به گزارش مشرق، روزنامه کيهان در ستون يادداشت روز خود به قلم مهدي محمدي نوشت: پديده شناسي دقيق اتفاقات 25 بهمن 1389 مستلزم اتخاذ منظري راهبردي است. مهم ترين ويژگي اين منظر بايد آن باشد که تلاش کند مجموعه متغيرهاي داخلي و خارجي سازنده اين حادثه را ترکيب کرده و آن را از دريچه تحولات کلان استراتژيک منطقه تحليل کند. بويژه مهم است که بتوانيم از منظر طرف خارجي به موضوع نگاه کنيم و ببينيم آنها در پي چه بودند و آنچه را که رخ داد چگونه تحليل کردند.
اول- نخستين نکته اين است که دقت کنيم در 25 بهمن در واقع چيزي که بتوان نام آن را يک رخداد با اهميت گذاشت اساسا رخ نداده است. چند ساعت، در چند خيابان هميشه شلوغ تهران، چند صد نفر به اوباش گري پرداختند و بعد بلافاصله، بعد از اينکه نيروهاي انتظامي و مهم تر از آنها مردم را در مقابل خود ديدند، از صحنه غيب شدند. همين. در يک شهر 10 ميليون نفري، در شهري که ميرحسين موسوي چيزي قريب به دو ميليون رأي داشته است و در يک کشور 70 ميليوني، بعد از هفته ها تبليغات بي امان، گسيل انواع و اقسام گروه هاي تروريستي از گوشه و کنار به تهران و به کار گرفتن همه انواع شيوه هاي عمليات رواني و دروغ گويي، سرجمع، چند صد نفر اوباش گرد هم آمدند. آيا اين پديده اي است که لازم باشد به لحاظ امنيت ملي و استراتژيک آن را جدي بگيريم؟ قطعا چنين نيست. در اين شهر بزرگ، حتما اين تعداد اراذل پيدا مي شود و براي تشخيص اينکه اينها «مردم» نيستند فقط دو چشم لازم است که البته در مواردي يا نيست يا اگر باشد گشوده نمي شود. اين نکته اي است که غربي ها هم دريافته اند. از هيلاري کلينتون، باراک اوباما و شيمون پرز که خاورميانه را بر سر خود ويران شده مي بينند و طبعا حال و روز درست و حسابي ندارند اگر بگذريم، حتي يک تحليلگر نام و نشان دار غربي نگفته است که آنچه روز 25 بهمن در تهران رخ داد ارزش جدي گرفته شدن دارد. اين گام اول است. يک گام بسيار مهم که تاکيد مي کند آنچه روز 25 بهمن در تهران گذشت در قياس با امواج عظيمي که در حال درنورديدن منافع حياتي آمريکا در خاورميانه است، براستي هيچ نيست و همه اميد آمريکايي ها هم اين است که با توسل به ماشين پروپاگاندا اين «هيچ» را امري درخور اعتنا جلوه بدهند و خلأ واقعيت را با رسانه پر کنند. در اين دام نبايد افتاد.
دوم- آمريکا در پي چيست؟ در اين ترديدي نيست که برنامه ريزي و اجراي حادثه 25 بهمن با آمريکا و اسراييل بوده است. اينجا جاي بحث تفصيلي در اين باره نيست اما اجمالا اين مقدار را بايد گفت که آمريکايي ها با واسطه MI6 موسوي و کروبي را به انتشار بيانيه تجمع در اين روز ترغيب کردند (مستندات شفاف آن موجود است)،شبکه هاي نفاق را براي خونين کردن تجمع به تهران فرستادند (دستگيري ها اين موضوع را ثابت کرده است)و تمامي شبکه هاي ماهواره اي، اينترنتي و پيامکي در اختيار خود را براي ايجاد آشوب در اين روز با همه ظرفيت فعال کردند (مستندات اين موضوع آشکار است). اگر اينطور باشد -که قطعا هست- سوال اين است که هدف چه بوده است؟ اين سوا، چهار پاسخ مهم دارد. اول اينکه مهم ترين هدف آمريکايي ها - که کدهاي فراواني براي اثبات آن وجود دارد- انتقال بحران از منطقه به داخل ايران و سبک کردن بار خود است. آمريکايي ها تصور مي کنند براي کنترل تحولات منطقه بايد ايران را به خود مشغول کنند. دوم اينکه طرف هاي غربي تصور مي کنند اگر داخل ايران بحراني شود، تحرکات انقلابي در منطقه که همه از الگوي استوار ايران تاثير پذيرفته رو به خاموشي خواهد رفت. سوم، تحليل آمريکايي ها اين است که اگر داخل ايران بحراني شود اعتماد به نفس ايران کم مي شود و نمي تواند از تحولات منطقه براي خود در آينده فرصت سازي و ظرفيت سازي کند و نهايتا چهارمين هدف اين است که آمريکايي ها فکر مي کنند آشوب آفريني داخل ايران باعث مي شود به لحاظ تبليغاتي از انفعال 3 هفته گذشته خارج شوند و بتوانند ادعا کنند تحولات منطقه از ايران تاثير نپذيرفته و ضد آمريکايي نيست.
سوم- آيا 25 بهمن آمريکا را به اين هدف خود رساند؟ در وهله اول ثابت شد که آشوبگران در خيابان تهران «مردم» نيستند بلکه جمعي اوباش و ترويستند که فقط مي توانند ظاهر و غايب شوند و بيشتر از شيشه شکستن کاري از آنها برنمي آيد. علنا نه، اما در خفا حتما هستند کساني در سيا و موساد، که بنشينند و با خود فکر کنند روي کدام ديوار در حال يادگاري نوشتن هستند و با وجود خيزش عظيمي شبيه آنچه در 22 بهمن رخ داد توقع ايجاد حرکت سياسي از جانب فتنه سبز مثل آن است که از اموات توقع شرکت در مسابقه بيس بال و بعد هم برنده شدن داشته باشند! نکته بعدي اين است که آمريکايي ها ظاهرا حواسشان نيست که با کشاندن موسوي و کروبي به ورطه اقدام تروريستي تنها کاري که کرده اند تبديل کردن آنها به يک مسعود رجوي ديگر بوده که اين بار نه در مخفي گاه هاي پاريس و لندن، بلکه وسط تهران و در دسترس مردمند و طبعا در زماني کوتاه هم توجيه و هم اراده کافي و فراگير براي برخورد با آنها بوجود خواهد آمد. مبارزه سياسي يک چيز است، محاربه و تروريسم و آدم کشي چيز ديگر. اولي را تحمل مي کنند اما دومي را به قبرستان مسلمين هم راه نخواهند داد. مسئله بعدي بسيج خواص بعضا ساکت عليه سران فتنه است که حقيقتا بايد آن را دستاورد سياسي مهمي به حساب آورد که اگرچه ديرهنگام است اما در هر حال همين جاي خوشوقتي دارد و يکي از هدف گذاري هاي مهم نظام در عمليات بصيرت افزايي بوده که اکنون به لطف بي خردي آمريکايي ها محقق شده است. حالا مقايسه کنيد: مقداري ناآرامي ايجاد شده و خسارتي مختصر به شهر خورده اما در مقابل مطالبه برخورد بسيار سنگين با سران فتنه در ميان توده مردم فراگير شده و خواص ساکت به مردم پيوسته اند. چه کسي برنده است؟
چهارم- در اينجا فرصتي براي فهرست کردن شکست هاي آمريکا نيست. آمريکايي ها مدت ها تصور مي کردند اگر مسئله ايران را حل کنند مسئله خاورميانه را حل کرده اند. حالا کم کم در حال متوجه شدن اين نکته هستند که قدرت نرم ايران در منطقه مدت هاست پايه دژهاي به ظاهر مستحکم آنها را ويران کرده اما آنها زماني متوجه اين موضوع شده اندکه بناي آن دژها يکي پس از ديگري در حال فرو ريختن است و فرصتي براي مرمت نيست. براي متوقف کردن ايران مدتهاست دير شده است. آمريکايي ها در منطقه مردم را رها کردند و ديکتاتورها را چسبيدند اما نظام ايران هرگز حاضر نشد ميان خواست مردم خود و خرده فرمايشات آمريکا دومي را انتخاب کند. آمريکا مي خواهد قدرت نرم ايران در قاهره، منامه، امان و رياض را با عمليات نيمه سخت در تهران مهار کند يا پاسخ بدهد اما اين هدف گذاري مسخره تر از آن است که دست يافتني باشد. آمريکايي ها اکنون در ميانه پارادوکسي عميق گرفتار شده اند. در اظهارات ديروز اوباما که مثلا براي قوت قلب بخشيدن به موسوي و کروبي و اوباش حامي آنها بيان شده بود هيچ اشاره اي به يمن، بحرين، عربستان، کويت و اردن نشد در حالي که سيل خروشان مردم در آن کشورها که همگي متحدان استراتژيک آمريکا محسوب مي شوند هفته هاست در خيابان جاري است و برخلاف اوباش حامي موسوي و کروبي در تهران که همه هنرشان حمله به نوجوانان بي دفاع است، دستاوردهاي سياسي مهمي همچون ساقط کردن چند دولت داشته است. آمريکايي ها چند صد نفر ازاذل را در تهران مردم مي دانند اما ميليون ها مرد و زن معترض در کشورهاي زير بليط خود را نايده مي گيرند و همين اعتبار اخلاقي لازم براي توليد قدرت نرم در منطقه را از آنها گرفته است.
پنجم- پاسخ انقلاب را با هرج و مرج نمي توان داد. در هيچ کجاي تاريخ اوباش حريف مردم نشده اند. حقيقتي را که پيش چشم همه است تحريف مي توان کرد -آن هم براي زماني کوتاه- اما تغيير نمي توان داد. انقلاب ضد آمريکايي خاورميانه با رژه مورچگان درتهران متوقف نخواهد شد و بلکه برعکس جان خواهد گرفت چرا که همه ملت هاي خاورميانه اکنون مي بينند ايران به مثابه يگانه الگوي انتفاضه آنها کشوري بانشاط و استوار و برخوردار از حمايت بي دريغ مردم است که روزانه چند بار پيچيده ترين توطئه هاي کينه توزترين دشمنان خود را با موفقيت خنثي مي کند و خم به ابرو نمي آورد. ضربه اي که آمريکا در منطقه خورده بسيار سنگين است اما ضربه اي که تلاش مي کند به ايران وارد کند از حد بازيچه اي کودکانه فراتر نمي رود. پروژه تهران که شکست خورد، آمريکايي ها بايد منتظر پاسخ آن در پايتخت هاي ديکتاتوري هاي منطقه باشند.
يادداشت نويس روزنامه کيهان فاش کرد: آمريکا با واسطه سازمان جاسوسي انگليس (MI6)، موسوي و کروبي را به انتشار بيانيه تجمع 25بهمن ترغيب کرد که مستندات شفاف آن موجود است.