کرمانشاه ـ هجيج
کفشهايتان لنگه به لنگه نميشود
آنجا اگر کمي سر کيسه را شکل کنيد و يک جفت گيوه مرغوب هجيجي بخريد، کفشهايتان ديگر هرگز لنگه به لنگه نميشوند چون گيوه لنگه راست و چپ ندارد و يکي از اصليترين مکانهاي توليدش، روستاي هجيج از توابع بخش نوسود شهرستان پاوه در استان کرمانشاه است.
هجيج ـ که برخي آن را با «ح جيمي» مينويسند و ميگويند به معناي دره سرسبز و عميق است ـ روستايي است که همه خانههايشان از سنگ هستند و حتي يک آجر در آنها به کار نرفته است.
در يکي از وبنوشتهها درباره هجيج، قصهاي هست که ميگويد، پانصد سال پيش در هجيج، آسمان خسيس شد و خشکسالي بيداد کرد. اهالي روستا سراغ مردي متدين که نسبش به امام موسي کاظم(ع) ميرسيد، رفتند تا براي باريدن باران، دعا کند. مرد دعا کرد و چشمهاي پر آب، دل خاک را شکافت و مرد از همان وقت، صاحب احترامي ويژه ميان مردم شد و حتي پس از مرگش، بقعهاي به يادش ساختند به نام «بقعه سيدعبدالله» يا «بقعه کوسه هجيج».
کسي نميداند اين ماجرا درباره روستاي هجيج و بقعه سيدعبدالله در کنار رودخانه سيروان، راست است يا تنها قصهاي ساده است براي سنگين شدن پلکهاي بچههاي هجيجي، وقت خواب. مهم اين است که اهالي هجيج، اهل تسنن هستند، اما به امامزادهشان احترام ميگذارند واين بقعه از پنج قرن پيش تاکنون سرپا بوده است و زيارتگاه دوستدارانش.
چند کار واجب است که به محض رسيدن به هجيج بايد انجام دهيد، نخست اين که دستکم يک جفت گيوه مرغوب بخريد، چون پيشه بيشتر هجيجيها، دوختن همين گيوههاي فوقالعاده است، دوم به چراگاههاي خوشمنظره «پياز دول ميشا» و«گاول» و آبشار بل در نزديکي روستا که آب معدني شفابخش دارد، سري بزنيد و سوم اگر فرصت کرديد از يکي از قديمهاي ده بپرسيد چرا هجيجيها قابهاي در و پنجره همه خانههاي روستا را آبي آسماني ميکنند؟
گيلان ـ قلعه رودخان
افسون ميشويد
حتي از ديدن عکس روستاي قلعه رودخان از توابع بخش مرکزي شهرستان فومن در استان گيلان هم لذت ميبريد و دلتان تازه ميشود تا چه رسد به اينکه آنجا باشيد و در هواي خنک و مطبوعش نفس عميق بکشيد و صداي هوش گياهان به گوشتان برسد و بوي سبزه مرطوب جنگل را حس کنيد و به آواز پرندگان گوش کنيد که در اعماق آن سبزي يکدست ميخوانند.
طوري نميشود، هيچکس نميفهمد، فقط چند لحظه موتور خيالپردازيتان را روشن کنيد و خودتان را به ما بسپريد تا پيشنهادمان را براي شما توصيف کنيم. آمادهايد؟
امروز صبح شما از طرف فومن راه افتادهايد و از روستاي حيدرکلات گذشتهايد، در پارک جنگلي قلعهرودخان هستيد و از روي پل چوبي رودخانه رد شدهايد و آن ترس عميق و خواستني از جريان تند آب خنک رودخانه زير پايتان را تجربه کردهايد.
از همين جا، همين سنگفرش زير پايتان، دالان بهشت آغاز ميشود؛ دالاني سبز که سرشاخههاي درهمپيچيده درختان، آن را براي شما آذين بستهاند. بگذاريد آن سبز دلاويز چشمهايتان را بنوازد، بگذاريد ريههايتان از نفس گياهان انباشه شود و قدم تند کنيد تا به پلههاي قلعه رودخان، باشکوهترين دژ نظامي استان گيلان، برسيد. پلهها زيادند و شايد هم به همين دليل به آن قلعه هزار پله گفتهاند، اما مطمئن باشيد طبيعت اطراف و قلعه عظيم و خزهبسته بالاي تپه، چنان افسونتان ميکند که مثل مسخشدهها، پلهها را با سرعت بالا ميرويد و خستگي را از ياد ميبريد.
