بر روی زخمم جز نمک مرهم ندیدم
خیری از این دنیا و از عمرم ندیدم
با اینکه از این دشمنان بد دهانت
حرف بد و بی احترامی کم ندیدم...
اما به من آموخت عمه تا بگویم
"من غیر زیبایی در این ماتم ندیدم" *
مانند مادر در کنارم بود عمه...
تا بود عمه در کنارم غم ندیدم
از ازدحامی که به دورت بود بابا...
یک گوشه ای از پیکرت را هم ندیدم
هر چه صدایت میزدم:بابای خوبم...
چیزی به غیر از سیلی محکم ندیدم
حالا که از راه آمدی کنج لبت کو...؟
هر چه سرت را پشت و رو کردم ندیدم!
شاعر: یاسین قاسمی