گروه فرهنگی مشرق - هر سال با شروع فصل تابستان اظهار نظرها درباره بی حجابی نیز پر رنگتر می شود. طبعاً علت این مساله این است که با گرم شدن هوا پوشش برخی بانوان کمتر شده و به این شکل فضای نامناسبی در خیابانها و سطح شهر ایجاد میشود.
به این شکل کم کم داریم به این کلیشه عادت میکنیم که از اواسط بهار تا اواخر تابستان بحث حجاب داغ میشود و بلافاصله بعد از آن این موضوع فروکش میکند و دوباره سال آینده ماجرا به این شکل ادامه می یابد.
طبعا حفظ و گسترش حجاب و عفاف در جامعه یکی از اصلیترین مسایل فرهنگی ماست که به تبع آن بسیاری مشکلات دیگر فرهنگی ما نیز حل خواهد شد اما شکل برخورد با این مساله در مواردی قابل نقد است.
بیحجابی یک پدیده ناهنجار است که تبعات بدی هم برای جامعه ما داشته است اما با این پدیده باید بطور محققانه و عالمانه روبرو شد. نگارنده در موارد بسیاری با افراد بیحجاب یا بد حجاب صحبت کرده و دلیل انتخاب این شکل از پوشش را از آنها پرسیده است. در اغلب موارد دلیل این شکل پوشش «غیرعامدانه» و یا «ناشی از محیط اطراف» عنوان شده است که البته رسیدن به این موارد کار پیچیدهای نیست. بارها شنیدهایم که اغلب خانواده ها برای ثبت نام فرزندشان در مهدکودکها دچار مشکل می شوند. علت هم این است که امروز تعداد زیادی از مهدکودکهای ما بیشتر به سالن آموزش رقص شبیهاند تا یک محیط آموزشی سالم. در این مهدکودکها بچهها بیشتر از اینکه مراحل ابتدایی آموزش و پرورش سالم را طی کنند به بهانه شادی و تفریح با آهنگهای تند مشغول رقص و پایکوبی با هدایت مربیان خود میشوند. در مدارس ابتدایی هم اگرچه این موارد به جشنها ختم میشود ولی فضای عمومی همین است. در مقاطع بالاتر نیز که بچه ها نیاز بیشتری به دانستن و انتخاب مسیر درست را دارند باز این خلاها بصورت کامل مشاهده می شود بطوریکه فردی که به مرحله دیپلم میرسد از ابتداییترین مسایل شرعی خود آگاه نیست و مثلا یک دختر نمی داند که اساسا چرا باید حجاب خود را حفظ کند!
داستان دانشگاه هم که مشخص است چه اینکه به دفعات قابل مشاهده بوده مواردی که خانمی با چادر وارد دانشگاه شده و بعد از ترم دو و سه چادر را کنار گذاشته یا در حجابش اتفاقات محسوسی رخ داده است.
بگذریم از استثناهایی که به واسطه برخی معلمین دلسوز و متعهد اتفاقات ارزشمندی در مدارس و دانشگاهها رخ داده ولی شکل کلی ماجرا دلگرم کننده نیست.
در رسانه ملی و دیگر رسانهها نیز برآیند خیلی به نفع حفظ حجاب نیست. سریالها، آگهیهای تجاری، فیلمهای سینمایی و از آن طرف برنامههای بسیار ضعیف برای ترویج حجاب از مواردی است که برای هر بیننده قابل درک و بررسی است. سینما هم که سالهاست تکلیف خود را با این مساله روشن کرده است.
از آن طرف ضعف مساجد و منابر و عدم انتقال مفاهیم دینی به مخاطب میتواند یکی از موارد باشد. چه بسیار مساجدی که بواسطه روحانی «به روز» و «مطلع» خود انباشته از جوانان جور واجور است و چه بسیار مساجدی که به علت ضعف امام جماعت خود در ارتباطگیری با جوانان تبدیل به پایگاهی بیرمق شده که این بیرمقی ربطی به جوانان و مخاطبان ندارد. عدم اطلاع و به تبع آن ناآگاهیهای دینی این روزهای ما بخشیاش ناشی از این بیبرنامگی و ضعف است. چه بسیار مواردی که نگارنده با افرادی برخورد کرده که آنها حجاب را یک مساله دینی نمیدانستند و این ناآگاهی ناشی از این ضعف ها است.
نهادها و سازمانهای دیگر نیز در این ارتباط کار ویژه ای صورت نداده اند و هرچه دیده ایم یک سری کارهای بی ربط و ضعیف بوده که تنها مخاطب را به خنده واداشته است. بگذریم از برخی مراکز که نه تنها کاری برای ترویج حجاب نکرده اند بلکه درست عکس آن حرکت کردهاند که این موارد متاسفانه کم نیست.
با این حساب میماند خانواده و برخی مراکز خودجوش فرهنگی که باید همه این بار را بر دوش کشند اما به راستی اینها چقدر می توانند یک فرد را در رسیدن به حجاب و حفظ آن یاری کنند؟
حالا با این حساب بیاییم و بیحجابی را مساوی با ضدیت با نظام بدانیم و اینطور تحلیل کنیم که این شکل پوششها دهنکجی است بابی را باز کردهایم که نه محققانه است و نه عاقلانه. چرا نمونههای زیادی وجود دارد که برخی از همین افراد در مجامع دینی و انقلابی مثل مراسمهای شب قدر و محرم و راهپیماییها و... شرکت میکنند و از نظام دفاع میکنند و نباید با عنوان کلی «ضدیت با نظام» در مورد هرچیز و هرکس به بیراهه رفت.
ترویج فرهنگ حجاب یک مساله فصلی و البته آسان نیست. یک حرکت جهادی و پیچیده میخواهد که معتقدان و دلسوزان این فرهنگ باید علاوه بر هشدار که در جای خود محترم و لازم است به راههای جدی تر در این مورد بپردازند.
به این شکل کم کم داریم به این کلیشه عادت میکنیم که از اواسط بهار تا اواخر تابستان بحث حجاب داغ میشود و بلافاصله بعد از آن این موضوع فروکش میکند و دوباره سال آینده ماجرا به این شکل ادامه می یابد.
طبعا حفظ و گسترش حجاب و عفاف در جامعه یکی از اصلیترین مسایل فرهنگی ماست که به تبع آن بسیاری مشکلات دیگر فرهنگی ما نیز حل خواهد شد اما شکل برخورد با این مساله در مواردی قابل نقد است.
بیحجابی یک پدیده ناهنجار است که تبعات بدی هم برای جامعه ما داشته است اما با این پدیده باید بطور محققانه و عالمانه روبرو شد. نگارنده در موارد بسیاری با افراد بیحجاب یا بد حجاب صحبت کرده و دلیل انتخاب این شکل از پوشش را از آنها پرسیده است. در اغلب موارد دلیل این شکل پوشش «غیرعامدانه» و یا «ناشی از محیط اطراف» عنوان شده است که البته رسیدن به این موارد کار پیچیدهای نیست. بارها شنیدهایم که اغلب خانواده ها برای ثبت نام فرزندشان در مهدکودکها دچار مشکل می شوند. علت هم این است که امروز تعداد زیادی از مهدکودکهای ما بیشتر به سالن آموزش رقص شبیهاند تا یک محیط آموزشی سالم. در این مهدکودکها بچهها بیشتر از اینکه مراحل ابتدایی آموزش و پرورش سالم را طی کنند به بهانه شادی و تفریح با آهنگهای تند مشغول رقص و پایکوبی با هدایت مربیان خود میشوند. در مدارس ابتدایی هم اگرچه این موارد به جشنها ختم میشود ولی فضای عمومی همین است. در مقاطع بالاتر نیز که بچه ها نیاز بیشتری به دانستن و انتخاب مسیر درست را دارند باز این خلاها بصورت کامل مشاهده می شود بطوریکه فردی که به مرحله دیپلم میرسد از ابتداییترین مسایل شرعی خود آگاه نیست و مثلا یک دختر نمی داند که اساسا چرا باید حجاب خود را حفظ کند!
داستان دانشگاه هم که مشخص است چه اینکه به دفعات قابل مشاهده بوده مواردی که خانمی با چادر وارد دانشگاه شده و بعد از ترم دو و سه چادر را کنار گذاشته یا در حجابش اتفاقات محسوسی رخ داده است.
بگذریم از استثناهایی که به واسطه برخی معلمین دلسوز و متعهد اتفاقات ارزشمندی در مدارس و دانشگاهها رخ داده ولی شکل کلی ماجرا دلگرم کننده نیست.
در رسانه ملی و دیگر رسانهها نیز برآیند خیلی به نفع حفظ حجاب نیست. سریالها، آگهیهای تجاری، فیلمهای سینمایی و از آن طرف برنامههای بسیار ضعیف برای ترویج حجاب از مواردی است که برای هر بیننده قابل درک و بررسی است. سینما هم که سالهاست تکلیف خود را با این مساله روشن کرده است.
از آن طرف ضعف مساجد و منابر و عدم انتقال مفاهیم دینی به مخاطب میتواند یکی از موارد باشد. چه بسیار مساجدی که بواسطه روحانی «به روز» و «مطلع» خود انباشته از جوانان جور واجور است و چه بسیار مساجدی که به علت ضعف امام جماعت خود در ارتباطگیری با جوانان تبدیل به پایگاهی بیرمق شده که این بیرمقی ربطی به جوانان و مخاطبان ندارد. عدم اطلاع و به تبع آن ناآگاهیهای دینی این روزهای ما بخشیاش ناشی از این بیبرنامگی و ضعف است. چه بسیار مواردی که نگارنده با افرادی برخورد کرده که آنها حجاب را یک مساله دینی نمیدانستند و این ناآگاهی ناشی از این ضعف ها است.
نهادها و سازمانهای دیگر نیز در این ارتباط کار ویژه ای صورت نداده اند و هرچه دیده ایم یک سری کارهای بی ربط و ضعیف بوده که تنها مخاطب را به خنده واداشته است. بگذریم از برخی مراکز که نه تنها کاری برای ترویج حجاب نکرده اند بلکه درست عکس آن حرکت کردهاند که این موارد متاسفانه کم نیست.
با این حساب میماند خانواده و برخی مراکز خودجوش فرهنگی که باید همه این بار را بر دوش کشند اما به راستی اینها چقدر می توانند یک فرد را در رسیدن به حجاب و حفظ آن یاری کنند؟
حالا با این حساب بیاییم و بیحجابی را مساوی با ضدیت با نظام بدانیم و اینطور تحلیل کنیم که این شکل پوششها دهنکجی است بابی را باز کردهایم که نه محققانه است و نه عاقلانه. چرا نمونههای زیادی وجود دارد که برخی از همین افراد در مجامع دینی و انقلابی مثل مراسمهای شب قدر و محرم و راهپیماییها و... شرکت میکنند و از نظام دفاع میکنند و نباید با عنوان کلی «ضدیت با نظام» در مورد هرچیز و هرکس به بیراهه رفت.
ترویج فرهنگ حجاب یک مساله فصلی و البته آسان نیست. یک حرکت جهادی و پیچیده میخواهد که معتقدان و دلسوزان این فرهنگ باید علاوه بر هشدار که در جای خود محترم و لازم است به راههای جدی تر در این مورد بپردازند.