خب، حالا خيالپردازي را تمام کنيد و تنها به يک پرسش ما پاسخ دهيد؛ چرا وقتي از نعمت زنده بودن برخورداريد و خبر داريد اين همه زيبايي در جايي از کشور، انتظارتان را ميکشد، در خانه نشستهايد و ترجيح ميدهيد در رويا سير کنيد؟ مگر تا قلعه رودخان چقدر راه است؟!
آذربايجان غربي ـ سهولان
به کبوترها احترام بگذاريد
حتي اگر هيچيک از آن قلعهها و مساجد قديمي، دور و بر روستاي سهولان، از توابع بخش مرکزي شهرستان مهاباد در آذربايجان غربي نبود، حتي اگر آن چشمههاي خروشان و باغهاي ميوه پربار، روستا را احاطه نکرده بودند، وسوسه سوار شدن بر قايقي پارويي و گردش در دالانهاي تو در توي غار معروف اين روستا، حتما ميتوانست هر گردشگري را به آنجا بکشاند؛ وسوسه ديدن قنديلهايي که گاهي خوشه انگور شدهاند، گاه پروانه، گاهي پاي فيل، گاهي توت فرهنگي، گاه عروس دريايي و ...
کردها ميگويند سهولان به زبان آنها به معناي يخبندان است که احتمالا دليل گذاشتن اين نام بر روستاي چهارصد ساله سهولان، آب و هواي سرد آن است که اگر شما اين پيشنهاد را بپذيريد و به آنجا برويد، به خوبي تجربهاش ميکنيد.
وقتي مسافر دنياي اسرارآميز غار سهولان شديد، چه در دالانهاي تو در توي بخش خشک آن پرسه ميزديد، چه سوار قايق در حوضچههايش شديد، به ياد داشته باشيد به کبوترها و آرامششان احترام بگذاريد، چون آنها ساکنان اصلي سهولان به شمار ميروند و در نقاط گوناگونش لانه ساختهاند، به همين خاطر هم اهالي به اين غار «کوتهکوتر» يا «لانه کبوتر» گفتهاند!
براي سفر به روستاي سهولان، بايد آنقدر در جاده بوکان مهاباد برانيد تا به فرعي برسيد که به روستاي عيسي کندي ميرسد و همين جاده را اگر ادامه دهيد، سهولان در انتظار شماست.
تهران ـ کر کبود
همخواني موزون آب و سنگ
برخي از پدربزرگهاي آنها ميگويند که از پدربزرگهايشان شنيدهاند و پدربزرگهايشان از پدربزرگهايشان نقل کردهاند و پدربزرگ بزرگهاي آن پدربزرگها تعريف کردهاند که ... به هر حال مهم نيست دقيقا چه کسي گفته است، مهم اين است که برخي بر اين باورند که شايد نام روستاي کر کبود از نام دو اسب که «کهر»و «کبود» صدايشان ميکردهاند، گرفته شده است.
هر کس در ديدار از کر کبود از توابع بخش طالقان ساوجبلاغ در استان تهران درباره اينکه مهمترين جاذبه گردشگري روستا کدام است، نظري دارد، اما از نظر ما، زيباترين اجزاي روستا، معماري سنتي خانههاي آن، درختهاي تنومند کهنسالش با سايههاي پربرکت و کوچههاي خاکي و شيبداري است که ديوانهوار پيچ و تاب ميخورند، پله ميشوند، حياط ميشوند، يا به دل کوه ميزنند و به آبشار کر در هفتصد متري شمال شرقي روستا يا يخچالهاي طبيعي آن در شمالش ميرسند.
آبشار کر سي تا پنجاه متر ارتفاع دارد و صداي ريزش آبش آنقدر بلند است که با نيم ساعت گوش کردن به آن تا پايان روز در خواب و بيداري زمزمهاش در گوشهايتان تکرار ميشود.
روستاي کر کبود که به دليل قرار گرفتن در دامنه کوه، آب و هوايي دلپذير دارد، از مسير اتوبان کرج ـ قزوين و از راه شهرستان طالقان قابل دسترسي است. فراموش نکنيد شما به روستايي دعوت شدهايد که حدود 1100 سال قدمت دارد با دو امامزاده به نامهاي امامزاده زيد ابراهيم و امامزاده شاه محمد حنفيه و البته آرامگاه ملا يغمايي کر کبودي هم در قبرستان تاريخي روستا واقع شده است.
