برخي کارشناسان سياسي ايران و جهان اسلام بر آن باورند که در مقايسه تاريخ فعاليتهاي سياسي ايران و ترکيه در مواجهه با رژيم صهيونيستي، نقش ايران بسيار استراتژيک تر و موثرتر از نقش ترکيه بوده و تاثيرات بيشتري بر مقاومت گذاشته است، حال چگونه است که تحرکات ترکيه، سر و صداي بيشتري بر پا مي کند.
براي رسيدن به پاسخ اين سوالات و روشن شدن ابهامات بد نيست که از شرايط ارتباطات بين کشور ايران و عثماني سخن به ميان آورد. در دوره هاي گذشته و در تاريخ ايران، همواره يکي از معضلات ايران، جنگهاي بين دو کشور بود که تا زمان فروپاشي امژراطوري عثماني تداوم داشت. اختلافات مرزي، تجاوزات به حدود و سرزمينهاي يکديگر، مشکلات سفرهاي زيارتي و بازرگاني اتباع دو کشور و موارد بسيار جنگ و نزاع، نمونه هايي از اين چالشهاست. در آن روزگار، گرچه نمي توان از نقش صفويه در تاسيس حاکميت به نام تشيع (و لو با ماهيت و سازماندهي غير کامل و اصولي) چشم پوشيد، ولي از نقش آنها در همکاري با اروپا و جلوگيري از توسعه اسلام در اروپا هم نبايد غافل شد. تشکيل حکومت صفوي در برابر امپراطوري عثماني، عليرغم مخالفتهاي عثماني، بدليل ماهيت سرزميني و تاريخي و قدرت آن روز صفويه ايران، نهايتا از طرف ترکها پذيرفته شده و حتي رضايت بخش بود. چرا که ترکها هميشه بيم آن را نيز داشتند که اگر روند تاثيرات فرهنگي ايران تداوم مي يافت، مجبور مي شدند، حکومت بر سرزمينهاي پهناور اسلامي را تقديم ايرانيها کنند. لذا به نظر مي رسيد عثمانيها، در کنار تخاصم با ايران، به شرايط نه جنگ، نه صلح با ايران براي ضربه زدن به اروپا هم فکر مي کردند. با اين حال آغاز حکومت صفويه با تاييد مراجع و علماي بزرگ شيعه ، که پس از هزار سال غربت و آزار و اذيت شيعيان، زمينه براي تشکيل حکومت اسلامي را، بر مبناي تئوري امامت، فراهم و تسهيل مي کرد و بعنوان دستاوردي بزرگ قلمداد مي شد، که نمي توان به راحتي آن را فداي وحدت با امپراطوري عثماني با اسلام کاتوليک مآبانه، کرد. ولي رفت و آمدهاي زياد اروپاييان به ايران، و پيمانهاي نظامي منعقده، آفتي بود که هم جلوي پيشرفت عثماني را گرفت و هم پشتوانه مردمي دولت صفويه و بعد دولت قاجار را از بين برد. در آن شرايط دو کشور مي توانستند با انسجام و هماهنگي بيشتر، مرز اسلام را در غرب و شرق عالم، گسترش دهند، اما عدم وجود نگاه استراتژيک در روابط دو کشور، اين فرصت را نابود کرد.
آن شرايط ممکن است، امروز نيز بوجود آيد. بديهي است که تعلقات اسلامي در ايران بيشتر از ترکيه است. ترکيه کماکان با مسئله حجاب و لائيسيزم درگير است و روابط خود با رژيم صهيونيستي را، حتي پس از حمله کماندوهاي صهيونيست به کاروان آزادي و کشته شدن اتباع ترک، حفظ کرده است. ولي ايران صراحتا به پياده سازي احکام اسلامي در کشور، اعتقاد دارد و در هيچ سطحي برقراري تماس، حتي بين ساده ترين شهروند خود با رژيم صهيونيستي را اجازه نمي دهد و کماکان اسراييل را به رسميت نشناخته و بر از بين رفتن آن تاکيد دارد. با اين حال، به نظر مي رسد بايد از ترکيه حمايت کرد و تحولات پيرامون آن کشور را بويژه در برابر رژيم صهيونيستي با خوش بيني دنبال کرد، زيرا:
1- ترکيه پذيرفته است که، کشوري با اکثريت قاطع مسلمان، اجازه نمي¬يابد به عضويت اتحاديه اروپا درآيد. لذا سعي مي کند با چرخش از اروپا و سردادن شعار احياي امپراطوري عثماني، جبهه مستقل و جديدي به رهبريت خود و با عضويت کشورهاي مسلمان مستقل شده از عثماني تشکيل دهد. امپراطوري نوين عثماني، فراتر از تحقق يا عدم تحقق، فرصتي براي اتحاد دوباره و ايجاد يکپارچگي بين ملتهاي کشورهاي اسلامي است که دو فايده براي ايران دارد. اول، سياست ايران، در بازگشت به اسلام و تاسيس اتحاديه اسلامي را هموار مي کند و با نزديکتر شدن ترکيه به اسلام، ظرفيت اتحاد دو کشور و کشورهاي ديگر را فراهم مي کند. دوم اينکه، گرايش کشورها و برخي ملتهاي اسلامي سني مذهب به ترکيه، در واقع کمک به کمرنگ شدن و حذف وهابيت در جهان اسلام است. مطمئنا ترکيه با مشخصات فرهنگي، نيمه لائيک و مخلوطي از اهل تسنن و علوي مسلکان، در عين اعتقاد به عقلانيت و وحدت اسلامي، بهتر از وهابي مسلکاني هستند که به اسم اسلام، در حمله 22 روزه به غزه، مشارکت داشتند و در محاصره آن منطقه همراه رژيم صهيونيستي هستند. با لحاظ همه نگاههاي بد بينانه، بايد ديد آيا حاضريم از اهل تسنن عرب بخواهيم به جاي انتخاب اردوغان به عنوان قهرمان جهان اسلام، قهرمانهايي چون صدام و بن لادن را برگزينند؟!
2- ترکيه هر چه از رژيم صهيونيستي دور شود، به نفع جهان اسلام است. دور شدن ترکيه از رژيم صهيونيستي، تقويت جبهه ضد اسرائيلي است. مطمئنا اتحاد ايران و ترکيه، براي دشمنان اسلام خطرناک و براي دو کشور سودمند است. کما اينکه سودمندي اين اتحاد براي ايرانيان، در جريان پرونده هسته اي و شکست غرب در فضاسازي رواني عليه ايران، و معرفي ايران بعنوان کشوري که از مذاکره فرار مي کند، نزديک و ملموس و مورد تاييد است. فراتر از اين مي تون اظهار داشت، حضور خوب ترکيه، بين کشورهاي مسلمان، بويژه اهل تسنن، کاتاليزوري براي حضور فعالتر و موثرتر ايران در صحنه جهان اسلام و عرصه بين الملل است. ترکيه با اعمال و رفتاري که انجام مي دهد و سعي مي کند مانند ايران، اسلامي و قاطع برخورد کند، نقش مبلغي را دارد که در ميان اعراب سني مذهب و در غياب ايران، از خوبيهايي ايران مي گويد. جهان اسلام، دو تئوري رقيب را در عرصه سياست مي بيند و بايد يکي را انتخاب کند. يکي اسلام امامت و ولايت فقيه و ديگري اسلام وهابيت، پس چه بهتر که با پيوستن ترکيه به ايران و تئوري امامت، همه فرصتهاي تبليغاتي آن براي تئوري امامت صرف شود.
3- بهتر است بجاي آنکه ترکيه را تهديد بشماريم و بيم آن را داشته باشيم که نسخه بدلي و کاذبي براي دورکردن ملتها از فرهنگ اصيل اسلام بدانيم، آن را تاهنگاميکه بر مدار خواست عمومي جهان اسلام حرکت مي کند، قهرمان بدانيم و از آن نهراسيم. بديهي است حتي در فرض بدبينانه برخي کارشناسان، اگر ترکيه بخواهد، حرکتي غير اصيل انجام دهد، در دنيايي که رسانه ها اخبار را در ثانيه مخابره مي کنند و منابع اطلاعاتي مردم بسياري گسترده و توان خام کردن آنها کاهش يافته، ترکيه آن جايگاه را از دست خواهد داد.