کد خبر 29045
تاریخ انتشار: ۲۱ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۵:۱۵

ننه علي همان مادري است که 20 سال به عشق فرزند شهيدش در داخل اتاقک فلزي در بهشت زهرا(س) زندگي کرد. امروز در آستانه سن صد سالگي آلزايمر هم نتوانسته است او را از قربانعلي جدا کند...

به گزارش مشرق به نقل از مهر، اگر حدود 10 سال قبل گذرتان به گلزار شهداي بهشت زهرا (س) افتاده باشد ممکن است نام "ننه علي" را براي يکبار شنيده باشيد. مادري که 33 سال قبل ميان قطعه ?? نزديک مزار شهيد ?? ساله "حسين فهميده" اتاقکي کوچک با ديوارهاي فلزي ساخت تا باقي عمرش را ميهمان مزار فرزند شهيدش "شهيد قربانعلي رخشاني مهماندوست" باشد.

"ننه علي" لقب معروف و مشهور (خانم ننه فتح اللهي) مادري است که مدت 20 سال به صورت شبانه روز در اتاقک فلزي کنار مزار فرزند شهيدش زندگي کرد وامروز درعزلت و تنهايي به دور از لنز دوربينها ونگاه تلخ و شيرين رهگذران گورستان بزرگ شهر در خانه دخترش موسيقي سکوت را زمزمه مي کند. ديدار دوباره با مادر شهيد رخشاني سعادتي بود تا در سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي برگي از رشادتهاي شهداي انقلاب را ورق بزنيم و بار ديگر از خود بپرسيم که به راستي بعد از شهدا چه کرده ايم.

مادر شهيد در آستانه صد سالگي قرار دارد و به علت کهولت سن قادر به تکلم نيست و دخترش به عنوان خواهر شهيد روايتگر ايثارگري برادر و عشق مادرانه مادر است. او مي گويد: مادر و پدرم دو فرزند بيشتر نداشتند يکي من بودم و ديگري قربانعلي و به قول معروف مادرم بيشتر قربانعلي را دوست داشت. قربانعلي درهمان دوران ستمشاهي به عنوان يکي از مهره هاي اصلي منطقه جنوب تهران در نشر و توزيع اعلاميه هاي حضرت امام (ره) فعاليت مي کرد.
 

آن زمان قربانعلي 24 سال بيشتر نداشت وبعد ازمرگ پدر با مادر 58 ساله مان زندگي مي کرديم و خرج و مخارج خانه توسط همسرم و قربانعلي که کارمند بخش کترينگ شرکت هواپيمايي ملي ايران بود تامين مي شد. روزي که خبر بمب گذاري در سينما رکس آبادان منتشرشد قربانعلي سراسيمه آمد خانه وساک دستي اش را برداشت و ازهمه خداحافظي کرد و گفت: خواهر کارکنان هواپيمايي اعتصاب سه روزه کردند و من بايد به آبادان بروم. هر چه من اصرار کردم فايده اي نداشت. هر چند آن زمان رفتن قربانعلي به اهواز برايم سوال بود ولي بعدها فهميدم برادرم عضو اصلي شاخه هاي مبارزه با ساواک و رژيم ستمشاهي بوده و آن روز ماموريت انتقال بخشي از اعلاميه هاي حضرت امام (ره) به اهواز را داشته است.

پس از سه روز اوضاع کشور به هم ريخت. بختيار از ايران بيرون نمي رفت و اعتصابات گسترده تر شد. مادرم خيلي بي تابي مي کرد. براي همين عکس قربانعلي را در روزنامه ها چاپ کرديم تا شايد کسي خبري از او داشته باشد.
 

بعدها فهميديم که قربانعلي همراه با اعلاميه ها توسط ساواک دستگير شده وتحت شکنجه شهيد شده است. غسال برادرم مي گفت: با اينکه ساواکيها مانع غسل دادن قربانعلي شدند ولي من او را با عزت و احترام غسل دادم چون در شهر اهواز غريب بود و پس از غسل و کفن نماز ميت شهيد با حضور جمع کثيري از مردم اهواز اقامه شد. تا اينکه از روي عکس چاپ شده در روزنامه، يک روز از طرف هواپيمايي تماس گرفتند و خبر دادند برادرم شهيد شده و در گورستان اموات غريبه اهواز (گورستاني که مرده هاي نا آشنا و غير بومي را دفن مي کنند) دفن شده است. مادرم ديگر طاقت نداشت و تنهايي به سمت اهواز حرکت کرد.

هوا ديگر رو به گرمي بود و بعد از سه ماه از مادرم خبري نداشتيم. بعدها شنيديم که مادر روزها در گرماي تابستان اهواز کنار مزار شهيد بوده و شبها در مساجد وحسينيه ها مي خوابيده است.


انتقال شهيد از اهواز به تهران بعد از هشت ماه
نکته قابل تامل اينجا بود که پاسدارها در هشت ماهي که مادرم بر مزار فرزند شهيدش در گورستان اهواز بيتوته کرده بود هر روز به او سر مي زدند و احتياجات او را برطرف مي کردند و وقتي که همسرم همراه با تعدادي از دوستان و بستگان براي پيدا کردن مادر به اهواز رفتند با تعجب ديدند کار قربانعلي درست شده و با حکم امام جمعه اهواز مجوز انتقال پيکر شهيد از اهواز به تهران را گرفته بودند. قرار شد خواهران پاسدار با ترفندي مادرم را از مزار شهيد دورکرده تا بتوانند نقش قبر کنند و شهيد را به تهران منتقل کنند.

شب که مادرم به گورستان مي آيد با قبرخالي فرزنش مواجه مي شود و شروع به شيون و زاري مي کند تا اينکه پاسدارها همان شبانه مادرم را با قطار به تهران مي فرستند و صبح زود مادرم خود را به بهشت زهرا (س) رساند.
 


بدن برادر شهيدم بعد از هشت ماه سالم بود
خواهر شهيد در حالي که پس از 33 سال هنوز داغدار برادر است مي گويد: وقتي خواستند برادرم را در بهشت زهراي تهران دفن کنند با حيرت ديديم که پيکر شهيد سالم است و انگار همين ديروز شهيد شده به نحوي که همسايه ها و اقوام به انگشتان پاي قربانعلي دست ميزدند و با تعجب صلوات و فاتحه مي فرستادند.

 

آغاز زندگي ننه علي در کنار مزار فرزند شهيدش
پس از دفن برادرم، مادر هر روز سر مزار قربانعلي مي آمد تا اينکه آرام آرام اين آمد و رفتها بيشتر شد به نحوي که مجبور شديم روي قبر يک سايبان بزنيم تا آفتاب و باران مادر را اذيت نکند ولي سايبان هم کارساز نبود و سايبان تبديل به اتاقک فلزي شد. البته بنياد شهيد و بهشت زهرا(س) هم کاري به کار "ننه علي" نداشتند و احترام زيادي براي او قائل بودند.

خواب عجيب ننه علي / تنها مادري شهيدي که در کنار فرزندش دفن مي شود
خواهر شهيد قربانعلي رخشاني مي گويد: يک روز مادرم از خواب بلند شد و گفت: خواب عجيبي ديدم. علي آمد به خوابم و گفت مادر دارند پيراهن من را لگد مي کنند. بعد به سرعت به طرف بهشت زهرا(س) حرکت کرد. وقتي که به مزار برادرم رسيد ديد با حضور مديرعامل وقت بهشت زهرا(س) دارند کنار مزار شهيد، شهيد ديگري دفن مي کنند که مادرم خود را به داخل قبر مي اندازد و مي گويد تو را به خدا اين قبر را به من بدهيد چون با جون دل علي را بزرگ کردم وبراي اسلام قرباني اش کرده ام. بگذاريد در کنارعلي دفن شوم. مديرعامل موافقت مي کند تا اين قبر خالي بماند تا روزي که مادرم از دنيا برود و مي توان گفت مادرم تنها مادر شهيدي است که در کنار فرزند شهيدش دفن مي شود.

آري اين حقيقت دارد مادر شهيد قربانعلي رخشاني از سال ???? تا ???? يکه و تنها در اين اتاقک فلزي زندگي کرد. به گفته برخي از کارکنان قديمي بهشت زهرا (س) تا مدتها اين اتاقک برق نداشت وسيله گرمايشي و سرمايشي نداشت و ننه علي در تاريکي شب ميان قبور شهدا زندگي مي کرد.
 


آلزايمر هم نتوانست تصوير شهيد را از ذهن مادر پاک کند
ننه علي بعد از سال 78 به دليل کهولت سن و بيماري جسمي ميهمان خانه تنها دخترش شد و از آن به بعد هرچند ماه يکبار به زيارت مزار فرزندش مي آمد تا اينکه به بيماري آلزايمر مبتلا شد. وقتي که نوه بزرگ ننه علي تصوير قربانعلي را روبروي چشمهاي مادربزرگ قرار داد ناگهان مادر به تصوير فرزند شهيدش خيره شد. ساعتها طول کشيد تا عشق بر فراموشي مغز چيره شود و من به چشم خود ديدم که مادري مبتلا به آلزايمر تصوير فرزند شهيدش را مي بوسيد.
اما امروز ديگر خبري از زائران قبور شهدا و کلبه ننه علي نيست. ديگر کسي سراغي از او نمي گيرد. عده اي مي گويند مگر مادر شهيد ساکن بهشت زهرا(س) هنوز زنده است؟ عده اي ديگر هم ننه علي را سالهاست فراموش کرده اند. آري ننه علي مادر شهيدي که حافظ قرآن و احاديث و روايات است امروز به دليل شکستگي پايش در سن صد سالگي روي ويلچر زندگي مي کند و ديگر ناي حرف زدن ندارد.
امروز ننه علي حتي يک تخت هم ندارد تا روي آن خستگي 33 سال داغ دوري فرزند را تحمل کند. به راستي که ما آلزايمر گرفته ايم اما ننه علي هنوز هوشيار است.
----------------

گفتگو و عکس از سيد هادي کسايي زاده
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس