کد خبر 28768
تاریخ انتشار: ۲۰ بهمن ۱۳۸۹ - ۰۹:۱۶

حضرت آيت الله مجتبي تهراني در ادامه درس اخلاق با اشاره به آخرين خطبه پيامبر و امام حسين ابزارهاي فريب شيطان را معرفي کرد و گفت: يکي از معارف ما اين است که هيچوقت يک شيعه به جهنم نمي‏رود، اين صغري و کبري و يک قياس است که يک‌جاي آن اشکال دارد.

مشــرق - بحث ما راجع به قيام و حرکت امام حسين(عليه‏السلام) بود که عرض کرديم مجموعه‏اي از دروس در ابعاد گوناگون معنوي، معرفتي، فضيلتيِ انساني، دنيوي، اخروي، فردي، اجتماعي براي تمام ابناي بشر بود. حسين(عليه‏السلام) مصلحي غيور و انساني ضد غرور بود. ما بحث‏مان به اينجا رسيد که امام حسين(عليه‏السلام) نه خود مغرور بود، نه کسي را مغرور کرد، بلکه مي‌خواست مغرورين را از ورطه غرور نجات دهد و در همان سخنراني اول روز عاشورا هم، اين مطلب را مطرح کرد.
ما در جلسات گذشته نسبت به عوامل غرور در انسان نيز بحث کرديم که دو چيز در فريب خوردن آدمي نقش اساسي دارد؛ يکي مسأله عدم باور معاد است و ديگري جلوات ماديت است که انسان را جذب مي‏کند. اين را هم عرض کرديم که دنيا دو زبان دارد؛ هم زبان دعوت دارد و هم زبان عبرت.

 

جهل منشاء غرور است

به‌طور خلاصه و براي جمع‌بندي مباحث گذشته بايد بگوييم که منشاء غرور جهل و ناداني است. در روايت هم داريم که غرور مربوط به درون خود انسان است؛ نه اين‌که مغرور از اول عقل و درک ندارد، بلکه با اين‌که شعور و فهم دارد و هم زبان عقل را مي‌فهمد و هم زبان وحي را، اما هواهاي نفساني مانع مي‌شوند. يعني هواهاي نفساني انسان است که جلوي ديد عقل را مي‏گيرد و نمي‏‏گذارد آن‏چه را که آن ادراک مي‏کند، روي دل انسان اثر کند؛ هواهاي نفساني و اميال حيواني مانع مي‌شوند که قلب آن‏چه را که وحي براي ما آورده است را نفهمد و اينها اثرگذار نباشند.

 

نفس، دشمن‌ترين دشمنان

در آثار معرفتي ما و معارف اسلامي ما هم اين وجود دارد که نقطه مرکزي انحراف و فريب، اميال و هواهاي نفساني است؛ «أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْکَ»( بحارالأنوار، جلد 67، صفحه 64) همين موجب مي‏شود که انسان بر سر دو راهي‌ها که رسيد، راه اشتباه را انتخاب کند. بحث، بحث انتخاب است. خود انسان انتخاب مي‏کند و مسأله دل‌بردن و سلب اختيار مطرح نيست، بحث دل‌دادگي به دنيا است. اين حرف‏ها اشتباه است، چون دنيا هيچ وقت دل آدم را نمي‏برد، بلکه انسان خودش دل به او مي‏سپارد. سر دو راهي هم که رسيديم آنجا است که هواهاي نفساني، انتخاب من را براي تشخيص مسير سعادت به سمت خويش سوق مي‏دهد و اين قهري است. نفس به سوي چيزهايي دعوت مي‏کند که همسو با تمايلات نفساني، شهوت و غضب من است. شهوت در ارتباط با مال است و غضب در ارتباط با جاه و رياست است. اين خلاصه بحث ما بود.

 

آخرين خطبه پيغمبر اکرم(ص)

لذا ما مي‌بينيم که اين مسأل? دو راهي را ما در روايات داريم. در يک روايت داريم که انسان بر سر دو راهي که قرار مي‌گيرد، انتخابش چه اثري خواهد داشت. اين روايت يک مقدمه دارد که من مي‌خواهم آن را ابتدا بگويم. پيغمبراکرم در مدت عمرشان براي مسلمين خيلي خطبه خوانده است. آخرين خطبه‏اي را که پيغمبراکرم خوانده و بعد از آن هم وفات کردند، اين خطبه است. اين جملات براي آخرين خطب? پيغمبر است که حضرت بعد از آن ديگر خطبه نخواند. من بخشي از آن را برايتان مي‏خوانم. حضرت فرمود «أَلَا وَ مَنْ عَرَضَتْ لَهُ دُنْيَا وَ آخِرَةٌ» هر کس بر سر دو راهي دنيا و آخرت قرار بگيرد، «فَاخْتَارَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَيْسَتْ لَهُ حَسَنَةٌ يَتَّقِي بِهَا النَّارَ» و دنيا را برمي‌گزينند، در قيامت خدا را ملاقات مي‌کنند در حالي که هيچ سپري از حسنات در برابر آتش جهنم ندارند. کساني که سر دو راهي قرار مي‏گيرند و سراغ تمايلات نفساني‏شان، مي‏روند بدانند که وقتي قيامت شود، تعبير لقاي الهي براي اشاره به قيامت است، ديگر چيزي ندارد که بخواهد با آن جلوي جهنم را بگيرد.

«وَ مَنِ اخْتَارَ الْآخِرَةَ عَلَى الدُّنْيَا وَ تَرَکَ الدُّنْيَا لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ عَنهُ رَاضٍ» (وسائل‌الشيعه، جلد 15، صفحه 356) و هر که آخرت را برگزيند، روز قيامت خدا را در حالتي ملاقات مي‌کند که از او راضي است. سر دو راهي که قرار گرفت، نگاه کند و ببيند که مشروع است يا نامشروع. دنيايي که در اينجا آمده است، دنياي نامشروع است. اين را من قبلاً توضيح دادم. «لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ عَنهُ رَاضٍ» کسي که دنياي نامشروع را کنار گذاشت و سراغ قيامت رفت يعني سراغ چيزي رفت که رضايت الهي در آن است، در روز قيامت، ملاقاتش با حق در حالي است که خدا از او راضي است.

 

آخرين خطبه امام حسين(ع)

من اول سخنراني امام حسين در روز عاشورا را مطرح کردم و آن را توضيح دادم. حالا مي‏خواهم بروم و آخرش ر بخوانم که در آن لطافت‌هايي هست. امام حسين، اول که وارد مي‏شود، مي‌فرمايد: عباد الله! تقواي الهي! بعد مسأل? غرور را مطرح کرده و منشأ غرور را مي‏گويد. حالا دو لشگر رو به هم، صف کشيده و ايستاده‏اند، به آنها خطاب مي‏کند که شما مغرور شده‏ايد. ضرت راجع به دنيا و آنچه که مربوط به دنيا است، زبان دعوت و زبان دعوت عبرت دنيا مطالبي را مطرح مي‏کند.

اين يک قسمت از نحوه فريب خوردن است. بخش ديگر اين است که عدم باور نسبت به معاد مانع انتخاب راه درست است. حالا به آخر سخنان امام حسين در همان سخنراني، گوش کنيد! ببينيد که امام حسين چه مي‏گويد. البته اين مسائل، کمي طلبگي است که مي‏گويم. حضرت در ادامه فرمود: «لا و الله لا اعطيهم بيدي اعطاء الذليل» به خدا قسم! من هيچ‏گاه مانند يک انسان ذليل تسليم شما نمي‏شوم. «و لا افر منهم الفرار العبيد» و مثل سفله‏گان هم فرار نمي‏کنم و تسليم نمي‏شوم.

«يا عباد الله اني عذتُ بربي و ربکم أن ترجمون» من به خداي خويش و شما پناه مي‌برم که شما مرا سنگ‌سار کنيد. من اين مطلب را در جايي نديدم و اين مطلب از خودم است که حضرت با اين جمله چه نکته‌اي را بيان فرمود! اين عبارت حضرت بخشي از آيه‏ سوره دخان است که مي‌فرمايد: من به پروردگار خود و شما پناه گرفتم، «وَ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُون‏»( سوره مبارکه دخان، آيه 20) رجم يعني سنگسار، از اين‌که من را سنگ‏سار کنيد. آيا امام حسين نمي‏دانست که کجا مي‏رود و آخر کارش چه مي‏شود؟ من خيلي بحث کرده بودم، اما اين قسمت را نگفته بودم.

 

امام فرار نمي‌کند حتي اگر ...

امام حسين مي‏دانست که اينها مي‌خواهند او را بکشند و يک عده هم هستند که او را سنگ‌باران مي‏کنند. شايد اين مطلب را تا به حال از کسي نشنيده باشيد! اما اين‌که حضرت بخشي از آيه سوره لقمان را مي‏آورد و در بيانات خود استخدام مي‏کند، براي اين است که مي‌خواهد بگويد: وقتي حرف‏هايم تمام شود، فرار نمي‏کنم! اين را بدانيد که نه اهل فرار هستم و نه اهل تسليم! و از اين‌که من را سنگ بارانم کنيد پناه‏گاهم پروردگار خود که پروردگار شما است. بعد، حضرت يک تکه از آيه ديگري را متصل مي‏کند به سخنان خود که در سور? غافر است و مي‌فرمايد: «اعوذ بربي و ربکم من کل من متکبر لا يومن بيوم حساب» (سوره مبارکه غافر، آيه 27) پناه مي‏برم به پروردگار خود و پروردگار شما از هر سرکشي که قيامت باورش نيامده است. اين همان عامل دوم غرور است. يک مسأله دنيا بود و دو، عدم باور نسبت به معاد بود؛ اول آن را مطرح مي‏کند و در آخر اين را گفت. اين اولين سخنراني حضرت در روز عاشورا بود که حضرت يک سخنراني دوم هم دارد.

 

ابزارهاي فريب شيطان

من مطالب را به صورت گذرا مي‏گويم؛ شيطان، چه شيطان شيطان بيروني و چه شيطان دروني که همان قوه واهمه و متخيله است و مسائل را براي انسان جلوه مي‏دهد و باعث فريب مي‌شود، اينها ابزارهايي دارند که انسان را فريب دهند و اغراء کنند. تا به حال بحث‏مان کلي بود و آن را جزيي نکرده بوديم. ولي چون آخرين جلسه است و مي‌خواهم تذکر بدهم، بعضي از ابزارهاي شيطان درون و بيرون را مي‏گويم.

 

1. قواي دروني و بيروني

شيطان گاهي انسان را به قواي بيروني‏اش مغرور مي‏کند، گاهي به قواي دروني‏اش. مثلاً به صحت مزاج يا جواني، مغرور مي‏شوي. اين شيطان است. چنين آدمي دست به يک کارهايي مي‏زند، که معلوم است فريب خورده است. مغرور به چيست؟ مغرور به صحت مزاج يا جواني است. منشأ شيطان است که او را مغرور کرده و فريبش داده است. غافل از اينکه او هم آفتاب لب‌بام است. توجه ندارد که با يک حادث? کوچک، سلامتي و جواني‌اش همه هبائاً منثورا (از بين مي‌رود) مي‌شود.

 

• سلامتي، جواني، علم و ...

ابزار فريب شيطان گاهي دروني است. مثل اين‌که کسي خوش استعداد و خوش حافظه است. غرور علمي دارد. دکتر، مهندس يا پروفسور شده است، ولي دارد به شيطان سواري داده و فريب حافظه و علمش را خورده است. نعوذ بالله، با يک بيماري همه‏اش پوچ مي‌شود. با يک بيماري، حافظه مي‌رود. اين چيزهايي را که مي‏گويم، شما ديده‏ايد. آن‌قدر حافظه‌اش را از دست داده است که ديگر نه پدر و مادرش را مي‏شناسد، نه بچه‏اش را و نه هيچ کس ديگر را.

 

شيطان راه‌هاي مختلف را امتحان مي‌کند

اين خيالات وسوسه شيطان است. همه هواي نفس است. يک وقت مي‏گويي کسي به مال يا مقام مغرور شده است، خوب اينها خيلي براي ما چشم‏گير است اما بقيه‏اش هم همين است. شيطان ابزار گوناگون دارد که من چند نمونه را به عنوان مثال گفتم. او از اين راه وارد مي‏شود، اگر نتوانست، از آن راه وارد مي‏شود؛ آنقدر راه و ابزار دارد که خدا مي‏داند و من و تو نمي‏دانيم.

 

2. برخي از معارف الهي

شيطان ممکن است حتي از مسير معارف الهي تو را فريب دهد؛ يک وقت مي‏گويي پول و ثروت است، قواي بيروني و دروني است؛ نه، از راه معارف الهي مغرورت مي‏کند. البته من اين دو نمونه را به عنوان شاهد آوردم که شخص نمي‏گويد: من به قيامت اعتقاد ندارم، بلکه مي‏گويد: قيامت هست و من هم مبدأ را قبول دارم و هم معاد را قبول دارم، اما فقط حرف مي‌زند و در عمل با مبداء و معاد مخالفت مي‌کند.

 

• شيعه که به جهنم نمي‌رود!

يکي از معارف ما اين است که هيچ وقت، يک شيعه به جهنم نمي‏رود. حالا اگر کسي بگويد: من که شيعه هستم؛ هيچ شيعه‌اي هم به جهنم نمي‌رود؛ پس من به جهنم نمي‌روم! اين صغري و کبري و يک قياس است که يک‌جاي آن اشکال دارد. مسلم است که شيعه به جهنم نمي‏رود، اين کبري درست است. اما بحث در صغري است که آيا من شيعه هستم؟!

 

شيعه کيست؟

من فقط يک روايت از عمر بن حنظله مي‏خوانم که نقل مي‏کند: «لَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا مَنْ قَالَ بِلِسَانِهِ وَ خَالَفَنَا فِي أَعْمَالِنَا وَ آثَارِنَا» کسي که با زبان بگويد من شيعه‌ام ولي در عمل با ما مخالفت نمايد، شيعه ما نيست. مثلاً کسي که با زبان مي‏گويد: من شيعه هستم، ولي وقتي رفتارش را نگاه مي‏کنيم مي‏بينيم از شيعه بودن خبر نمي‌دهد، يعني عملش مثل عمل ائمه نيست، شيعه نيست. «وَ لَکِنْ شِيعَتُنَا مَنْ وَافَقَنَا بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ اتَّبَعَ آثَارَنَا وَ عَمِلَ بِأَعْمَالِنَا أُولَئِکَ شِيعَتُنَا» (وسائل‏الشيعه، جلد 15، صفحه 247) شيعه ما کسي است که هم لفظاً، هم قلباً و هم عملاً موافق با ما بوده و از دستورات ما اطاعت نمايد. شيعه ما کسي است که اين سه موافقت را داشته باشد و در سه چيز با ما هم‏سو باشد. شيعه ما اين است. لذا يکي از دام‏هاي شيطان که انسان را فريب داده و مغرور مي‏کند، همين است که انسان با خودش مي‌گويد: من شيعه هستم.

 

• در قيامت شفاعت مي‌شويم!

حالا يکي ديگر از راه‌هاي فريب شيطان اين است که گاهي هم مي‏بينيم در صحبت‌هاي عده‏اي اين حرف زده مي‌شود که اگر من از دنيا بروم، در آخرت شفاعت شامل حال ما مي‌شود. شفاعت از اصول معارف ما است که در قرآن هم آمده است. مثلاً شخص فريب‌خورده مي‏گويد: شما که نمي‏داني! من مورد شفاعت قرار ميگيرم! اگر بپرسي چه کسي تو را مورد شفاعت قرار ميدهد؟ مي‌گويد: پيغمبر اکرم! رحمه للعالمين! روز قيامت او دست ما را مي‏گيرد. اين چيزهايي که مي‏گويم، حرف مغرورين است. آيا غير از اين هم حرفي دارند؟ بايد به چنين کسي گفت که آيا احتمال نمي‏دهي که شيطان تو را به شفاعت مغرور کرده است؟ براي همين هم تو ديگر نه حرام سرت مي‏شود و نه حلال. مثل يک حيوان به هر آخُري سر مي‏کني و هر کاري هم که مي‌تواني انجام مي‌دهي به بهانه اين‌که شفاعت هست! آيا مطلب غير اين است که من مي‏گويم؟ خودتان فکر کنيد!

 

شفاعت براي کيست؟

من گفتم که نمي‏توانم مفصل بحث کنم و نمي‌خواهم بحث شفاعت کنم، فقط به يک روايت در اينجا بسنده مي‏کنم. روايت در ذيل اين آيه است که مربوط به جميع انبيا است؛ «وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى‏» (سوره مبارکه انبياء، آيه 28 ) يعني پيغمبران شفاعت نمي‏کنند مگر براي کسي که خدا از او راضي باشد. حسين‌بن‌خالد مي‌گويد: به امام هشتم(عليه‏السلام) عرض کردم: «َقُلْتُ لِلرِّضَا عَلَيهِ‌السَّلامُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! فَمَا مَعْنَى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏؟» اي پسر پيغمبر! اين آيه يعني چه؟ حضرت فرمود: «قَالَ لَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى اللَّهُ دِينَهُ» (بحارالأنوار، جلد 8، صفحه 34) انبيا در روز قيامت جز کسي را که خدا از دينش راضي است، شفاعت نمي‏کنند.

