به گزارش مشرق، ريچارد فراي کوشيد تا در هر
دو دولت اصلاحات و احمدينژاد با استفاده از همه ظرفيتها و اهرمهاي
شبکه گستردهاش در ايران که ۵۰ سال قدمت داشت يک بحران گفتماني ايجاد کند.
براي اين کار تئوريسين مکتب ايراني، با نزديک کردن خود به خاتمي در دولت
اصلاحات و جريان انحرافي در دولت احمدينژاد، توانست گفتمان اصيل انقلاب
اسلامي را با چالش مواجهه کند.
از خاتمي تا احمدينژاد
سال ۸۵ محمد خاتمي با ويزاي ويژه رئيسجمهور آمريکا براي دو هفته به شرق ايالات متحده رفت و عصر دوشنبه ۲۰ شهريور ۱۳۸۵ پس از ديدار با جرج سوروس از رهبران کودتاي مخملي و سيدحسين نصر از رهبران سنتگرايي، راهي تپههاي معروف بيکون هيل نيويورک شد تا در واپسين نقطه توقف خود شام آخر را در منزل زني به نام دکتر الگا ديويدسن صرف کند.
ماموران FBI در طول مسير حضور داشتند و مسيرهاي منتهي به خيابان «ريورز ۸۲» شديدا کنترل ميشد. همه چيز نشان ميداد که شخصيتهاي سرشناسي عازم «ضيافت بلوط سبز» هستند.
خانم ديويدسن شخصيتي پيچيده و ناشناخته است. او از پژوهشگران انستيتوي مطالعاتي جوامع و تمدن اسلامي در دانشگاه بوستون و داراي پيوندهاي نزديکي با بنياد اشرف پهلوي بود. از طريق احسان يارشاطر به هيئت امناي دانشنامه ايرانيکا در دانشگاه کلمبيا راه يافت و در محافل آمريکايي از مدافعان اصلاحطلبان ايراني شناخته ميشد.
ديويدسن همزمان که درباره شاهنامه فردوسي و کوروش پژوهشهاي گستردهاي را انجام ميداد، طرف مشورت وزارت امور خارجه آمريکا براي ارزيابي برنامه سلاحهاي استراتژيک ايران نيز قرار ميگرفت. از سوي ديگر، روابطش با ايرانيان بسيار متنوع و پرشمار بود و با چهرههايي مثل داريوش مهرجويي و سيدحسين نصر که در کميسيونهاي فرهنگي جشن هنر شيراز، پروژه باستانگرايي را پيش ميبردند، تماس داشت.
خاتمي همراه صادق خرازي شام آخر را در آمريکا خورد و ۷۰ ميهمان برجسته در ضيافت بلوط سبز با رئيسجمهور اصلاحات سر يک ميز نشستند اما ديويدسن فقط يک ميهمان ويژه داشت؛ پيرمردي ۸۶ ساله ولي سالم و سرحال که مثل خودش آمريکايي بود. يک زن و مرد با شباهتهاي شگفتانگيز بسيار. خاتمي نيز انتظار اين ملاقات را ميکشيد چون همانطور که انستيتو مطالعات خاورميانه براي واشنگتن در گزارش خود تاييد کرده است، اساسا خاتمي صدور رواديد سفرش به آمريکا را مديون رايزنيهاي موثر چنين چهرههايي با کاخ سفيد بود. اين ميهمان ويژه کسي جز پروفسور ريچارد فراي نبود که کمي بعد از محمد خاتمي وارد خانه الگا ديويدسن شد. تا اين زمان، قدمت تماسهاي فراي با ايران از نيمقرن ميگذشت.
تماسهاي ريچارد فراي با ايران از طريق ايستگاه CIA در لندن از سال ۱۳۳۰ در حال شکلگيري بود. پيش از فراي، استادش پروفسور آرتور پوپ به دعوت حسين علاء نخستوزير وقت براي هدايت فرهنگي و هنري حکومت پهلوي اول از سال ۱۳۰۴ در تهران و شيراز اقامت داشت و بهدليل تئوريپردازي و تبارسازي براي فرهنگ باستاني ـ پادشاهي ايران نفوذ فراواني روي رضاخان يافت. پروفسور پوپ طي ۴۰ سال در پوشش مورخ هنرهاي باستاني ايران و باستانشناس، مافياي انگليسي ـ آمريکايي قاچاق عتيقههاي قيمتي ايران را شکل داد که ريچارد فراي جوان نيز به آن پيوست.
اولين سفر فراي به ايران از مبداء انگليس انجام شد. او در سال ۱۳۳۰ با يک ماشين لندرورز ابتدا از لندن به بغداد آمد و سپس راهي تهران شد. در اين سفر، فراي با سناتور پرويز ناتل خانلري وزير فرهنگ کابينه علم، صادق چوبک و صادق هدايت در کافه لالهزار ملاقات کرد. روابطش با سناتور خانلري بهسرعت گرم شد و کمکها و منابعي را براي انتشار مجله سخن در اختيار او گذاشت، اما ماموريت اصلي فراي ديدار با محمدرضا پهلوي بود که يک سال از ازدواجش با ثريا ميگذشت.
در آن زمان خطر کودتاي حزب توده و اقتدار کمونيستهاي روسي بر ايران از دغدغههاي مهم دولتمردان آمريکا بهشمار ميرفت و مذاکرات فراي با شاه جوان نيز حول اين محور بود.
از خاتمي تا احمدينژاد
سال ۸۵ محمد خاتمي با ويزاي ويژه رئيسجمهور آمريکا براي دو هفته به شرق ايالات متحده رفت و عصر دوشنبه ۲۰ شهريور ۱۳۸۵ پس از ديدار با جرج سوروس از رهبران کودتاي مخملي و سيدحسين نصر از رهبران سنتگرايي، راهي تپههاي معروف بيکون هيل نيويورک شد تا در واپسين نقطه توقف خود شام آخر را در منزل زني به نام دکتر الگا ديويدسن صرف کند.
ماموران FBI در طول مسير حضور داشتند و مسيرهاي منتهي به خيابان «ريورز ۸۲» شديدا کنترل ميشد. همه چيز نشان ميداد که شخصيتهاي سرشناسي عازم «ضيافت بلوط سبز» هستند.
خانم ديويدسن شخصيتي پيچيده و ناشناخته است. او از پژوهشگران انستيتوي مطالعاتي جوامع و تمدن اسلامي در دانشگاه بوستون و داراي پيوندهاي نزديکي با بنياد اشرف پهلوي بود. از طريق احسان يارشاطر به هيئت امناي دانشنامه ايرانيکا در دانشگاه کلمبيا راه يافت و در محافل آمريکايي از مدافعان اصلاحطلبان ايراني شناخته ميشد.
ديويدسن همزمان که درباره شاهنامه فردوسي و کوروش پژوهشهاي گستردهاي را انجام ميداد، طرف مشورت وزارت امور خارجه آمريکا براي ارزيابي برنامه سلاحهاي استراتژيک ايران نيز قرار ميگرفت. از سوي ديگر، روابطش با ايرانيان بسيار متنوع و پرشمار بود و با چهرههايي مثل داريوش مهرجويي و سيدحسين نصر که در کميسيونهاي فرهنگي جشن هنر شيراز، پروژه باستانگرايي را پيش ميبردند، تماس داشت.
خاتمي همراه صادق خرازي شام آخر را در آمريکا خورد و ۷۰ ميهمان برجسته در ضيافت بلوط سبز با رئيسجمهور اصلاحات سر يک ميز نشستند اما ديويدسن فقط يک ميهمان ويژه داشت؛ پيرمردي ۸۶ ساله ولي سالم و سرحال که مثل خودش آمريکايي بود. يک زن و مرد با شباهتهاي شگفتانگيز بسيار. خاتمي نيز انتظار اين ملاقات را ميکشيد چون همانطور که انستيتو مطالعات خاورميانه براي واشنگتن در گزارش خود تاييد کرده است، اساسا خاتمي صدور رواديد سفرش به آمريکا را مديون رايزنيهاي موثر چنين چهرههايي با کاخ سفيد بود. اين ميهمان ويژه کسي جز پروفسور ريچارد فراي نبود که کمي بعد از محمد خاتمي وارد خانه الگا ديويدسن شد. تا اين زمان، قدمت تماسهاي فراي با ايران از نيمقرن ميگذشت.
تماسهاي ريچارد فراي با ايران از طريق ايستگاه CIA در لندن از سال ۱۳۳۰ در حال شکلگيري بود. پيش از فراي، استادش پروفسور آرتور پوپ به دعوت حسين علاء نخستوزير وقت براي هدايت فرهنگي و هنري حکومت پهلوي اول از سال ۱۳۰۴ در تهران و شيراز اقامت داشت و بهدليل تئوريپردازي و تبارسازي براي فرهنگ باستاني ـ پادشاهي ايران نفوذ فراواني روي رضاخان يافت. پروفسور پوپ طي ۴۰ سال در پوشش مورخ هنرهاي باستاني ايران و باستانشناس، مافياي انگليسي ـ آمريکايي قاچاق عتيقههاي قيمتي ايران را شکل داد که ريچارد فراي جوان نيز به آن پيوست.
اولين سفر فراي به ايران از مبداء انگليس انجام شد. او در سال ۱۳۳۰ با يک ماشين لندرورز ابتدا از لندن به بغداد آمد و سپس راهي تهران شد. در اين سفر، فراي با سناتور پرويز ناتل خانلري وزير فرهنگ کابينه علم، صادق چوبک و صادق هدايت در کافه لالهزار ملاقات کرد. روابطش با سناتور خانلري بهسرعت گرم شد و کمکها و منابعي را براي انتشار مجله سخن در اختيار او گذاشت، اما ماموريت اصلي فراي ديدار با محمدرضا پهلوي بود که يک سال از ازدواجش با ثريا ميگذشت.
در آن زمان خطر کودتاي حزب توده و اقتدار کمونيستهاي روسي بر ايران از دغدغههاي مهم دولتمردان آمريکا بهشمار ميرفت و مذاکرات فراي با شاه جوان نيز حول اين محور بود.
معلومات وسيع يک آمريکايي درباره ايران
ميتوانست براي يک دانشمند جذاب باشد اما فراي ميخواست رابطهاش با مرحوم
دهخدا را به کانال ويژهاي براي اثرگذاري روي ديدگاههاي نخستوزير تبديل
کند.
او از رهبران شبکه انگليسي بدامَن در کودتاي آژاکس بود و چندين بار با
دکتر محمد مصدق نخستوزير وقت، درباره خطر روسها ملاقات و رايزني کرد.
مذاکرات فراي و مصدق بهتدريج از علايق و ماموريت اصلي فراي در ايران پرده
برداشت.
فراي در اين دوره کوشيد روابطش را با مشاوران نزديک دکتر مصدق نزديکتر کند. مرحوم علياکبر دهخدا دايرهالمعارفنويس برجسته ايراني يکي از اين افراد بود و فراي گاهي به منزلش ميرفت تا درباره تاريخ ايران و انقلاب مشروطه با هم گپ بزنند. معلومات وسيع يک آمريکايي درباره ايران ميتوانست براي يک دانشمند جذاب باشد اما فراي ميخواست رابطهاش با مرحوم دهخدا را به کانال ويژهاي براي اثرگذاري روي ديدگاههاي نخستوزير تبديل کند.
او تا حدي پيش رفت و در روزهاي بحراني منتهي به کودتاي ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ دهخدا نزد او از احتمال دسيسه انگليسيها براي سرنگوني دولت مصدق ابراز نگراني کرد. راه حل فراي شگفتانگيز بود و بعدها بهنظريه بنيادين او درباره رابطه ايران و غرب تبديل شد. فراي به دهخدا پيشنهاد سازش با انگليس را داد و در دهه ۱۳۶۰ صراحتا از آن دفاع کرد؛ «فکر ميکنم اگر آنها به انگليس امتيازات خوبي ميدادند، خيلي از مصيبتها به سر ايران نميآمد!»
ريچارد فراي و محمد خاتمي شناخت خوبي از يکديگر داشتند. تعامل اين دو از هنگام به قدرت رسيدن اصلاحطلبان در دوم خرداد سال ۱۳۷۶ شتاب بيشتري گرفت و ايدههايش درباره تاريخ، تمدن و فرهنگ ايران باستان يکي از پارادايمهاي غالب در حيطه ايرانشناسي و تحقيقات علوم انساني بهشمار ميرفت، چنانکه سال ۱۳۸۲ رئيسجمهور خاتمي در پيامي به مناسبت بزرگداشت ريچارد فراي در دانشگاه کلمبيا بر اين نفوذ صحه گذاشت. خاتمي هشت سال پيش در اولين سفرش به نيويورک براي سخنراني در مجمع عمومي سازمان ملل، فراي را در بوستون ديد و در سال پاياني رياستش بر دولت اصلاحات با همکاري ايرج افشار يزدي جشن مفصلي براي تجليل از او ترتيب داد. در آن ديدار صادق خرازي رابط و هماهنگکننده ملاقاتهاي رئيسجمهور خاتمي با فراي بود و در آخرين سفر و شام آخر ضيافت بلوط سبز نيز، خرازي اين بار با يک کراوات مشکي کنار دست ديويدسن، فراي و خاتمي نشست.
با به قدرت رسيدن احمدينژاد در انتخابات رياستجمهوري رابطه ريچارد فراي با دولت نهم بد نبود و پس از رياستجمهوري خاتمي، رفت و آمدهايش به تهران، شيراز و اصفهان ادامه يافت. او خرداد سال ۱۳۸۴ در اوج رقابتهاي انتخابات رياستجمهوري به ايران آمد و شش ماه پس از آغاز بهکار دولت نهم در نوزدهمين جشنواره خوارزمي از وي تجليل شد.
