به گزارش وبلاگستان مشرق، حسين قدياني در مطلب اخير وبلاگ "قطعه26" در آستانه يوم الله 22 بهمن نوشت: دارد مي رسد از راه روز يوم الله. بهترين روز بچگي هاي پر از خاطره ما، که تا به ميدان آزادي نمي رسيديم، قبول نبود راهپيمايي. دست مان را با هزار زحمتي که بود قلاب مي کرديم به ستون هاي اريب ميدان آزادي و هر که بيشتر بالا مي رفت، برنده بود. کار خطرناکي بود، اما مي ارزيد ملت را از چند متر بالاتر نگاه کني. از چند متر بالاتر، ملت را نگاه کردن عيبي ندارد، اما عده اي از فاصله خيلي دور، از شمال شهر تبختر، به راي مردم نگاه مي کنند.
نسل من، آن چند متر را خيلي راحت سُر مي خورد و مي آمد پايين، اما در فتنه 88 اشراف فخرفروش با مخ به زمين خوردند. سران فتنه هنوز گرم اند، صداي سردردشان بعد از محاکمه بلند مي شود.
سال گذشته، نمي دانم در کجاي خيابان آزادي، طوماري به چه بلندي، من هم امضا کردم که سران فتنه بايد محاکمه شوند. طومار من چه شد؟ آن همه امضا داشت! سال گذشته، خوب يادم هست که درست زير برج آزادي 500 تومان لبو خريدم و خوردم. خيلي هم خوشمزه بود. چسبيد. سال هاي دور، خوب يادم هست که وقت سخنراني روساي جمهور، الکي تکبير مي فرستاديم و بزرگترهاي مان “هيس” مي گفتند! خب، بچه بوديم! ما با شعار “مرگ بر آمريکا” بزرگ شده ايم. “الله اکبر” شعار ماست.
“حسين حسين شعار ماست، شهادت افتخار ماست”. ما از همان بچگي، آدمک عموسام را آتش مي زديم. اول، يک حال اساسي به پرچم اسرائيل مي داديم، بعد بادبادک هوا مي کرديم. ما از همان بچگي در رکاب انقلاب اسلامي بوديم. کاش در کوران فتنه 88 هم صدا و سيما عقل مي کرد و باز هم “علامتي که مي شنويد، علامت خطر است” پخش مي کرد. اگر علامت خطر بعثي ها در جنگ تحميلي، صداي آژير داشت و با يک پناه بردن به راه پله حل مي شد، علامت خطر بعضي ها در جنگ تحليلي، “اين عمار” بود. “بصيرت” پناهگاه ما بود. حضرت ماه به درستي، راه را نشان ما داد.
ما خامنه اي را از اول دوست داشتيم. ولايت، يعني محبت، دوستي. حتي زمان امام هم براي ما خامنه اي، با خيلي ها فرق داشت. لابد جبهه که مي رفت، اخلاص داشت که به دل ما مي نشست. لباس رزم به بعضي ها نمي آيد. خدا را شکر که من با اين کلمه “بعضي ها” و “بعثي ها” وقتي بازي مي کنم، مخاطب منظورم را مي گيرد که چه کسي را بيشتر مد نظرم است. مخاطب “دل نوشت” بصيرت دارد. با من همه آن 22 بهمن هاي رويايي را تا ميدان آزادي آمده. با من لبو خورده. باقالي خورده. مجاني سانديس خورده. بادبادک بازي کرده. عشق کرده.
کي بود که مي گفت؛ 22 بهمن 88 با اسب تراوا جمهوري اسلامي سقوط مي کند؟! زر مفت مي زنند، جايزه پوليتزر مي گيرند. زر مي زنند، پول مي گيرند. آن 22 بهمن که جمهوري اسلامي سقوط نکرد، اين 22 بهمن اما شايد “مبارک” نباشد! مبارک يعني ميمون و اين ميمون در فتنه 88 از سران فتنه حمايت کرد. محمودعباس هم يعني ميمون. اوباما اما بوزينه است. شيمون پرز، گوريل و کودکان خردسال غزه را مي کشد. يک مشت جانور، سال گذشته از سران فتنه حمايت کردند تا 22 بهمن، ميدان آزادي خلوت باشد. ما حاضريم براي شکوه اين روز بميريم. يادش به خير! 22 بهمن، برف که مي آمد، “بي بي سي” مي گفت؛ آمده اند برف بازي. هوا که خوب مي شد، جورازلم پست مي گفت؛ آمده اند آفتاب بگيرند. يادش به خير! هم برف بازي مي کرديم، هم آفتاب مي گرفتيم و هم شعار داديم “مرگ بر آمريکا”. آن سال که برف آمد، چه هويجي گذاشتيم، به جاي دماغ، روي کله آدم برفي جورج بوش! ديده اي يک مادر، نوزادش را چگونه در آغوش مي گيرد؟… جمهوري اسلامي بغل خداست و خدا هواي ما را دارد. جمعه 22 بهمن ماه سال 1389هواي دل ما ستاره هاي حضرت ماه، چند درجه بالاي بصيرت، اما باراني است! باران گاهي چه عاشقانه مي بارد. فتنه کنند عليه ياران، اما باران، سيل آسا مي آيد. آن مرد در باران آمد. آن زن در باران آمد.