 

معناي «ديني که خدا از آن راضي است»

حالا من از شما سؤال مي‏کنم که دين چيست؟ دين يک مجموعه از اعتقادات و آداب عملي است. در اعتقادات، اعتقاد به مبدأ و معاد وجود دارد، يعني دين‌دار کسي است که قيامت باورش آمده باشد و در عمل هم تابع دستورات دين باشد. من اين روايت را به بحث خودمان متصل مي‌کنم که اگر کسي قيامت باورش آمده است، هيچ وقت فريب شيطان را نمي‏خورد و مغرور او نمي‌شود. «لمن ارتضي الله دينه» دين يعني اعتقاديات که اولش مبدأ و آخرش معاد است. اعتقاد يعني باور؛ بايد خدا باور انسان آمده باشد، معاد باور او آمده باشد و چنين کسي ديگر مغرور نمي‏شود.

 

توسل به پاره‌هاي تن پيغمبر

خوب شب آخر جلسه ما است از اين جهت ديگر من خيلي، به تعبيرات خودم عرض مي‏کنم، من امشب با اميد زيادي به جلسه‏مان آمدم. خيلي اميد دارم. شب آخر ماه صفر است و شب جمعه هم است. من اتفاقاً روي اين مسأله فکر مي‌کردم که نسبت به شب جمعه رواياتي داريم که درب‏هاي آسمان‏ها باز مي‏‏شود؛ از سر شب تا به صبح، منادي ندا مي‏کند که بياييد! هر کس هر چه مي‏خواهد بيايد! فکر کردم امشب مجموعه عجيبي است که دو ماه محرم و صفر هم بر ما گذشته است. مسأله معلوم است که در اين ايام حوادث دردناک و أسف‏ناکي براي اهل بيت اتفاق افتاده است. به ذهنم رسيد که امشب بايد يک وسيله ببريم و از خدا حاجت بخواهيم؛ «وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَة» (سوره مبارکه مائده، آيه 35) بهترين وسيله‏اي که ما مي‌توانيم امشب به خدا عرضه کنيم چيست؟ من در روايات ديدم که راجع به دو نفر داريم که پيغمبر اکرم از آنها به پاره تن خويش تعبير کرد. ما هم سراغ پاره‌هاي تن پيغمبر مي‏رويم و هر دوي اينها را وسيله قرار مي‏دهيم. البته از ديدگاه ما يکي، خيلي فضل دارد.

 

خصوصيات امام هشتم، پاره تن رسول خدا

اما اولي؛ پيغمبر اکرم راجع به امام هشتم(عليه‏السلام) فرمود که پاره تن من در توس شهيد مي‏شود. در بين ائمه ما، يک امام است که از دو جهت خصوصيت دارد؛ يک اين که بر خلاف متعارف قبل از وفاتش براي خود مجلس عزا گرفت. حتي حسين(عليه‏السلام) هم در روز عاشورا وقتي خداحافظي کرد و خواست به ميدان برود اهل بيت دورش جمع شدند و گريه مي‌کردند، حتي حضرت به دخترش گفت «لا تُحرِقي قلبي بِدَمعِکَ حَسرَتاً» گريه نکن! گريه‏ها را براي بعد بگذار! ولي امام هشتم در مدينه اهل بيتش را جمع کرد و گفت: براي من گريه کنيد! اما خصوصيت دوم؛ اکثر ائمه را با سم مسموم کردند و به شهادت رساندند ولي به شما بگويم، سمي که به امام هشتم(عليه‏السلام) دادند غير از همه آنها بود. ديگر سم‌ها چند روز طول مي‏کشيد تا حضرات را از پاي درآورد، حتي سم امام حسن هم همين‌طور بود، اما در مورد امام هشتم روايت مي‌کنند که وقتي حضرت آن ميوه را تناول کرد، فاصله‏اي نشد که پنجاه بار بلند شد و دوباره نشست. «يَتَمَلمَلُ تَمَلمُلَ السَّلِيمِ» امام هشتم مثل مارگزيده به خودش مي‏پيچيد. اين سم چند ساعت بيش‏تر به امام مهلت نداد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس