به گزارش وبلاگستان مشرق، احمد قديري دانشجويي که در مراسمي در قم به علي لاريجاني انتقاد کرده است، در مطلب اخير وبلاگ خود جزئيات ماجرا را شرح داد و نوشت: ديروز، 22 بهمن، روز پيروزي انقلاب و آخرين روز از دهه ي مبارک فجر بود. نسل اول انقلاب خود را فداي مبارزه ي با کفر و طاغوت کرد و ما نسل سومي ها فداييان مبارزه ي با فتنه و نفاق هستيم. همچنان که پيامبر اعظم به امير المومنين فرمودند من براي تنزيل مي جنگم و تو براي تأويل خواهي جنگيد.
من و ما توفيق حضور در 8 سال دفاع مقدس را نداشتيم اما امتحان خود را در 8 ماه دفاع مقدس پس داده ايم يا اميد است که چنين کرده باشيم.
به جز اندک جراحاتي که در ايام فتنه بر داشتم، ديروز نيز در محفل سخنراني آقاي لاريجاني _بخوانيد ميتينگ زود رس انتخاباتي_ که من آن را "محفل قلع و قمع دانشجويان" مي نامم، به دليل پرسش از نماينده ي شهري که به دليل اشتغالات تحصيلي در آن مستقرم، متحمل زخم هايي بر سر و صورت شدم که سند افتخاري است براي هر دانشجوي بسيجي.
جالب است اين همه تحريف و دروغ در چند سايت که به برکت بازداشت بنده صورت گرفت تا آدم هاي رسانه اي رئيس مجلس بتوانند در اين فرصت، در عرصه ي اطلاع رساني يکه تازي کنند؛ همه ذيل يک تيتر و با اين مضمون خود نمايي مي کند: "اخلال در جلسه ي سخنراني لاريجاني".
و اما حقيقت امر...
سخنان جناب لاريجاني به اين جا رسيد که: "بله بايد با فتنه گران مرزبندي کرد". که با عصبانيت از اين خود را به "اتوبان علي چپ" زدن، برخاستم و پرسيدم: "شما که قائل به مرزبندي هستيد چرا تا قبل از قيام مردمي 9 دي و ترس از خشم مردم، سخني از فتنه و فتنه گر نکرديد؟" و بعد از آن سوالات و اعتراضات ديگري که از دل و جان برخاست و بر زبان جاري شد. از فتنه ي وقف دانشگاه آزاد و رأي و تبريک به کذب تکذيب شده ي جناب رئيس پرسيدم. پيرمردي در اين ميان در تأييد گفته هايم و در حالي که رو به سوي علي لاريجاني داشت شعار مرگ بر منافق سر داد و در اين گير و داد ماموران امنيتي جناب لاريجاني من را از جلوي مسجد تا دم در هل دادند و در حالي که آقاي لاريجاني با لبخندي مليح و انتقام جويانه نظاره گر اوضاع بود، مشت و لگد آنان را نوش جان کردم.
جالب است که چندين دوربين فيلمبرداري آنجا بود، اما چرا آدم هاي آقاي رئيس، چنين بي پروا دروغ سر هم مي کنند؟ دليلش روشن است. زيرا فيلم و فيلمبردار و افشا و انکار آن به دست خودشان است. اگر راست مي گويند که نمي گويند، فيلم جلسه را در اختيار رسانه ها قرار دهند تا مردم خود قضاوت کنند که "اداره اخبار و رسانه هاي گروهي مجلس" راست مي گويد يا خير. جالب است که در اين ميان کوچکترين اشاره اي به سوالات نگارنده نشده. از يک طرف ادعا مي کنند اعتراض بنده را يک شبکه ي سازماني پشتيباني مي کرده و از طرف ديگر آورده اند که جمعيت يک صدا عليه من شعار مرگ بر ضد ولايت فقيه سر داد!!! امان از حافظه ي دروغ گو! تا زماني که به بيرون از جلسه رانده نشده بودم کسي چنين شعاري نداد و اگر هم بعد از من جمعيت ولايي چنين گفته باشند چه بسيار پسنديده و دل نشين؛ گمان نمي کردم آن همه از حضار مرا همراهي کرده باشند.
اي کاش ماجرا به همين جا ختم مي شد.
بعد از اخراج از مجلس رئيس مجلس، تازه اسير محافظان جناب لاريجاني شدم. يکي از آنان پرسيد: "[...] بگو از چه کسي پول گرفتي؟". پاسخ دادم اين حرف شما مرا ياد سخنان ضد انقلاب مي اندازد که مي گفتند بسيجي ها با تطميع مالي و به طمع سانديس با ضد انقلاب درگيرند!
افراد ديگري از نيروهاي امنيتي آقاي رئيس، مرا اين طرف و آن طرف مي بردند و از چرايي کارم سوال مي کردند. تنها يک جواب دادم: "اگر آزادم، رهايم کنيد و اگر بازداشتم رسما اعلام کنيد". بي درنگ پاسخ داد: "بازداشتي".
چنان که يک متهم امنيتي گرفته باشند مرا سوار يک ماشين شيشه دودي کردند و به اداره ي کل اطلاعات بردند و بالاخره من هم شدم متهم سابقه دار!
در اين ميان، بازجوي شريفي پرسيد که آيا با 3 دانشجوي ديگر هم که در اعتراض به برخورد با شما، اعتراض کرده بودند و اکنون باز داشت شده اند، ارتباط داري؟ که فهميدم افراد ديگري هم بازداشت شده اند و متأسفانه آن سه عزيز را نمي شناختم.
در مجموع 4 دانشجو بازداشت شدند که جرم آخرين نفر تنها بلند کردن دستش براي کسب اجازه از محضر همايوني حضرت جاويد لاريجاني بود! تا اگر جلال و جبروت حضرت رئيس قوه ي مقننه اجازه دادند سوالي را که نمي دانم چه بود بپرسد.
قرار بود برايم پرونده ي قضايي درست کنند اما ظاهرا به خيال خود معامله اي کرده اند: آزادي در مقابل سکوت!....