کد خبر 28819
تاریخ انتشار: ۲۰ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۰:۳۳

علاّمه مجلسي حديثي متواتر درباره معراج پيامبر نقل کرده که راويان آن همه دختران امام بودند که يکي از آنها نيز حضرت سکينه دختر امام حسين بوده است. به بهانه سالروز وفات حضرت سکينه زندگاني وي و اين حديث را مرور کرده ايم.

به گزارش مشرق، علاّمه مجلسي به سند خويش از بکر بن احنف، از فاطمه دختر علي بن موسي الرضا عليه السلام، و از فاطمه و زينب و امّ کلثوم، دختران موسي بن جعفر عليه السلام و آنها از فاطمه دختر امام صادق عليه السلام، از فاطمه دختر امام باقر عليه السلام، از فاطمه دختر امام سجاد عليه السلام، از فاطمه و سکينه دختران امام حسين عليه السلام و آنها از امّ کلثوم دختر علي عليه السلام، از فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم، از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم روايت مي کند که فرمود:

در معراج که به آسمان رفتم، وارد بهشت شدم و به قصري از جواهر سفيد رسيدم. اين قصر دري داشت که با دُرّ و ياقوت تزئين شده بود و بر آن در پرده اي آويخته بود که چون سرم را بلند کردم، ديدم نوشته است: «خدايي جز الله نيست، محمّد صلي الله عليه وآله وسلم پيامبر خدا و علي، ولي و سرپرست مردم است.» بر پرده، اين عبارت به چشم مي خورد که: «خوشا به حال شيعيان علي!» وارد آن قصر شدم، پس در برابرم قصري ديگر ديدم از عقيق که دري از نقره و پرده اي بر آن قرار داشت. سرم را بلند کردم، اين جمله را ديدم: «محمّد، پيامبر خداست و علي، وصيّ مصطفي.» و همچنين نوشته بود: «شيعيان علي را به سرشت پاک بشارت ده!» پس وارد قصر شدم، که ناگاه مقابلم قصري ديگر از زبرجد ظاهر شد که از آن زيباتر نديده بودم. بر آن قصر دري بود از ياقوت سرخ که بالاي آن لؤلؤ به چشم مي خورد و روي در پرده اي قرار داشت. پرده را بالا زدم و اين جمله را روي آن نوشته شده يافتم: «شيعه علي همان رستگارانند!» به جبرئيل گفتم: اين قصر از آنِ کيست؟ او گفت:

اي محمّد! متعلّق به علي، وصي و پسر عمويت! مردم در روز قيامت پابرهنه و عريان محشور مي شوند، جز شيعيان علي؛ زيرا آنها علي را دوست داشته اند و به اين خاطر، سرشتشان پاک گرديده است.

همچنين در منابع تاريخي آمده است که سکينه عليها السلام از پدرش امام حسين عليه السلام و عمّه اش امّ کلثوم روايت نقل کرده و فائد مدني مولي عبيدالله بن ابي رافع و فاطمه بنت الحسين از او حديث نقل کرده اند. ابن عساکر به سند خود از فائد مدني مي گويد: سکينه دختر حسين بن علي از پدرش براي من اين حديث را گفت که پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايد:نگاهي به زندگي حضرت سکينه(س)
حملةالقرآن عرفاء اهل الجنّة؛ (روز قيامت) حاملان قرآن، شناخته شدگان اهل بهشتند.»

سَکينه، دختر امام حسين عليه السلام و رباب دختر امري ءالقيس است. نامش را امينه، امنيه و آمنه ذکر کرده اند و لقب وي را سکينه نهاده اند که به معني وقار و سکون است.

سکينه همسر عبدالله اکبر، فرزند امام حسن و پسر عموي اوست که در روز عاشورا همراه امام حسين عليه السلام به شهادت رسيد. از زمان ولادت حضرت سکينه عليها السلام اطلاع دقيقي در دست نيست؛ اما با توجه به فرمايش امام حسين عليه السلام خطاب به وي که فرمود: «تو بهترين بانواني!» در مي يابيم که وي در کربلا بانويي رشيده بوده و بين ده تا سيزده سال، سن داشته است. آن حضرت حدود هفتاد سال عمر کرد و در سال 117 ق. در مدينه و بنابر قولي در راه حجّ عمره از دنيا رفت.

گلستان فضايل

سکينه از چشمه زلال دانش و معرفت امام حسين عليه السلام جرعه ها نوشيد و به درجه اي از ايمان و باور ديني رسيد که امام در توصيفش مي فرمايد:

غالب (اوقات) بر سکينه چنين است که با تمام وجود محو جمال ازلي است. ايّامش غرق در عبادت و راز و نياز با پروردگار سپري مي گردد.