بعضي ها عليه 22 بهمن هاي عاشقانه ما فتنه کردند، مجبور شديم در 9 دي نباريم جز به سيل. عمار هم بود. تقصير ما نبود؛ دشمن و بازيچه هايش پا روي دم شير گذاشته بودند. از روز انتخابات تا يوم الله 9 دي، ما زياد صبر کرده بوديم انگار. روز عاشورا اما ديديم صبر ما دارد حمل بر سکوت مي شود. بد معني مي شود. از سکوت ما، امر بر عده اي مشتبه شد که علي تنهاست. گفتند علي تنهاست. خيمه عباس سوخت. خشم ما به جوش آمد. اسلحه بصيرت چسبيد دست ما. با سلاح باتوم رفتيم به جنگ آشوبگران عاشورا که به توپ و تانک و ماهواره و سايت و دروغ و فتوشاپ مجهز بودند و 9 دي را غريبانه آفريديم. 9 دي محل قرار ما، ميدان انقلاب اسلامي بود. آنچه داشت متاثر از آزادي زيادي بعضي ها مخدوش مي شد، انقلاب اسلامي بود و الا سال هاست که ميدان آزادي محل قرار ماست. آزادي محل قرار ماست اما نه آنقدر که سنگ ها بسته باشد و سگ ها آزاد که در حاشيه بيرق عزاي حسين، سوت بزنند و هلهله کنند.
عاشورا خط قرمز ماست. ولايت فقيه، اتمام حجت ماست. آنجا که پاي “آقا” در ميان باشد، ما هر سکوتي را مي شکنيم. ما براي دفاع از ولايت، اذن از عباس بن علي داريم. حضرات مسئولين اگر به دعوا و مرافعه جلوي چشم ملت پايان ندهند، آنجا ما ديگر ناچاريم سکوت خود را بشکنيم. ما احدي را بيشتر از رهبر دوست نداريم. ما در راه دفاع از ولايت، آزاديم. “آزادي” شعار ماست. آنها که دموکراسي را آزادي معني کرده اند، به غرب لطف کرده اند. دموکراسي، يعني تو آزادي در انتخاب کردن، اما آزادي يعني اختيار تام تو در انتخاب حق و باطل. دموکراسي يعني تو آزادي در انتخاب گزينه هاي محدود، ولي آزادي يعني جز گزينه هاي محدود غرب و شرق، حق راي دادن به جمهوري اسلامي. پاسدار اين آزادي، ولي فقيه است، چون تقواي سياسي دارد. دموکراسي غربي ها کاريکاتوري از آزادي ماست. مجسمه آزادي کاريکاتوري از ميدان آزادي است. در دموکراسي غربي ها، تو هم مي تواني از مبارک حمايت کني و هم مي تواني، وقت تنگ ديدن قافيه، قيافه حق به جانب بگيري. بهترين واژه فارسي، معادل دموکراسي، فريب است. فتنه است. دموکراسي غربي ها قرن هاست که روي نيزه پروپاگانداست. به اسم دموکراسي، خيلي بيشتر از اسم دين، نسل کشي کرده اند. مشتي ديکتاتور در همين فتنه اي که گذشت، مگر علم دموکراسي بلند نکرده بودند؟! مدعيان دروغين دموکراسي، بر خلاف مناديان راستين آزادي، خوي ديکتاتوري دارند.
سابقه حمايت از کدام ديکتاتور در پرونده سياه اين غربي هاي پرادعا نيست؟! فرقي هم نمي کند؛ چه آن ديکتاتوري که در راس حکومت است، مثل مبارک و چه آن بچه ديکتاتوري که با زَر و زِر و زور و تزوير، خودش را مي خواهد به راي اکثريت تحميل کند، مثل سران فتنه خودمان! سران فتنه بايد از حال و روز امروز مبارک، درس عبرت بگيرند و ببينند که آمريکا روز واقعه، پهن هم بارشان نمي کند. آمريکا الان دارد از خاتمي حمايت مي کند، اما روزي مي آيد که همين آمريکا پهن هم بار خاتمي نمي کند. هر کس که روي کمک آمريکاي بي معرفت نامرد نالوطي، حساب باز کند، هر کس که مي خواهد باشد، اين از خريت اوست! کسي که شعور سياسي داشته باشد، جمهوري اسلامي را به آمريکا نمي فروشد. اين از بي شعوري خاتمي بود که ميدان آزادي را به مجسمه آزادي فروخت. هر کدام از سران فتنه که جرئت کنند و روز 22 بهمن همپاي ملت ايران تا ميدان آزادي راهپيمايي کنند، در صورت سالم ماندن، مي توانند به نظام برگردند؛ چرا که نظام ما يک نظام مردمي است و اگر خاتمي مي خواهد به نظام برگردد، بايد بيايد راهپيمايي 22 بهمن و دم ملت را ببيند. دم ملت را ببين، به جمهوري اسلامي برگرد. خاتمي هنوز آنطور که بايد و شايد آدم نشده. گاهي نشانه هايي نشان مي دهد؛ اين کافي نيست. مگر مي شود کسي از راهپيمايي 22 بهمن بترسد و در عين حال قصد بازگشت به نظام داشته باشد؟! 22 بهمن، يوم الله پيروزي همين جمهوري اسلامي است که خاتمي فعلا صلاحيت و لياقت رد شدن حتي از شعاع چند کيلومتري اش را هم ندارد. خاتمي حالاحالاها بايد افسوس بخورد از فراق ميدان آزادي. هنوز هم گشتن گرد ميدان آزادي براي ما حکم طواف دارد. ميدان آزادي، ميدان مقدسي است. امام مي گفت: “اسرائيل به دريا دست بزند نجس مي شود”. بر اساس جمله امام، سران فتنه که مورد حمايت رژيم کودک کش غاصب قدس هستند، بايد خودشان را آب بکشند. آري، راهپيمايي ما در صحن مسعاي انقلاب اسلامي است. ما با وضو در اين فريضه شرکت مي کنيم. هر يک قدم ما در راهپيمايي 22 بهمن، به زبان حج، “لبيک اللهم لبيک” و به زبان کربلا “لبيک يا حسين” است. هر يک گامي که ما در يوم الله 22 بهمن برمي داريم، براي ما عينا قدم زدن در بين الحرمين عباس و حسين است. ما براي سيدالشهداء گريه مي کنيم تا بيشتر از خامنه اي پاسداري کنيم. راهپيمايي ما که جاي خود دارد، روضه ما اشک ما هم حکومتي است.
سعي ما هم حکومتي است. سعي را در مسيري از مسعا اما بايد هروله کرد. هروله، نه دويدن است و نه راه رفتن. هروله را عده اي دويدن آرام و يا راه رفتن تند معني کرده اند. هروله اما چيزي بين راه رفتن و دويدن نيست. هروله، هروله است. هروله يعني اظطرار قلب زينب، آن زمان که داشت سر از تن برادرش جدا مي شد. هروله يعني بي تابي بنت الحسين، وقتي که هنوز حسين بود و ديگر عموعباس نبود. هروله يعني از اشک، آرام تر بودن و از عشق، محزون تر بودن. هروله يعني حسين را ديدن اما قطعه قطعه. هروله يعني راس الحسين اما بالاي نيزه. هروله يعني هروله. يعني آزادي آدمي در انتخاب ميان گلوي طفل 6 ماهه حسين و تير 3 شعبه حرمله. هروله يعني بيم از سراب و اميد به آب
. هروله يعني تحير انسان از نزديکي مرز ميان حق و باطل، آنقدر که خنجر شمر به حنجره حسين نزديک است… و نزديک بود کسي شک کند که در کربلا، حق با فرزند علي است يا جانباز علي. هروله يعني زينب. سعي هاجر بصيرت مي خواست اما اسارت نداشت. هروله يعني بصيرت که بفهمي در جمل، حق با علي است يا اصحاب پيامبر. هروله يعني تمام گام هاي عاشورايي يک ملت. هروله يعني 22 بهمن. هروله يعني 9 دي… 9 دي 9 دي 9 دي. اتفاقا جاي اين حرف ها همين جاست؛ در آستانه 22 بهمن، راحت تر مي توان از 9 دي نوشت و نوشت: خميني، ما را از شر شاه، آزاد کرد و خامنه اي، ما را از شر اشرافي گري. خميني ما را از شر باطل آزاد کرد، خامنه اي ما را از شر باطلي که لباس حق پوشيده. خميني به محمدرضا پهلوي گفت “نه” و خامنه اي… آه که دوران امام ما چقدر شبيه دوران پر مخاطره حضرت علي عليه السلام است. براي 22 بهمن راحت مي شود سرود ساخت، اما براي 9 دي، چه سرودي مي توان ساخت؟ اي مجاهد، اي مظهر شرف! بارها درباره 9 دي دکلمه اي، شعري نوشته ام اما چون هر کدامش به يکي از حضرات استوانه برمي خورد، خودم سانسورش کردم و اين روزها به اين نتيجه رسيده ام که 9 دي، يوم الاسرار انقلاب اسلامي است.
