گروه فرهنگی مشرق - یادمان سردار شهید «اصغر وصالی» امروز با حضور مهرداد بذرپاش، عماد افروغ، بابک حمیدیان، مریم کاظمزاده خبرنگار جنگ و همسر شهید وصالی در فرهنگسرای شفق برگزار شد.
بابک حمیدیان: با شهید وصالی عهد بستم
بابک حمیدیان بازیگر نقش شهید اصغر وصالی امروز در یادمان سردار شهید که در فرهنگسرای شفق برگزار شد، اظهار داشت: شهید وصالی به لحاظ ظاهری با من تفاوت داشت. روزی که پیشنهاد این کار را به من دادند سر مزار شهید اصغر وصالی رفتم و از او خواستم در این مسیر پیش رو آبروی من را حفظ کند.
وی ادامه داد: بنده از کودکی علاقه خاصی به فیلمهای دفاع مقدس داشتم و در شیطنتهای بچگیام زمانی آرام میگرفتم که مستند جنگی نگاه میکردم.
حمیدیان بیان داشت: نسل من خیلی غافل هستند و کم حواس از رویدادها عبور میکنند. ما در این نسل زمانه را به شوخی گرفتهایم و فکر میکنیم میتوانیم شعار دهیم تا به این وسیله به متر و معیارهای زمینی برسیم. وای به حال ما این شعارها شوخیبردار نیست.
وی گفت: خوشحالم بعد از این همه سال در نقش اصغر وصالی بازی کردم. من با او رفیق هستم و این را به جرأت میگویم کسی نمیتواند این پیمان را از من بگیرد و ادعایم میشود به این رفاقت.
بازیگر نقش شهید اصغر وصالی در فیلم «چ» یادآور شد: من در این فیلم آرام و قرار نداشتم حتی آقای حاتمیکیا از من پرسید: «چه شده» و به او گفتم: «اصغر وصالی همهاش میدود. اگر دوست داری مرا با دوربینت دنبال کن. در هرجا که میخواهم بایستم یک چیزی در وجودم هست که مرا به جلو میبرد. شوخی هم ندارم. فکر نکن ادا در میآورم. اصغر وصالی مرا به راههای مختلف در این فیلم میکشد و ای کاش میشد اصغر وصالی را در سریال بازی میکردم تا فرصت رفاقت بیشتری با او داشته باشم».
وی خاطرنشان کرد: من فکر میکنم با بازی در این نقش نظر کرده دعای مادرم هستم. دعای مادرم این امکان را برای من فراهم کرده است. نمیخواهم احساساتی باشم. ما باید قوی باشیم. ما ثمره یک دوران تلخ و سختی به نام جنگ هستیم و وظیفه داریم هرطور بلدیم آن را حفظ کنیم.
حمیدیان بیان داشت: سیر عجیب غفلت تهران را فراگرفته است و باید باران عجیبی در سر تهران ببارد. امروز به اینجا دعوت شدیم تا درختی به یاد شهید اصغر وصالی در این شهر بکاریم امیدواریم که این درخت به سهم خودش هوای تهران را پاک کند. هوای تهران پاک نیست. نمیدانم مسئولش کیست ولی باید مراقب باشیم.
وی در پایان خاطرنشان کرد: من به نمایندگی از نسل خودم به مسئولین میگویم که با ما حرف بزنند و ما را از گمراهی در بیاورند. مسیر بدی را میرویم. بخشی از آن را هم رفتهایم؛ مسیری به نام غفلت.
* باید در عمل به وصایای شهدا عمل کنیم
سجاد نوروزی رئیس فرهنگسرای شفق در یادمان این سردار شهید که در فرهنگسرای شفق برگزار شد، اظهار داشت: قصد و نیت ما از برگزاری این مراسم و گردهمایی این بود که به یاد بیاوریم امنیت و آسایش امروز ما مدیون مجاهدهایی است که شهدا و رزمندگان در زمان جنگ برای ایران زمین انجام داده اند.
وی افزود: شهدا و رزمندگان در دوران دفاع مقدس و در نبرد حق علیه باطل با نثار جان خود و در طبق اخلاص قرار دادن خون پاک خود در برابر دشمن متجاوز بعثی مقاومت کردند.
نوروزی ادامه داد: ابراهیم حاتمی کیا با ساخت فیلم «چ» کار بزرگی کرد و ضمن معرفی شهید چمران به معرفی سردار شهید علی اصغر وصالی پرداخت.
رئیس فرهنگسرای شفق تصریح کرد: وصیتنامه شهید وصالی ساده و بی تکلف است و نشان میدهد که به چیزی وابسته نبوده و تعلق خاطر ندارد. امیدوارم که در عمل و نه در ذهن به وصایای این شهید و شهدای جنگ تحمیلی عمل کنیم.
* فیلمسازان راه و رسم دهه اول انقلاب را بازگو کنند
مریم کاظمزاده همسر شهید سردار «علیاصغر وصالی» در ادامه این مراسم گفت: شهید وصالی از 13 سالگی مبارزات سیاسی خود را علیه رژیم طاغوت آغاز کرد و زمانی هم که توسط ساواک دستگیر شد، تحت شکنجههای سختی قرار گرفت؛ هم سلولیهای وی از جمله موسوی گرمارودی و جواد منصوری میگفتند کمتر کسی میتوانست این شکنجهها را تحمل کند.
وی ادامه داد: شهید وصالی جزو پایهگذارهای سپاه بود و از اولین نیروهایی بود که وارد کردستان شد. آقای حاتمیکیا نیز با ساخت فیلم «چ» شاهکار کرد و فیلمسازان باز هم راه و رسم دهه اول انقلاب را بازگو کنند.
در ادامه این مراسم از همسر شهید اصغر وصالی و بابک حمیدیان بازیگر نقش شهید اصغر وصالی در فیلم «چ» تجلیل شد و بابک حمیدیان هدیه خود را به پیرمرد نابینایی که در مراسم حضور داشت، اهدا کرد.
در ادامه این یادمان به مناسبت روز درختکاری نهالی در محوطه فرهنگسرای شفق توسط همسر شهید وصالی کاشته شد و رئیس فرهنگسرا از ساخت یادمانی به یاد شهید وصالی در جوار این درخت خبر داد.
* بذرپاش: اگر بیترمزها نبودند چه کسی ترمز دشمن را میکشید
مهرداد بذرپاش نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی امروز در یادمان سردار شهید اصغر وصالی که در فرهنگسرای شفق برگزار شد، اظهار داشت: بیش از 230 هزار شهید تقدیم انقلاب اسلامی شده است که میانگین سنی این شهدا 24 سال بود؛ این جوانان آرزوهایی داشتند؛ دوست داشتند تشکیل زندگی دهند، مدرک تحصیلی بگیرند، ماشین بخرند و ... با همه این چیزها پا روی میل و آرزوی خود گذاشتند و به آرزوی بزرگتر رسیدند.
وی ادامه داد: سنت خداست که اگر پایمان را روی بعضی از آرزوها بگذاریم خداوند ما را به آرزوهای بزرگتری میرساند؛ چه آرزویی از شهادت و سعادتمندی بالاتر است؟!
نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی با اشاره به اهمیت پاسداشت شهدای انقلاب اسلامی، گفت: روسیه میدانی به نام سربازان قهرمانی که در جنگ جهانی دوم مجاهدت کردند، دارد؛ منتها مجاهدتهای اصغر وصالی، باکری و همتها کجا و مجاهدتهای آن سربازان کجا؟ هنوز که هنوز است در مسکو مراسم باشکوهی برای تجلیل از این سربازان برگزار میشود و ما نباید فکر کنیم که خیلی کار بزرگی انجام دادهایم؛ باید مدام به این مسئله بپردازیم.
وی یادآور شد: اصغر وصالی درسهایی به ما داد؛ به قول بابک حمیدیان او بیترمز بود؛ اگر آنها بیترمز نبودند چه کسی باید ترمز دشمن را میکشید؟ اگر آنها این کارها را نمیکردند الان کشوری نبود که من مسئول باشم و بابک حمیدیان بازیگر.
بذرپاش بیان داشت: ما در جنگ دفع شر و دفع متجاوز کردیم؛ دشمنی که به خاک ما حمله کرده بود؛ به راستی ملت ایران به کدام خاک تعرض داشته و کدام مردم بیگناه را کشته بودند؟ ما از شهید اصغر وصالی این گونه درس گرفتیم و باید حواسمان باشد در مقابل دشمن مقاومت کنیم. امروز میدان مواجهه با دشمن در کف میدان رقم خورده است و آن قدر نشستیم که دشمن در خانههای ما هم آمده است.
وی افزود: یک زمانی میدان مبارزه در شلمچه بود اما الان در کف خیابانهای تهران است؛ اکنون دشمن در امواج ماهوارهها در خانههای خودمان است؛ الان او با مدلها و روشهای دیگر آمده است و از طریق شبکههایی که پول آنها را سرویسهای اطلاعاتی رژیم صهیونیستی انگلیس و آمریکا میدهد، وارد خانههای ما شده؛ این را بدانیم که آنها دلشان برای ارتقاء جوانان ما نسوخته و باید در کف خیابان هم با آنها مبارزه کنیم.
دل نوشته عماد افروغ در مراسم بزرگداشت شهید علی اصغر وصالی و تقدیر از کارگردان فیلم «چ»
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود، هرکه بنده خداست بگه یا خدا. در روزگاری نه چندان دور، در سرزمینی، حاکم ظالمی حکومت می کرد که با حمایت اربابانش ظلم و بیداد و فساد را از حد گذرانده بود. فقر و اعتیاد و از خود بیگانگی غوغا می کرد.
شکاف طبقاتی و رانت خواری همه را به ستوه آورده بود. هیچ چیز سرجای مطلوب خودش نبود. مردم و فرهنگ و هویت آنان به سخره گرفته می شدند. ترس و وحشت حاکم شده بود، سرزمینی سوت و کور، قبرستانی پر از مردگان متحرک و بی هدف و بی هویت. آدمیان این سرزمین خود نبودند، مجسمه های بی روحی بودند که خود واقعیشان را فراموش و اسیر خود پنداری های واهی شده بودند. از اینان نباید از حریت، مقاومت و مردانگی می پرسیدی که اینان با این پرسش ها بیگانه بودند. آنان را هدف پر شدن شکم و داشتن و داشتن و داشتن بود. "شدن" برای آنان واژه نامانوسی بود. آنان که خود را نشناخته بودند و در وادی حیرانی و سردرگمی گرفتار بودند، چه به مقاومت؟ چه به شناخت تارهای درهم تنیده و به پا پیچیده فسادزای حاکم؟
گذشت و گذشت و گذشت، فهم ها فوران کرد و مقاومت ها آغازیدن گرفت. مردم آگاه شدند، پرده های پندارهای واهی را کنار زدند و متوجه خود و نیازهای واقعی و قابلیت های خود شدند، انگیزه رهایی در آنها شدت و قوت گرفت. پیرمرد یک لاقبایی از جنس خودشان فریاد رهایی سر داد، به او اعتماد کردند و او را با جان و دل پذیرفتند و به او لبیک گفتند، آخر او حرف دل آنها را می زد و با آنها هم دل بود. راه وشیوه مبارزه و حق طلبی را به خوبی می دانست. با راه و رسم انبیایی آشنا بود. نصیحت می کرد، تذکر می داد، گوش که نمی دادند فریاد می زد و می خروشید.
حق و حقانیت و حق طلبی و حق طلب را می شناخت. نیک می دانست که باطل کف روی آب است. و نعره اهل باطل نعره شیر تو خالی. از قدرت انسان متصل به خدا و نیروی عظیم و قدرت نرم خون و شهادت آگاه بود. سلاحش خدا و انسان و شهادت بود. هم خدا را می شناخت، هم انسان خداگونه را. مردم با پیروی از او که جز خدا نمی گفت و نمی پویید رها شدند. معنای آزادی و آزادگی و اتصال به معبود را چشیدند، با او رجعتی دوباره به خدا کردند. در جشن رهایی خود بودند که باز مورد هجمه قرار گرفتند و حماسه خلق کردند. به یاد و راه بزرگانشان و سلوک و رفتار آنان ایستادگی کردند. بیا و ببین چه معرکه ای به پا شد. معرکه ای که همه را متاثر نمود، همه حضور داشتند. آنان نمی دانستند که تنها مقاومت نمی کنند، تنها خاک خود را نجات نمی دهند، تنها از ناموس ملی خود حراست نمی کنند.
آنان برای همیشه تاریخ و همه بشریت یک نیرو و خاطره جاودانه به یادگار خواهند گذاشت. و افرادی از جنس خودشان از این نیروی عظیم برای مقابله با زشتی ها و پلشتی ها استفاده و حماسه های دیگر خلق خواهند نمود. این اتفاقی نیست که به خاطره ها و حافظه ها سپرده شود و باز تولید نشود. هستند مردان مردی که این اتفاق بزرگ را به نسل های بعد انتقال دهند، مردانی که جنگ و شهادت را نه یک لحظه و حادثه که یک منظومه منسجم و مستمر می دانند. مردانی که برایشان جنگ و غیر جنگ ندارد. مردانی که درد واحد دارند. چه در جنگ باشند چه درغیر جنگ. مردانی که با درد پس از جنگ حضور در جنگ داشتند و چه درخواست بیهوده ایست که از اینان بخواهیم تنها درد جنگ داشته باشند و از درد پس از جنگ غافل باشند.
چه درخواست بیهوده ای است که از اینان بخواهیم تنها نوستالوژی و حسرت دوران جنگ را زنده نگه دارند. و ما را به فضا های دور و نزدیک و آشنا ببرند. و به پیامدها و دلالت های این نوستالوژی و دوران خوش گذشته کار نداشته باشند. و چه نگاه بدی است نگاه پاره پاره ومنقطع به انسان.
چگونه می توان درد جنگ داشت و هنرنمایی جنگی کرد اما درد پس از جنگ را یا کنار گذاشت یا در سینه خفه کرد و سر به مهر گذاشت اگر در جنگ، بغض ها و دردها ترکیدند و سر بیرون زدند، چرا پس از جنگ این بغض ها و فریادها نترکیده و سرباز نکنند؟ ناقد دردمند حتی الامکان و در حد توان و شناخت و انگیزه اش میل به گفتن و فریاد کشیدن دارد. و اگر در مقطعی لب فرو می بندد، از بد حادثه است اما درسکوت او هم می توان فریاد ها خواند. به این مردان مرد و هنرمندان دردمند می گوییم باز هم بگویند، بسازند، آگاهی بخشی کنند و انذار دهند.
و اما باز هم یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود، هرکه بنده خداست بگه یا خدا! در سرزمینی که مردمش از لوث وجود حاکم وابسته رها شده بودند و جنگ تمام عیار اهریمنان را پشت سر گذاشته بودند و خاطره ای جاودان خلق کرده بودند باز هم عده ای نامرد و اهریمنی پیدا شدند، همان کارهای حاکم سابق را می کردند. می بردند و می خوردند و چپاول می کردند. غارت حرفه اصلیشان بود به هر طریق و روشی تکه ای از سفره سرزمین رها شده و نظام حاکم بر آن را می کندند. برخلاف جنگیان جنگی که خود را قربانی سرزمین و انقلاب و نظامشان می کردند اینان سرزمین و نظام را قربانی منافع خود می کردند. اما این بار مقابله با آنان برخلاف گذشته کار ساده ای نبود. اینان خود مجهز و ممهز به همان نداها و شعارهای آزاد مردان و قهرمانان پیروز در میدان نبرد با اهریمنان سابق بودند. شعار ها که یکی بود، اینجا چه باید کرد؟ از کجا باید تشخیص داد که حق با کیست، اما خوب که نگاه می کردی متوجه می شدی که زندگی این دو دسته کاملاً متفاوت است. یکی می گوید و عمل می کند اما دیگری می گوید و جمع می کند. یکی از شدن می گوید و دیگری از داشتن. هر دو عمل می کنند، یکی سازگار با شعارها و دیگری در لعاب شعارها، یکی از دست می دهد و دیگری به دست می آورد، یکی جان و مال از دست می دهد، دیگری جان را حفظ کرده و مال به دست می آورد. شرایط سختی است یکی علاوه بر جان و مال آبرو از دست می دهد و دیگری آبرو هم به دست می آورد. عجب زمانه ای است و مبارزه چه سخت شده است.
مردان جنگ دیروز باید راز این ابهام و پیچیدگی را بر گرفته از صداقت جنگی خود فهم کنند. براستی با چه مفهومی می توان این تفاوت ها را دید و سنجید و از آشفتگی خارج شد؟ نفاق. این است کلید این معما. از آنان که درد جنگ و بعد جنگ را توامان دارند ، بخواهیم که از نفاق بگویند و درباره آن بسازند. با تبر بت شکنانه هنری خود و برای پاسداشت همان نیروی بجا مانده از گذشته و ملهم از آن، گردن این منافقان نوظهور و مال پرست و دنیا گرای به ظاهر اخروی را خرد کنند. هرچند خرد شدن این گردن های متورم با یک تبر و دو تبر امکان پذیر نمی باشد، اما آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باد چشید . تبری آغاز کند ، تبر ها خواهند آمد.
در بخش دیگر این برنامه مهرداد بذرپاش، عماد افروغ و همسر شهید اصغر وصالی بر بومی که در این محل قرار داشت، جملاتی نوشتند که در ادامه میآید:
بذرپاش: شهید وصالی درسی به ما آموخت و آن اینکه در مقابل دشمن راهی جز مقاومت وجود ندارد. روحش شاد.
عماد افروغ: شهدا قدرت نرم این زاد و بوماند و قدر آنها را بیشتر باید دانست. اگر آنان نبودند اسلام نبود و چه عاقبتی نصیب ما میشد.
مریم کاظمزاده: یاد باد آن روزگاران یاد باد به امید روزی که درختان تنومند انقلاب سایهگستر دنیای امروز باشد.
مخاطبان محترم گروه فرهنگی مشرق می توانند مقالات، اشعار، مطالب طنز، تصاویر و هر آن چیزی که در قالب فرهنگ و هنر جای می گیرد را به آدرس culture@mashreghnews.ir ارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود.
بابک حمیدیان: با شهید وصالی عهد بستم
بابک حمیدیان بازیگر نقش شهید اصغر وصالی امروز در یادمان سردار شهید که در فرهنگسرای شفق برگزار شد، اظهار داشت: شهید وصالی به لحاظ ظاهری با من تفاوت داشت. روزی که پیشنهاد این کار را به من دادند سر مزار شهید اصغر وصالی رفتم و از او خواستم در این مسیر پیش رو آبروی من را حفظ کند.
وی ادامه داد: بنده از کودکی علاقه خاصی به فیلمهای دفاع مقدس داشتم و در شیطنتهای بچگیام زمانی آرام میگرفتم که مستند جنگی نگاه میکردم.
حمیدیان بیان داشت: نسل من خیلی غافل هستند و کم حواس از رویدادها عبور میکنند. ما در این نسل زمانه را به شوخی گرفتهایم و فکر میکنیم میتوانیم شعار دهیم تا به این وسیله به متر و معیارهای زمینی برسیم. وای به حال ما این شعارها شوخیبردار نیست.
وی گفت: خوشحالم بعد از این همه سال در نقش اصغر وصالی بازی کردم. من با او رفیق هستم و این را به جرأت میگویم کسی نمیتواند این پیمان را از من بگیرد و ادعایم میشود به این رفاقت.
بازیگر نقش شهید اصغر وصالی در فیلم «چ» یادآور شد: من در این فیلم آرام و قرار نداشتم حتی آقای حاتمیکیا از من پرسید: «چه شده» و به او گفتم: «اصغر وصالی همهاش میدود. اگر دوست داری مرا با دوربینت دنبال کن. در هرجا که میخواهم بایستم یک چیزی در وجودم هست که مرا به جلو میبرد. شوخی هم ندارم. فکر نکن ادا در میآورم. اصغر وصالی مرا به راههای مختلف در این فیلم میکشد و ای کاش میشد اصغر وصالی را در سریال بازی میکردم تا فرصت رفاقت بیشتری با او داشته باشم».
وی خاطرنشان کرد: من فکر میکنم با بازی در این نقش نظر کرده دعای مادرم هستم. دعای مادرم این امکان را برای من فراهم کرده است. نمیخواهم احساساتی باشم. ما باید قوی باشیم. ما ثمره یک دوران تلخ و سختی به نام جنگ هستیم و وظیفه داریم هرطور بلدیم آن را حفظ کنیم.
حمیدیان بیان داشت: سیر عجیب غفلت تهران را فراگرفته است و باید باران عجیبی در سر تهران ببارد. امروز به اینجا دعوت شدیم تا درختی به یاد شهید اصغر وصالی در این شهر بکاریم امیدواریم که این درخت به سهم خودش هوای تهران را پاک کند. هوای تهران پاک نیست. نمیدانم مسئولش کیست ولی باید مراقب باشیم.
وی در پایان خاطرنشان کرد: من به نمایندگی از نسل خودم به مسئولین میگویم که با ما حرف بزنند و ما را از گمراهی در بیاورند. مسیر بدی را میرویم. بخشی از آن را هم رفتهایم؛ مسیری به نام غفلت.
* باید در عمل به وصایای شهدا عمل کنیم
سجاد نوروزی رئیس فرهنگسرای شفق در یادمان این سردار شهید که در فرهنگسرای شفق برگزار شد، اظهار داشت: قصد و نیت ما از برگزاری این مراسم و گردهمایی این بود که به یاد بیاوریم امنیت و آسایش امروز ما مدیون مجاهدهایی است که شهدا و رزمندگان در زمان جنگ برای ایران زمین انجام داده اند.
وی افزود: شهدا و رزمندگان در دوران دفاع مقدس و در نبرد حق علیه باطل با نثار جان خود و در طبق اخلاص قرار دادن خون پاک خود در برابر دشمن متجاوز بعثی مقاومت کردند.
نوروزی ادامه داد: ابراهیم حاتمی کیا با ساخت فیلم «چ» کار بزرگی کرد و ضمن معرفی شهید چمران به معرفی سردار شهید علی اصغر وصالی پرداخت.
رئیس فرهنگسرای شفق تصریح کرد: وصیتنامه شهید وصالی ساده و بی تکلف است و نشان میدهد که به چیزی وابسته نبوده و تعلق خاطر ندارد. امیدوارم که در عمل و نه در ذهن به وصایای این شهید و شهدای جنگ تحمیلی عمل کنیم.
* فیلمسازان راه و رسم دهه اول انقلاب را بازگو کنند
مریم کاظمزاده همسر شهید سردار «علیاصغر وصالی» در ادامه این مراسم گفت: شهید وصالی از 13 سالگی مبارزات سیاسی خود را علیه رژیم طاغوت آغاز کرد و زمانی هم که توسط ساواک دستگیر شد، تحت شکنجههای سختی قرار گرفت؛ هم سلولیهای وی از جمله موسوی گرمارودی و جواد منصوری میگفتند کمتر کسی میتوانست این شکنجهها را تحمل کند.
وی ادامه داد: شهید وصالی جزو پایهگذارهای سپاه بود و از اولین نیروهایی بود که وارد کردستان شد. آقای حاتمیکیا نیز با ساخت فیلم «چ» شاهکار کرد و فیلمسازان باز هم راه و رسم دهه اول انقلاب را بازگو کنند.
در ادامه این مراسم از همسر شهید اصغر وصالی و بابک حمیدیان بازیگر نقش شهید اصغر وصالی در فیلم «چ» تجلیل شد و بابک حمیدیان هدیه خود را به پیرمرد نابینایی که در مراسم حضور داشت، اهدا کرد.
در ادامه این یادمان به مناسبت روز درختکاری نهالی در محوطه فرهنگسرای شفق توسط همسر شهید وصالی کاشته شد و رئیس فرهنگسرا از ساخت یادمانی به یاد شهید وصالی در جوار این درخت خبر داد.
* بذرپاش: اگر بیترمزها نبودند چه کسی ترمز دشمن را میکشید
مهرداد بذرپاش نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی امروز در یادمان سردار شهید اصغر وصالی که در فرهنگسرای شفق برگزار شد، اظهار داشت: بیش از 230 هزار شهید تقدیم انقلاب اسلامی شده است که میانگین سنی این شهدا 24 سال بود؛ این جوانان آرزوهایی داشتند؛ دوست داشتند تشکیل زندگی دهند، مدرک تحصیلی بگیرند، ماشین بخرند و ... با همه این چیزها پا روی میل و آرزوی خود گذاشتند و به آرزوی بزرگتر رسیدند.
وی ادامه داد: سنت خداست که اگر پایمان را روی بعضی از آرزوها بگذاریم خداوند ما را به آرزوهای بزرگتری میرساند؛ چه آرزویی از شهادت و سعادتمندی بالاتر است؟!
نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی با اشاره به اهمیت پاسداشت شهدای انقلاب اسلامی، گفت: روسیه میدانی به نام سربازان قهرمانی که در جنگ جهانی دوم مجاهدت کردند، دارد؛ منتها مجاهدتهای اصغر وصالی، باکری و همتها کجا و مجاهدتهای آن سربازان کجا؟ هنوز که هنوز است در مسکو مراسم باشکوهی برای تجلیل از این سربازان برگزار میشود و ما نباید فکر کنیم که خیلی کار بزرگی انجام دادهایم؛ باید مدام به این مسئله بپردازیم.
وی یادآور شد: اصغر وصالی درسهایی به ما داد؛ به قول بابک حمیدیان او بیترمز بود؛ اگر آنها بیترمز نبودند چه کسی باید ترمز دشمن را میکشید؟ اگر آنها این کارها را نمیکردند الان کشوری نبود که من مسئول باشم و بابک حمیدیان بازیگر.
بذرپاش بیان داشت: ما در جنگ دفع شر و دفع متجاوز کردیم؛ دشمنی که به خاک ما حمله کرده بود؛ به راستی ملت ایران به کدام خاک تعرض داشته و کدام مردم بیگناه را کشته بودند؟ ما از شهید اصغر وصالی این گونه درس گرفتیم و باید حواسمان باشد در مقابل دشمن مقاومت کنیم. امروز میدان مواجهه با دشمن در کف میدان رقم خورده است و آن قدر نشستیم که دشمن در خانههای ما هم آمده است.
وی افزود: یک زمانی میدان مبارزه در شلمچه بود اما الان در کف خیابانهای تهران است؛ اکنون دشمن در امواج ماهوارهها در خانههای خودمان است؛ الان او با مدلها و روشهای دیگر آمده است و از طریق شبکههایی که پول آنها را سرویسهای اطلاعاتی رژیم صهیونیستی انگلیس و آمریکا میدهد، وارد خانههای ما شده؛ این را بدانیم که آنها دلشان برای ارتقاء جوانان ما نسوخته و باید در کف خیابان هم با آنها مبارزه کنیم.
دل نوشته عماد افروغ در مراسم بزرگداشت شهید علی اصغر وصالی و تقدیر از کارگردان فیلم «چ»
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود، هرکه بنده خداست بگه یا خدا. در روزگاری نه چندان دور، در سرزمینی، حاکم ظالمی حکومت می کرد که با حمایت اربابانش ظلم و بیداد و فساد را از حد گذرانده بود. فقر و اعتیاد و از خود بیگانگی غوغا می کرد.
شکاف طبقاتی و رانت خواری همه را به ستوه آورده بود. هیچ چیز سرجای مطلوب خودش نبود. مردم و فرهنگ و هویت آنان به سخره گرفته می شدند. ترس و وحشت حاکم شده بود، سرزمینی سوت و کور، قبرستانی پر از مردگان متحرک و بی هدف و بی هویت. آدمیان این سرزمین خود نبودند، مجسمه های بی روحی بودند که خود واقعیشان را فراموش و اسیر خود پنداری های واهی شده بودند. از اینان نباید از حریت، مقاومت و مردانگی می پرسیدی که اینان با این پرسش ها بیگانه بودند. آنان را هدف پر شدن شکم و داشتن و داشتن و داشتن بود. "شدن" برای آنان واژه نامانوسی بود. آنان که خود را نشناخته بودند و در وادی حیرانی و سردرگمی گرفتار بودند، چه به مقاومت؟ چه به شناخت تارهای درهم تنیده و به پا پیچیده فسادزای حاکم؟
گذشت و گذشت و گذشت، فهم ها فوران کرد و مقاومت ها آغازیدن گرفت. مردم آگاه شدند، پرده های پندارهای واهی را کنار زدند و متوجه خود و نیازهای واقعی و قابلیت های خود شدند، انگیزه رهایی در آنها شدت و قوت گرفت. پیرمرد یک لاقبایی از جنس خودشان فریاد رهایی سر داد، به او اعتماد کردند و او را با جان و دل پذیرفتند و به او لبیک گفتند، آخر او حرف دل آنها را می زد و با آنها هم دل بود. راه وشیوه مبارزه و حق طلبی را به خوبی می دانست. با راه و رسم انبیایی آشنا بود. نصیحت می کرد، تذکر می داد، گوش که نمی دادند فریاد می زد و می خروشید.
حق و حقانیت و حق طلبی و حق طلب را می شناخت. نیک می دانست که باطل کف روی آب است. و نعره اهل باطل نعره شیر تو خالی. از قدرت انسان متصل به خدا و نیروی عظیم و قدرت نرم خون و شهادت آگاه بود. سلاحش خدا و انسان و شهادت بود. هم خدا را می شناخت، هم انسان خداگونه را. مردم با پیروی از او که جز خدا نمی گفت و نمی پویید رها شدند. معنای آزادی و آزادگی و اتصال به معبود را چشیدند، با او رجعتی دوباره به خدا کردند. در جشن رهایی خود بودند که باز مورد هجمه قرار گرفتند و حماسه خلق کردند. به یاد و راه بزرگانشان و سلوک و رفتار آنان ایستادگی کردند. بیا و ببین چه معرکه ای به پا شد. معرکه ای که همه را متاثر نمود، همه حضور داشتند. آنان نمی دانستند که تنها مقاومت نمی کنند، تنها خاک خود را نجات نمی دهند، تنها از ناموس ملی خود حراست نمی کنند.
آنان برای همیشه تاریخ و همه بشریت یک نیرو و خاطره جاودانه به یادگار خواهند گذاشت. و افرادی از جنس خودشان از این نیروی عظیم برای مقابله با زشتی ها و پلشتی ها استفاده و حماسه های دیگر خلق خواهند نمود. این اتفاقی نیست که به خاطره ها و حافظه ها سپرده شود و باز تولید نشود. هستند مردان مردی که این اتفاق بزرگ را به نسل های بعد انتقال دهند، مردانی که جنگ و شهادت را نه یک لحظه و حادثه که یک منظومه منسجم و مستمر می دانند. مردانی که برایشان جنگ و غیر جنگ ندارد. مردانی که درد واحد دارند. چه در جنگ باشند چه درغیر جنگ. مردانی که با درد پس از جنگ حضور در جنگ داشتند و چه درخواست بیهوده ایست که از اینان بخواهیم تنها درد جنگ داشته باشند و از درد پس از جنگ غافل باشند.
چه درخواست بیهوده ای است که از اینان بخواهیم تنها نوستالوژی و حسرت دوران جنگ را زنده نگه دارند. و ما را به فضا های دور و نزدیک و آشنا ببرند. و به پیامدها و دلالت های این نوستالوژی و دوران خوش گذشته کار نداشته باشند. و چه نگاه بدی است نگاه پاره پاره ومنقطع به انسان.
چگونه می توان درد جنگ داشت و هنرنمایی جنگی کرد اما درد پس از جنگ را یا کنار گذاشت یا در سینه خفه کرد و سر به مهر گذاشت اگر در جنگ، بغض ها و دردها ترکیدند و سر بیرون زدند، چرا پس از جنگ این بغض ها و فریادها نترکیده و سرباز نکنند؟ ناقد دردمند حتی الامکان و در حد توان و شناخت و انگیزه اش میل به گفتن و فریاد کشیدن دارد. و اگر در مقطعی لب فرو می بندد، از بد حادثه است اما درسکوت او هم می توان فریاد ها خواند. به این مردان مرد و هنرمندان دردمند می گوییم باز هم بگویند، بسازند، آگاهی بخشی کنند و انذار دهند.
و اما باز هم یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود، هرکه بنده خداست بگه یا خدا! در سرزمینی که مردمش از لوث وجود حاکم وابسته رها شده بودند و جنگ تمام عیار اهریمنان را پشت سر گذاشته بودند و خاطره ای جاودان خلق کرده بودند باز هم عده ای نامرد و اهریمنی پیدا شدند، همان کارهای حاکم سابق را می کردند. می بردند و می خوردند و چپاول می کردند. غارت حرفه اصلیشان بود به هر طریق و روشی تکه ای از سفره سرزمین رها شده و نظام حاکم بر آن را می کندند. برخلاف جنگیان جنگی که خود را قربانی سرزمین و انقلاب و نظامشان می کردند اینان سرزمین و نظام را قربانی منافع خود می کردند. اما این بار مقابله با آنان برخلاف گذشته کار ساده ای نبود. اینان خود مجهز و ممهز به همان نداها و شعارهای آزاد مردان و قهرمانان پیروز در میدان نبرد با اهریمنان سابق بودند. شعار ها که یکی بود، اینجا چه باید کرد؟ از کجا باید تشخیص داد که حق با کیست، اما خوب که نگاه می کردی متوجه می شدی که زندگی این دو دسته کاملاً متفاوت است. یکی می گوید و عمل می کند اما دیگری می گوید و جمع می کند. یکی از شدن می گوید و دیگری از داشتن. هر دو عمل می کنند، یکی سازگار با شعارها و دیگری در لعاب شعارها، یکی از دست می دهد و دیگری به دست می آورد، یکی جان و مال از دست می دهد، دیگری جان را حفظ کرده و مال به دست می آورد. شرایط سختی است یکی علاوه بر جان و مال آبرو از دست می دهد و دیگری آبرو هم به دست می آورد. عجب زمانه ای است و مبارزه چه سخت شده است.
مردان جنگ دیروز باید راز این ابهام و پیچیدگی را بر گرفته از صداقت جنگی خود فهم کنند. براستی با چه مفهومی می توان این تفاوت ها را دید و سنجید و از آشفتگی خارج شد؟ نفاق. این است کلید این معما. از آنان که درد جنگ و بعد جنگ را توامان دارند ، بخواهیم که از نفاق بگویند و درباره آن بسازند. با تبر بت شکنانه هنری خود و برای پاسداشت همان نیروی بجا مانده از گذشته و ملهم از آن، گردن این منافقان نوظهور و مال پرست و دنیا گرای به ظاهر اخروی را خرد کنند. هرچند خرد شدن این گردن های متورم با یک تبر و دو تبر امکان پذیر نمی باشد، اما آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باد چشید . تبری آغاز کند ، تبر ها خواهند آمد.
در بخش دیگر این برنامه مهرداد بذرپاش، عماد افروغ و همسر شهید اصغر وصالی بر بومی که در این محل قرار داشت، جملاتی نوشتند که در ادامه میآید:
بذرپاش: شهید وصالی درسی به ما آموخت و آن اینکه در مقابل دشمن راهی جز مقاومت وجود ندارد. روحش شاد.
عماد افروغ: شهدا قدرت نرم این زاد و بوماند و قدر آنها را بیشتر باید دانست. اگر آنان نبودند اسلام نبود و چه عاقبتی نصیب ما میشد.
مریم کاظمزاده: یاد باد آن روزگاران یاد باد به امید روزی که درختان تنومند انقلاب سایهگستر دنیای امروز باشد.
مخاطبان محترم گروه فرهنگی مشرق می توانند مقالات، اشعار، مطالب طنز، تصاویر و هر آن چیزی که در قالب فرهنگ و هنر جای می گیرد را به آدرس culture@mashreghnews.ir ارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود.