد مجتهد باشد و طبق اجتهاد خويش عمل نمايد يا از مجتهد تقليد کند يعني به دستور او رفتار نمايد و يا در صورتي که آشنا به کيفيت احتياط است عمل به احتياط کند. به طوري که يقين کند تکليف خويش را انجام داده است، به عنوان مثال اگر عدهاي از مجتهدين عملي را حرام ميدانند و عدهاي ديگر ميگويند حرام نيست آن عمل را انجام ندهد و اگر عملي را برخي واجب و بعضي مستحب ميدانند، انجام دهد و همچنين واجب است در کيفيت احتياط نيز احتياط کند يعني چنانچه احتياط از چند راه ممکن باشد بايد راهي را اختيار نمايد که مطابق با احتياط باشد پس مکلفي که مجتهد نباشد و اعمال خود را بدون تقليد انجام دهد تقليد هم نکند اعمال او باطل است يعني نميتواند به آن اکتفا کند و بايد حتماً احکام را از مجتهد زندهاي که بالغ است، پرسش کند.
حضرت امام(ره) نيز در رسالهي خود اين بحث را دارند و ميفرمايند: «تقليد در احکام عمل کردن به دستور مجتهد است و از مجتهدي بايد تقليد کرد که مرد، بالغ، عاقل، شيعهي دوازده امامي، حلالزاده و زنده و عادل باشد و نيز بنا به احتياط واجب بايد از مجتهدي تقليد کرد که حريص به دنيا نباشد و از مجتهدين ديگر اعلم باشد يعني در فهميدن حکم خدا نسبت به مجتهدين ديگر زمان خود استادتر باشد، بعد البته اين را هم مطرح ميکنند که عقيدهي مسلمان به اصول دين بايد از روي دليل باشد. [اينها عبارات حضرت امام(ره) در توضيحالمسايل است] ولي در احکام غيرضروري دين بايد يا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روي دليل به دست آورد يا از مجتهد تقليد کند يعني به دستور او رفتار نمايد يا از راه احتياط طوري به وظيفهي خود عمل نمايد که يقين کند تکليف خود را انجام داده است، به عنوان مثال اگر عدهاي از مجتهدين عملي را حرام ميدانند و عدهاي ديگر ميگويند حرام نيست آن عمل را انجام ندهد و اگر عملي را بعضي واجب و بعضي مستحب ميدانند آن را به جا آورد، پس کساني که مجتهد نيستند و نميتوانند به احتياط عمل کنند واجب است از مجتهد تقليد نمايند.»
در فضاي برخي دانشگاهها، دانشجو که بايد از شخصيتهاي علمي الگوبرداري کند، بعضي خوانندهها و بازيگران را الگوي رفتاري خود قرار ميدهد. اين رجوع جاهل است به جاهل اما اگر دانشجويي، اهل علمي مثلاً يک شخصيت علمي را در کار خودش الگو قرارداد مانند انيشتين چهقدر زحمت کشيد، دکتر حسابي چه کار کرد که پدر فيزيک ايران شد؟ اگر اينها را الگو قرار دهند تا کار علمي رشد پيدا کند اين تقليد، تقليد معقولانهاي است.
حديثي داريم با اين عنوان که «کل ما حکم به عقل، حکم به شرع»، با توجه به اين روايت ميتوان شعور باطني که تعبير به عقل ميشود را با تقليد جمع کرد؟
وقتي ميگوييم تقليد معقولانه يعني رجوع جاهل به عالمي که حقايق علمي را مدلل و با استدلال علمي به دست آورده است يعني عقل تقليد ميکند از مجتهدش چون مجتهد احکام شرعي را از روي دليل به دست آورده يعني اگر يک کسي احکام شرعي را از روي دليل به دست نياورده است چنين تقليدي جايز نيست يعني نميتواند بگويد من از کسي تقليد ميکنم که احکام شرعي را بيان ميکند ولي بدون دليل، اگر مجتهدي يقين پيدا کند به حکمي شرعي اما دليل علمي نداشته باشد، تقليد از چنين امري جايز نيست.
ادامه دارد...
--------------
*دکتر عبدالحسين خسرو پناه؛ عضو هيأت علمي دانشگاه تهران.