امامزاده زيد ابراهيم در مرکز روستاست و نسبش بنا به گفتههاي اهالي، به امام موسي کاظم(ع) ميرسد، اما آرامگاه امامزاده شاه محمد حنفيه در ارتفاعات شمال شرقي روستا معروف به کوه عقيق قرار دارد، علاوه بر همه اينها، روستا حمامي تاريخي هم دارد که متعلق به دوره قاجار است.
چهارمحال و بختياري ـ آتشگاه
خانه آبشارها
ممکن است از ما بپرسيد چرا از استان چهارمحال و بختياري که سرزمين لالههاي واژگون است، روستاي آتشگاه از توابع بخش مرکزي لردگان در استان چهارمحال و بختياري را انتخاب کردهايم که کمتر لاله وحشي دارد که به شما پاسخ ميدهيم، اولا لالهها معمولا در ارديبهشت باز ميشوند و در فروردين هنوز باز نشدهاند و ثانيا شک نکنيد طبيعت آتشگاه هم آنقدر بکر و دستنخورده است که از سفر به آن پشيمان نميشويد.
قدمت اين روستا به دوره قاجار برميگردد؛ همان زماني که عشاير بختياري آن را به عنوان يکي از ييلاقهاي خود پسنديدند و چادرهايشان را در مجاورت آبشارهاي زيباي آن که در مساحتي سه کيلومتري گسترده شدهاند، برپا کردند.
طبيعت در تبديل آتشگاه به يکي از جذابترين مکانهاي گردشگري چهارمحال و بختياري نقش اساسي داشته است. درختان کهنسال بلوط و گردو و بنه در سراسر دره تنگي که روستا در آن واقع شده، کوههاي شورم جلا و دريک در جنوب و شمال روستا و حتي جنس آهکي آنها که سبب به وجود آوردن غارها و آبشارهاي متعدد در منطقه شده، همگي از جاذبههاي بينظير اين منطقه به شمار ميروند.
اگر خواستيد از آتشگاه سوغاتي بخريد، از اهالي سراغ گياهان معطر و دارويي يا شير و پنير و ماست و دوغ محلي يا گليمهاي ساده و بادوامشان را بگيريد. براي سفر به اين روستا، بايد به شهرستان لردگان برويد و از آنجا دو جاده هست که شما را به آتشگاه ميرساند، اولي که طولانيتر است جادهاي است که از روستاهاي منجر موثي و کيهان و چلهگاه و کلار و چمنبيد و دره نامدار و قلعه سوخته و باغ کاج و ده کهنه ميگذرد و جاده دوم که کوتاهتر است، از لردگان و ميلاس و سردشت و آبزا و دلي رد ميشود و به آتشگاه ميرسد.
خراسان شمالي ـ درکش
داروخانه سرسبز
چند بار نام روستاي درکش از توابع بخش مرکزي شهرستان مانه و سملقان به گوشتان خورده است؟ آيا دوست داريد مهمان کردهاي کرمانجي در خراسان شمالي شويد؟ تا حالا پيش آمده به آوازهاي محزون آنان، وقتي با دو تار همراه ميشود، گوش دهيد؟ تا به حال دوتارنوازي کرمانجيها را ديدهايد؟ از مهماننوازي و غيرتمنديشان شنيدهايد؟ وصف رسوم و سنتهايشان در عزا و جشن و ... چطور؟ اگر راجع به همه اينها کنجکاويد، به روستاي درکش برويد که مردمش بيشتر کردهاي کرمانجياند.
درکش روستاي خوش آب و هوا و کوهستاني است که چشمههاي فراواني در اطرافش جريان دارند و يافتههاي باستانشناسي در حوالي برج تاريخي سبزعليخان قراچورلو و تپههاي اطرافش، نشان ميدهند اين روستا عمري دويست ساله دارد.
از زيباترين جاذبههاي طبيعي روستاي درکش، ميتوان به مراتع وسيع و سبز اطراف روستا، حواشي رودخانه زومار و دره کنداب در جنوب آن اشاره کرد، اما آنچه دوستداران طبيعت را به درکش ميکشاند، جنگل زيبا و انبوه بلوط در نزديکي آن است که تنها جنگل بلوط شرق کشور به شمار ميرود.
يک نکته ديگر هم درباره درکش هست که بد نيست آن را بدانيد. اين روستا بنا بر نظر گياهشناسان، گنجينهاي کمنظير از گياهان دارويي است، به گونهاي که چند سال پيش، يکي از اين کارشناسان گفته بود، 380 گونه گياه دارويي در روستاي درکش شناسايي شده است که 79 گونه از آنها بسيار ارزشمند هستند.
او براي نمونه از بابونه بجنورد به عنوان گياهي منحصر به فرد در درمان بيماريهاي گوارشي نام برده بود که در حوالي اين روستا ميرويد. براي سفر به درکش از بجنورد به سمت آشخانه حرکت کنيد و همين که روستاي کلاته زمان صوفي را پشت سر گذاشتيد، نرسيده به جوزک، جادهاي فرعي شما را به روستا ميرساند.
سيستان و بلوچستان ـ تيس
از خانه جنها تا خلوت با دريا
آنجا روي يکي از آن صخرههاي آهکي بلند که هنوز از پسمانده آفتاب ظهر گرمند، گوشهاي دنج و خلوت پيدا ميکني و مينشيني و خورشيد را نگاه ميکني که سرخ و لرزان و بي هيچ تقلايي در دريا غرق ميشود و به صداي موجهايي گوش ميکني که آرام و منظم بر تن صخرهها ميکوبند و اگر حوصله داشتي به بلوچهاي سپيدپوشي که با دست پر از دريا برميگردند، «خداقوت» ميگويي، اما همه اين توصيفها حتي گوشهاي از زيباييهاي روستاي ساحلي تيس، از توابع بخش مرکزي شهرستان چابهار در سيستانوبلوچستان نميشوند و حتما پيشينيان ما هم اين را فهميدهاند که از 2500 سال پيش در تيس ساکن شدهاند و به آن گاهي بندر تيزياگفتهاند و گاهي تيز و گاهي تسي.
تيس، سه قلعه باستاني مهم دارد؛ اولي قلعه تيس است که سبک معمارياش نشان ميدهد، به دوره سلجوقي تعلق دارد، دومين قلعه، «پيروز گت» نام دارد که به غير کوهنوردها پيشنهاد نميکنيم از داخلش بازديد کنند، چون راه ورود به آن سخت و خطرناک است، قلعه سوم، «بلوچ گت» است که بالاي کوه قرار گرفته و دو مقبره هرمي کوچک هم در آن ساخته شده است.
انتخاب سفر به تيس ـ که از طرف نيکشهر و جاده چابهار ـ کنارک جادهاي آسفالته دارد ـ با خودتان است، اما فقط اين هشدار را بشنويد که اگر به تيس نرويد، نه مقابرجناني گچ را (که به باور اهالي، محل سکونت جنها بوده) ميبينيد، نه پيلبند را، نه سدهاي تيس را، نه غارهاي بان مسيتي و نقاشيهاي عجيب و غريب داخلشان را، نه چاه باستاني تيس کوپان را و نه حتي گورهاي مرموز تپه نهادي را. حالا تصميمتان چيست؟ چمدان ها را ميبنديد يا نه؟
فارس ـ سرمشهد
يک مرد با دو شير مرده
آنجا شما شاهدان جنگي تقريبا تمام شدهايد؛ پيکاري ميان بهرام دوم، پنجمين پادشاه ساساني با شيري شرزه. بهرام خنجرش را در سينه شير فرو کرده و شيري ديگر هم پيشتر به دست او کشته شده و بر خاک افتاده است. پشت سر شهريان چند تن از اعضاي خانوادهاش در کنار کرتير (موبد موبدان) ايستادهاند که ظاهرا بهرام در دفاع از آنها با شيرها جنگيده است. درست بالاي سر بهرام و خانوادهاش هم کتيبهاي نصب شده که يکي از چهار کتيبه موبد موبدان آن زمان و بزرگترين کتيبه عهد ساساني روستاي سرمشهد، از توابع بخش جره و بالده شهرستان کازرون در استان فارس که جادههاي رسيدن به آن چه از طرف برازجان و چه از طرف کازرون، آسفالته و مناسب است.
متون قديمي نشان ميدهد روزگاري اين منطقه مورد توجه پادشاهان هخامنشي و ساساني بوده است و در آن بناهاي گوناگوني ساختهاند که بقاياي آنها هنوز در اطراف سرمشهد ديده ميشود و از آن جمله ميتوان به تپه باستاني تل نقارهخانه، آتشکده، تل خاموش، قنات سرمشهد، تل خندق و کاروانسراي کوشک اشاره کرد. در شش کيلومتري شمال شرقي روستا هم، باستانشناسان شهري کهن به نام «قندجان» را از دل خاک بيرون آوردهاند که از ديدن آن پشيمان نخواهيد شد.
کردستان ـ پالنگان
پله پله تا بهشت
واقعا عجيب نيست که هنوز هم وقتي ميپرسي: «کدام روستاي ايران معماري پلکاني دارد؟» همه بلافاصله ميگويند: «ماسوله»!. فکر ميکنيد چند نفر در پاسخ به اين پرسش، از روستاي پالنگان از توابع بخش مرکزي شهرستان کامياران استان کردستان، يادي ميکنند؟ فکر ميکنيد چند نفر ميدانند اين روستا گوشهاي از بهشت است؟ چند نفر خبر دارند در ده کيلومتري شمال غرب اين روستا در رشته کوههاي «گواز»، چشمههاي داغ آب معدني شفابخشي از دل کوه، بيرون ميجوشند که از فراواني ترکيبات گوگردي و آهني، شيريرنگ شدهاند؟ چند نفر وصف قلعه عظيم و اسرارآميز اين روستا را شنيدهاند؟ خيلي کم! خيلي خيلي کم! و به همين دليل است که برخي ترجيح ميدهند امسال هم راهي ماسوله شوند و بيشتر وقت تعطيلاتشان را در ترافيک جاده روستا بگذرانند و در انبوه جمعيت، فرصت خلوت کردن با طبيعت را از دست بدهند تا ما روزنامهنگارها در پايان تعطيلات با تأسف گزارش کنيم: «ماسوله گنجايش اين همه گردشگر ورودي را ندارد! به بقيه ايران هم سري بزنيد!».
اما شما که اين مطلب را خواندهايد امسال پالنگان را انتخاب کنيد، چون پالنگان، خلوت، خوش آب و هوا، پر از چشمهها و رودهاي خروشان و طبيعتي دست نخورده است با کردهاي مهرباني که به اورامي سخن ميگويند و وقتي دلتنگ ميشوند با صدايي محزون سياه چمانه ميخوانند يا چپله يا گريان، اما اگر شاد باشند آن وقت بايد ببينيد با دو دستمال رنگي و يک دهل، چگونه هنرنمايي ميکنند. وقت رفتن فراموش نکنيد از پالنگانيهاي شريف، کشک و گيوه بخريد به رسم سوغات و اگر تعارفتان کردند به خوردن ولوشه يا غازينه يا شلمين، رد نکنيد چون غذاهاي کردي واقعا لذيذند!
پالنگان از راه شهرهاي کامياران و پاوه و سروآباد و سنندج قابل دسترسي است. پس بهانه نگيريد که چون دقيقا نميدانيد کجاست آن را براي سفر انتخاب نميکنيد.
کرمان ـ سيرچ
اينجا با کوير کنار نميآيد
همين ابتدا بايد اعتراف کنيم ما هم پيشتر مثل خيلي از خوانندگان اين مطلب، خيال ميکرديم کرمان استاني گرم و خشک و بي آب و علف است، اما شما هم بايد مثل ما روستاهاي طرز، لالهزار، ميمند، هرزا و ... را ببينيد تا باور کنيد کرمان يک بهشت کوچک و دوستداشتني است که کمتر کسي از همه جاذبههايش خبر دارد.
سخت است از بين روستاهاي ديدني کرمان، يکي را انتخاب کنيم، اما وقتي پاي اجبار به ميان ميآيد، ما به هزار و يک دليل، روستاي سيرچ از توابع بخش شهداد را براي معرفي ميپسنديم. ميپرسيد کدام دلايل؟ اول اينکه سيرچ، زادگاه هوشنگ مرادي کرماني، خالق «قصههاي مجيد» است، دوم آنکه روستاي ما، سروي تاريخي دارد که سيرچيها ميگويند دوهزار سال از خدا عمر گرفته است. سوم روستاي پيشنهادي ما در مجاورت کوير واقع شده، اما در آن پيست اسکي زمستاني ساختهاند چون آب و هوايش با خلق و خوي کوير هيچ همخواني ندارد و خنک و کوهستاني است که همين تضاد موجب شگفتيتان خواهد شد. چهارم اينکه در نزديکي سيرچ، رودخانهاي باصفا و کوهي بلند و مناسب براي کوهنوردي وجود دارد. پنجم آن که سيرچ چشمههاي آب گرمي دارد که کرمانيها، آنها را براي آبدرماني مناسبسازي کردهاند تا از گردشگران استقبالي درخور داشته باشند. و ششم با سفر به سيرچ ميتوانيد کره و روغن نباتي مرغوب، خشکبار، قاليچههاي کوچک و حصيربافتههاي تزئيني سوغاتي بخريد و ... .
ما شش دليل از هزار و يک دليل سفر به سيرچ را گفتيم، حالا نوبت شماست که از طريق جادههاي آسفالته شهرهاي کرمان يا شهداد، راهي سيرچ شويد تا شايد 995 دليل ديگر را هم پيدا کرديد.