در همين سفر ديدار مفصل ديگري با محمد خاتمي و غلامرضا اعواني رئيس پيشين انجمن حکمت و فلسفه داشت ولي عليرغم کهولت سن آماده حضور فعالتر در پشت صحنه سياسي ايران ميشد؛ چه اينکه فراي مانند هوشنگ امير احمدي عضو بلندپايه «گروه تماس نيوجرسي» معروف به شوراي آمريکاـ ايران بود و بهواسطه اسفنديار رحيم مشايي کانال ارتباطي مطمئني را در دفتر رئيسجمهور جديد ايجاد کرد. گرچه در مقايسه با روابط گرم اين گروه تماس با اصلاحطلبان، هنوز سطح تعاملشان با محمود احمدينژاد چندان جدي بهنظر نميرسيد.
ماجراي ارتباط فراي با جريان انحرافي دولت نهم از دومين همايش ايرانيان مقيم خارج کشور در مرداد سال ۱۳۸۹ علني شد. در آن سال محمد شريف ملکزاده، دبير وقت شوراي عالي رسيدگي به امور ايرانيان خارج از کشور، از اسفنديار رحيممشايي جانشين رئيسجمهور در اين شورا دعوت کرد بهعنوان سخنران اختتاميه به جايگاه بيايد. مشايي در سخنان خود، به کار بردن کلمه ايران را يک ذکر مذهبي دانست و گفت: «من اصرار دارم بر مکتب ايران. بعضيها ممکن است بر من خرده بگيرند که تو چرا نميگويي مکتب اسلام؟ از مکتب اسلام دريافتهاي متنوعي وجود دارد... دريافت ناب از حقيقت ايمان و حقيقت توحيد و حقيقت اسلام، مکتب ايران است. بايد از اين پس ما مکتب ايران را به دنيا معرفي کنيم».
همايش ايرانيان خارج از کشور، يک مدعو آمريکايي به نام پروفسور ريچارد فراي داشت که سعي ميکرد با زبان دست و پا شکسته فارسي، از ارادت خود به فرهنگ ايران سخن بگويد. اين محقق آمريکايي در پايان سخنراني خود از درخواستش براي دفن در کنار زايندهرود - همچون پروفسور پوپ ـ سخن گفت. درخواستي که بلافاصله توسط رئيسجمهور و با اهداي يک خانه سنتي در اصفهان پاسخ داده شد. او يکي از مبدعان مکتب ايراني است که گفته ميشود مشايي بهشدت تحت تاثير کتابهايش قرار دارد.
او در کتابهايش سعي در اثبات اين مطلب دارد که خصلت ايرانيان محافظهکاري است و آنان فرهنگهاي مختلف را ابتدا با سنت کهن خود سازگار ميکنند و سپس ميپذيرند. براي مثال وي معتقد است: «ايرانيان در حقيقت اسلام را نپذيرفتند بلکه با روحيه محافظه کاري خود و پس از حمله اعراب، اسلام را ايراني کردند و با اين ايراني ساختن، دين و تمدني جهاني پديد آوردند که به خويها، اعتقادات و آيينهاي عربي باديه ربط نداشت؛ تمدني که با حمله ترکان دچار انحطاط شد و با شاهاسماعيل موسس سلسله صفويان دوباره نضج گرفت».
کتاب فراي از منابع اصلي مليگراها و روشنفکران متاخر ايراني است که سعي در کمرنگ کردن اسلام در تاريخ ايران دارند و اسلام را بهعنوان سدي در برابر ظهور شکوه مجدد ايران قلمداد ميکنند. براي مثال سيدجواد طباطبايي در کتاب «زوال انديشه سياسي در ايران» از مدعيات ريچارد فراي بارها وام گرفته و از ايراني کردن اسلام توسط ايرانيان سخن گفته است.
ريچارد فراي برخلاف آنچه مشايي و يارانش بيان ميکنند، يک محقق دانشگاهي بيطرف نيست. يکي از اقدامهاي انجامشده توسط وي، تجارت کتابهاي خطي است و در اين زمينه، ناراستيهايي نيز از او سرزده. براي مثال، از وي مقالاتي منتشر شده که به نسخه خطي منحصر به فردي از قابوسنامه اشاره ميکند که توسط يکي از نزديکانش در ايران نگهداري ميشود.
وزارت اطلاعات در سال ۱۳۷۶ کتابي در ۳۷۵ صفحه با عنوان «هويت» منتشر کرد که در صفحه ۱۳۱ آن که توسط انتشارات حيان به چاپ رسيده، درباره ريچارد فراي آمده است: «ريچارد فراي چندي پيش به دعوت و تلاش برخي روشنفکران داخلي به ايران سفر کرد و در طول اقامت خود در تهران، با استفاده از برخي عناصر ناآگاه اقدام به جمعآوري گسترده اطلاعات محرمانه کرد».
فراي در سالهاي ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۴ ميلادي مامور اداره خدمات استراتژيک آمريکا بود و در راهاندازي اين اداره سفرهاي زيادي به کشورهاي آسيايي کرد.
فراي اندکي بعد از دريافت خانه ويلايي در اصفهان، در مصاحبه با آسيه نامدار، خبرنگار سيانان قدرناشناسي خود در قبال هديه دولت ايران را نشان داد و گفت: «مردم خوب و مردم بد در همه جاي جهان وجود دارند و حکومت مذهبي در ايران نيز از بين ميرود و همه چيز تغيير ميکند. اين آمد و شد حکومتها در گذشته نيز بارها وجود داشته است».
فراي که پس از اين مصاحبه، خانه خود در اصفهان را در معرض پسگرفتن ميديد، در نامهاي به مسئولان دولت ايران نوشت: «من قلبا خود را يک ايراني ميپندارم و آرزوي من اين بوده است که پيکر خود را در ايران اسلامي به خاک بسپارم. جايي که اسلام واقعي به همه عالم گسترش پيدا کرده تا به خواست خداوند اين درخواست من سبب موافقت آقاي احمدينژاد قرار گرفت. اخيرا نقل قولهايي به نقل از من در برخي از رسانههاي ايران منتشر شده است که هيچ نزديکياي به تفکرات و باورهاي من بهعنوان عاشق ايران ندارد».
وي در ادامه اين نامه کاسبکارانه خود آورده است: «چنانچه بارها در کتابها و سخنرانيهاي خود اعلام کردهام، معتقدم که فرهنگ و جامعه ايراني خدمات ارزندهاي در جهت گسترش اسلام واقعي به سراسر عالم داشته است. ضمن احترام به ساير ملتها و جوامع اسلامي، ايران را منشاء پرورش و گسترش دين مبين اسلام ميدانم و همچنين اعتقاد دارم که دين اسلام دين جامع و کاملي در راستاي رسيدن بشر به سعادت بشري است».
تيم مطبوعاتي حامي مشايي بعدها کوشيدند کمتوجهي او به مکتب اسلامي و تاکيد بر مکتب ايراني را به نوعي توجيه کنند. اين کار را احمدينژاد با سخنان حمايتآميز خود کليد زد. او گفت: «به ما ميگويند چرا ميگوييد ايران! پس چه بگوييم؟ حق اظهارنظر نداريم! اگر بقيه بگويند مکتب خراسان، مکتب ري، مکتب عراق، مکتب اصفهان، مکتب يونان اشکالي ندارد».
وي خطاب به نمايندگان مجلس گفت: «من بايد به حکم وظيفه و سوگندي که خوردهام، از آزادي بيان دفاع کنم. البته شما هم بايد همين کار را بکنيد. چرا براي اعلام نظر اين همه جار و جنجال شده؟ ميگويند چرا گفتهايد ايران! اگر نگوييم ايران پس چه بگوييم؟ بگوييم انگليس، آمريکا؟ ما ايراني هستيم. با صداي بلند ميگويم تا در تاريخ ثبت شود که ايران و تاريخ، فرهنگ، عظمت و ملت آن را دوست دارم و به آن افتخار ميکنم. دوست داشتن ايران عين انقلابي بودن و حزباللهي بودن است».
ريچارد فراي کوشيد در هر دو دولت اصلاحات و احمدينژاد، با استفاده از همه ظرفيتها و اهرمهاي شبکه گستردهاش در ايران که ۵۰ سال قدمت داشتـ يک بحران گفتماني ايجاد کند. براي اين کار فراي و اميراحمدي در دولت هاشمي رفسنجاني با استفاده از روابطشان با دولتمردان حزب کارگزاران، يک پروژه جمعآوري اطلاعات را پيش بردند اما با هوشياري وزارت اطلاعات اين پروژه کشف شد و حتي اسناد آن در برنامه تلويزيوني هويت به روي آنتن رفت.
تئوريسين مکتب ايراني از بهمن سال ۱۳۸۴ توانست با حلقه انحرافي ارتباطات نزديکي برقرار کند اما مکاتبات او با شخص رئيسجمهور از شهريور سال ۱۳۸۶ آغاز شد و احمدينژاد در انتهاي پاسخ به نامه فراي دعا کرد موانع ارتباط با آمريکا برداشته شود! در زمستان سال ۱۳۸۶ ريچارد فراي موفق شد احمدينژاد را ملاقات کند و از رهگذر اين تماسها، مرداد سال ۱۳۸۹ مکتب ايراني از سوي اسفنديار رحيم مشايي بهعنوان ايدئولوژي رسمي دولت معرفي شد. در واقع شبکه جاسوسي آکادميک انگليس و آمريکا که از رهگذر سياستهاي دولت هاشمي در ايران رشد کردند توانستند به کمک حلقه انحرافي، گفتمان اصيل رئيسجمهور را تغيير دهند.
منبع: پنجره
فراي در اين دوره کوشيد روابطش را با مشاوران نزديک دکتر مصدق نزديکتر کند. مرحوم علياکبر دهخدا دايرهالمعارفنويس برجسته ايراني يکي از اين افراد بود و فراي گاهي به منزلش ميرفت تا درباره تاريخ ايران و انقلاب مشروطه با هم گپ بزنند. معلومات وسيع يک آمريکايي درباره ايران ميتوانست براي يک دانشمند جذاب باشد اما فراي ميخواست رابطهاش با مرحوم دهخدا را به کانال ويژهاي براي اثرگذاري روي ديدگاههاي نخستوزير تبديل کند.
او تا حدي پيش رفت و در روزهاي بحراني منتهي به کودتاي ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ دهخدا نزد او از احتمال دسيسه انگليسيها براي سرنگوني دولت مصدق ابراز نگراني کرد. راه حل فراي شگفتانگيز بود و بعدها بهنظريه بنيادين او درباره رابطه ايران و غرب تبديل شد. فراي به دهخدا پيشنهاد سازش با انگليس را داد و در دهه ۱۳۶۰ صراحتا از آن دفاع کرد؛ «فکر ميکنم اگر آنها به انگليس امتيازات خوبي ميدادند، خيلي از مصيبتها به سر ايران نميآمد!»
ريچارد فراي و محمد خاتمي شناخت خوبي از يکديگر داشتند. تعامل اين دو از هنگام به قدرت رسيدن اصلاحطلبان در دوم خرداد سال ۱۳۷۶ شتاب بيشتري گرفت و ايدههايش درباره تاريخ، تمدن و فرهنگ ايران باستان يکي از پارادايمهاي غالب در حيطه ايرانشناسي و تحقيقات علوم انساني بهشمار ميرفت، چنانکه سال ۱۳۸۲ رئيسجمهور خاتمي در پيامي به مناسبت بزرگداشت ريچارد فراي در دانشگاه کلمبيا بر اين نفوذ صحه گذاشت. خاتمي هشت سال پيش در اولين سفرش به نيويورک براي سخنراني در مجمع عمومي سازمان ملل، فراي را در بوستون ديد و در سال پاياني رياستش بر دولت اصلاحات با همکاري ايرج افشار يزدي جشن مفصلي براي تجليل از او ترتيب داد. در آن ديدار صادق خرازي رابط و هماهنگکننده ملاقاتهاي رئيسجمهور خاتمي با فراي بود و در آخرين سفر و شام آخر ضيافت بلوط سبز نيز، خرازي اين بار با يک کراوات مشکي کنار دست ديويدسن، فراي و خاتمي نشست.
با به قدرت رسيدن احمدينژاد در انتخابات رياستجمهوري رابطه ريچارد فراي با دولت نهم بد نبود و پس از رياستجمهوري خاتمي، رفت و آمدهايش به تهران، شيراز و اصفهان ادامه يافت. او خرداد سال ۱۳۸۴ در اوج رقابتهاي انتخابات رياستجمهوري به ايران آمد و شش ماه پس از آغاز بهکار دولت نهم در نوزدهمين جشنواره خوارزمي از وي تجليل شد.
در همين سفر ديدار مفصل ديگري با محمد خاتمي و غلامرضا اعواني رئيس پيشين انجمن حکمت و فلسفه داشت ولي عليرغم کهولت سن آماده حضور فعالتر در پشت صحنه سياسي ايران ميشد؛ چه اينکه فراي مانند هوشنگ امير احمدي عضو بلندپايه «گروه تماس نيوجرسي» معروف به شوراي آمريکاـ ايران بود و بهواسطه اسفنديار رحيم مشايي کانال ارتباطي مطمئني را در دفتر رئيسجمهور جديد ايجاد کرد. گرچه در مقايسه با روابط گرم اين گروه تماس با اصلاحطلبان، هنوز سطح تعاملشان با محمود احمدينژاد چندان جدي بهنظر نميرسيد.
ماجراي ارتباط فراي با جريان انحرافي دولت نهم از دومين همايش ايرانيان مقيم خارج کشور در مرداد سال ۱۳۸۹ علني شد. در آن سال محمد شريف ملکزاده، دبير وقت شوراي عالي رسيدگي به امور ايرانيان خارج از کشور، از اسفنديار رحيممشايي جانشين رئيسجمهور در اين شورا دعوت کرد بهعنوان سخنران اختتاميه به جايگاه بيايد. مشايي در سخنان خود، به کار بردن کلمه ايران را يک ذکر مذهبي دانست و گفت: «من اصرار دارم بر مکتب ايران. بعضيها ممکن است بر من خرده بگيرند که تو چرا نميگويي مکتب اسلام؟ از مکتب اسلام دريافتهاي متنوعي وجود دارد... دريافت ناب از حقيقت ايمان و حقيقت توحيد و حقيقت اسلام، مکتب ايران است. بايد از اين پس ما مکتب ايران را به دنيا معرفي کنيم».
همايش ايرانيان خارج از کشور، يک مدعو آمريکايي به نام پروفسور ريچارد فراي داشت که سعي ميکرد با زبان دست و پا شکسته فارسي، از ارادت خود به فرهنگ ايران سخن بگويد. اين محقق آمريکايي در پايان سخنراني خود از درخواستش براي دفن در کنار زايندهرود - همچون پروفسور پوپ ـ سخن گفت. درخواستي که بلافاصله توسط رئيسجمهور و با اهداي يک خانه سنتي در اصفهان پاسخ داده شد. او يکي از مبدعان مکتب ايراني است که گفته ميشود مشايي بهشدت تحت تاثير کتابهايش قرار دارد.
او در کتابهايش سعي در اثبات اين مطلب دارد که خصلت ايرانيان محافظهکاري است و آنان فرهنگهاي مختلف را ابتدا با سنت کهن خود سازگار ميکنند و سپس ميپذيرند. براي مثال وي معتقد است: «ايرانيان در حقيقت اسلام را نپذيرفتند بلکه با روحيه محافظه کاري خود و پس از حمله اعراب، اسلام را ايراني کردند و با اين ايراني ساختن، دين و تمدني جهاني پديد آوردند که به خويها، اعتقادات و آيينهاي عربي باديه ربط نداشت؛ تمدني که با حمله ترکان دچار انحطاط شد و با شاهاسماعيل موسس سلسله صفويان دوباره نضج گرفت».
کتاب فراي از منابع اصلي مليگراها و روشنفکران متاخر ايراني است که سعي در کمرنگ کردن اسلام در تاريخ ايران دارند و اسلام را بهعنوان سدي در برابر ظهور شکوه مجدد ايران قلمداد ميکنند. براي مثال سيدجواد طباطبايي در کتاب «زوال انديشه سياسي در ايران» از مدعيات ريچارد فراي بارها وام گرفته و از ايراني کردن اسلام توسط ايرانيان سخن گفته است.
ريچارد فراي برخلاف آنچه مشايي و يارانش بيان ميکنند، يک محقق دانشگاهي بيطرف نيست. يکي از اقدامهاي انجامشده توسط وي، تجارت کتابهاي خطي است و در اين زمينه، ناراستيهايي نيز از او سرزده. براي مثال، از وي مقالاتي منتشر شده که به نسخه خطي منحصر به فردي از قابوسنامه اشاره ميکند که توسط يکي از نزديکانش در ايران نگهداري ميشود.
وزارت اطلاعات در سال ۱۳۷۶ کتابي در ۳۷۵ صفحه با عنوان «هويت» منتشر کرد که در صفحه ۱۳۱ آن که توسط انتشارات حيان به چاپ رسيده، درباره ريچارد فراي آمده است: «ريچارد فراي چندي پيش به دعوت و تلاش برخي روشنفکران داخلي به ايران سفر کرد و در طول اقامت خود در تهران، با استفاده از برخي عناصر ناآگاه اقدام به جمعآوري گسترده اطلاعات محرمانه کرد».
فراي در سالهاي ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۴ ميلادي مامور اداره خدمات استراتژيک آمريکا بود و در راهاندازي اين اداره سفرهاي زيادي به کشورهاي آسيايي کرد.
فراي اندکي بعد از دريافت خانه ويلايي در اصفهان، در مصاحبه با آسيه نامدار، خبرنگار سيانان قدرناشناسي خود در قبال هديه دولت ايران را نشان داد و گفت: «مردم خوب و مردم بد در همه جاي جهان وجود دارند و حکومت مذهبي در ايران نيز از بين ميرود و همه چيز تغيير ميکند. اين آمد و شد حکومتها در گذشته نيز بارها وجود داشته است».
فراي که پس از اين مصاحبه، خانه خود در اصفهان را در معرض پسگرفتن ميديد، در نامهاي به مسئولان دولت ايران نوشت: «من قلبا خود را يک ايراني ميپندارم و آرزوي من اين بوده است که پيکر خود را در ايران اسلامي به خاک بسپارم. جايي که اسلام واقعي به همه عالم گسترش پيدا کرده تا به خواست خداوند اين درخواست من سبب موافقت آقاي احمدينژاد قرار گرفت. اخيرا نقل قولهايي به نقل از من در برخي از رسانههاي ايران منتشر شده است که هيچ نزديکياي به تفکرات و باورهاي من بهعنوان عاشق ايران ندارد».
وي در ادامه اين نامه کاسبکارانه خود آورده است: «چنانچه بارها در کتابها و سخنرانيهاي خود اعلام کردهام، معتقدم که فرهنگ و جامعه ايراني خدمات ارزندهاي در جهت گسترش اسلام واقعي به سراسر عالم داشته است. ضمن احترام به ساير ملتها و جوامع اسلامي، ايران را منشاء پرورش و گسترش دين مبين اسلام ميدانم و همچنين اعتقاد دارم که دين اسلام دين جامع و کاملي در راستاي رسيدن بشر به سعادت بشري است».
تيم مطبوعاتي حامي مشايي بعدها کوشيدند کمتوجهي او به مکتب اسلامي و تاکيد بر مکتب ايراني را به نوعي توجيه کنند. اين کار را احمدينژاد با سخنان حمايتآميز خود کليد زد. او گفت: «به ما ميگويند چرا ميگوييد ايران! پس چه بگوييم؟ حق اظهارنظر نداريم! اگر بقيه بگويند مکتب خراسان، مکتب ري، مکتب عراق، مکتب اصفهان، مکتب يونان اشکالي ندارد».
وي خطاب به نمايندگان مجلس گفت: «من بايد به حکم وظيفه و سوگندي که خوردهام، از آزادي بيان دفاع کنم. البته شما هم بايد همين کار را بکنيد. چرا براي اعلام نظر اين همه جار و جنجال شده؟ ميگويند چرا گفتهايد ايران! اگر نگوييم ايران پس چه بگوييم؟ بگوييم انگليس، آمريکا؟ ما ايراني هستيم. با صداي بلند ميگويم تا در تاريخ ثبت شود که ايران و تاريخ، فرهنگ، عظمت و ملت آن را دوست دارم و به آن افتخار ميکنم. دوست داشتن ايران عين انقلابي بودن و حزباللهي بودن است».
ريچارد فراي کوشيد در هر دو دولت اصلاحات و احمدينژاد، با استفاده از همه ظرفيتها و اهرمهاي شبکه گستردهاش در ايران که ۵۰ سال قدمت داشتـ يک بحران گفتماني ايجاد کند. براي اين کار فراي و اميراحمدي در دولت هاشمي رفسنجاني با استفاده از روابطشان با دولتمردان حزب کارگزاران، يک پروژه جمعآوري اطلاعات را پيش بردند اما با هوشياري وزارت اطلاعات اين پروژه کشف شد و حتي اسناد آن در برنامه تلويزيوني هويت به روي آنتن رفت.
تئوريسين مکتب ايراني از بهمن سال ۱۳۸۴ توانست با حلقه انحرافي ارتباطات نزديکي برقرار کند اما مکاتبات او با شخص رئيسجمهور از شهريور سال ۱۳۸۶ آغاز شد و احمدينژاد در انتهاي پاسخ به نامه فراي دعا کرد موانع ارتباط با آمريکا برداشته شود! در زمستان سال ۱۳۸۶ ريچارد فراي موفق شد احمدينژاد را ملاقات کند و از رهگذر اين تماسها، مرداد سال ۱۳۸۹ مکتب ايراني از سوي اسفنديار رحيم مشايي بهعنوان ايدئولوژي رسمي دولت معرفي شد. در واقع شبکه جاسوسي آکادميک انگليس و آمريکا که از رهگذر سياستهاي دولت هاشمي در ايران رشد کردند توانستند به کمک حلقه انحرافي، گفتمان اصيل رئيسجمهور را تغيير دهند.
منبع: پنجره