گروه فرهنگی مشرق - علي بن ابي طالب (ع) پس از مدتی که از شهادت بانوی دو عال صدیقه کبری(س) گذشت، قصد ازدواج کرد و به برادر خويش، عقيل بن ابي طالب كه در علم «اَنساب» معروف بود و ذهن و سينه اش گنجينه اي از اسرار خاندان گوناگون عرب بود، فرمود: «زني را براي من اختيار كن كه از نسل دليرمردان عرب باشد تا با او ازدواج كنم و او برايم پسری شجاع و سواركار به دنيا آورد». و عقيل در پاسخ برادر گفت: «با ام البنين كلابيه ازدواج كن زيرا در عرب شجاعتر از پدران و خاندان وی نيست». فاطمه كلابيه معروف به ام البنین در خاندان بااصالت و شجاع پرورش یافت، «حزام بن خالد بن ربيعة بن وحيد بن كعب بن عامر بن كلاب» پدر ام البنين است مردي شجاع و دلير و راستگو كه از صفات ويژه او اكرام به ميهمان و منطق قوي اوست. تاريخ ويژگيهاي اين مرد بزرگ را به مناسبتهاي گوناگون چون جريان خواستگاري ام البنين و ازدواج حضرت امام علی (ع) ذكر مي كند.
مادر بزرگوار ام البنين، «ثمامه (يا ليلي) دختر سهيل بن عامر بن جعفر بن كلاب» است كه در تربيت فرزندان كوشا بوده و تاريخ از وي چهره درخشاني را به تصوير كشيده است. بينش عميق، دوستي با فرزندان در كنار وظيفه مهم مادري و چونان معلمي دلسوز آموختن باورهاي اعتقادي و مسايل مربوط به همسرداري و آداب معاشرت با ديگران از جمله ويژگيهاي خاص اين بانو است.
فاطمه كلابيه بنا به نقل تاريخ دومين يا سومين همسر علي بن ابي طالب (ع) بوده است. آنچه در زندگي مشترك اين دو بزرگوار مطرح است حس وفاداري به يكديگر و احترام متقابل مي باشد. وقتي عقيل به خواستگاري ام البنين برای مولايش علي بن ابي طالب(ع) آمد با حرام بن حالد، پدر او در اين باره صحبت كرد و «حرام» با كمال صداقت و راستگويي گفت: «شايسته اميرالمؤمنين يك زن باديه نشين با فرهنگ ابتدايي باديه نشينان نيست. او با يك زن كه فرهنگ بالاتري دارد بايد ازدواج كند و اين دو فرهنگ با هم فرق دارند».
عقيل پس از شنيدن سخنان وي گفت: اميرالمؤمنين از آنچه تو مي گويي خبر دارد و با اين اوصاف ميل به ازدواج با او دارد. پدر ام البنين از عقيل مهلت خواست تا از مادر دختر، ثمامه بنت سهيل، و خودِ دختر سؤال كند و به او گفت: «زنان بيشتر از روحيات و حالات دخترانشان آگاه هستند و مصلحت آنها را بيشتر مي دانند».
وقتي پدر ام البنين به نزد همسر و دخترش برگشت ديد همسرش گیسوان ام البنين را شانه مي زند و او از خوابي كه شب گذشته ديده بود براي مادر سخن مي گفت: «مادر خواب ديدم كه در باغ سرسبز و پردرختي نشسته ام. نهرهاي روان و ميوه هاي فراوان در آن جا وجود داشت. ماه و ستارگان مي درخشيدند و من به آن ها چشم دوخته بودم و درباره عظمت آفرينش و مخلوقات خدا فكر مي كردم. در مورد آسمان كه بدون ستون بالا قرار گرفته است و همچنين روشني ماه و ستارگان... در اين افكار غرق بودم كه ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نوري از آن ساطع مي شد كه چشمها را خيره مي كرد. در حال تعجب و تحير بودم كه سه ستاره نوراني ديگر هم در دامنم ديدم. نور آنها نيز مرا مبهوت كرده بود. هنوز در حيرت و تعجب بودم كه هاتفي ندا داد و مرا با اسم خطاب كرد من صدايش را مي شنيدم ولي او را نمي ديدم گفت: فاطمه مژده باد تو را به سيادت و نورانيت. به ماه نوراني و سه ستاره درخشان پدرشان سيد و سرور همه انسانهاست بعد از پيامبر گرامي و اين گونه در خبر آمده است. پس از خواب بيدار شدم در حالي كه مي ترسيدم. مادرم! تأويل رؤياي من چيست؟!».
مادر به دخترك فهيمه و عاقله خود گفت: «دخترم رؤياي تو صادقه است اي دختركم بزودي تو با مرد جليل القدري كه مجد و عظمت فراواني دارد ازدواج مي كني. مردي كه مورد اطاعت امت خود است. از او صاحب 4 فرزند مي شوي كه اولين آنها مثل ماه چهره اش درخشان است و سه تاي ديگر چونان ستارگانند». پس از صحبتهاي دوستانه و صميمانه مادر و دختر، حزام بن خالد وارد اتاق شد و از آنها در مورد پذيرش علي علیه السلام سؤال كرد و گفت: آيا دخترمان را شايسته همسري اميرالمؤمنين علیه السلام مي داني؟ بدان كه خانه او خانه وحي و نبوت و خانه علم و حكمت و آداب است اگر او را (دخترت را) اهل و لايق اين خانه مي داني ـ كه خادمه اين خانه باشد ـ قبول كنيم و اگر اهليت در او نمي بيني پس نه؟
همسر او كه قلبي مالامال از عشق به امامت داشت گفت: اي «حزام» به خدا سوگند من او را خوب تربيت كردم و از خداي متعال و قدير خواستارم كه او واقعا سعادتمند شود و صالح باشد براي خدمت به آقا و مولايم اميرالمؤمنين(ع) پس او را به علي بن ابيطالب، مولايم تزويج كن.
در هنگام شهادت امیرالمؤمنین علي بن ابيطالب (ع) فرزند بزرگ ام البنين، عباس بن علي، كمتر از 15 سال سن داشت و همراه با برادرانش كه كوچكتر از وي بودند، در دوران كودكي پدر بزرگوار خويش را از دست داده و غبار يتيمي بر سيمايشان نشسته بود.اين زن فداكار و ايثارگر جواني و نيروي خويش را صرف تربيت و حفظ فرزندان خانه ولايت نموده و چونان گذشته خود را وقف فرزندان حضرت فاطمه زهرا (س) نيز مي كرد و بسان مادري مهربان و دلسوز در خدمت آنها بود. وفاداري ام البنين به همسر بزرگوار خويش به حدي است كه پس از شهادت حضرت علي (ع) با آنكه جوان بوده و از زيبايي ويژه نيز برخوردار مي باشد تا پايان عمر ازدواج نكرده و همسر ديگري را اختيار نمي كند.
گویی نگاه نافذ حضرت امیرالمؤمنین(ع) در انتخاب «فاطمه کلابیه» از مرز زمانها عبور كرده و كربلا را با همه سختيهايش مي بيند و براي ياري امام حسين (ع) از همان زمان در پي مادری شجاع از خاندان شجاع و دلير است تا فرزندی چونان عباس، پدر فضيلتها به دنيا آورد و او ياریگر حسين در كربلا باشد.
علاقه ام البنين به اهل بيت (ع) و بصيرت ديني او به امامت به قدری بود كه درباره او مي نويسند که به امام علی(ع) عرض کرد که مولای من! دیگر مرا فاطمه مخوانید که با هر بار بردن نام آن علیا مخدره، کودکان به یاد آن مادر گرامی شان اندوهگین می شوند و در روز اولی که به خدمت زینب ٦ ساله رفت، به او گفت که به خدمت خانه و شما آمده ام! کدبانوی خانه شمائید خانمم! و اینگونه زندگی آغاز شد تا آن زمان که خدا به او و علی(ع) قمر بنی هاشم را عطا فرمود و آن زمان بود که «عباس» اش را در آغوش گرفت و دور کودکان زهرا(س) می گشت و می گفت: عباس من به فدایتان! آرام آرام می گفت و می گریست. به فدای تو حسن جان! به فدای تو زینب جان. به فدای تو ام کلثوم و به فدای تو حسین فاطمه... من کنیز این خانه ام و شمایان اربابان فضل و کمال!
براي عظمت و معرفت و بصيرت ام البنين كافي است كه او هرگاه بر امیرالمؤمنین(ع) وارد مي شد و حسنين مريض بودند با ملاطفت و مهرباني با آنها صحبت مي كرد و از صميم قلب با آنها برخورد مي كرد چونان مادري مهربان و دلسوز .او همسرش را تنها همسر نمي دانست كه قبل از همسر او را امام و «ولي» خويش مي داند و همچنين به حسنين، به جهت عشق به امامت و ولايت و به خاطر اتصال آنها با ولي خويش اين چنين محبت و ارادت نشان مي دهد.
يكي ديگر از مظاهر علاقه این بانوی بزرگوار به اهل بیت پیامبر(ع) آن است که وقتی بشیر خبر واقعه کربلا را به اهل مدینه داد، این بانو خطاب به بشیر پرسید: از حسين (ع) مرا خبر بده. بشير مي گويد: عباس را كشتند. ام البنين بازمي گويد: از حسين (ع) مرا خبر بده و به همين ترتيب خبر شهادت هر چهار فرزند بزرگوارش را به او مي دهد.
ام البنين با صبر و بصيرتي بي نظير مي گويد: «يا بشير اخبرني عن ابي عبداللّه الحسين علیه السلام. اولادي و من تحت الخضراء كلهم فداءٌ لابي عبداللّه الحسين (ع)؛ اي بشير خبر از (امام من) ابا عبداللّه الحسين بده فرزندان من و همه آن چه زير اين آسمان مينايي است فداي ابا عبدالله علیه السلام باد». و آنگاه كه بشير خبر شهادت مولا و امام او، حسين بن علي (ع) را مي دهد آهي كشيده و با دنيايي از غم و اندوه مي گويد: آه كه بندهاي(رگهاي) قلبم را پارهپاره كردي.
از ويژگيهاي بسيار مهم ام البنين توجه به زمان و مسايل مربوط به آن است. وي پس از واقعه عاشورا از مرثيه خواني و نوحه سرايي استفاده كرده تا نداي مظلوميت كربلائيان را به گوش نسلهاي آينده برساند. ام البنين براي عزاداري هر روز به همراه عبيدالله (فرزند عباس بن علي (ع)) به بقيع مي رفت و نوحه مي خواند و گريه مي كرد و اين اشعار را مي خواند: «علي جماهير النَقَد يا مَنْ رأي العبّاسَ كَرَّ × كُلّ ليثٍ ذي لَبَد و وَراه من اَبناء حيدرِ».
اي آن كه عباس را ديدي در حالي كه بر گروه ضعيفان حمله مي كرد و دنبال او از فرزندان حيدر(علي علیه السلام) جنگاوراني بودند كه هر يك داراي يال و كوپالي بودند. و آنگاه كه در عزاي فرزندان شجاع و دلير خود مي گريست مي گفت: «ديگر مرا ام البنين مخوانيد زيرا كه به ياد شيران بيشه مي اندازد (اين نام) مرا. من پسراني داشتم كه به نام آنها مرا ام البنين مي خواندند اما ديگر فرزندي(پسري) ندارم».
ام البنين با اين اشعار هم حماسه كربلا و شجاعت پسران خود و مظلوميت حق را به مردم زمان خود و آيندگان معرفي مي كرد و هم تاريخ كربلا را واگويه مي كرد و در قالب عزاداري و مرثيه سرايي نوعي اعتراض به حكومت وقت مي كرد و مردم كه اطراف او اجتماع مي كردند نسبت به عمال بني اميه متنفر و منزجر مي شدند.
ام البنين (س) از زنان با فضيلت و عارف به حق اهل بيت (ع) بود. وى محبتى خالصانه به آنان داشت و خود را وقف دوستى آنان كرده بود. آنان نيز براى او جايگاهى والا و موقعيتى ارزنده قائل بودند. زينب كبرى (س) پس از رسيدن به مدينه به محضرش شتافت و شهادت چهار فرزندش را تسليت گفت. چنانكه در اعياد نيز، براى اداى احترام، به محضرش مشرف مى شد. رفتن نواده رسول گرامى اسلام (ص)، شريك نهضت حسينى و قلب طپنده قيام امام حسين (ع) يعنى زينب كبرى (س)، نزد ام البنين (س) و تسليت گفتن شهادت فرزندان برومندش، نشان دهنده منزلت والاى ام البنين (س) نزد اهل بيت (ع) است. بنا بر قول مشهور، این بانوی بزرگوار در ۱۳ جمادی الثانی سال ۶۴ ق وفات یافت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد . نسل ام البنین(س) از فرزند حضرت عباس(عبیدالله) گسترش یافت. نوادگان عباس که اکثر آنان درعربستان، عراق، مصر، اردن، ایران و ترکمنستان پراکنده می باشند، در علم و ادب، شعر و حدیث سرآمد عصر خویش بودند؛ از جمله ابوعلی حمزه بن قاسم بن علی بن حمزه بن حسن بن عبیدا… بن عباس از محدثان مورد اعتماد شیعه و صاحب کتاب «التوحید»، «الزیاره» و «المناسک» می باشد که مزار او در «حله» معروف است و مردم آنجا را زیارت می کنند.
************
ای بــه بنیــن تــو درود همـه
فاطمـه یا فاطمـه یا فاطمـه
بــاغ گــل یــاس سـلام علیک
مـــادر عبــاس ســلام عـلیک
ای همه از خود سفرت تاحسین
اذن دخـول حــرمت یاحسین
سایـــهنشین حـــرم آفتــاب
غــرق شــده در کــرم آفتاب
فـــاطمه دوم حیــدر شــدی
مادر یک ماه و سه اختر شدی
طوبـی، طوبـی لک زیـن احترام
دختـر زهـرا بـه تو گوید سلام
قـدر تـو گـوی شرف از ناس برد
ارث ادب را ز تــو عبــاس بــرد
جز تو کـه بـر شیـرخدا شیـر زاد؟
جز تو کـه بـر شیـر علی شیر داد
جز تو که در کرب و بلای حسین
چـار پسـر کــرده فـدای حسین
چـار پســر دادی و زیــن افتخــار
شــد حــرم چــار امــامت مــزار
پــاسخ آن وفــا و احســاس تــو
فاطمــه شــد مــادر عبـاس تــو
چـار پسـر داشتـی ای جـان پاک
رفـت غریبانــه تنـت زیـر خـاک
لیـک جوانــان عــرب ره سپـــر
در پـی تابـوت تــو همچـون پسر
بــر لبشـان نالـه یا فاطمه
اشـک فشاندنـد بــرایت همـه
دیــده اوتـاد بــرایت گـریست
سیــدسجّاد بــرایت گــریست
نیست عجب اینکه به ترفیع تو
فاطمـه آیــد پــی تشییـع تو
بـه غیـرت و وفا و احساس تو
بـه خـون پیشانـی عبـاس تو
ناله جانسوز تو در گوش ماست
چوبۀ تابوت تو بر دوش ماست
بـاز هـم آی ماه شهادت فروز
مراسـم دفـن تـو مـیبود روز
بـر در بیـت تـو شـرارت نشد
بر گل روی تـو جسـارت نشد
ضربــه بـه بـازوت نزد هیچکس
لگــد بـه پهلـوت نـزد هیچکس
کـاش شـود جـاری اشـک همه
از حـرمت تــا حـرم فاطمه
«میثــم» آلـــوده دل ســوخته
چشم بـه سـوی حـرمت دوخته
ذکر دل اوست به هر صبح شام
تـا کـه دهـد بـر تو مکرر سلام
بــاغ گــل یــاس سلام علیک
مــادر عبـــاس ســلام علیک
شاعر :غلامرضا سازگار
مادر بزرگوار ام البنين، «ثمامه (يا ليلي) دختر سهيل بن عامر بن جعفر بن كلاب» است كه در تربيت فرزندان كوشا بوده و تاريخ از وي چهره درخشاني را به تصوير كشيده است. بينش عميق، دوستي با فرزندان در كنار وظيفه مهم مادري و چونان معلمي دلسوز آموختن باورهاي اعتقادي و مسايل مربوط به همسرداري و آداب معاشرت با ديگران از جمله ويژگيهاي خاص اين بانو است.
فاطمه كلابيه بنا به نقل تاريخ دومين يا سومين همسر علي بن ابي طالب (ع) بوده است. آنچه در زندگي مشترك اين دو بزرگوار مطرح است حس وفاداري به يكديگر و احترام متقابل مي باشد. وقتي عقيل به خواستگاري ام البنين برای مولايش علي بن ابي طالب(ع) آمد با حرام بن حالد، پدر او در اين باره صحبت كرد و «حرام» با كمال صداقت و راستگويي گفت: «شايسته اميرالمؤمنين يك زن باديه نشين با فرهنگ ابتدايي باديه نشينان نيست. او با يك زن كه فرهنگ بالاتري دارد بايد ازدواج كند و اين دو فرهنگ با هم فرق دارند».
عقيل پس از شنيدن سخنان وي گفت: اميرالمؤمنين از آنچه تو مي گويي خبر دارد و با اين اوصاف ميل به ازدواج با او دارد. پدر ام البنين از عقيل مهلت خواست تا از مادر دختر، ثمامه بنت سهيل، و خودِ دختر سؤال كند و به او گفت: «زنان بيشتر از روحيات و حالات دخترانشان آگاه هستند و مصلحت آنها را بيشتر مي دانند».
وقتي پدر ام البنين به نزد همسر و دخترش برگشت ديد همسرش گیسوان ام البنين را شانه مي زند و او از خوابي كه شب گذشته ديده بود براي مادر سخن مي گفت: «مادر خواب ديدم كه در باغ سرسبز و پردرختي نشسته ام. نهرهاي روان و ميوه هاي فراوان در آن جا وجود داشت. ماه و ستارگان مي درخشيدند و من به آن ها چشم دوخته بودم و درباره عظمت آفرينش و مخلوقات خدا فكر مي كردم. در مورد آسمان كه بدون ستون بالا قرار گرفته است و همچنين روشني ماه و ستارگان... در اين افكار غرق بودم كه ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نوري از آن ساطع مي شد كه چشمها را خيره مي كرد. در حال تعجب و تحير بودم كه سه ستاره نوراني ديگر هم در دامنم ديدم. نور آنها نيز مرا مبهوت كرده بود. هنوز در حيرت و تعجب بودم كه هاتفي ندا داد و مرا با اسم خطاب كرد من صدايش را مي شنيدم ولي او را نمي ديدم گفت: فاطمه مژده باد تو را به سيادت و نورانيت. به ماه نوراني و سه ستاره درخشان پدرشان سيد و سرور همه انسانهاست بعد از پيامبر گرامي و اين گونه در خبر آمده است. پس از خواب بيدار شدم در حالي كه مي ترسيدم. مادرم! تأويل رؤياي من چيست؟!».
مادر به دخترك فهيمه و عاقله خود گفت: «دخترم رؤياي تو صادقه است اي دختركم بزودي تو با مرد جليل القدري كه مجد و عظمت فراواني دارد ازدواج مي كني. مردي كه مورد اطاعت امت خود است. از او صاحب 4 فرزند مي شوي كه اولين آنها مثل ماه چهره اش درخشان است و سه تاي ديگر چونان ستارگانند». پس از صحبتهاي دوستانه و صميمانه مادر و دختر، حزام بن خالد وارد اتاق شد و از آنها در مورد پذيرش علي علیه السلام سؤال كرد و گفت: آيا دخترمان را شايسته همسري اميرالمؤمنين علیه السلام مي داني؟ بدان كه خانه او خانه وحي و نبوت و خانه علم و حكمت و آداب است اگر او را (دخترت را) اهل و لايق اين خانه مي داني ـ كه خادمه اين خانه باشد ـ قبول كنيم و اگر اهليت در او نمي بيني پس نه؟
همسر او كه قلبي مالامال از عشق به امامت داشت گفت: اي «حزام» به خدا سوگند من او را خوب تربيت كردم و از خداي متعال و قدير خواستارم كه او واقعا سعادتمند شود و صالح باشد براي خدمت به آقا و مولايم اميرالمؤمنين(ع) پس او را به علي بن ابيطالب، مولايم تزويج كن.
در هنگام شهادت امیرالمؤمنین علي بن ابيطالب (ع) فرزند بزرگ ام البنين، عباس بن علي، كمتر از 15 سال سن داشت و همراه با برادرانش كه كوچكتر از وي بودند، در دوران كودكي پدر بزرگوار خويش را از دست داده و غبار يتيمي بر سيمايشان نشسته بود.اين زن فداكار و ايثارگر جواني و نيروي خويش را صرف تربيت و حفظ فرزندان خانه ولايت نموده و چونان گذشته خود را وقف فرزندان حضرت فاطمه زهرا (س) نيز مي كرد و بسان مادري مهربان و دلسوز در خدمت آنها بود. وفاداري ام البنين به همسر بزرگوار خويش به حدي است كه پس از شهادت حضرت علي (ع) با آنكه جوان بوده و از زيبايي ويژه نيز برخوردار مي باشد تا پايان عمر ازدواج نكرده و همسر ديگري را اختيار نمي كند.
گویی نگاه نافذ حضرت امیرالمؤمنین(ع) در انتخاب «فاطمه کلابیه» از مرز زمانها عبور كرده و كربلا را با همه سختيهايش مي بيند و براي ياري امام حسين (ع) از همان زمان در پي مادری شجاع از خاندان شجاع و دلير است تا فرزندی چونان عباس، پدر فضيلتها به دنيا آورد و او ياریگر حسين در كربلا باشد.
علاقه ام البنين به اهل بيت (ع) و بصيرت ديني او به امامت به قدری بود كه درباره او مي نويسند که به امام علی(ع) عرض کرد که مولای من! دیگر مرا فاطمه مخوانید که با هر بار بردن نام آن علیا مخدره، کودکان به یاد آن مادر گرامی شان اندوهگین می شوند و در روز اولی که به خدمت زینب ٦ ساله رفت، به او گفت که به خدمت خانه و شما آمده ام! کدبانوی خانه شمائید خانمم! و اینگونه زندگی آغاز شد تا آن زمان که خدا به او و علی(ع) قمر بنی هاشم را عطا فرمود و آن زمان بود که «عباس» اش را در آغوش گرفت و دور کودکان زهرا(س) می گشت و می گفت: عباس من به فدایتان! آرام آرام می گفت و می گریست. به فدای تو حسن جان! به فدای تو زینب جان. به فدای تو ام کلثوم و به فدای تو حسین فاطمه... من کنیز این خانه ام و شمایان اربابان فضل و کمال!
براي عظمت و معرفت و بصيرت ام البنين كافي است كه او هرگاه بر امیرالمؤمنین(ع) وارد مي شد و حسنين مريض بودند با ملاطفت و مهرباني با آنها صحبت مي كرد و از صميم قلب با آنها برخورد مي كرد چونان مادري مهربان و دلسوز .او همسرش را تنها همسر نمي دانست كه قبل از همسر او را امام و «ولي» خويش مي داند و همچنين به حسنين، به جهت عشق به امامت و ولايت و به خاطر اتصال آنها با ولي خويش اين چنين محبت و ارادت نشان مي دهد.
يكي ديگر از مظاهر علاقه این بانوی بزرگوار به اهل بیت پیامبر(ع) آن است که وقتی بشیر خبر واقعه کربلا را به اهل مدینه داد، این بانو خطاب به بشیر پرسید: از حسين (ع) مرا خبر بده. بشير مي گويد: عباس را كشتند. ام البنين بازمي گويد: از حسين (ع) مرا خبر بده و به همين ترتيب خبر شهادت هر چهار فرزند بزرگوارش را به او مي دهد.
ام البنين با صبر و بصيرتي بي نظير مي گويد: «يا بشير اخبرني عن ابي عبداللّه الحسين علیه السلام. اولادي و من تحت الخضراء كلهم فداءٌ لابي عبداللّه الحسين (ع)؛ اي بشير خبر از (امام من) ابا عبداللّه الحسين بده فرزندان من و همه آن چه زير اين آسمان مينايي است فداي ابا عبدالله علیه السلام باد». و آنگاه كه بشير خبر شهادت مولا و امام او، حسين بن علي (ع) را مي دهد آهي كشيده و با دنيايي از غم و اندوه مي گويد: آه كه بندهاي(رگهاي) قلبم را پارهپاره كردي.
از ويژگيهاي بسيار مهم ام البنين توجه به زمان و مسايل مربوط به آن است. وي پس از واقعه عاشورا از مرثيه خواني و نوحه سرايي استفاده كرده تا نداي مظلوميت كربلائيان را به گوش نسلهاي آينده برساند. ام البنين براي عزاداري هر روز به همراه عبيدالله (فرزند عباس بن علي (ع)) به بقيع مي رفت و نوحه مي خواند و گريه مي كرد و اين اشعار را مي خواند: «علي جماهير النَقَد يا مَنْ رأي العبّاسَ كَرَّ × كُلّ ليثٍ ذي لَبَد و وَراه من اَبناء حيدرِ».
اي آن كه عباس را ديدي در حالي كه بر گروه ضعيفان حمله مي كرد و دنبال او از فرزندان حيدر(علي علیه السلام) جنگاوراني بودند كه هر يك داراي يال و كوپالي بودند. و آنگاه كه در عزاي فرزندان شجاع و دلير خود مي گريست مي گفت: «ديگر مرا ام البنين مخوانيد زيرا كه به ياد شيران بيشه مي اندازد (اين نام) مرا. من پسراني داشتم كه به نام آنها مرا ام البنين مي خواندند اما ديگر فرزندي(پسري) ندارم».
ام البنين با اين اشعار هم حماسه كربلا و شجاعت پسران خود و مظلوميت حق را به مردم زمان خود و آيندگان معرفي مي كرد و هم تاريخ كربلا را واگويه مي كرد و در قالب عزاداري و مرثيه سرايي نوعي اعتراض به حكومت وقت مي كرد و مردم كه اطراف او اجتماع مي كردند نسبت به عمال بني اميه متنفر و منزجر مي شدند.
ام البنين (س) از زنان با فضيلت و عارف به حق اهل بيت (ع) بود. وى محبتى خالصانه به آنان داشت و خود را وقف دوستى آنان كرده بود. آنان نيز براى او جايگاهى والا و موقعيتى ارزنده قائل بودند. زينب كبرى (س) پس از رسيدن به مدينه به محضرش شتافت و شهادت چهار فرزندش را تسليت گفت. چنانكه در اعياد نيز، براى اداى احترام، به محضرش مشرف مى شد. رفتن نواده رسول گرامى اسلام (ص)، شريك نهضت حسينى و قلب طپنده قيام امام حسين (ع) يعنى زينب كبرى (س)، نزد ام البنين (س) و تسليت گفتن شهادت فرزندان برومندش، نشان دهنده منزلت والاى ام البنين (س) نزد اهل بيت (ع) است. بنا بر قول مشهور، این بانوی بزرگوار در ۱۳ جمادی الثانی سال ۶۴ ق وفات یافت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد . نسل ام البنین(س) از فرزند حضرت عباس(عبیدالله) گسترش یافت. نوادگان عباس که اکثر آنان درعربستان، عراق، مصر، اردن، ایران و ترکمنستان پراکنده می باشند، در علم و ادب، شعر و حدیث سرآمد عصر خویش بودند؛ از جمله ابوعلی حمزه بن قاسم بن علی بن حمزه بن حسن بن عبیدا… بن عباس از محدثان مورد اعتماد شیعه و صاحب کتاب «التوحید»، «الزیاره» و «المناسک» می باشد که مزار او در «حله» معروف است و مردم آنجا را زیارت می کنند.
************
ای بــه بنیــن تــو درود همـه
فاطمـه یا فاطمـه یا فاطمـه
بــاغ گــل یــاس سـلام علیک
مـــادر عبــاس ســلام عـلیک
ای همه از خود سفرت تاحسین
اذن دخـول حــرمت یاحسین
سایـــهنشین حـــرم آفتــاب
غــرق شــده در کــرم آفتاب
فـــاطمه دوم حیــدر شــدی
مادر یک ماه و سه اختر شدی
طوبـی، طوبـی لک زیـن احترام
دختـر زهـرا بـه تو گوید سلام
قـدر تـو گـوی شرف از ناس برد
ارث ادب را ز تــو عبــاس بــرد
جز تو کـه بـر شیـرخدا شیـر زاد؟
جز تو کـه بـر شیـر علی شیر داد
جز تو که در کرب و بلای حسین
چـار پسـر کــرده فـدای حسین
چـار پســر دادی و زیــن افتخــار
شــد حــرم چــار امــامت مــزار
پــاسخ آن وفــا و احســاس تــو
فاطمــه شــد مــادر عبـاس تــو
چـار پسـر داشتـی ای جـان پاک
رفـت غریبانــه تنـت زیـر خـاک
لیـک جوانــان عــرب ره سپـــر
در پـی تابـوت تــو همچـون پسر
بــر لبشـان نالـه یا فاطمه
اشـک فشاندنـد بــرایت همـه
دیــده اوتـاد بــرایت گـریست
سیــدسجّاد بــرایت گــریست
نیست عجب اینکه به ترفیع تو
فاطمـه آیــد پــی تشییـع تو
بـه غیـرت و وفا و احساس تو
بـه خـون پیشانـی عبـاس تو
ناله جانسوز تو در گوش ماست
چوبۀ تابوت تو بر دوش ماست
بـاز هـم آی ماه شهادت فروز
مراسـم دفـن تـو مـیبود روز
بـر در بیـت تـو شـرارت نشد
بر گل روی تـو جسـارت نشد
ضربــه بـه بـازوت نزد هیچکس
لگــد بـه پهلـوت نـزد هیچکس
کـاش شـود جـاری اشـک همه
از حـرمت تــا حـرم فاطمه
«میثــم» آلـــوده دل ســوخته
چشم بـه سـوی حـرمت دوخته
ذکر دل اوست به هر صبح شام
تـا کـه دهـد بـر تو مکرر سلام
بــاغ گــل یــاس سلام علیک
مــادر عبـــاس ســلام علیک
شاعر :غلامرضا سازگار