گروه بینالملل مشرق - با حضور پررنگ نیروهای سلفی جهادی تکفیری در عرصه ی جهان اسلام، لزوم شناخت این گروه ها بیش از پیش شده است. خصوصا که نوشته های سطحی و تحلیل های زرد و رسانه ای درباره این گروه ها سکه ی رایج است و اشتباهات مرسوم هم در این قضیه فراوان (از جمله اینکه ما هر گروه تکفیری ای را وهابی می دانیم، درحالیکه آن گروه های تکفیری، حتی وهابیت را هم تکفیر می کنند و بین خودشان اختلافات گسترده دارند). روزنامه ی السفیر لبنان، در شماره های چند روز گذشته ی خود طی چند مطلب به بررسی تشکیل و سیر یکی از مهمترین این گروه ها یعنی القاعده پرداخته که نظر به اهمیت آن، ترجمه ی آن را تقدیم می کنیم. نکته ی شایان ذکر آنکه در تمامی قسمت ها، توضیحات آمده در بین دو قلاب []، از مترجم است:
از سه سال پیش و از زمان آغاز اعتراضات[مردمی] و شروع آنچه «بهار عربی» یا «بیداری اسلامی» خوانده می شود، «جنبش جهانی جهادی» هم توسعه یافته و در جاهای تازه ای در گوشه گوشه ی جهان عرب هم بروز و ظهور یافته است که از آخرین مواردش می توان به سوریه و لیبی و صحرای سینا [در مصر] و تونس و یمن اشاره کرد. همچنانکه در برخی کشورهای [مسلمان نشین] غیر عرب هم ظهور و بروزش را می بینیم، مثل نیجریه و مالی و ... .
در حالیکه این به هم ریختگی اوضاع، برای خیلی ها غیر منتظره بوده است، اما سازمان «القاعده» وقتی که در سال 2000 طرح استراتژیک خود را تدوین نمود، توقع حدوث چنین نتایجی را داشت و این طرح تا همین الان طبق یک استراتژی مشخص پیش رفته است، (هرچند شاید این پیشرفت بیش از انکه به خاطر تلاش های «جهادیون» باشد، به دلیل وجود نیروها و عوامل خارجی و ساختاری [در نظام های منطقه] بوده است). در هرحال، در نتیجه این پیشرفت، این جنبش در وضع مناسبی بود که به خوبی می توانست از تحولات منطقه به نفع خود استفاده نماید.
سازمان القاعده ی امروز، شباهت چندانی با سازمان القاعده ی دیروز ندارد.این سازمان فعال شده است، یا بهتر است بگویم «سازمان ها»یی که تا حدی شبیه هم هستند و در تمام شمال آفریقا و منطقه ی خاورمیانه و جنوب آسیا گسترده شده اند [و همگی نام القاعده یا شاخه ی القاعده را بر خود دارند].
این سلسه ی سازمان های متباین [که همه خود را القاعده و پیرو رهبر آن می نامند] هر چند بخشی از اعضای سازمان اصلی در افغانستان و پاکستان را شامل می شود (یعنی همان کسانی که «مبارزین اولیه» خوانده می شوند) اما اکثر آنها متشکل از نیروهای تازه جذب شده هستند، نیروهایی که «وحی رسالت القاعده ای» آنان را تحت تأثیر قرار داده، جوانان «محروم»ی که در جو پس از «بهار عربی» می خواهند به دل نبرد و جنگ بروند.
سازمان القاعده، یا به عبارت بهتر، «جهاد» زیر پرچم این سازمان، در طول بیش از بیست سال [که از تأسیس آن می گذرد] چند مرحله ی تحول را پشت سر گذاشته است. بیش از بیست سال است که القاعده، نیروی همه درگیریها در خاورمیانه و جنوب آسیا و آفریقا را (در راستای ادامه درگیری مستمر با غرب) تأمین می کند. هر کدام از این درگیری ها در کشورهای مسلمان را مجموعه ای از رزمندگان غیربومی (که معتقد به تفکر القاعده هستند یا زیر چتر سازمانی القاعده هستند) را به خود جذب کرده است، اما هر کدام از این درگیری ها شکل خاص خود، و حجم مخصوص به خود و توان مختص به خود را دارد.
