به گزارش مشرق، دکتر حامد حاجی حیدری استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، در یادداشتی به نقد کتاب نظریه های متاخر جامعه شناسی پرداخته است که بخش اول آن را از نظر می گذرانید:
عيارسنجي اول؛ پس از آن که کتاب "نظريههاي متأخر جامعهشناسي” که عمدتاً نگارش کرايج کالهون و همکارانش بود، به نام دکتر حميدرضا جلاييپور، منتشر گرديد، اکنون، انتشار کتاب "جامعهشناسي ايران”، اعتراضاتي نو برانگيخته است.
اعتراضات، بيشتر به دليل تعريضات بيپرده و آزار دهنده دکتر حميدرضا جلاييپور نسبت به انقلاب اسلامي و ميراث آن ابراز شد، ولي به لحاظ فني و اصولي، آن چه اين کتاب را از ريشه قابل شماتت ميسازد، همان ضعف مفرط نگارنده ، در تحليل نظري است، که همين ضعف، قبلاً موجب آن "سرقت علمي” شد. البته برداشتهاي ناصحيح نگارنده از جامعهشناسي ايران، جاي تعريض دارد، اما پرداخت ريشهاي و اصولي به اين نارساييها، با تتبع در ضعف مفرط نگارنده در تحليل نظري جامعهشناسي ميسر است.
کار نقادي کتاب "جامعهشناسي ايران” را بايد از همين جا آغاز کرد. ريشه هر چه نقطه ضعف در اين کتاب است، اصولاً در همين جاست؛ ضعف مفرط در تحليل نظري. کار نقادي کتاب "جامعهشناسي ايران” را بايد از همين جا آغاز کرد...
حکايت کتاب "نظريههاي متأخر جامعهشناسي” چيست؟
کتابي که به نام حميد رضا جلاييپور (مؤلف و مترجم اول) و جمال محمدي (مؤلف و مترجم دوم) معرفي شد، دقيقاً حاوي پانصد صفحه مطلب است که از اين پانصد صفحه، 332 صفحه، يعني، 66/4 درصد از کتاب نوشته و ويراسته کرايج کالهون است. دقيقاً دو سوم کتاب، نوشته کسي است که نامي از او در شناسنامه و روي جلد کتاب نيامده است، کرايج کالهون. مترجم تمام اين بخشها نيز دکتر جمال محمدي بودهاند که ايشان هم به عنوان مؤلف و مترجم دوم معرفي شده است. مشاهده ميفرماييد که اين نحو معرفي کتاب، دقيقاً هيچ تناسبي نه با تأليف و نه با ترجمه کتاب ندارد.
کل آن چه دکتر حميد رضا جلاييپور، در اين کتاب نوشتهاند، 42 صفحه، معادل 8/4 درصد است که آن هم حاوي تبحر نگارنده در تحليل نظري نيست، و جالب آن که محتواي اين 28 صفحه، در همين کتاب اخير، با عنوان "جامعهشناسي ايران”، به مخاطبان ارائه شده است.
از اين 42 صفحه، 28 صفحه، به مباحث کلي از قبيل اهميت استعمال نظريه پرداخته شده است، و 14 صفحه پاياني کتاب هم به آسيبشناسي جامعه ايران و موضوع اعتياد پرداخته است.
در مجموع اين کتاب 9 نويسنده دارد که سهم هر يک به اين شرح است: کرايج کالهون( 332 صفحه از 500 صفحه، 66/4 درصد)، توني بيلتن( 34 صفحه، 6/8 درصد)، آنتوني گيدنز (25 صفحه، 5 درصد)، جاناتان ترنر (25 صفحه، 5 درصد)، کريس جنکس (22 صفحه، 4/4 درصد)، و جفري الکزندر و "محمد” رضا جلاييپور (20 صفحه، 4 درصد). دکتر "حميد” رضا جلاييپور تنها 28 صفحه، معادل 8/4درصد از کتاب را نگارش فرمودهاند. همين.
کار نقادي کتاب "جامعهشناسي ايران” را بايد از همين جا آغاز کرد. ريشه هر چه نقطه ضعف در اين کتاب است، اصولاً در همين جاست؛ ضعف مفرط در تحليل نظري. کار نقادي کتاب "جامعهشناسي ايران” را بايد از همين جا آغاز کرد...
عيارسنجي دوم؛ در عيارسنجي اول از کتاب "جامعهشناسي ايران” دکتر حميد رضا جلاييپور، گفتيم که اين کتاب، در استمرار ضعف مفرطي متولد شده است که پيش از آن، کتاب "نظريههاي متأخر جامعهشناسي” از همان ضعف مفرط برآمده بود.
البته در اين ميان، يک تمايز محرز ميان کتاب قبلي و فعلي هست؛ کتاب "نظريههاي متأخر جامعهشناسي”، مخاطب و خريدار کتاب را چندان شگفتزده و مغبون نميکند. به هر حال، هر چند که عمده کتاب، به رغم آن چه بر روي جلد نوشته شده است، نوشته دکتر حميد رضا جلاييپور نيست، ولي از آن بهتر است، نوشته کرايج کالهون و همکاران اوست از انتشارات فوق معتبر "بلکول” و با ترجمه درخشان دکتر جمال محمدي؛ چه بهتر...؛ مدت هاست که اين بخشها را به عنوان منبع فرعي درس نظريههاي جامعهشناسي سه، به دانشجويان معرفي ميکنم.
ولي کتاب "جامعهشناسي ايران”، جداً مخاطب و خصوصاً خريدار را که مبلغ 355000 ريال را در عصر فراگير شدن استعمال ايبوکهاي رايگان متحمل شده است، مبهوت و مغبون ميکند، از آن رو که کتاب با همه ضعفهاي نظري عميقش، اصلاً "جامعهشناسي ايران” نيست. اطلاق عنوان "جامعهشناسي ايران” برازنده اين کتاب نيست. اين کتاب، حاوي توصيف و تحليل منظمي از نهادهاي اجتماعي ايران نيست.
***
در يک سطح پايينتر، توقعات را تعديل ميکنيم، و به "جامعهشناسي مسائل اجتماعي ايران” رضايت ميدهيم. اما اين هم نيست...
به طرز اسفباري، تنها در فصل ششم (48 صفحه از 533صفحه، معادل 9 درصد کتاب)، برخي مسائل اجتماعي ايران "فهرست شدهاند” که آن پرداخت هم، با ارائه اطلاعات مستند تاريخي و حتي امروزي همراه نيست، و عمدتاً با ارجاعات مبهمي در انتهاي پاراگرافها همراهي ميشود و گاهي هم نميشود (به وضع ارجاعات در اين کتاب جداگانه خواهيم پرداخت).
اسفبارتر اين که متوجه ميشويد بخشهايي از همين پرداخت به مسائل اجتماعي ايران هم آشناست، و قبلاً در کتاب "نظريههاي متأخر جامعهشناسي”، جزء همان 8 درصد قليل نوشته مؤلف محترم بوده است؛ همان جا که احساس ميکرديد که پول کتاب نظريهها دادهايد، ولي پرداخت نامربوطي به "اعتياد” را متحمل ميشويد.
اسفبارتر اين که از مجموع 533 صفحه مطلب کتاب "جامعهشناسي ايران”، 154 صفحه (29 درصد کتاب) نيز به جامعهشناسي ايران و حتي جامعهشناسي مسائل اجتماعي ايران هم مربوط نيست، بلکه همان ملاحظات روششناختي لزوم استعمال نظريه در تحقيق است که قبلاً در کتاب "نظريههاي متأخر جامعهشناسي”، و قبل از آن در يک روزنامه و بعد، در يک مقاله مجلهاي سراغ داريد. بدتر آن که ميبينيد خود مؤلف تنها موعظه ميکند، و پرداخت خود او به مسائل کتاب، يکسره فارغ از نظريه است.
***
خب؛ پس، واقعاً کتاب "جامعهشناسي ايران” چيست؟ 29 درصد کتاب که تکرار تذکر لزوم استعمال نظريه در تحقيق است، 9 درصد کتاب که فهرست ناکاملي از مسائل اجتماعي ايران بدون اطلاعات مستند است، که اين 3 درصد، کم و بيش در مقالات و کتابهاي قبلي مؤلف ملحوظ بوده است. بقيه کتاب چيست؟ بقيه کتاب، پرداخت پراکندهاي به موضوعات سياسي است.
خب؛ همين هم غنيمت است. يعني، پس از پرداخت مبلغ 355000 ريال، لااقل، يک کتاب "جامعهشناسي سياسي ايران” داريم؟ نه... .
اين کتاب، حتي يک پرداخت سيستماتيک به "جامعهشناسي سياسي ايران”، فيالمثل شبيه آن چه دکتر حسين بشيريه نگاشته است، يا حتي به سبک و نسقي که خود نويسنده در ابتداي کتاب تشويق ميکند نيست. هيچ سازه نظري در مورد نهاد سياست، سازمان دهنده گفتارهاي منقطع روزنامهاي که آشکارا ناهماهنگ و ناويراسته کنار هم چيده شدهاند، نيست. خبري از بررسي نهاد سياست در متن ساير نهادها نيست. هيچ برداشت تاريخي و تطبيقي منظمي در مورد مؤلفههاي نهاد حکمراني و قدرت در ايران يافت نميشود.
***
اگر باز هم سطح توقع خود را تغيير دهيم، شايد راضي شويم پس از پرداخت مبلغ 355000 ريال، يک کتاب "سياستشناسي ايران” داشته باشيم. شايد کتاب، پرداخت منظم و سيستماتيک در مورد رفتار دستگاه قدرت باشد، و براي دانشجويان علوم اجتماعي که نه، براي دانشجويان ارجمند علوم سياسي مفيد افتد. ولي اين هم نيست... به عبارت ديگر، اين کتاب نه تنها يک تحليل نهادي منظم در مورد سياست ايراني نيست، بلکه تحليلي از بازي قدرت بازيگران سياست هم ارائه نميدهد.
***
پس کتاب "جامعهشناسي ايران” چيست؟... اين کتاب، يادداشتهاي روزنامهنگارانه منقطعي، حاوي بلند بلند تصور کردن مؤلف محترم، به منظور نافرجام فهم مسائل سياسي ايران از يک ديدگاه متعصبانه اصلاحطلبانه است که به لحاظ مفهومي آشفته، به لحاظ مستندات نارسا، به لحاظ نظري يکسره فارغبال، به لحاظ روشي "بيروش”، و به لحاظ زمانه، تاريخگذشته است؛ همين.
کتاب “نظريههاي متأخر جامعهشناسي” 9 نويسنده دارد که سهم هر يک به اين شرح است: کرايج کالهون( 332 صفحه از 500 صفحه، 66/4 درصد)، توني بيلتن( 34 صفحه، 6/8 درصد)، آنتوني گيدنز (25 صفحه، 5 درصد)، جاناتان ترنر (25 صفحه، 5 درصد)، کريس جنکس (22 صفحه، 4/4 درصد)، و جفري الکزندر و “محمد” رضا جلاييپور (20 صفحه، 4 درصد). دکتر “حميد” رضا جلاييپور تنها 28 صفحه، معادل 8/4درصد از کتاب را نگارش فرمودهاند. همين.