گروه تاریخ مشرق- كتاب "بهائيت پاد جنبشِ تجديد حيات ملت ايران" جديدترين اثر موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي است كه در بهار سال 1393 به زيور طبع آراسته شده است.
اين كتاب تاليف آقاي ميكائيل جواهري و داراي 772 صفحه شامل
پيشگفتار، مقدمه و نه فصل است. قیمت این کتاب 25000 تومان میباشد. برای تهیه این کتاب میتوانید به غرفه موسسه مطالعات و پژهشهای سیاسی در مصلی تهران سالن شبستان، نبش راهروی 29 مراجعه نمایید.
بررسي زمينههاي بروز فرقههاي شيخيه، بابيه و بهائيه در عصر قاجار و پيش زمينههاي آن مانند ظهور اخباريگري، اوضاع اجتماعي و سياسي، تكاپوهاي استعمار، افكار و عملكرد شاهان قاجار، شرح زندگي شيخ احمد احسايي، علي محمد شيرازي، حسينعلي نوري، عباس و شوقي افندي، تشكيل بيت العدل در اسرائيل، جمعيت ادعايي و واقعي بهائيان، استعمار و عامليت آن در بروز بهائيت، روابط يهوديان و صهيونيسم با بهائيت، وضع بهائيان در دوران پهلوي اول و دوم، بررسي رجال بهائيان در حكومت پهلوي، واكنشهاي علما، شخصيتها، نويسندگان، انجمنها، نشريات و مردم در برابر فعاليتهاي تبليغي و عملي بابيها و بهائيان، و مبارزه امام خميني (ره) با اين گروه از مباحث اصلي فصول اين كتاب است.
درج فهرست منابع و مآخذ، 43 سند ساواك و اسناد لانه جاسوسي آمريكا و فهرست اعلام، صفحات پاياني كتاب را تشكيل ميدهد.
نويسنده در آغاز هدف از تاليف كتاب را چنين مينگارد:
بيگمان باور به مهدويت و انتظار موعود، ركن ركين انديشة ايراني و شيعي است و نهضتهاي اسلامي و شيعي ايرانيان هم از همين چشمه جوشان نشأت ميگيرد... ايرانيان در 14 قرن گذشته جنبشهاي گوناگوني براي تحقق آرمانهاي خويش سامان دادهاند؛ اما گهگاه ضدجنبشهايي هم به مثابه رقيب يا حركت بدلي در مقابل روند كمالجويانه هويتخواهي ملت ايران، زمينه بروز و ظهور يافتهاند. پادجنبشهاي مزبور، طيف وسيعي را دربر ميگيرند. اما نكته شگفت اينكه اين جنبشهاي بدلي در زماني شكل ميگيرند كه نهضتهاي اصيل ميبالند. و ويژگي آنها ترويج آموزههاي غيرتوحيدي، غيرعقلاني، ستيز با جرياني مردمگرا و مترقي كه حامل گفتمان نيابت عامه به شمار ميرود.
به عنوان نمونه اخباريگري افراطي در دوران صفويه در برابر انديشهاي قد علم كرد كه ايدئولوژي دولت صفوي را تأمين ميكرد. تفكري كه با شكوفايي خود تكوين تمدني بزرگ را رقم زد و كشور ايران را مجدداً به يك قدرت منسجم، يكپارچه و جهاني بدل ساخت.
اخباريگري حدود دو قرن بر جهان اسلام فرمان راند. از اين رو سهم اخباريگري در انحطاط ايران معاصر قابل توجه است و ضرورت دارد ابعاد مختلف برآمدن اينگونه پادجنبشها كه فرآيند افول فكري و فرهنگي، علمي و سياسي جهان مسلمين را تشديد نمودند مورد واکاوی قرار گیرد...
نظريهپردازيهاي شيخاحمد احسائي در اوايل قرن سيزدهم قمري و ارائه نظرات متفاوت از اصول عقايد شيعه اثنيعشري، آغاز كجروي و فرقهسازي بود. حاصل نگاه متفاوت احسايي به مسائل ماورايي و پندارهاي غيرعقلي و غيرنقلي او درباره امامت و به ويژه امامت حضرت مهدي موعود (عج)، پايه گذاشتن اصل «ركن رابع» است؛ كه به پندار او رابط ويژه امام زمان(ع)با جهان مادي و انسانهاست. احسايي بهره بردن از امام عصر را منوط به شناخت و اطاعت از ركن رابع قلمداد نمود و... فتنهاي در اجتماع شيعيان به ويژه در ايران و عراق و فرقهاي نوظهور با عنوان شيخيهيا ركنيه پديد آورد.
تكيه دامنهدار جانشين شيخاحمد احسائي، سيدكاظم رشتيبر بدعت ركن رابع، فتنه را گسترش داد كه به گمراهي عدهاي از پيروان تشيع اثنيعشري انجاميد.
اين بدعت آشكار كه با آموزههاي اهل بيت(ع) درباره حضرت مهدي(عج) در تضاد بود، دستاويز تازهاي براي هواخواهان و خودپرستان شد. در پي آن هر كس سري برآورد و چند تن خود را ركن رابع ناميدند و مردم را به پيروي خويش فراخواندند. در اين وانفسا، دونپايگان هواي سروري يافتند...
زاويه آغاز اين انحراف با گذشت دوران، فزوني يافت و فردي كه حتي از آموزههاي شيخاحمد احسائي و سيدكاظم رشتينيز چندان بهرهاي نداشت، به هواي ركنيت و بابيت افتاد و او همان ميرزاعليمحمد شيرازي بود كه آواز بابيت در شيراز سر داد و خود را باب يا واسطه ميان مردم و امام زمان خواند.
عدهاي از خيالپردازان و بيمايگان شيخيهگرد او آمدند و گروهي از مردم را با دستاويز نزديك بودن ظهور حضرت حجت(ع) و سر برآوردن نايب و باب او به گمراهي و تباهي كشاندند. عليمحمد شيرازي سخنان و نوشتههايي بافت و آنها را آيات الهي ناميد و آيات راستين الهي را ناسپاسي و تكذيب نمود و خود را آينه جلوه يار خواند. علما و متدينين مسلمان به نصيحت و اندرز پرداختند ولي در دل مُهر شده او اثر نكرد و با وجود توبه و بازگشت و اعتراف به لغزشها و خطاها، باز هم به ادعاهاي بيپايه خود ادامه داد تا آن كه شورشها بپا شد و دستهاي دين و جان و گروهي جان در راه دين باختند.
سرانجام كار به اعدام او و جمعي از اطرافيانش و همچنين كوچ عدهاي از فريبخوردگان از كشور انجاميد...
آنچه در اين ميان به روشني شايسته ديدن و آگاهيست، پيوند اين گروه با استعمار و بهرهجويي استعمار از آنهاست. بسیاری از پِژوهشگران بر اين باورند كه بابيت و بهائيت در دامن استعمارگران پديد آمده و در سرسپردگي آنها بر جا مانده و راه سپرده است. همين نكته چالش بزرگ بهائيت در دفاع از روند دينسازي و ادعاي استقلال و عدم ورود در ميدان سياست است وگرنه بهائيت و گروههاي همسان آن از حيث آموزههاي بنيادي عقيدتي و عملي آنچنان تهي است كه هر كس با داشتن اندك آگاهي از آموزههاي بهايي و تاريخ اين فرقه به پوچي ادعاهاي آنان پي برده و توان نقد و رد آراء آنها را دارد.
گفتني است از نگاه استعمارگران مهم نيست چه كساني، تحت چه نامهايي و با دستاويز قرار دادن چه آرمان و مكتبي با او همسو شده و آنها را در رسيدن به مقاصد ناروا ياري ميرسانند. آنچه اهميت دارد اين است كه كداميك بهتر و بيشتر توان شكافتن و گسستن شالوده و ساختار دين و دينداري، انسجام، همگرايي و وحدت ملي را دارد تا از اين رهگذر روزنة نفوذي براي آنها باز شود و سپس زمينة چيرگي آنها را فراهم آيد. از همين رو باب، بهاءالله، عبدالبهاء، شوقي افندي، ماري ماكسول، بيتالعدل و همه آئينسازان در ايران و هر جاي جهان تحت حمايت و سرپرستي استعمارگران قرار ميگيرند تا به خدمات خود به استعمار ادامه دهند. چنان كه ميرزاغلام احمد قاديانيدر هندوستانو محمد بن عبدالوهاب در شبه جزيره عربستان چنين بودند.
براي فرقهسازان نيز اهميت ندارد كه تحت قيموميت كدام يك از قدرتها قرار گيرند. بيريشگي و بيمايگي آنان به اندازهاي است كه بدون تكيه بر قدرت خارجي، نميتوانند برپا ايستاده و به زندگي و راه خود ادامه دهند.
نمونه روشن اين وابستگي، پناه بردن پيشوايان بابيت و بهائيت به زير بيرق روسيه و سپس انگليس، آمريكا و اسرائيل است.
راز قدرتيابي پيروان بهائيت در دوران پهلوي، همانا حمايت غرب و حكومت پهلوي از آنها بود كه با اهداف سياسي، اقتصادي، نظامي و فرهنگي انگليس، آمريكا و صهيونيسم همسويي داشت و اندك اندك نفوذ بهائيان و بهائيدوستان را در مديريت كلان، مياني و خُرد (سياسي، اقتصادي و فرهنگي) كشور گسترش داد.
در همين روزگار بسياري از روحانيان، روشنفكران متدين و وطندوستان با آگاهي از خطر چيرگي بهائيان، به مقابله با آن برخاستند. برخي به بررسي و نقد آراء و احكام بسنده كردند؛ عدهاي توطئههاي پشت پرده سياست استعماري را افشا كردند؛ و گروهي نيز به مبارزه با ريشهها و اركان قدرت بهائيان در صحنه حكومت، سياست، اقتصاد و... روي آوردند.
برآيند جامع و مانع مبارزه با استعمار و حكومت دستنشاندة پهلوي و ريزهخواران آن همچون بهائيان و سرآمد هر سه شيوه مبارزه در اين دوران اختصاص به امام خميني(ره) دارد. همو كه پرداختن به اصلي او را از فرع و پرداختن به فرعي او را از اصل بازنميداشت.
در اين كتاب مجموعهاي از مقولات فوق، گاه به اجمال و گاه به تفصيل مورد بررسی قرار گرفته است.