در ادامه و طی چند قسمت، مروری خواهیم داشت بر ریشه های شکل گیری القاعده و مراحل اصلی تطور آن تا به امروز:
مرحله تأسیس؛ و نقشه ی راه – 1988 میلادی (سالهای 66 - 67 شمسی)
پس از آنکه اتحاد جماهیر شوروی [که دولتی ضد دینی بود] در سال 1979 میلادی به افغانستان لشکرکشی کرد، ده ساله ی بین 1979 تا 1989، پاکستان و افغانستان تبدیل شدند به مقصد یک سلسله هجرت بی سابقه ی جوانان مسلمان از سراسر جهان در لبیک به فتاوی «جهاد» ضد شوروی. از آمریکا گرفته تا جنوب شرق آسیا، هجرت به پاکستان برای پیوستن به مقاومت افغان ها شروع شد. [برای ورود به افغانستان که تحت اشغال بود، نیروهای اسلامگرا ابتدا به پاکستان می رفتند و از آنجا، وارد افغانستان می شدند.]
در آن زمان، شخصیت اسلامگرای [سلفی] فلسطینی الاصل، عبدالله عَزّام نقشی اساسی در برانگیختن این هجرت جهانی و در سازماندهی آن ایفا می نمود. سخنرانی ها و دعوت هایی که عبدالله عزام درباره جهاد برای دفاع از مسلمانان مستضعف افغانستان ایراد می کرد، از طریق رادیو ها و مساجد و مجلات و ... به مردم [مسلمان] در سراسر جهان می رسید.
به مرور عزام تبدیل شد به یک جمع کننده ی اساسی تبرعات و کمک های جامعه ی اسلامی برای کمک به [جهاد] افغانستان و در همین راستا، در پیشاور پاکستان مرکزی به نام «دفتر خدمات» تأسیس نمود. این مرکز محل ورود و پذیرایی از افراد و سپس فرستادن آنها به اردوگاه های آموزش نظامی در افغانستان بود [و نقش سرپل برای ورود پول و نیرو و تجهیزات و تقسیم آنها در جبهه های مختلف افغانستان و بین گروه های رزمنده ی مختلف را ایفا می نمود.]
یکی از جوانانی که در آن روزها به پاکستان سفر کرد، جوان دانشجوی عربستانی اسامة بن لادن بود که به زودی تبدیل به یکی از پیروان مخلص عبدالله عزام گردید. بن لادن، زیر نظر خود عبدالله عزام مدت کوتاهی همراه با داوطلبان عرب به نبرد در افغانستان پرداخت اما کار مهم تر بن لادن این بود که از روی کار عزام نسخه برداری کرد و او هم یک دفتر مخصوص در پیشاور تأسیس کرد تا کمک های مختلف را [از سراسر جهان] جذب و از سیستم عبدالله عزام حمایت نماید. [این دفتر، «بیت الانصار» نام داشت]
عبدالله عَزّام
در سال 1988، اتحاد جماهیر شوروی [بعد از شکست های سنگین در برابر نیروهای رزمنده ی افغان] شروع به عقب نشینی از افغانستان نمود و بدین شکل پیروزی چشمگیر و بزرگی نصیب «مجاهدین افغان» شد [به نیروهای رزمنده ی افغانستانی که ضد شوروی می جنگیدند «مجاهدین» گفته می شد که می توان از معروف ترین آنها به احمد شاه مسعود، برهان الدین ربانی، گلبدین حکمتیار، عبدرب الرسول سیاف، عبدالعلی مزاری و صبغت الله مجددی اشاره نمود. این افراد ضمن داشتن جهت گیری اسلامی، ابدا جهت گیری تکفیری نداشتند.] اما در کنار مجاهدین افغان، در افغانستان پس از عقب نشینی شوروی، خیل عظیمی از رزمندگان اسلامگرای عرب هم بقی مانده بود.[این افراد در عرف سیاسی به «عرب افغان» معروف شدند که از معروف ترینشان می توان به عبدالله عزام، اسامه بن لادن و ابومصعب الزرقاوی اشاره نمود]
عبدرب الرسول سیاف
بعد از تمام شدن «جهاد افغانستان» حالا بازگشت اکثر این رزمندگان عرب مورد رضایت و خشنودی حکومت های کشورهایشان هم نبود [و نه در افغانستان کاری داشتند و نه می توانستند به کشورهایشان بازگردند]، فلذا این افراد تبدیل شدند به گروهی بدون جهت گیری و رهبری. اما در همین زمان، احترامی که بن لادن [خصوصا به دلیل صرف اموالش در راه جهاد افغانستان] نزد «مجاهدین» پیدا کرده بود، به علاوه ی ثروت شخصی اش، او را در موقعیتی منحصر به فرد برای جذب این رزمندگان قرار داده بود.
مدت کوتاهی بعد، افرادی ناشناس اقدام به ترور عبدالله عزام در پیشاور نمودند [گفته شده این کار، کار سازمان سی آی ای بوده است]. بدین شکل راه صعود سازمان بن لادن هموار تر شد.
بن لادن به صورت علنی به مخالفت با این عمل برخاست و بدین شکل روابطش با حکومت عربستان تیره گردید و مورد غضب حکومت قرار گرفت. [بن لادن در این دوره شدیدا تحت نظر قرار گرفت تا آنکه توانست با بهانه هایی از عربستان خارج و به سودان که در آن زمان حکومتی اسلام گرا در آنجا بر سر کار آمده بود سفر کند]
مرحله انتقالی- 1992 [سالهای 1370-1371 شمسی]
در سال 1992، و بعد از رفتن به سودان، بن لادن طریقه سیر القاعده و عملیات هایش ضد آمریکا را تعیین نمود. و اکثریت اعضای این گروه به خارطوم [پایتخت سودان] منتقل شدند. بن لادن در خارطوم اقدام به انجام کارهایی قانونی [از قبیل سرمایه گذاری در زمینه ی کشاورزی و راه سازی] نمود تا پوششی باشد بر روی تحول سری «خشونت القاعد ای» به سمت غرب.
اولین هجوم القاعده، در دسامبر 1992 رخ داد: تلاش برای منفجر کردن هتل ««الجیدور» در یمن. اما ابتدایی بودن سازماندهی، حمله را به ناکامی کشاند و انفجار، دو گردشگر اتریشی را به قتل رساند درحالیکه هدف از آن، کشتن سربازان آمریکایی بود که در مسیر رفتن به سومالی برای مأموریتی نظامی بودند [در آن زمان نیروهای غربی و نیروهای سازمان ملل حضور نظامی گسترده ای در کشور سومالی داشتند و نیروهای اسلامگرا، این حرکت را اشغال سرزمین اسلامی داسنته و با آن مقابله می کردند. یکی از پایگاه های رفتن نیروهای آمریکایی به سومالی، یمن بود که از طریق آبی، همسایه ی سومالی است].
از همان ابتدای حضور در سودان، القاعده چند دسته را برای پیوستن به اسلام گراهای جنوب سومالی و تکمیل توانایی آنها به آنجا فرستاد. و از سال 1992 تا سال 1994، القاعده تلاش کرد که گروه های شبه نظامی [اسلام گرای] سومالیایی را آموزش دهد و تا به نیروهای غربی و سازمان ملل [که در سومالی حضور داشتند] حمله کنند، ولی این تلاش هایش نتیجه ای نداشت.
بدین ترتیب، سازمان بن لادن [که تا آن زمان هنوز نامی نداشت و حتی ساختار دقیقی هم برای آن شکل نگرفته بود و بعدها نام القاعده برای آن مرسوم شد] بعد از پنج سال هنوز نتوانسته بود عملیاتی ترتیب دهد که نتیجه ی مؤثری داشت باشد یا آنکه دستکم در موضوع مقاومت در برابر غرب برای خود جذابیتی به دست بیاورد.
از همین رو بن لادن به فشارها[ی تبلیغاتی و سیاسی] به حکومت سعودی برای طرد آمریکایی ها از جزیرة العرب ادامه داد. از طرف دیگر سودان هم خودش به دلیل حضور بن لادن تحت فشارهای بین المللی قرار گرفت و این فشارها در نهایت موجب طرد بن لادن از سودان شد. بن لادن این بار باز هم در افغانستان برای خود پناهگاه امنی یافت، این بار تحت حکومت طالبان [که به تازگی بر سر کار آمده بود] و حمایت ملا محمد عمر.
دو فتوای مشهور 1996- 1998 [از حدود 1375 تا 1377 شمسی]
بازگشت بن لادن به افغانستان به سرعت موجب یک همکاری قوی با طالبان شد؛ القاعده اقدام به تأسیس پادگان های آموزشی در شرق افغانستان برای آموزش دادن مسلحین [اسلام گرا] جهت نبرد با هندو ها در کشمیر نمود، به علاوه آموزش دادن نیروهایی برای حمایت از تلاش های طالبان برای گسترش امنیت در افغانستان. [افغانستان بعد از خروج شوروی از این کشور، صحنه ی درگیری خود نیروهای مجاهد افغان شد و حدود هفت سال آتش جنگ سنگین داخلی در این کشور بین امرای مجاهدین با یکدیگر بالا گرفت به نحوی که امنیت و آسایش و اقتصاد و ... به کلی نابود گردید و همین مسائل زمینه ظهور طالبان را فراهم کرد که از هنگام بر سر کار آمدن، به رغم همه ایرادات سنگینشان، دست کم امنیت را به طور کامل به افغانستان برگرداندند.]