اگر جاي سر، درون سينه است، 9 دي يک روز استثنائي بود. گفت: “ناگهان پرده برانداخته اي، يعني چه، مست از خانه برون تاخته اي، يعني چه؟!” اگر 22 بهمن، عاشوراي ما بود، نهمين روز دي ماه سال هشتاد و اشک، فاطميه انقلاب اسلامي است. در ايام فاطميه بيشتر بايد براي “مدينه رفته ها” روضه خواند. 9 دي روضه نزديک ترين ياران علي است. کساني که روز 9 دي در خيابان انقلاب اسلامي، “هو” شدند، آدم هاي برجسته اي بودند. برجسته تر از شکم عبدالله بن زبير. تار مختار، خوب تنيده شد در پود طلحه هاي امروز، که به جاي درد دين، سوداي سود دارند و غم بود و نبود. اگر زبير را عبدالله بدآنجا کشاند، اينجا اما عده اي به آقازاده هاي خود خط خطا مي دهند. اينجا کرم از تاريخ نيست. از خود درخت است. چه نازک خيال اند کساني که به قاضي القضات نامه مي نويسند که به احترام شخصيت برجسته آقاي هاشمي، مهدي هاشمي را محاکمه کنيد! نمي دانم بيش از يک سال بعد از آن 9 دي عاشورايي، مصلحت هست اينها را بنويسم يا نه؟… خيلي وقت است محاکمه نشده ام؛ ما که سابقه داريم، پس هر چه باداباد! بعضي ها اغلب با امام عکس داشتند، جز يکي شان که ظاهرا امام با وي عکس داشت. اين “يکي” شطرنج بدي دارد با ما بازي مي کند اين روزها. نمازجمعه نمي آيد اما هنوز هم موضع اش همان حرف هايي است که در نمازجمعه زد. اين يکي، دست مي گذارد روي مهره هاي مسئله ساز. کساني که حجاب را امر شخصي مي دانند، مهره اين آدم اند؛ خواه در تهران سنگر گرفته باشند و خواه، در حلقه لندن ماوي گرفته باشند. سران فتنه مهره اين آدم اند. خاتمي از همه بيشتر مهره اين آدم است. خواص بي بصيرت لااقل هنگام بي بصيرتي، مهره اين آدم اند. اين آدم فکر مي کند ما خامنه اي را مديون خبرگان هستيم. هيهات!… آري، هيهات من الذله! ما خبرگان قانون اساسي، خبرگان رهبري و خود قانون اساسي را مديون ولايت فقيه و مصداق حکيم آن خامنه اي عزيز هستيم. کسي که بر صندلي رياست مجلس خبرگان رهبري تکيه زده است، بايد به جاي دوست، با دشمن شطرنج بازي کند. مهدي هاشمي، بخش کوچکي از پرونده بزرگ نامه سرگشاده است.
ما هي مي خواهيم سکوت کنيم، آقاي هاشمي متاسفانه نمي گذارد. ما به امر ولايت فقيه سکوت مي کنيم اما حد و مرز اين سکوت، آنجاست که عده اي سکوت ما را به تنهايي علي، ترجمه کنند. سقف سقيفه کوتاه بود در تاريخ. وسط خطبه علي، جاي تکبير است. دوره جام زهر گذشت. ديگر شقشقيه نمي تواند 2 شقه کند کلام مولا را. ديگر علي مجبور نيست به خاطر اصل اسلام و انقلاب اسلامي، با هر عمر و زيدي وحدت کند. سيدعلي در موضع اقتدار است. موضع ما همان موضع مقتدرانه رهبر است. نمازجمعه، برپايي اش را مديون اصل ولايت فقيه است. کساني که با اين اصل و مصداق آن در مقام عمل مشکل دارند و نامه سرگشاده مي نويسند و براي فرزندان متهم شان بر دادگاه صوري اصرار مي ورزند، با چه رويي و اصلا از کدام نماز جمعه سخن مي گويند؟! اگر بنا بر طعنه زدن باشد، عده اي بگويند؛ چه شد که راهپيمايي 22 بهمن سال گذشته، نيامده، فلنگ را بستند؟! عده اي چه کرده اند و خاندان شان چگونه مشي کرده اند که رمز پيروزي هر نامزدي در هر انتخاباتي، اين است که طرف با شدت بيشتري بگويد؛ من با اين فرد نيستم؟! ما آقاي هاشمي! استثنائا با شما، هيچ وقت بر سر دين، بر سر روحانيت، بر سر اسلام، حتي بر سر ولايت فقيه دعوا نمي کنيم. قسم مي خورم هرگز ما با شما جز بر سر راي اکثريت جدال نخواهيم کرد. دعوا سر روحانيت و ولايت و عدالت و حجاب و قرآن و قانون و دين و خدا،
دعواي ما با شما نيست. هيچ وقت هم نخواهد بود. ما زيرک ايم. اين دعوا، دعواي ما با افراد ديگري است. محل تقاطع ما با شما جز راي مردم، چيز ديگري نيست. ما خوب مي دانيم با شما سر کدام 4 راه تصادف کنيم. افسر بايد ميان ما و شما کروکي راي اکثريت را بکشد. دعواي ما با شما، لااقل با شما، تا هميشه تاريخ بر سر راي اکثريت خواهد ماند. ما با شما، بيشتر از هر چيز بر سر آزادي و حق انتخاب مردم دعوا داريم. دعواي ما با شما حتي در روز مباداي پيوندتان با هر جريان مسئله سازي، دعوا بر سر مردم سالاري است. شما روياي دعوا با ما بر سر روحانيت و اسلام و حجاب و ولايت فقيه را بهتر است خوابي تعبيرناشدني تفسير کنيد. اولين و مهمترين و آخرين و جاودانه ترين نزاع ما با شما اين است که ما در فتنه 88 طرف راي اکثريت بوديم و شما به راي مردم تمکين نکرديد. اينجا مسئله ما با شما برنتافتن راي مردم توسط شماست. موضع شما قبل از آنکه همان موضع نمازجمعه باشد، همان موضع نامه سرگشاده خطاب به رهبر است که پاي آراي 40 ميليوني ما به هر 4 نامزد ايستادند. پاي راي اکثريت هم ايستادند. موضع شما با رهبر، و رهبر با شما هم، موضع راي اکثريت است. هر کسي با شما مخالفتي دارد،
به خاطر راي ملت است. هميشه هم همين طور بوده. ملتي مي گفت “جنگ جنگ تا پيروزي”، شما مي گفتي “جنگ جنگ تا يک پيروزي”. تحميل نظر اقليت بر اکثريت، دعواي ما با شماست. شما با ما با حضرت استاد مصباح يزدي با توده هاي ملت، بر سر جريان ضد روحانيت دعوا نداريد. بحث اين حرف ها نيست. ما اصلا شما را مدعي صادق اسلام و ولايت و فقاهت نمي دانيم که سر اين مسائل با شما دعوا داشته باشيم. دعواي شما با ما بر سر فريضه واجبي چون حجاب نيست. دعواي شما با ما حتي بر سر ولايت فقيه هم نيست. شما اگر واقعا نگران جريان ضد روحانيت هستيد، چرا به جاي گريبان ما، يقه معاون پارلماني خودتان، جناب مهاجراني را نمي گيريد؟! ما به مشايي تذکرات خودمان را داده ايم، شما کجا گوش مهاجراني را گرفته ايد؟! حلقه اي که الان گرد اين فرد متاسفانه هيز و هوس باز را گرفته، اين روزها در سوگ داريوش همايون مرثيه مي سرايد.
نماد روحانيت، امام بود و نماد جريان ضد روحانيت، ساواک. امروز، عزادار مرگ توهين کننده به حضرت امام خميني، همان حلقه اي است که اول بار در دوره سازندگي، با چراغ سبز شما مجوز گرفت تا عليه روحانيت مطلب بنويسد. يادتان هست؟! شما اگر واقعا درد روحانيت داريد، اگر واقعا نگران دين هستيد، اگر واقعا با جريان ضد حجاب مرزبندي داريد، طرف حساب تان ما نيستيم. چون شما را در اين دعوا، صادق نمي بينيم، ما هرگز طرف حساب شما در اين دعوا نمي شويم. بحث ما با شما، فقط بحث بر سر راي اکثريت است و بر سر راي اکثريت باقي خواهد ماند. شما اگر واقعا با جريان ضد روحانيت، مشکل داريد، چرا محسن کديور متاسفانه بي غيرت و صد البته حامي داريوش همايون، شما را محرم راز خود مي بيند و براي شما نامه فدايت شوم مي نويسد؟! آن زمان که رهبر ما داشتند عليه شبيخون فرهنگي دشمن به امثال حضرتعالي تذکر مي دادند، مع الاسف شما از جرياني حمايت مي کرديد و مي کنيد که امروز به “حلقه لندن” شهره اند و صاحب عزاي احمد رشيدي مطلق شده اند و در مرگ او شيون سر مي دهند و ابراز تاسف مي کنند. شما لابد بايد داريوش همايون را جريان ضد روحانيت بدانيد، اما اينکه چرا از موضع دفاع از روحانيت، به جاي حلقه لندن،
با ما سر دعوا بلند کرده ايد، به خاطر درجه متفاوت تقوي، در سياست ورزي بزرگان است. کسي که تقواي سياسي داشته باشد و واقعا نگران جريان ضد روحانيت باشد، وقت موضع گيري عليه اين جريان، به جاي مصباح يزدي، داريوش همايون را سرزنش مي کند و مي گويد؛ “متاسفانه اشتباه کردم که بر خلاف نظر رهبر به مهاجراني در دولت سازندگي ميدان دادم”.
تعصب شما اگر به جريان روحانيت، صادقانه بود به اين جمله منتهي مي شد، اما من مانده ام چرا جريان ضد روحانيت، چرا حلقه لندن هنوز هم از شما به نيکي ياد مي کند؟! چرا اين جماعت گاهي از سران فتنه نااميد مي شود، اما از شما نه؟! آن جريان که براي دولت فعلي، مسئله درست مي کند، چون مرزبندي ما را با خودش ديده، قصد دارد گرد اين دولت را در حد وسع خود از سربازان راستين ولايت فقيه خالي کند، اما حلقه لندن، نه فقط به فرزند شما پناه مي دهد، که گاهي در نامه ها و بيانيه هايي که مي دهد، به خود شما پناه مي برد!؟… و اين وسط از همه بامزه تر اين است که شما مدعي هستيد رهبر از اوضاع جامعه مطلع است! البته رهبر عزيز از ميزان تقواي سياسي کساني که خود را بزرگان انقلاب مي خوانند، به خوبي مطلع اند، اما مگر کسي در ميزان اشراف ولي فقيه به اوضاع جامعه شک دارد؟! آن شک، که در ما مدت هاست به مرز يقين رسيده،
بي احترامي شما به راي اکثريت و صادقانه نبودن تعصب تان نسبت به روحانيت است. از افراد زيرمجموعه و وابسته به همين حلقه لندن، روزگاري تقليد از مراجع را کار ميمون خواند و شما ساکت بوديد. آن همه در دولت فتنه گري به نام خاتمي، عليه عاشورا و روحانيت و احکام اسلام و حتي خود خدا اراجيف نوشته شد، صداي شما کي درآمد؟! در فتنه 88 خيمه زينب را به آتش زدند، صداي شما کي درآمد؟! شما به ما زياد اعتراض کرده ايد، اما سخني عليه فتنه گران بلند نکرده ايد، چرا؟! اين فرد که گفتم، در هفته نامه معاون پارلماني شما مطلب مي نوشت. به نوشتن باشد، ما هم بلديم. ما هم بلديم زخم بياندازيم. اصلا ما هم عاشق شما هستيم. شما هم از اوضاع جامعه باخبري. شک نکن!
***
دارد مي رسد از راه روز يوم الله. لا يوم، کيومک يا اباعبدالله. “حسين حسين شعار ماست”، حتي در روز 22 بهمن. شهادت در اين روز افتخار ماست. دهم محرم الحرام سال 61 هجري قمري، 22 بهمن دين خداست و 22 بهمن، عاشوراي انقلاب اسلامي است. امسال خاورميانه عربي، يکي از مسيرهاي 6 گانه راهپيمايي 22 بهمن شده است. وعده ما شايد التحرير قاهره باشد. “تحرير” از “حر” مي آيد. از آزادگي. از آزادي. از ميدان آزادي. انقلاب اسلامي تازه دارد ترجمه مي شود. جمهوري اسلامي تازه دارد تجربه مي شود. ما هم سن انقلابيم و 22 بهمن جشن تولد ماست. کيک تولد انقلاب ما “کيک زرد” انرژي هسته اي است. حالا نه فقط از 22 بهمن 1357 بيش از 30 بهار گذشته است، بلکه از يوم الله 9دي 1388 فقط يک سال گذشته است. انقلاب اسلامي به برکت نام بلند خميني و به برکت زعيم امروز ما، سرور و سالار ما، خامنه اي حکيم، يک فرق اساسي با ساير انقلاب هاي دنيا دارد. انقلاب اسلامي هر چه مي گذرد جوان تر مي شود. انقلاب اسلامي اگر چه سال هاست که به پيروزي رسيده، اما هنوز تمام نشده، که بشود عليه اش انقلاب غير اسلامي کرد. انقلاب اسلامي هنوز ادامه دارد؛ نشان به نشان خاورميانه امروز.
هر سال، خداي خميني و خامنه اي، براي باشکوه تر برگزار شدن راهپيمايي 22 بهمن، به دست ما بهانه هاي قشنگ مي دهد. سال گذشته، عدو با فتنه اي که کرد، سبب خير شد و امسال، دوستان عربي انقلاب. اين خط و اين نشان. سال بعد باز هم خداوند منان بر سر ما منت مي نهد و باز هم به فکر ماست. خدا به شدت جمهوري اسلامي را در آغوش گرفته است. خدا انقلاب اسلامي را دوست دارد. انقلاب اسلامي براي خدا، ادامه قيام حسين؛ خون خداست.
خدا نسبت به انقلاب اسلامي تعصب دارد. نبودم و نديدم و کوچک بودم و نفهميدم اين تعصب را در سوم خرداد، اما بودم و ديدم و بزرگ بودم و فهميدم اين تعصب را در يوم الله نهم دي ماه 88 که به وضوح، خدا نشان داد عاشق جمهوري اسلامي است. خدا ما را دوست دارد. خدا از ايستادگي ما برابر ابرقدرت ها راضي است. خدا راهپيمايي 22 بهمن ما را دوست دارد. دست خدا بر سر ماست. خامنه اي رهبر ماست. خدا را شکر، ما همان قوميم که “محمد” وعده داده بود آمدن ما را در آخرالزمان. چه بسيار جوان عرب که دوست داشتند به همان معني –تاکيد مي کنم؛ به همان معني- که ما خميني و خامنه اي داريم،
آنها هم پير جمع، شمع انجمن داشته باشند، اما ندارند و الا به معناي درست کلمه، رهبر ما “ولي امر مسلمين جهان” است. دشمن مي خواهد اشتباه خود درباره خميني را دوباره تکرار نکند و تمام زور خود را مي زند تا بلکه خامنه اي را در رسانه هاي خبري دنيا بايکوت کند. ابر فتنه مگر چقدر ياراي آن را دارد که ماه تابان را از آستان آسمان سانسور کند؟! يک چيزهايي در جهان هست که اساسا دست خداست. سيد خراساني ما از اين جنس است. خامنه اي دست خداست. فتنه 88 جنگ احزاب بود با اين دست. “جنگ تحليلي” را درست مي گويم. آمريکا و اسرائيل به کمک مشتي بازيچه، آمده بودند تا جمهوري اسلامي واقعي را تحليل ببرند، کوچک کنند در حد يک جمهوري اسلامي قلابي. از اسلامش، مبارزه درنيايد و از جمهورش، مردم پاي کار 9 دي. اگر در جنگ تحميلي، “بعثي ها” بازيچه دشمن بودند، اما در جنگ تحليلي، “بعضي ها” بازيچه دشمن شدند که هنوز هم موضع شان همان حرف هايي است که در سابقه شان است! با آل علي، با دست خدا هر که درافتاد، ورافتاد.
بصيرت ما سرباز خدا بود در اين جنگ. به من تا الان مي گفتند؛ “چرا اين همه از ولايت فقيه مايه مي گذاري؟”، اين بار مي خواهم از خود خدا مايه بگذارم. ما به نام خدا عليه فتنه قيام مي کنيم. ما خدايي هستيم. انقلاب اسلامي هم خدايي است. ما چون خدا را داريم، پيروزي هاي مان مکرر است. علي چون خدا را داشت، فاتح خيبر شد. سيدعلي در فتنه 88 در جنگ شايعه ها، چون خدا را داشت “فاتح خبر” شد.
“علي” نام بلندي است که خدا اعتلاي آن را دوست دارد. ما مفتخريم که نام رهبرمان “علي” است. علي وقتي خطبه مي خواند، “بازتاب” دارد. نه معاويه و نه مالک، هيچ يک نمي توانند بعد از خطبه علي سکوت کنند. بعد از محمد که سلام و درود خدا بر او باد، عده اي خواستند علي را بايکوت کنند، اما نشد! چه مي خواستند، چه شد؟! در کربلا، يک طرف بغض علي بود و ديگر سو حب علي. اصلا ميزان سنجش اعمال توسط خداوند، بر اساس ولايت علي است. ولايت علي را نداشته باشي، فرقي نمي کند موضع تو همان حرف هاي نمازجمعه باشد يا آواز شب جمعه.
خدا به تو و به آقازاده تو و به نماز تو و به آواز تو و به جمعه تو و به شب جمعه تو مي گويد: “اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم”. علي، اولي الامر است. ولايت فقيه هم اولي الامر است. بعضي از بزرگان ما بد بار آمده اند. بيشتر دوست دارند به اولي الامر خط بدهند تا خط بگيرند. عادت کرده اند. البته بعضي هاشان هم به اسم خط دادن، دوست دارند به اولي الامر، جام زهر بدهند! يک بار در 8 سال جنگ تحميلي چنين کردند و دگر بار خواستند در 8 ماه جنگ تحليلي هم چنين کنند، اما روز 9 دي، نامردي نکرد؛ زد، کاسه کوزه شان را شکست! 9 دي 9 دي 9 دي… موضع ما هنوز هم همان شعارهاي 9 دي است. موضع ما در يوم الله 22 بهمن امسال و هر سال ديگري، همان بود که در 9 دي گفتيم. 22 بهمن 57 اگر سالي يک بار تکرار مي شود اما 9 دي 88 غير قابل تکرار است. ما دوست داريم فرزندان مان از ما درباره روز 9 دي 88 بپرسند که؛ “چه بود و چه شد؟” و ما به ايشان پز بدهيم که بايد مي بوديد و مي ديديد. متاسفانه چند سالي دير به دنيا آمديد و 9 دي 1388 را نديديد! 9 دي 1388 غير قابل تکرار، يک چيزي در مايه هاي کربلاي 5 است. اين درست که ما هميشه بسيجي مي مانيم، اما براي يک بسيجي، هيچ عملياتي، جاي کربلاي 5 را نمي گيرد.
ما نسل 9 دي مي مانيم و هر روز در حال و هواي بصيرت، سير مي کنيم اما 9 دي 1388 غير قابل تکرار است. اين روز، پز نسل ماست. ما هر روز مثل يوم الله 9 دي عمل مي کنيم اما 9 دي 1388 فقط 9 دي سال هشتاد و اشک است. اين روز تاريخي، تاريخي تر از آن است که به تاريخ بپيوندد. انقلاب اسلامي، يک روز پيروزي دارد؛ 22 بهمن 57 و جمهوري اسلامي، يک نقطه عطف دارد؛ 9 دي 88 و تاريخ جمهوري اسلامي، يعني قبل از 9 دي و بعد از 9 دي. مهمترين فرق قبل و بعد از 9 دي اين است؛ بعد از 9 دي اگر کسي به حسب عادت، قصد کند به ولي امر، جام زهر تعارف کند، ما ضمن نگه داشتن احترام سابقه اين فرد، سيلي حيدري بر صورتش مي خوابانيم. ما براي حفظ انقلاب اسلامي با احدي، حتي با خودمان تعارف نداريم. ما انقلاب اسلامي را از خودمان بيشتر دوست داريم. بعضي ها خودشان را از انقلاب اسلامي بيشتر دوست دارند. ما خودمان را فداي ولايت فقيه مي خواهيم. عده اي ولايت فقيه را هم فقط تا آنجا قبول دارند که راي اقليت اشراف را ترجيح دهد بر راي اکثريت جامعه. ما خودمان را بدهکار انقلاب اسلامي مي دانيم.
عده اي از خون شهدا ارث پدرشان را طلب دارند. ما انقلاب اسلامي را از سران فتنه که جاي خود دارد، از راس فتنه که بماند، حتي از سران قوا و قواي 3 گانه جمهوري اسلامي هم بيشتر دوست داريم. ما انقلاب اسلامي را نه فقط از مجلس و قوه قضاييه، که حتي از دولت احمدي نژاد هم بيشتر دوست داريم. گاهي که قواي 3 گانه، بر خلاف امر رهبر، به دعواي با هم مشغول مي شوند،اينجا چون پاي امر رهبر در ميان است، ما حق را به حقانيت هيچ کدام نمي دهيم؛ حق را به مظلوميت انقلاب اسلامي مي دهيم. ما حتي از دولت مستقر هم فقط در شعاع انقلاب اسلامي دفاع مي کنيم. ما فقط با انقلاب اسلامي عهد اخوت بسته ايم. در فتنه 88 به خاطر همين عهد، عليه خواص بي بصيرت موضع گرفتيم و الان هم باز به خاطر همين ميثاق به حضرات مي گوييم؛ مگر “آقا” نگفت جلوي چشم ملت دعوا نکنيد؟! اينجا براي ما هيچ فرقي ميان سران فتنه و سران قوا نيست، که اتفاقا ما ولايت پذيري را از سران قوا تمنا مي کنيم، نه از سران فتنه. آنکس که ادعا دارد ولايي تر از بقيه است، بايد ولايت پذيري خود را در عرصه عمل نشان دهد. اگر مجلس در آستانه دهه فجر، با استيضاح وزير راه، هديه خوبي به دولت نداد، –که ما هم مي گوييم نداد- دولت محترم هم با آن نامه اي که نوشت و دعوايي که جلوي چشم مردم با ديگر قوا کرد، نه هديه خوبي به ملت داد و نه هديه پسنديده اي به ولايت. اگر ميزان، راي ماست، ما در آخرين رفراندوم اين نظام، 40 ميليون راي به پاي انقلاب اسلامي نوشتيم. ميزان براي ما انقلاب اسلامي است. ما آنجا که ميان مجلس و دولت، حتي آنجا که احساس کنيم، حق بيشتر با دولت است، اما وقتي مي بينيم از زد و خورد مسئولين با هم، بيش از هر چيز انقلاب اسلامي دارد متضرر مي شود، ناچاريم طرف انقلاب اسلامي را بگيريم. هر قوه اي که بيشتر با اهداف انقلاب اسلامي همسو بود، ما طرف او هستيم. ما انقلاب اسلامي را دوست داريم. برخي مجلس را، عده اي دولت را، بعضي مجمع تشخيص را،
يک نفر شهرداري را،
ديگري روابط عمومي را، فلان نفر، بهمان دستگاه را و بهمان فرد،فلان نهاد را ظاهرا از انقلاب اسلامي بيشتر دوست دارند. ما ارکان نظام را جداجدا دوست نداريم که وقت اختلاف حضرات، هر يک براي جماعتي هورا بکشيم. ما کليت انقلاب اسلامي را دوست داريم. دوباره مي گويم؛ ما انقلاب اسلامي را دوست داريم،
اما همين انقلاب اسلامي براي ما بدون ولايت فقيه، هيچ فرقي با هيچ انقلاب ديگري در هيچ کجاي دنيا ندارد. ما انقلاب اسلامي را به شرط ولايت فقيه دوست داريم. لحظه اي تصور کنيد؛ آيا بي وجود خميني، اساسا انقلاب اسلامي به پيروزي مي رسيد؟! اين را هم دمي درنگ کنيد؛ آيا بي وجود خامنه اي –اينجا ولايت فقيه را نمي گويم؛ ولي فقيه را مي گويم- فتنه 88 اصولا به يوم الله 9 دي ختم مي شد؟! خوب است فلان استاد جامعه شناس، اين سئوالات را هم در برگه امتحاني خود از دانشجويان اين مملکت بپرسد.