گروه تاریخ مشرق- گروهک فرقان در دوران پیش و پس از انقلاب اسلامی، رویکردهای متفاوتی را در پیش گرفت. این گروه که در اواخر دهه پنجاه نشو و نما یافت فرصت چندانی نداشت تا مانند گروههای دیگر به مبارزه جدی علیه رژیم بپردازد. اما همین گروه پس از انقلاب دست به کشتار شخصیتهای برجستهای از میان رهبران انقلابیشان شد که پیامدهای بسیار ناگواری برای کشور و سرنوشت انقلاب داشته است.
* فرقان در پیش از انقلاب
فعاليتهای گودرزی پيش از انقلاب، محدود به كارهای به ظاهر دينی و فرهنگی بود و بهرغم فشار همه جانبه رژيم بر همه نيروهای چپ و راست، هيچ نوع محدوديت و مشكلی هم توسط رژيم شاه و ساواک بر سر راه فرقان ايجاد نمیشد؛ حتی به گفته گودرزی، براي فعاليتهای بيشتر با دامنهای وسيعتر وی با هماهنگی دو نفر به نامهای دكتر عابد و دكتر ملكی تصميم میگيرد رهسپار اروپا شود و به همين منظور، بدون هيچ مشكلی راهی پاكستان میگردد، قرار میشود از آنجا به لبنان برود، ولی آنها به وعده خود وفا نمیكنند و او را حتی به بيروت هم نمیبرند، لذا پس از اقامت دو ماهه در پاكستان، باز به ايران برمیگردد و از نو به كار تشكيل جلسات مذهبی و نشر كتاب و صدور اعلاميه میپردازد كه باز با هيچ مسالهای از طرف ساواک روبرو نمیشود!
ساواک هیچ برخورد خاصی با فرقان انجام نداد
در حالی که گروههای دیگر به شدت تحت فشار بودند
در اينجا میتوان به یاد احمد كسروی افتاد كه بهرغم محدوديتهای دوره رضاخانی برای هر گونه فعاليت مذهبی، او در فعاليتهای خود و نشر كتاب و مجله پيمان و پرچم و ايجاد گروه مسلح «رزمندگان» و سپس تشكيل جلسات متعدد به عنوان آغاز دوران «پاكدينی» مبارزه بر ضد شيعه و روحانيت و به اصطلاح «آخونديسم» را ادامه میدهد و شهربانی و نهادهای امنيتی وقت هم نه تنها مانعی را بر سر راه او قرار نمیدهند، بلكه دست او را در هر گونه فعاليت ضد اسلامی-شيعی باز میگذارند.
اكبر گودرزی كه در واقع از لحاظ فكری سردسته و همهكاره فرقه فرقان بود، نخست در مساجد تهران از جمله مسجد الهادی- در خيابان شوش- مسجد شيخ هادی- نزديک پارک شهر- مسجد فاطميه- واقع در خزانه و سپس مسجد خمسه- واقع در قلهک- و غيره، تفسير قرآن میگفت و سپس در منازل افراد به تدريس و شرح نهجالبلاغه میپرداخت و به تكثير و نشر دروس تفسيری، به شكل پلیكپی اقدام میكرد و از اسفندماه 1356 نشريه «فرقان» را منتشر ساخت كه تا اسفند ماه 1359، سی و پنج شماره از آن بهطور ماهانه منتشر گرديد.
* فرقان و روحانیت
فرقه فرقان همانند سازمان آرمان مستضعفين و سازمان مجاهدين، با استناد ظاهری به آيات قران و تفسير مادیگرايانه آنها، در راستای اهداف و اميال فرقههای خودشان، خواستار حذف علما و رهبران جريان اصيل اسلامی بودند و اين به موازات فعاليت هواداران سكولاريسم الحادی بود كه با اساس دين و باورهای مذهبی مخالفت میكردند.
تز «اسلام منهای روحانیت» سرانجام به تقابل
فرقان با رهبری نهضت اسلامی انجامید.
عقيده اين سازمانها و گروهها كه خواستار به اصطلاح «اسلام منهای آخوند» و يا «سياست منهای روحانيت» بودند، در واقع زاده گروهی بودند كه از زمانهای بسيار دور به مبارزه مستقيم و صريح برای حذف كامل مذهب از زندگی مردم برخاسته بودند و در واقع با قيافه مذهبی و تفسيرهای مادی از مبانی اسلامی، مزورانه در تحريف و مسخ و حذف عناصر و ارزشهای اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی مذهب میكوشيدند. اين گروهها نقطه مشتركی با هم داشتند و آن اسلام منهای روحانيت بود، زيرا كه روحانيت سدی محكم و مقاوم در برابر اهداف آنان به شمار میرفت.
* کنفرانس گوادلوپ و تحلیل فرقانیها
کنفرانس گوادلوپ مجمعی بود که سران کشورهای مخالف انقلاب برای بررسی اوضاع و تحولات ایران تشکیل دادند و در آنجا تصمیم گرفتند که شاه برود و شاپور بختیار در قالب یک نیروی ملی، برای دفع نیروهای مذهبی سر کار بیاید. در حقیقت، پذیرفتن لغو سلطنت از سوی سران این کشورها در این کنفرانس، فرقانیها را به این تصور انداخت که انقلاب، زاییده دست استعمارگران و امپریالیسم جهانی است حال آنکه الغای سلطنت ابزاری برای خشنودی موقتی مردم بود تا سر فرصت نیروهای نزدیک به غرب در ایران تقویت شده و سر کار بیایند.
کنفرانس گوادلوپ فرقانیها را به این تحلیل رساند که
انقلاب اسلامی زاییده دست مپریالیسم جهانی است!!
گروه فرقان، پس از كنفرانس سران هفت كشور صنعتی در «گوادلوپ» اعلاميهای صادر كرد و انقلاب اسلامی را زایيده توافق در آن كنفرانس ناميد و اسامی سران انقلاب (غير از حضرت امام) را كه در راس كشور قرار خواهند گرفت و در واقع عوامل آنها هستند، به اين ترتيب نوشته بود: مرتضی مطهری، اكبر هاشمی رفسنجانی، مهدی عراقی و چند نفر ديگر. جالب است كه ترورهاي اين گروه نيز لااقل تا نفر سوم به همين ترتيب انجام شد.
* از پذیرش تا ترور
گروه فرقان و آرمان مستضعفين در مراحل اوليه حرکت خویش، رهبری امام خمينی (رحمةاللهعلیه) در انقلاب اسلامی را قبول داشتند و از ایشان به عنوان رهبر انقلاب ياد و تجلیل میكردند، ولی زمانی که نخستین تظاهرات پرشكوه مردم پایتخت در روز عيد فطر 1357 برگزار شد و پس از اقامه نماز عيد به امامت مرحوم دکتر مفتح، سيل جمعيت در شهر به راه افتاد و بخشی از تهران را در نورديد و مردم در سر راه از برابر تيمهای ارتشی كه در گوشه و كنار شهر مستقر بودند، گذشتند و در اقدامی مدبّرانه، براي جلب نظر مساعد آنها نسبت به انقلاب و انقلابيون، در لولۀ تفنگ سربازها گل گذاشتند و «گل به جاي گلوله» به صورت شعار عام در آمد و امام راحل بلافاصله اعلاميهای صادر كردند و با منها کردن سران ارتش شاهنشاهی، بدنۀ مردمی ارتش را مورد لطف و نوازش قرار دادند و گفتند: «شما از ملت هستيد و به آغوش ملت بازگرديد.»
فرقانیها در اعتراض به مردم و رهبری انقلاب میگفتند:
«شما چرا به ارتشی كه دستش به خون ملت آلوده است،
با نظر لطف و محبت مینگرید و آنها را برادر خود میخوانید؟»
گروه فرقان ناگهان موضع خود را نسبت به رهبری انقلاب 180 درجه تغيير داد و از آن به بعد امام و ياران او، در تحلیلهای گروه فرقان تبديل به «مظهر آخونديسم جنايتكار» شدند! استدلالشان اين بود كه شما چرا به ارتشی كه دستش به خون ملت آلوده است، با نظر لطف و محبت مینگرید و آنها را برادر خود میخوانید؟ در حالی كه بعداً تاريخ بهخوبی نشان داد كه امام، با آن کار، چه اقدام دقيق و مدبرانهای كرد و موفّّق هم شد. دیدیم که ارتش چگونه به آغوش ملت برگشت و خصوصاً برادران همافر چگونه در درگیری با گارد شاهنشاهی در وانفسای 21 و 22 بهمن 57، ناقوس مرگ رژيم شاهنشاهی را به صدا درآوردند و بعدها هم در دوران جنگ تحمیلی، همین ارتش، 8 سال در برابر تجاوز صدام عفلقی و حامیان خارجی آن ایستاد و به کمک نیروهای سپاهی و بسیجی، شاخ گستاخی دیکتاتور بعث را در هم شکست و از مرزهای ایران اسلامی با قوت دفاع کرد. امروز کاملاً روشن شده است که اگر ارتش به ملت نمیپيوست و در مقابل آن میايستاد، خصوصاً اگر دليرمردان نيروی هوايی ما در مقابل گارد شاهنشاهی نمیايستادند، معلوم نبود كه انقلاب اسلامی بايد برای رسیدن به سر منزل پیروزی، چه تاوان سنگینی را میپرداخت و از چه درياهای خونی باید عبور میكرد.
* تحلیل فرقان از انقلاب در ایران
فرقان معتقد بود كه انقلاب اسلامی مشابه نهضت تنباكو ، مشروطیت و ملی شدن صنعت نفت است و اعتقاد داشت كه بعد از پیروزی انقلاب (انقلابی كه در اصالت آن و حركت واقعی مردم شكی وجود ندارد) روحانیت بدون خواست مردم به شكل كودتا به قدرت میرسد ولی به علت نداشتن تجربه كافی در امور اجرایی، نداشتن تخصصهای لازم در امور فنی، مدیریت و ارگانهای كشوری از دخالت در این گونه امور خودداری خواهد كرد و قهرا قشری كه بر سر كار خواهد آمد، سازمانهای سیاسی، ماركسیستی و احتمالا ناسیونالیستی خواهد بود.
فرقان، كنارهگیری روحانیت از مسئولیتها را ضروری میدانست، اما در مورد جانشینی آن، نظر خاصی ارائه نمیكرد. زیرا این گروه در ظاهر خواستار سقوط رژیم شاه بود و روحانیت را ضد توحیدیترین عناصر جامعه میدانست و معتقد بود كه باید در كمترین زمان مملكن با توسل به قهر و آتش و سلاح آنان را از بین برداشت تا هم قربهالی الله به دستورات و احكام خدا عمل شده باشد و هم خلق تحت ستم از استعمار حاكم رهایی یابند.
درباره همهپرسی جمهوری اسلامی (كه مردم با اكثریت قاطع 2/98 رأی دهندگان به جمهوری اسلامی، آری گفتند) در نشریهای كه در فروردین 58 با عنوان: «رفراندوم، توطئه استحمار و استعمار» منتشر میكند، مردم را از افتادن به دام این خدعه باز میدارد.
* ورود به فاز نظامی
این گروه برای پیاده كردن استراتژی مسلحانه در برابر رژیم، تازه در بهمن 57 به تجهیزات نظامی مجهز شد! قاعدتا غنایمی كه بعد از عمری مبارزه روحانیت به دست آمده بود، اكنون در اختیار گروهکهایی مانند فرقان قرار گرفت. این زمان، انقلاب پیروز شده و فرقان كه «روحانیت را از بنیان و اساس باطل» میدانست ، تلاش خود را معطوف به مبارزه با آنها كرد. اولین عاملی كه فرقان را به رویارویی مسلحانه با جمهوری اسلامی كشاند، قربانی شدن «ارزشهای راستین تشیع سرخ علوی بود» . همچنین تلاش برای « آزاد ساختن علی از اسارت آخوندیسم » عامل دیگر این مبارزه قهرآمیز بود!
برای فرقان، اكنون جای پرسش این بود كه چه باید كرد؟ بر اساس آیه« فقاتلو ائمة الكفر» گروه فرقان تصمیم گرفت وارد فاز نظامی علیه جمهوری اسلامی شود و بر همین مبنا، ابتدا مرحوم قرنی و سپس مرحوم مطهری را به شهادت رساند! انتخاب آیتالله مطهری برای آن بود كه «فكر به قدرت رسیدن دیكتاتوری آخوندیسم و آماده سازی تشكیلاتی آن مدتها قبل، حتی قبل از خرداد 1342 از طرف او طرح شده بود».
تا روی کار بودن دولت موقت، اقدام
خاصی علیه فرقانیها انجام نشد
* فرجام و محاکمه
تا زمانی كه دولت موقت بر سر كار بود، فرقانیها دستگیر نشدند و با جديت با آنها مبارزه نكردند. ولي بعد از اينكه دولت موقت كنار رفت و بازداشت آنها به پس از کنارهگیری دولت موقت بر میگردد. گروه فرقان اعلاميههايشان را روی كاغذ زرد منتشر میکردند. نیروهای سپاه پاسداران از طریق پیدا کردن تاجر اين نوع كاغذ سرنخ آنها را از آنجا گير آوردند و به دامشان انداختند. فعاليت گودرزی و گروه فرقان، در يک اقدام حساب شده از طرف سپاه و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و با كشف حدود بيست خانه تيمی و تقريباً دستگيری همه افراد وابسته پايان يافت و پرونده آنها به دادگاه انقلاب اسلامی ارجاع شد.
سران و اعضاء آن، همگی عمدتا توسط عبدالمجيد معاديخواه و علی اكبر ناطق نوری محاكمه شدند. علاوه بر گودرزی چند نفر از عناصر اصلی فرقه و آنهایی كه در ترورها دخالت مستقيم داشتند و يا مباشر در قتلها بودند، اعدام شدند. گروهی هم اظهار پشيمانی كردند و آزاد شدند و حتی بعضي از آنها، در جبهههای دفاع مقدس به شهادت رسيدند.
عبدالمجید معادیخواه، قاضی دادگاه فرقانیها درباره وضعیت روانی آنها به نکات خوبی اشاره میکند: «گودرزی مشکل روانی داشت، یعنی کارهایش با هیچ معیاری نمیخواند. دائماً لجبازی میکرد و چون مطمئن بود اعدام میشود، سعی میکرد قهرمانبازی در بیاورد، ولی اگر کوچکترین امیدی به نجات پیدا میکرد، بیشتر از همه افراد آن مجموعه التماس میکرد که کشته نشود! ابداً آدم مقاومی نبود. متاسفانه به دلیل نفرتی که از او داشتم، روی او وقت نگذاشتم.
عبدالمجید معادیخواه؛
قاضی اصلی محاکمه اعضای فرقان
در میان اینها عباس عسگری را خوب میشناسم، ولي بقیه را در ارتباط با عباس عسگری میشناسم. حسن اقرلو بود که خیلی لجبازی میکرد، اما ما یک صحنه برای محاکمه او درست کردیم که محاکمه واقعی نبود و دیدیم جواب داد، یعنی فردای ان روز که آمدم، به من گفتند که حسن اقرلو منقلب شده! یعنی انگیزه پیدا کرده که رفتار خود را بازبينی كند و مثلاً ببيند كه چقدر به گروهشان ضربه زده، فیلم خودش را دیده و منقلب شده بود. اعدامی هم بود، چون دستش به خون آلوده شده بود، اما بهکلی متحول شد و تغییر کرد و خودش به کارهای گذشته خودش میخندید! مسائل روانی این طور است. ميشود گفت كه او ناگهان دیوانه شد!»
* سرنوشت اعضای باقی مانده
اغلب اعضاء 50 نفری فرقه دستگير شدند و جز چند نفر كه بعدها به خارج از كشور رفتند كسی از آنها باقی نماند؛ ولی در همان اوایل اين چند نفر برای اظهار وجود، شهيد آيتالله قاضی طباطبایی را در تبريز ترور كردند و سپس با چندين اعلاميه همراه با تهديد و اخطار، به «شهيدسازی» پرداختند و بهويژه علی اكبر گودرزی، رهبر ايدئولوژيک فرقه را به عنوان «شهيد ششم» عقيدتی شيعه معرفی نمودند.
و البته جای تعجب دارد فرقهای كه همه آخوندها را بهطور مطلق قبول نداشت و آنها را مانند احبار و رهبان میدانست، براي آنكه اكبر گودرزی را شهيد بنامد، شهدای چهارگانه علمای شيعه را میپذيرد و سپس زندهياد دكتر علی شريعتی را هم شهيد پنجم مینامد تا اكبر گودرزی لقب «شهيد ششم» را از سوی باقيمانده فرقه دريافت كند.
* فرقان در پیش از انقلاب
فعاليتهای گودرزی پيش از انقلاب، محدود به كارهای به ظاهر دينی و فرهنگی بود و بهرغم فشار همه جانبه رژيم بر همه نيروهای چپ و راست، هيچ نوع محدوديت و مشكلی هم توسط رژيم شاه و ساواک بر سر راه فرقان ايجاد نمیشد؛ حتی به گفته گودرزی، براي فعاليتهای بيشتر با دامنهای وسيعتر وی با هماهنگی دو نفر به نامهای دكتر عابد و دكتر ملكی تصميم میگيرد رهسپار اروپا شود و به همين منظور، بدون هيچ مشكلی راهی پاكستان میگردد، قرار میشود از آنجا به لبنان برود، ولی آنها به وعده خود وفا نمیكنند و او را حتی به بيروت هم نمیبرند، لذا پس از اقامت دو ماهه در پاكستان، باز به ايران برمیگردد و از نو به كار تشكيل جلسات مذهبی و نشر كتاب و صدور اعلاميه میپردازد كه باز با هيچ مسالهای از طرف ساواک روبرو نمیشود!
ساواک هیچ برخورد خاصی با فرقان انجام نداد
در حالی که گروههای دیگر به شدت تحت فشار بودند
در اينجا میتوان به یاد احمد كسروی افتاد كه بهرغم محدوديتهای دوره رضاخانی برای هر گونه فعاليت مذهبی، او در فعاليتهای خود و نشر كتاب و مجله پيمان و پرچم و ايجاد گروه مسلح «رزمندگان» و سپس تشكيل جلسات متعدد به عنوان آغاز دوران «پاكدينی» مبارزه بر ضد شيعه و روحانيت و به اصطلاح «آخونديسم» را ادامه میدهد و شهربانی و نهادهای امنيتی وقت هم نه تنها مانعی را بر سر راه او قرار نمیدهند، بلكه دست او را در هر گونه فعاليت ضد اسلامی-شيعی باز میگذارند.
اكبر گودرزی كه در واقع از لحاظ فكری سردسته و همهكاره فرقه فرقان بود، نخست در مساجد تهران از جمله مسجد الهادی- در خيابان شوش- مسجد شيخ هادی- نزديک پارک شهر- مسجد فاطميه- واقع در خزانه و سپس مسجد خمسه- واقع در قلهک- و غيره، تفسير قرآن میگفت و سپس در منازل افراد به تدريس و شرح نهجالبلاغه میپرداخت و به تكثير و نشر دروس تفسيری، به شكل پلیكپی اقدام میكرد و از اسفندماه 1356 نشريه «فرقان» را منتشر ساخت كه تا اسفند ماه 1359، سی و پنج شماره از آن بهطور ماهانه منتشر گرديد.
* فرقان و روحانیت
فرقه فرقان همانند سازمان آرمان مستضعفين و سازمان مجاهدين، با استناد ظاهری به آيات قران و تفسير مادیگرايانه آنها، در راستای اهداف و اميال فرقههای خودشان، خواستار حذف علما و رهبران جريان اصيل اسلامی بودند و اين به موازات فعاليت هواداران سكولاريسم الحادی بود كه با اساس دين و باورهای مذهبی مخالفت میكردند.
تز «اسلام منهای روحانیت» سرانجام به تقابل
فرقان با رهبری نهضت اسلامی انجامید.
عقيده اين سازمانها و گروهها كه خواستار به اصطلاح «اسلام منهای آخوند» و يا «سياست منهای روحانيت» بودند، در واقع زاده گروهی بودند كه از زمانهای بسيار دور به مبارزه مستقيم و صريح برای حذف كامل مذهب از زندگی مردم برخاسته بودند و در واقع با قيافه مذهبی و تفسيرهای مادی از مبانی اسلامی، مزورانه در تحريف و مسخ و حذف عناصر و ارزشهای اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی مذهب میكوشيدند. اين گروهها نقطه مشتركی با هم داشتند و آن اسلام منهای روحانيت بود، زيرا كه روحانيت سدی محكم و مقاوم در برابر اهداف آنان به شمار میرفت.
* کنفرانس گوادلوپ و تحلیل فرقانیها
کنفرانس گوادلوپ مجمعی بود که سران کشورهای مخالف انقلاب برای بررسی اوضاع و تحولات ایران تشکیل دادند و در آنجا تصمیم گرفتند که شاه برود و شاپور بختیار در قالب یک نیروی ملی، برای دفع نیروهای مذهبی سر کار بیاید. در حقیقت، پذیرفتن لغو سلطنت از سوی سران این کشورها در این کنفرانس، فرقانیها را به این تصور انداخت که انقلاب، زاییده دست استعمارگران و امپریالیسم جهانی است حال آنکه الغای سلطنت ابزاری برای خشنودی موقتی مردم بود تا سر فرصت نیروهای نزدیک به غرب در ایران تقویت شده و سر کار بیایند.
کنفرانس گوادلوپ فرقانیها را به این تحلیل رساند که
انقلاب اسلامی زاییده دست مپریالیسم جهانی است!!
گروه فرقان، پس از كنفرانس سران هفت كشور صنعتی در «گوادلوپ» اعلاميهای صادر كرد و انقلاب اسلامی را زایيده توافق در آن كنفرانس ناميد و اسامی سران انقلاب (غير از حضرت امام) را كه در راس كشور قرار خواهند گرفت و در واقع عوامل آنها هستند، به اين ترتيب نوشته بود: مرتضی مطهری، اكبر هاشمی رفسنجانی، مهدی عراقی و چند نفر ديگر. جالب است كه ترورهاي اين گروه نيز لااقل تا نفر سوم به همين ترتيب انجام شد.
* از پذیرش تا ترور
گروه فرقان و آرمان مستضعفين در مراحل اوليه حرکت خویش، رهبری امام خمينی (رحمةاللهعلیه) در انقلاب اسلامی را قبول داشتند و از ایشان به عنوان رهبر انقلاب ياد و تجلیل میكردند، ولی زمانی که نخستین تظاهرات پرشكوه مردم پایتخت در روز عيد فطر 1357 برگزار شد و پس از اقامه نماز عيد به امامت مرحوم دکتر مفتح، سيل جمعيت در شهر به راه افتاد و بخشی از تهران را در نورديد و مردم در سر راه از برابر تيمهای ارتشی كه در گوشه و كنار شهر مستقر بودند، گذشتند و در اقدامی مدبّرانه، براي جلب نظر مساعد آنها نسبت به انقلاب و انقلابيون، در لولۀ تفنگ سربازها گل گذاشتند و «گل به جاي گلوله» به صورت شعار عام در آمد و امام راحل بلافاصله اعلاميهای صادر كردند و با منها کردن سران ارتش شاهنشاهی، بدنۀ مردمی ارتش را مورد لطف و نوازش قرار دادند و گفتند: «شما از ملت هستيد و به آغوش ملت بازگرديد.»
فرقانیها در اعتراض به مردم و رهبری انقلاب میگفتند:
«شما چرا به ارتشی كه دستش به خون ملت آلوده است،
با نظر لطف و محبت مینگرید و آنها را برادر خود میخوانید؟»
گروه فرقان ناگهان موضع خود را نسبت به رهبری انقلاب 180 درجه تغيير داد و از آن به بعد امام و ياران او، در تحلیلهای گروه فرقان تبديل به «مظهر آخونديسم جنايتكار» شدند! استدلالشان اين بود كه شما چرا به ارتشی كه دستش به خون ملت آلوده است، با نظر لطف و محبت مینگرید و آنها را برادر خود میخوانید؟ در حالی كه بعداً تاريخ بهخوبی نشان داد كه امام، با آن کار، چه اقدام دقيق و مدبرانهای كرد و موفّّق هم شد. دیدیم که ارتش چگونه به آغوش ملت برگشت و خصوصاً برادران همافر چگونه در درگیری با گارد شاهنشاهی در وانفسای 21 و 22 بهمن 57، ناقوس مرگ رژيم شاهنشاهی را به صدا درآوردند و بعدها هم در دوران جنگ تحمیلی، همین ارتش، 8 سال در برابر تجاوز صدام عفلقی و حامیان خارجی آن ایستاد و به کمک نیروهای سپاهی و بسیجی، شاخ گستاخی دیکتاتور بعث را در هم شکست و از مرزهای ایران اسلامی با قوت دفاع کرد. امروز کاملاً روشن شده است که اگر ارتش به ملت نمیپيوست و در مقابل آن میايستاد، خصوصاً اگر دليرمردان نيروی هوايی ما در مقابل گارد شاهنشاهی نمیايستادند، معلوم نبود كه انقلاب اسلامی بايد برای رسیدن به سر منزل پیروزی، چه تاوان سنگینی را میپرداخت و از چه درياهای خونی باید عبور میكرد.
* تحلیل فرقان از انقلاب در ایران
فرقان معتقد بود كه انقلاب اسلامی مشابه نهضت تنباكو ، مشروطیت و ملی شدن صنعت نفت است و اعتقاد داشت كه بعد از پیروزی انقلاب (انقلابی كه در اصالت آن و حركت واقعی مردم شكی وجود ندارد) روحانیت بدون خواست مردم به شكل كودتا به قدرت میرسد ولی به علت نداشتن تجربه كافی در امور اجرایی، نداشتن تخصصهای لازم در امور فنی، مدیریت و ارگانهای كشوری از دخالت در این گونه امور خودداری خواهد كرد و قهرا قشری كه بر سر كار خواهد آمد، سازمانهای سیاسی، ماركسیستی و احتمالا ناسیونالیستی خواهد بود.
فرقان، كنارهگیری روحانیت از مسئولیتها را ضروری میدانست، اما در مورد جانشینی آن، نظر خاصی ارائه نمیكرد. زیرا این گروه در ظاهر خواستار سقوط رژیم شاه بود و روحانیت را ضد توحیدیترین عناصر جامعه میدانست و معتقد بود كه باید در كمترین زمان مملكن با توسل به قهر و آتش و سلاح آنان را از بین برداشت تا هم قربهالی الله به دستورات و احكام خدا عمل شده باشد و هم خلق تحت ستم از استعمار حاكم رهایی یابند.
درباره همهپرسی جمهوری اسلامی (كه مردم با اكثریت قاطع 2/98 رأی دهندگان به جمهوری اسلامی، آری گفتند) در نشریهای كه در فروردین 58 با عنوان: «رفراندوم، توطئه استحمار و استعمار» منتشر میكند، مردم را از افتادن به دام این خدعه باز میدارد.
* ورود به فاز نظامی
این گروه برای پیاده كردن استراتژی مسلحانه در برابر رژیم، تازه در بهمن 57 به تجهیزات نظامی مجهز شد! قاعدتا غنایمی كه بعد از عمری مبارزه روحانیت به دست آمده بود، اكنون در اختیار گروهکهایی مانند فرقان قرار گرفت. این زمان، انقلاب پیروز شده و فرقان كه «روحانیت را از بنیان و اساس باطل» میدانست ، تلاش خود را معطوف به مبارزه با آنها كرد. اولین عاملی كه فرقان را به رویارویی مسلحانه با جمهوری اسلامی كشاند، قربانی شدن «ارزشهای راستین تشیع سرخ علوی بود» . همچنین تلاش برای « آزاد ساختن علی از اسارت آخوندیسم » عامل دیگر این مبارزه قهرآمیز بود!
برای فرقان، اكنون جای پرسش این بود كه چه باید كرد؟ بر اساس آیه« فقاتلو ائمة الكفر» گروه فرقان تصمیم گرفت وارد فاز نظامی علیه جمهوری اسلامی شود و بر همین مبنا، ابتدا مرحوم قرنی و سپس مرحوم مطهری را به شهادت رساند! انتخاب آیتالله مطهری برای آن بود كه «فكر به قدرت رسیدن دیكتاتوری آخوندیسم و آماده سازی تشكیلاتی آن مدتها قبل، حتی قبل از خرداد 1342 از طرف او طرح شده بود».
تا روی کار بودن دولت موقت، اقدام
خاصی علیه فرقانیها انجام نشد
تا زمانی كه دولت موقت بر سر كار بود، فرقانیها دستگیر نشدند و با جديت با آنها مبارزه نكردند. ولي بعد از اينكه دولت موقت كنار رفت و بازداشت آنها به پس از کنارهگیری دولت موقت بر میگردد. گروه فرقان اعلاميههايشان را روی كاغذ زرد منتشر میکردند. نیروهای سپاه پاسداران از طریق پیدا کردن تاجر اين نوع كاغذ سرنخ آنها را از آنجا گير آوردند و به دامشان انداختند. فعاليت گودرزی و گروه فرقان، در يک اقدام حساب شده از طرف سپاه و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و با كشف حدود بيست خانه تيمی و تقريباً دستگيری همه افراد وابسته پايان يافت و پرونده آنها به دادگاه انقلاب اسلامی ارجاع شد.
سران و اعضاء آن، همگی عمدتا توسط عبدالمجيد معاديخواه و علی اكبر ناطق نوری محاكمه شدند. علاوه بر گودرزی چند نفر از عناصر اصلی فرقه و آنهایی كه در ترورها دخالت مستقيم داشتند و يا مباشر در قتلها بودند، اعدام شدند. گروهی هم اظهار پشيمانی كردند و آزاد شدند و حتی بعضي از آنها، در جبهههای دفاع مقدس به شهادت رسيدند.
عبدالمجید معادیخواه، قاضی دادگاه فرقانیها درباره وضعیت روانی آنها به نکات خوبی اشاره میکند: «گودرزی مشکل روانی داشت، یعنی کارهایش با هیچ معیاری نمیخواند. دائماً لجبازی میکرد و چون مطمئن بود اعدام میشود، سعی میکرد قهرمانبازی در بیاورد، ولی اگر کوچکترین امیدی به نجات پیدا میکرد، بیشتر از همه افراد آن مجموعه التماس میکرد که کشته نشود! ابداً آدم مقاومی نبود. متاسفانه به دلیل نفرتی که از او داشتم، روی او وقت نگذاشتم.
عبدالمجید معادیخواه؛
قاضی اصلی محاکمه اعضای فرقان
در میان اینها عباس عسگری را خوب میشناسم، ولي بقیه را در ارتباط با عباس عسگری میشناسم. حسن اقرلو بود که خیلی لجبازی میکرد، اما ما یک صحنه برای محاکمه او درست کردیم که محاکمه واقعی نبود و دیدیم جواب داد، یعنی فردای ان روز که آمدم، به من گفتند که حسن اقرلو منقلب شده! یعنی انگیزه پیدا کرده که رفتار خود را بازبينی كند و مثلاً ببيند كه چقدر به گروهشان ضربه زده، فیلم خودش را دیده و منقلب شده بود. اعدامی هم بود، چون دستش به خون آلوده شده بود، اما بهکلی متحول شد و تغییر کرد و خودش به کارهای گذشته خودش میخندید! مسائل روانی این طور است. ميشود گفت كه او ناگهان دیوانه شد!»
* سرنوشت اعضای باقی مانده
اغلب اعضاء 50 نفری فرقه دستگير شدند و جز چند نفر كه بعدها به خارج از كشور رفتند كسی از آنها باقی نماند؛ ولی در همان اوایل اين چند نفر برای اظهار وجود، شهيد آيتالله قاضی طباطبایی را در تبريز ترور كردند و سپس با چندين اعلاميه همراه با تهديد و اخطار، به «شهيدسازی» پرداختند و بهويژه علی اكبر گودرزی، رهبر ايدئولوژيک فرقه را به عنوان «شهيد ششم» عقيدتی شيعه معرفی نمودند.
و البته جای تعجب دارد فرقهای كه همه آخوندها را بهطور مطلق قبول نداشت و آنها را مانند احبار و رهبان میدانست، براي آنكه اكبر گودرزی را شهيد بنامد، شهدای چهارگانه علمای شيعه را میپذيرد و سپس زندهياد دكتر علی شريعتی را هم شهيد پنجم مینامد تا اكبر گودرزی لقب «شهيد ششم» را از سوی باقيمانده فرقه دريافت كند.