اما قضیه ی مهم تر از این، در سال 1996 رخ داد، مشخصا در ماه آگوست [حدودا مرداد 1375]. در این زمان اولین بیانیه ی رسمی بن لادن منتشر شد: فتوای «اعلام جنگ بر ضد آمریکایی هایی که سرزمین حرمین شریفین را اشغال کرده اند».
منطقه ی الخبر پس از انفجار
البته باید تذکر بدهیم که قبل از صدور این فتوا، در 25 جولای 1996 [4 مرداد 1375] به مجموعه ای مسکونی در شهر «الخُبَر» عربستان حمله ای صورت گرفت که در نزدیکی شرکت نفتی آرامکو هم قرار داشت. و می دانیم که برج های الخبر برای سکنی دادن سربازان آمریکایی مورد استفاده قرار می گرفت. [تا امروز، طرف اصلی ای که مسئول انجام این حمله است مشخص نیست.]
اما فتوای دوم بن لادن در فوریه 1998 [حدودا بهمن 1376] صادر شد؛ فتوایی برای گسترش اهداف القاعده و بالارفتن نیروهای شبکه اش. در این وقت تشکیل «جبهه اسلامی جهانی برای جهاد ضد یهود و صلیبی ها» طی بیانیه ای اعلام شد. این بیانیه که به نوعی فتواگونه بود را علاوه بر بن لادن چندین نفر از رهبران گروه های اسلامگرای دیگر هم امضا کرده بودند که بارزترینشان اَیمَن الظواهری، رهبر گروه «جهاد اسلامی» مصر بود.
این فتوا، طبق همان اسلوب توصیه معلم سابق بن لادن عبدالله عزام بود که پیش ترها تأکید کرده بود جهاد بر هر مسلمانی واجب است و این جهاد باید آمریکا و اسرائیل را هدف قرار دهد.
این دو فتوا، به اضافه ی نوشته های استراتژیک ظواهری، پایه گذار اندیشه ی برپایی خلافتی جهانی که طبق شریعت حکومت نماید بود. طبق فتاوای ایمن ظواهری و آنچه می نوشت و می گفت، باید از مسلمان در برابر ظلم هایی که به آن ها می رود دفاع کرد و از جمله ای ظلم ها به این موارد اشاره می کرد: وجود نیروهای آمریکایی در شبه جزیره عرب [و سرزمین حرمین]، ضررهای وارده به ملت عراق به دلیل تحریم های غربی ها [که برخی ها حجم تلفات انسانی به دلیل تحریم های دارویی و ... را حتی تا یک میلین نفر هم برآورد کرده اند]، اشغال سرزمین های مسلمانان در فلسطین و کشمیر و دیگر جاها، حمایت آنها از نظام های دیکتاتوری فاسد در خاورمیانه و شمال آفریقا (یعنی حمایتشان از «دشمن نزدیک»). [در اندیشه ی جهادیون در دهه هشتاد میلادی، دو مفهوم مطرح شد: دشمن نزدیک و دشمن دور. دشمن دور یعنی حکومت های استکباری بزرگ جهان و دشمن نزدیک همین نظام هایی که در هر کشوری با حمایت دشمن دور حکومت می کردند. در بین نیروهای مختلف جهادی در اینکه اولویت در جهاد با دشمن دور است یا با دشمن نزدیک، اختلافاتی وجود داشت.]
بنا بر این، نظریه ی ایجاد خلافت جهانی، از طریق حمله به دشمن دور (یعنی آمریکا) تأمین می شد، و گفته می شد که حمله به دشمن دور و شکست دادن آن، خود به خود موجب سقوط و سرنگونی دشمن نزدیک خواهد شد [چون طبق نظر جهادیون، این نظام ها جز با حمایت آمریکا نمی توانند به حکومت خود ادامه دهند].
ادامه دارد ...
از سه سال پیش و از زمان آغاز اعتراضات[مردمی] و شروع آنچه «بهار عربی» یا «بیداری اسلامی» خوانده می شود، «جنبش جهانی جهادی» هم توسعه یافته و در جاهای تازه ای در گوشه گوشه ی جهان عرب هم بروز و ظهور یافته است که از آخرین مواردش می توان به سوریه و لیبی و صحرای سینا [در مصر] و تونس و یمن اشاره کرد. همچنانکه در برخی کشورهای [مسلمان نشین] غیر عرب هم ظهور و بروزش را می بینیم، مثل نیجریه و مالی و ... .
در حالیکه این به هم ریختگی اوضاع، برای خیلی ها غیر منتظره بوده است، اما سازمان «القاعده» وقتی که در سال 2000 طرح استراتژیک خود را تدوین نمود، توقع حدوث چنین نتایجی را داشت و این طرح تا همین الان طبق یک استراتژی مشخص پیش رفته است، (هرچند شاید این پیشرفت بیش از انکه به خاطر تلاش های «جهادیون» باشد، به دلیل وجود نیروها و عوامل خارجی و ساختاری [در نظام های منطقه] بوده است). در هرحال، در نتیجه این پیشرفت، این جنبش در وضع مناسبی بود که به خوبی می توانست از تحولات منطقه به نفع خود استفاده نماید.
سازمان القاعده ی امروز، شباهت چندانی با سازمان القاعده ی دیروز ندارد.این سازمان فعال شده است، یا بهتر است بگویم «سازمان ها»یی که تا حدی شبیه هم هستند و در تمام شمال آفریقا و منطقه ی خاورمیانه و جنوب آسیا گسترده شده اند [و همگی نام القاعده یا شاخه ی القاعده را بر خود دارند].
این سلسه ی سازمان های متباین [که همه خود را القاعده و پیرو رهبر آن می نامند] هر چند بخشی از اعضای سازمان اصلی در افغانستان و پاکستان را شامل می شود (یعنی همان کسانی که «مبارزین اولیه» خوانده می شوند) اما اکثر آنها متشکل از نیروهای تازه جذب شده هستند، نیروهایی که «وحی رسالت القاعده ای» آنان را تحت تأثیر قرار داده، جوانان «محروم»ی که در جو پس از «بهار عربی» می خواهند به دل نبرد و جنگ بروند.
سازمان القاعده، یا به عبارت بهتر، «جهاد» زیر پرچم این سازمان، در طول بیش از بیست سال [که از تأسیس آن می گذرد] چند مرحله ی تحول را پشت سر گذاشته است. بیش از بیست سال است که القاعده، نیروی همه درگیریها در خاورمیانه و جنوب آسیا و آفریقا را (در راستای ادامه درگیری مستمر با غرب) تأمین می کند. هر کدام از این درگیری ها در کشورهای مسلمان را مجموعه ای از رزمندگان غیربومی (که معتقد به تفکر القاعده هستند یا زیر چتر سازمانی القاعده هستند) را به خود جذب کرده است، اما هر کدام از این درگیری ها شکل خاص خود، و حجم مخصوص به خود و توان مختص به خود را دارد.
در ادامه و طی چند قسمت، مروری خواهیم داشت بر ریشه های شکل گیری القاعده و مراحل اصلی تطور آن تا به امروز:
مرحله تأسیس؛ و نقشه ی راه – 1988 میلادی (سالهای 66 - 67 شمسی)
پس از آنکه اتحاد جماهیر شوروی [که دولتی ضد دینی بود] در سال 1979 میلادی به افغانستان لشکرکشی کرد، ده ساله ی بین 1979 تا 1989، پاکستان و افغانستان تبدیل شدند به مقصد یک سلسله هجرت بی سابقه ی جوانان مسلمان از سراسر جهان در لبیک به فتاوی «جهاد» ضد شوروی. از آمریکا گرفته تا جنوب شرق آسیا، هجرت به پاکستان برای پیوستن به مقاومت افغان ها شروع شد. [برای ورود به افغانستان که تحت اشغال بود، نیروهای اسلامگرا ابتدا به پاکستان می رفتند و از آنجا، وارد افغانستان می شدند.]
در آن زمان، شخصیت اسلامگرای [سلفی] فلسطینی الاصل، عبدالله عَزّام نقشی اساسی در برانگیختن این هجرت جهانی و در سازماندهی آن ایفا می نمود. سخنرانی ها و دعوت هایی که عبدالله عزام درباره جهاد برای دفاع از مسلمانان مستضعف افغانستان ایراد می کرد، از طریق رادیو ها و مساجد و مجلات و ... به مردم [مسلمان] در سراسر جهان می رسید.
عبدالله عَزّام
به مرور عزام تبدیل شد به یک جمع کننده ی اساسی تبرعات و کمک های جامعه ی اسلامی برای کمک به [جهاد] افغانستان و در همین راستا، در پیشاور پاکستان مرکزی به نام «دفتر خدمات» تأسیس نمود. این مرکز محل ورود و پذیرایی از افراد و سپس فرستادن آنها به اردوگاه های آموزش نظامی در افغانستان بود [و نقش سرپل برای ورود پول و نیرو و تجهیزات و تقسیم آنها در جبهه های مختلف افغانستان و بین گروه های رزمنده ی مختلف را ایفا می نمود.]
یکی از جوانانی که در آن روزها به پاکستان سفر کرد، جوان دانشجوی عربستانی اسامة بن لادن بود که به زودی تبدیل به یکی از پیروان مخلص عبدالله عزام گردید. بن لادن، زیر نظر خود عبدالله عزام مدت کوتاهی همراه با داوطلبان عرب به نبرد در افغانستان پرداخت اما کار مهم تر بن لادن این بود که از روی کار عزام نسخه برداری کرد و او هم یک دفتر مخصوص در پیشاور تأسیس کرد تا کمک های مختلف را [از سراسر جهان] جذب و از سیستم عبدالله عزام حمایت نماید. [این دفتر، «بیت الانصار» نام داشت]
عبدالله عَزّام
در سال 1988، اتحاد جماهیر شوروی [بعد از شکست های سنگین در برابر نیروهای رزمنده ی افغان] شروع به عقب نشینی از افغانستان نمود و بدین شکل پیروزی چشمگیر و بزرگی نصیب «مجاهدین افغان» شد [به نیروهای رزمنده ی افغانستانی که ضد شوروی می جنگیدند «مجاهدین» گفته می شد که می توان از معروف ترین آنها به احمد شاه مسعود، برهان الدین ربانی، گلبدین حکمتیار، عبدرب الرسول سیاف، عبدالعلی مزاری و صبغت الله مجددی اشاره نمود. این افراد ضمن داشتن جهت گیری اسلامی، ابدا جهت گیری تکفیری نداشتند.] اما در کنار مجاهدین افغان، در افغانستان پس از عقب نشینی شوروی، خیل عظیمی از رزمندگان اسلامگرای عرب هم بقی مانده بود.[این افراد در عرف سیاسی به «عرب افغان» معروف شدند که از معروف ترینشان می توان به عبدالله عزام، اسامه بن لادن و ابومصعب الزرقاوی اشاره نمود]
عبدرب الرسول سیاف
بعد از تمام شدن «جهاد افغانستان» حالا بازگشت اکثر این رزمندگان عرب مورد رضایت و خشنودی حکومت های کشورهایشان هم نبود [و نه در افغانستان کاری داشتند و نه می توانستند به کشورهایشان بازگردند]، فلذا این افراد تبدیل شدند به گروهی بدون جهت گیری و رهبری. اما در همین زمان، احترامی که بن لادن [خصوصا به دلیل صرف اموالش در راه جهاد افغانستان] نزد «مجاهدین» پیدا کرده بود، به علاوه ی ثروت شخصی اش، او را در موقعیتی منحصر به فرد برای جذب این رزمندگان قرار داده بود.
احمد شاه مسعود
در همین زمان که عبدالله عزام و برخی دیگر، معتقد بودند که باید این رزمندگان را به سمت نبرد در فلسطین جهت دهی و سازماندهی نمود، بن لادن نظر دیگری داشت و آن تأسیس گروهی مختص به خود بود، این سازمان می خواست مرکز و پایگاه آموزشی پیشرفته و همه جانبه برای رزمندگان عرب باشد تا اقدام به فعالیت های جهادی در گوشه گوشه ی جهان کنند.مدت کوتاهی بعد، افرادی ناشناس اقدام به ترور عبدالله عزام در پیشاور نمودند [گفته شده این کار، کار سازمان سی آی ای بوده است]. بدین شکل راه صعود سازمان بن لادن هموار تر شد.
تصویر جسد عبدالله عزام ساعاتی پس از ترور
بعد از حمله ی عراق به کویت و تهدید شدن عربستان، بن لادن که به عربستان بازگشته بود و از پیروزی بر ابرقدرت وقت جهان در افغانستان مست بود، به حکومت سعودی پیشنهاد داد تا رزمندگان اسلامگرا را برای دفاع از عربستان در مقابل هجوم احتمالی صدام به کار بگیرد. اما حکومت عربستان از آمریکا کمک خواست و بدین شکل بن لادن این حرکت را وارد کردن «ملحدین» به سرزمین مقدس حرمین تعبیر نمود. [بن لادن این کار و خصوصا تأسیس پایگاه های آمریکایی در عربستان را اشغال سرزمین اسلام می دانست، خصوصا که اشغال افغانستان توسط شوروی هم در اصل به عنوان حمایت از حکومت وقت کمونیستی افغانستان و به دعوت این حکومت انجام شده بود.]بن لادن به صورت علنی به مخالفت با این عمل برخاست و بدین شکل روابطش با حکومت عربستان تیره گردید و مورد غضب حکومت قرار گرفت. [بن لادن در این دوره شدیدا تحت نظر قرار گرفت تا آنکه توانست با بهانه هایی از عربستان خارج و به سودان که در آن زمان حکومتی اسلام گرا در آنجا بر سر کار آمده بود سفر کند]
مرحله انتقالی- 1992 [سالهای 1370-1371 شمسی]
در سال 1992، و بعد از رفتن به سودان، بن لادن طریقه سیر القاعده و عملیات هایش ضد آمریکا را تعیین نمود. و اکثریت اعضای این گروه به خارطوم [پایتخت سودان] منتقل شدند. بن لادن در خارطوم اقدام به انجام کارهایی قانونی [از قبیل سرمایه گذاری در زمینه ی کشاورزی و راه سازی] نمود تا پوششی باشد بر روی تحول سری «خشونت القاعد ای» به سمت غرب.
اولین هجوم القاعده، در دسامبر 1992 رخ داد: تلاش برای منفجر کردن هتل ««الجیدور» در یمن. اما ابتدایی بودن سازماندهی، حمله را به ناکامی کشاند و انفجار، دو گردشگر اتریشی را به قتل رساند درحالیکه هدف از آن، کشتن سربازان آمریکایی بود که در مسیر رفتن به سومالی برای مأموریتی نظامی بودند [در آن زمان نیروهای غربی و نیروهای سازمان ملل حضور نظامی گسترده ای در کشور سومالی داشتند و نیروهای اسلامگرا، این حرکت را اشغال سرزمین اسلامی داسنته و با آن مقابله می کردند. یکی از پایگاه های رفتن نیروهای آمریکایی به سومالی، یمن بود که از طریق آبی، همسایه ی سومالی است].
از همان ابتدای حضور در سودان، القاعده چند دسته را برای پیوستن به اسلام گراهای جنوب سومالی و تکمیل توانایی آنها به آنجا فرستاد. و از سال 1992 تا سال 1994، القاعده تلاش کرد که گروه های شبه نظامی [اسلام گرای] سومالیایی را آموزش دهد و تا به نیروهای غربی و سازمان ملل [که در سومالی حضور داشتند] حمله کنند، ولی این تلاش هایش نتیجه ای نداشت.
بدین ترتیب، سازمان بن لادن [که تا آن زمان هنوز نامی نداشت و حتی ساختار دقیقی هم برای آن شکل نگرفته بود و بعدها نام القاعده برای آن مرسوم شد] بعد از پنج سال هنوز نتوانسته بود عملیاتی ترتیب دهد که نتیجه ی مؤثری داشت باشد یا آنکه دستکم در موضوع مقاومت در برابر غرب برای خود جذابیتی به دست بیاورد.
از همین رو بن لادن به فشارها[ی تبلیغاتی و سیاسی] به حکومت سعودی برای طرد آمریکایی ها از جزیرة العرب ادامه داد. از طرف دیگر سودان هم خودش به دلیل حضور بن لادن تحت فشارهای بین المللی قرار گرفت و این فشارها در نهایت موجب طرد بن لادن از سودان شد. بن لادن این بار باز هم در افغانستان برای خود پناهگاه امنی یافت، این بار تحت حکومت طالبان [که به تازگی بر سر کار آمده بود] و حمایت ملا محمد عمر.
دو فتوای مشهور 1996- 1998 [از حدود 1375 تا 1377 شمسی]
بازگشت بن لادن به افغانستان به سرعت موجب یک همکاری قوی با طالبان شد؛ القاعده اقدام به تأسیس پادگان های آموزشی در شرق افغانستان برای آموزش دادن مسلحین [اسلام گرا] جهت نبرد با هندو ها در کشمیر نمود، به علاوه آموزش دادن نیروهایی برای حمایت از تلاش های طالبان برای گسترش امنیت در افغانستان. [افغانستان بعد از خروج شوروی از این کشور، صحنه ی درگیری خود نیروهای مجاهد افغان شد و حدود هفت سال آتش جنگ سنگین داخلی در این کشور بین امرای مجاهدین با یکدیگر بالا گرفت به نحوی که امنیت و آسایش و اقتصاد و ... به کلی نابود گردید و همین مسائل زمینه ظهور طالبان را فراهم کرد که از هنگام بر سر کار آمدن، به رغم همه ایرادات سنگینشان، دست کم امنیت را به طور کامل به افغانستان برگرداندند.]
اما قضیه ی مهم تر از این، در سال 1996 رخ داد، مشخصا در ماه آگوست [حدودا مرداد 1375]. در این زمان اولین بیانیه ی رسمی بن لادن منتشر شد: فتوای «اعلام جنگ بر ضد آمریکایی هایی که سرزمین حرمین شریفین را اشغال کرده اند».
منطقه ی الخبر پس از انفجار
البته باید تذکر بدهیم که قبل از صدور این فتوا، در 25 جولای 1996 [4 مرداد 1375] به مجموعه ای مسکونی در شهر «الخُبَر» عربستان حمله ای صورت گرفت که در نزدیکی شرکت نفتی آرامکو هم قرار داشت. و می دانیم که برج های الخبر برای سکنی دادن سربازان آمریکایی مورد استفاده قرار می گرفت. [تا امروز، طرف اصلی ای که مسئول انجام این حمله است مشخص نیست.]
اما فتوای دوم بن لادن در فوریه 1998 [حدودا بهمن 1376] صادر شد؛ فتوایی برای گسترش اهداف القاعده و بالارفتن نیروهای شبکه اش. در این وقت تشکیل «جبهه اسلامی جهانی برای جهاد ضد یهود و صلیبی ها» طی بیانیه ای اعلام شد. این بیانیه که به نوعی فتواگونه بود را علاوه بر بن لادن چندین نفر از رهبران گروه های اسلامگرای دیگر هم امضا کرده بودند که بارزترینشان اَیمَن الظواهری، رهبر گروه «جهاد اسلامی» مصر بود.
ایمن الظواهری در کنار بن لادن
این فتوا، طبق همان اسلوب توصیه معلم سابق بن لادن عبدالله عزام بود که پیش ترها تأکید کرده بود جهاد بر هر مسلمانی واجب است و این جهاد باید آمریکا و اسرائیل را هدف قرار دهد.
این دو فتوا، به اضافه ی نوشته های استراتژیک ظواهری، پایه گذار اندیشه ی برپایی خلافتی جهانی که طبق شریعت حکومت نماید بود. طبق فتاوای ایمن ظواهری و آنچه می نوشت و می گفت، باید از مسلمان در برابر ظلم هایی که به آن ها می رود دفاع کرد و از جمله ای ظلم ها به این موارد اشاره می کرد: وجود نیروهای آمریکایی در شبه جزیره عرب [و سرزمین حرمین]، ضررهای وارده به ملت عراق به دلیل تحریم های غربی ها [که برخی ها حجم تلفات انسانی به دلیل تحریم های دارویی و ... را حتی تا یک میلین نفر هم برآورد کرده اند]، اشغال سرزمین های مسلمانان در فلسطین و کشمیر و دیگر جاها، حمایت آنها از نظام های دیکتاتوری فاسد در خاورمیانه و شمال آفریقا (یعنی حمایتشان از «دشمن نزدیک»). [در اندیشه ی جهادیون در دهه هشتاد میلادی، دو مفهوم مطرح شد: دشمن نزدیک و دشمن دور. دشمن دور یعنی حکومت های استکباری بزرگ جهان و دشمن نزدیک همین نظام هایی که در هر کشوری با حمایت دشمن دور حکومت می کردند. در بین نیروهای مختلف جهادی در اینکه اولویت در جهاد با دشمن دور است یا با دشمن نزدیک، اختلافاتی وجود داشت.]
بنا بر این، نظریه ی ایجاد خلافت جهانی، از طریق حمله به دشمن دور (یعنی آمریکا) تأمین می شد، و گفته می شد که حمله به دشمن دور و شکست دادن آن، خود به خود موجب سقوط و سرنگونی دشمن نزدیک خواهد شد [چون طبق نظر جهادیون، این نظام ها جز با حمایت آمریکا نمی توانند به حکومت خود ادامه دهند].
ادامه دارد ...