يکي از نويسندگان معاصر آورده است: «سکينه بانويي جليل القدر، با نجابت و داراي مقام و منزلتي بلند است.»

بانو بنت الشّاطي مي گويد:

«به حق که خانم سکينه به سبب اصل و نسب عالي و شرافت و منزلت بالايش، صاحب عزّت بي پايان و آشکاري است.»

مورّخ شهير، غياث الدّين ميرخواند در کتاب حبيب السّير مي گويد:

«حضرت سکينه دختر امام حسين عليه السلامرا به خاطر جمال ظاهري و کمال باطني و حسن خلق، عقيلة القريش گفته اند.»

دختر امام حسين عليه السلام از شجاعتي قابل تحسين برخوردار بود. وي در برابر ظالمان سکوت نمي کرد و به انجام تکاليف الهي همّت مي گمارد. او از هياهوي تبليغاتي هراسي به دل راه نمي داد و با صلابت فاطمي دشمن را خوار و رسوا مي نمود، با دليل و منطق سخن مي گفت و حقّانيّت خويش را به اثبات مي رساند.

روزهاي جمعه، خالد بن عبدالملک، بر بالاي منبر مي رفت و به بدگويي از علي عليه السلام مي پرداخت؛ اين خبر به حضرت سکينه عليها السلام رسيد، وي همراه خدمتگزارانش نزد خالد مي آمد و در مقابلش ايستاده و او را سبّ و لعن مي کرد.

نگهبانان خالد جرأت آزار رساندن به سکينه را نداشتند؛ اما همراهانش را اذيّت کرده و آسيب مي رساندند. در مجلسي که مروان، اميرمؤمنان عليه السلام را سب نمود، با شهامت، او و اجدادش را لعنت کرد. دختر عثمان که در جلسه حاضر بود، رو به سکينه کرد و گفت: من دختر شهيدم! سکينه عليها السلام سکوت کرد و آنگاه که مؤذّن صدا به اذان بلند کرد و به عبارت: «اشهد انّ محمّداً رسول الله» رسيد، خطاب به دختر عثمان فرمود: اين، پدر من است يا پدر تو؟ دختر عثمان شرمسار گشت و گفت: «لافخر عليکم ابداً؛ من ديگر هرگز به شما فخر نخواهم کرد.»

عظمت مقام و فصاحت و بلاغت کلام حضرت سکينه، به کسي اجازه گستاخي و توهين نمي داد و همگان را سرجاي خود مي نشاند. همان طوري که سخن گفتن عمّه اش زينب عليها السلام بر دهان کوفيانِ بي غيرت و بي وفا مهر سکوت زد و آنان را به حيرت واداشت.

محبوبيت در دل پدر

اخلاق نيک و خصال پسنديده اين بانوي نمونه، وي را در نظر پدر که مربّي صالح و کاملي بود، عزيز نمود و چون ستاره اي فروزان در آسمان خاندان امام درخشيد و همه را شيفته رفتار شايسته خود کرد. امام حسين عليه السلام که آگاه به ضمير انسان ها و معيار سنجش اعمال است، سکينه را با زيباترين لقب، يعني «خيرة النّساء» خواند و با عنايتي خاص مقام و منزلت وي را در مواقف بسيار، بر ديگران آشکار نمود.

دلبستگي و مهر امام نسبت به سکينه، در آخرين خداحافظي از خيمه ها، قابل توجّه و تأمّل است. وقتي آن حضرت نزديک خيمه ها رسيد، فرمود:

«اي زينب! اي امّ کلثوم! اي سکينه! عليکنّ منّي السّلام.»

چون اهل بيت صدايش را شنيدند، براي وداع گرداگرد امام حلقه زدند. علاقه فراوان سکينه به پدر، عنان اختيار را از کفش ربود، دست هايش را بر سر فرود آورد و گفت: پدرجان! آيا تن به مرگ داده اي که اين گونه خدا حافظي مي کني؟ ما، بعد از تو به چه کسي پناهنده شويم؟

سخنان عاطفه برانگيز دختر، بر قلب پدر، سنگين آمد و از بي تابي فرزندش گريست و فرمود:

«اي نور ديده ام! چگونه تسليم مرگ نشود کسي که يار و ياوري ندارد؟»

صحبت هاي امام براي سکينه که بوي فراق و تنهايي مي داد، او را از جمع حاضر جدا کرد و در حالي که آرام آرام مي گريست، به گوشه خيمه رفت! شايد قصدش اين بود که قلب پدر را بيش از اين غصّه دار نکند. امام حسين عليه السلام با مشاهده اين وضع از اسب فرود آمد و سکينه را نزد خويش خواند و او را به سينه چسباند و اشک هايش را پاک نمود و فرمود:

«اي سکينه! بدان که بعد از من گريه زيادي در پيش خواهي داشت؛ اما تا هنگامي که جان در بدن دارم، با اين اشکِ جانگدازت، دلم را آتش نزن! آن زمان که کشته شدم، تو که بهترين زنان هستي، سزاوارترين فرد به گريستن بر مني!»

لفظ جمع در اينجا، بيانگر اين است که سکينه جزء بانواني است که دليلي واضح بر بالابودن مقامشان وجود دارد، مانند حضرت زهرا عليها السلام و زينب عليها السلام.

تبليغ در اسارت

سهل بن ساعد انصاري- از اصحاب پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم - در چگونگي ورود اهل بيت عليهم السلام به شام مي گويد:

من قصد رفتن به بيت المقدّس را داشتم. چون نزديک شام رسيدم، ديدم مردم، شهر را آذين بسته و به جشن و سرور پرداخته اند. سؤال کردم: آيا براي شاميان عيدي هست که من اطلاع ندارم؟ پاسخ شنيدم: اي پيرمرد! از بيابان آمدي؟ گفتم: من سهل بن ساعدي هستم و رسول خدا را ديده ام. گفتند: عجب است که آسمان، خون نمي بارد و زمين، اهلش را فرو نمي برد! گفتم: مگر چه شده؟ گفتند: اين، سر حسين است که از عراق هديه آورده اند! جلوتر رفتم، پرچم هايي ديدم که در بين آنها سري بر نيزه است. او شبيه ترين افراد به پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم بود و پشت سر آن، بانواني بر شتراني بي پوشش سوار بودند. نزديک تر رفتم. از نخستين زن پرسيدم: کيستي؟گفت: من سکينه، دختر حسينم. گفتم: من سهل ساعدي از اصحاب جدّت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم هستم، اگر حاجتي داري برآورم! فرمود: به حامل سر بگو جلوتر رود تا مردم به تماشاي آن بپردازند و چشمانشان به حرم پيامبر نيفتد! سهل مي گويد: من نزد آن نيزه دار رفتم و مبلغي به او دادم و گفتم: سر را جلوتر از زنان ببر. و او پذيرفت.

اسيران آل رسول را در حالي که به ريسمان بسته شده بودند و از ميان جمعيت عبور مي دادند، وارد مجلس يزيد کردند. جفاکاران شام که از بزرگي، شکوه و ابّهت آنها در شگفت مانده بودند، پرسيدند: شما چه کساني هستيد؟ سکينه فرمود: ما اسيران، از خاندان محمّد صلي الله عليه وآله وسلم هستيم!

حضرت سکينه علاوه بر بيدارگري هاي غير مستقيم، در برابر ديد همگان مقابل ظالمان مي ايستاد. وي وقتي سر بريده فرزند زهرا عليها السلام را مقابل يزيد مشاهده کرد که او با جسارت بدان هتاکي مي کند و شعر پيروزي مي سرايد، فرياد برآورد و گفت:

به خدا، سخت دل تر از يزيد نديدم و کافر و مشرکي بدتر و جفاکارتر از او نيست.

آنگاه که يزيد در مورد پدرش گفت: حسين، حق را منکر شد و قطع رحم نمود و در رياست و رهبري با من ستيز کرد. در پاسخش فرمود:

اي يزيد! از کشتن پدرم خوشحال نباش! او مطيع خدا و رسول بود و دعوت حق را اجابت کرد و به سعادتِ شهادت نائل آمد! ولي روزي خواهد آمد که تو را بازخواست مي کنند، خود را براي پاسخگويي آماده کن! ولي تو چگونه مي تواني پاسخ دهي؟

دختر امام حسين عليه السلام دريافته بود که ستمگران يزيدي و ناسپاسان کوفي براي اسيران حُرمتي قائل نيستند و يزيد ظالم به جز انتقام گيري از امام و ذرّيه اش هدفي ندارد. مصيبت دشت نينوا و شهادت پدر و برادرها عواطف وي را تحت تأثير قرار داد؛ به ويژه زماني که يزيد ملعون بر لب و دندان امام چوب زد و با آن ضربه ها، روح و روان ريحانه بتول را جريحه دار نمود. او به ناچار همراه خواهرش (فاطمه) به دامن عمّه شان زينب پناهنده شده و گفتند:

«يا عمّتاه انّ يزيداً اينکت ثنايا ابينا بقضيبه؛ عمّه جان! يزيد با چوبدستي دندان هاي پدرمان را مي زند.»

و اين استمدادطلبي، حکايت از اين دارد تا عمّه نگذارد او چنين کند! نفس فاطمي و علوي، دختر علي آنها را به آرامش دعوت نمود و غيورانه در مقابل يزيد ايستاد و فرمود: آيا چوب مي زني؟ دستت بشکند! اين سر و صورت از چهره هايي است که سال هاي طولاني براي خدا سجده کرده است!

بازگشت سکينه به همراه اسرا به کربلا و مدينه

اوضاع و احوال اجتماعي با سخنراني ها و بيدارگري هاي اهل بيت عليهم السلام تغيير يافت؛ يزيد سمبل جنايت و غاصب حقّ امام شناخته شد و مورد نکوهش و لعن مردم واقع گرديد. ماندن اسيران در شام، سبب سرنگوني حکومت ظالمانه يزيد مي شد و آبروي بني اميه را بيش از پيش، از بين مي برد؛ بنابراين يزيد تصميم گرفت هرچه زودتر مقدّمات بازگشت خاندان امام عليه السلام را به مدينه فراهم کند. سکينه، همراه با ديگر اسيران به سوي مدينه رهسپار شد. وقتي کاروان اسيران به عراق رسيدند، از راهنما خواستند از کربلا برود تا آنها به زيارت عزيزانشان بپردازند. در مدّت سه شبانه روز که اهل بيت عليهم السلام در کربلا بودند، روز و شب به نوحه خواني مي گذشت و گريه و زاري مي کردند و از کنار قبري به کنار قبري ديگر مي رفتند.

هنگام ترک آن سرزمين، سکينه بسيار گريست و بانوان را به وداع با مرقد شريف امام فراخواند و چنين نوحه سرايي کرد:

اي کربلا! با تو در مورد پيکري وداع مي کنيم که بدون غسل و کفن در اين مکان دفن شد! اي کربلا! ما همراه امينمان (امام سجّاد عليه السلام) با تو وداع مي کنيم، در مورد حسيني که روح پيامبر و روح وصيّ او حضرت علي عليه السلام بود.

اي کربلا! با تو در مورد پيکري وداع مي کنيم که بدون غسل و کفن در اين مکان دفن شد!

وقتي سکينه عليه السلام به مدينه رسيد، همراه زنان بني هاشم جامه سياه پوشيد و مجلس عزا برپا نمود و با نقل حادثه خونين کربلا از نهضت جاوداني امام حسين عليه السلام دفاع کرد. مجالس وعظ و سخنراني او موجب بيداري وجدان هاي به خواب رفته و شناخت راه سعادت براي انسان هاي مشتاقِ هدايت شد. دختر امام حسين عليه السلام همراه مادرش رباب، عمّه ها و ديگر بانوان، مورد توجّه مردم مدينه بود. مشکلات مردم به دست آنها حل مي گرديد و خوشه چيني از خرمن سبز تعاليم حسيني و مکتب رهايي بخش اسلام به وسيله آنها براي مردم محقّق مي شد. گذران روزها، ماه ها و سال ها، خاطره سوزناک کربلا را از ذهن مسافران اين سفر پربلا پاک نکرد. زنان هاشمي جلسات عزاداري را قطع نکردند و با حزن و اندوه، آن روزها را به ياد مي آوردند. امام صادق عليه السلام فرمود:

هيچ بانوي هاشمي، سرمه به چشم نکشيد و خضاب نساخت و از خانه هيچ فرد بني هاشم تا پنج سال دودي بلند نشد تا اينکه عبيدالله بن زياد به هلاکت رسيد.

خانم سکينه عليها السلام در خانه امام سجّاد عليه السلام زندگي مي کرد؛ خانه اي که صاحب آن براي گريه بر «سيّدالشّهدا» روز و شب نمي شناخت. زماني که از امام مي خواستند کمتر بگريد تا چشمانش آسيب نبيند، مي فرمود:

چگونه نگريم در حالي که ديدم خواهران و عمّه هايم در عصر عاشورا از اين خيمه به آن خيمه مي دوند؟!

به اين ترتيب، حضرت سکينه عليها السلام در مدّت عمرش در شهر پيامبر و در منزل برادرش، امام سجّاد عليه السلام زندگي کرد و به ترويج و نشر راه امام حسين عليه السلام پرداخت.

آرامگاه

سرانجام حضرت سکينه عليه السلام در پنجم ربيع الاوّل، 117 ق. 56 سال پس از واقعه کربلا دنيا را وداع گفت و روح مطهّرش در بهشت برين سکنا گزيد.

آرامگاه آن بانوي گرامي در قبرستان بقيع (مدينه) است؛ وي هنگام انجام عمره، در مکّه رحلت کرده است. و گروهي نيز بر اين باورند که: آرامگاه او در مقبره باب الصّغير (دمشق) مي باشد، که هم اکنون زيارتگاه شيعيان مي باشد.

منبع : مجله کوثر / شماره 61 / 62

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس