گروه تاریخ مشرق- روی کارآمدن رضا خان در ایران و تأسیس سلسله پهلوی آثار مشخص و نمایانی در ایران به بار آورد که با نگاهی دقیق و موشکافانه میتوان مصادیق خیانت و وابسته بودن رضاخان را نشان داد.
با این وجود عدهای با وارونه نشان دادن تاریخ و پنهان سازی برخی از واقعیتها سعی در مثبت نشان دادن آثار سلطنت رضاخان پهلوی دارند و تأسیس این سلسهی پادشاهی را منشاء اثرات مثبت در راه مدرن و یکپارچه شدن ایران میدانند.
برای قضاوتی عادلانه و بیطرفانه از اقدامات رضاخان در ایران، نیازمند تطبیق اقدامات و برنامه های رضاشاه با منافع قدرتهای بیگانه و مخصوصاً انگستان هستیم. با نگاهی جامع و از بالا به سیر تحولات رخ داده از زمان روی کار آمدن رضاخان در ایران تا خلع وی از مقام سلطنت، نوعی هماهنگی با منافع انگستان دیده میشود.
سلسلهی قاجار با تمام بیکفایتیها و امتیازاتی که اعطا کردهاند دست نشانده نبوده و توسط دولت بیگانه در مصدر کار قرار نگرفته بودند؛ در حالی که رضاخان و پسرش محمدرضا دست نشاندههایی بودند که مشروعیت و ادامهی سلطنت خود را در حمایت و پشتیبانی قدرتهای بیگانه میدیدند و برای همین در پس بسیاری از اقداماتشان منافع بیگانگان را میتوان جستجو کرد.
*رضاخان و یکپارچگی ایران
یکی از مواردی که برخی از نویسندگان و مورخین از آن به نیکی یاد می کنند اقدامات رضا شاه در راستای یکپارچگی ایران و تأسیس دولت مرکزی مقتدر و به واسطهی آن برپایی دوباره امنیت در ایران است.
سالهای پایانی حاکمیت سلسله قاجار در ایران همراه بود با ضعف تدریجی دولت مرکزی و از هم پاچیدگی آن که قبایل و حکام محلی در هرگوشهای برای خود، حکومتی به راه انداخته و مستقل از حکومت مرکزی عمل میکردند. (یکی از این حکام محلی شیخ خزعل بود که در خوزستان(محمره) قدرتی به دست آورده بود و در مواردی دولت مرکزی را به زحمت انداخته بود). اقدامات رضاشاه در سرکوب عشایر و حکام محلی، توانست قدرت تأسیس یک دولت مرکزی مقتدر که توانایی تأمین امنیت در کشور را داشته باشد به وی بدهد.
در یک نگاه ابتدایی و ساده، این اقدام رضاخان را باید یکی از بزرگترین خدمات وی دانست که رضاخان را شایسته تقدیر می کند. ایجاد امنیت در کشور و از بین بردن عوامل ناامنی در هر صورتی مسئلهای خوشایند برای مردم کشوری است که با بحران هرج و مرج و ناامنی مواجهند، اما شناخت از عوامل ایجاد کننده ناامنی و انگیزههای پنهان برای از بین بردن این عوامل میتواند ماهیت این تحولات را تغییر بدهد. ایجاد امنیت و یکپارچگی در ایران، با اینکه اقدامی در راستای تأمین منافع مردم می نماید اما امری دیکته شده از جانب انگلستان بود که خود عامل ایجاد ناامنی در دوران پیشین بوده است.
منافع انگستان در دوران قاجار ایجاب می کرد که ایران نا امن و چند تکه باشد؛ انگستان برای اینکه بتواند از قاجار امتیاز بگیرد می بایست دولت مرکزی را تضعیف کند که این مهم با حمایت از شورشهای عشایری و تقویت حکام محلی میسر میشد.
*شیخ خزعل عامل ایجاد ناامنی در جنوب ایران
شیخ خزعل یکی از معروف ترین و مهم ترین عوامل تضعیف دولت مرکزی و چندپارگی کشور در دوران قاجار بود که از اوايل 1901 (اواخر 1279) خواستار تضمينهايي از جانب انگستان شده بود «كه دولت بريتانيا او را خدمتگزار سفارت انگليس بشناسد تا او بتواند با اقدامات دولت مركزي برخلاف مصالح خود به مخالفت پردازد».
در ژوئن 1903 بريتانيا تضمين كتبي، مشابه تضمينهايي كه به شيخ كويت داده بودو بعد از 1908 كه نفت در مسجدسليمان كشف شد روابط نزدیکتری با انگستان پیدا کرد.
در 1917، در مراسمي علني به خزعل مدال همايوني (GCIE) بريتانيا اهدا شد و از آن پس او را سِر شيخ خزعل خواندند که از سال1919، خوزستان عملاً تحتالحماية بريتانيا شد و تهران هيچگونه تسلطي بر حاكم آنجا نداشت.
هنگام كودتاي اسفند 1299 شيخ خزعل در اوج قدرتش بود که حكومت تهران آهسته آهسته پروندة محكم و معتبري عليه شيخ تهيه کرد، چه او از 1292 به اين طرف نه مالياتي پرداخته بود و نه حساب عوارض جمعآوري شده در گمركات را پس داده بود.
*منافع انگستان در تضعیف دولت مرکزی قبل از رضاخان
با توجه به شرایط جدید ایران بعد از جنگ جهانی اول و شکل گیری مناسبات جدید بین انگستان و روسیه در ایران و خروج تدریجی روسیه از ایران به دلیل بروز انقلاب بولشویکی در این کشور، انگلستان وجود یک نیروی نظامی مقتدر و واحد را ضروری میدید.
این نیروی نظامی میتوانست از نفوذ کمونیسم در ایران جلوگیری کند و در عین حال همانند عشایر محلی از منافع نفتی انگستان در جنوب محافظت کند. انگلستان در ابتدا قصد اجرای این طرح در چارچوب قرارداد 1919 را داشت که به دلیل حلول روح ملی گرایی و ناسیونالیسم در ایران و موانع ایجاد شده بر سر انعقاد این قرارداد، پیگیری منافعش در ایران به شکل غیرمستقیم و از طریق وابستگان خود را به روشهای آشکار و مستقیم مثل انعقاد قراداد 1919 ترجیح داد.
به همین دلیل است که سیاست انگلستان که تا قبل از این تضعیف دولت مرکزی برای اخذ امتیازات بیشتر بود به حمایت از فردی قاطع و دولت مرکزی مقتدر چرخش پیدا می کند. لورین وزیر مختار وقت انگلستان در این زمینه می نویسد: «در اوضاع کنونی ايران همه به ساز [رضاخان] میرقصند و او بهترين تضمين حراست از منافع مشروع ما میباشد... و ما بايد مزايای دوستی [او] را درک کنيم.....اگر [رضاخان] برود, ثبات هم میرود.»
وی در تاریخ سپتامبر 1922 (شهريور 1301) در تلگرافی به کرزن وزیر خارجه انگلستان به لزوم یکپارچگی ایران اشاره می کند و می نویسد: « به نظر من، بايد پيوسته به خاطر سپرد که ملاک نهايی مناسبات ما با ايران، تهران است و اينکه يکپارچگی تمامی امپراتوری ايران به طور کلی و در درازمدت برای مصالح بريتانيا مهمتر است تا تفوق محلی هر يک از دستپروردگان ويژه ما.»
لورین سپس نتیجه می گیرد که : «[رضاخان] يگانه عامل نسبتاً پايدار در وضعيت کلی اينجاست و ناپديد شدن او [از صحنه] تقريباً به طور مسلم پيش درآمد شيوع پارهای نفوذهای ضدامپراتوری بريتانيا و دستاندازيهای نامطلوبی خواهد شد که میتواند تمامی مسئلة ايران را از نو به صورتی حاد پيش آورد. آنچه لورين میخواست بگويد در دو کلمه اين واقعيت بود كه ايراني استوار، تمركز يافته و منظم هيچ وقت براي مصالح بريتانيا خطر ندارد.»
بنابراین اقدامات رضاخان در سرکوب عشایر و حکام محلی را - که قبل از این به واسطه حمایت و کمک انگلستان باعث چندپارگی و ناامنی در کشور شده بودند- باید درکنار سیاست کلان و منافع انگستان بررسی کرد.
*رضاخان و شیخ خزعل
لشکر کشی رضاخان به جنوب و تسلیم شیخ خزعل را باید نقطه اوج اقدامات رضاشاه در سرکوب حکام محلی دانست. آنچه واضح است این است که در هر دوطرف این ماجرا – چه لشکر کشی رضا خان به جنوب و چه تسلیم شدن شیخ خزعل - انگستان به ایفای نقش پرداخته است.
چه اینکه به خزعل تلگراف تهدید آمیزی برای تسلیم شدن در برابر حکومت مرکزی ارسال شد و از سفارت انگلستان در ایران خواسته شد این پیام به خزعل مخابره شود که : « تعهدات ما [در قبال خزعل] منوط است به وفاداري او به حكومت مركزي و دوستانه از او بخواهيد تا از هرگونه عمل خشونتآميز كه بسيار به زيان مصالح خود او و ماست خودداري ورزد»
از طرفی رضاخان با وجود سرکوب خوانین بختیاری و در اختیار داشتن نیروهای کافی، به مدت یک سال هیچ اقدامی علیه شیخ خزعل انجام نداد و در حقیقت منتظر چراغ سبز انگستان برای حمله به خوزستان ماند. شیخ خزعل نیز با وجود اینکه نیرو و امکانات کافی برای ایستادن در برابر رضاخان را در اختیار داشت بدون هیچ مقاومتی تسلیم میشود و اموال و املاک او توسط رضاخان محترم شمرده شده و حتی یکی از پسران وی مقام آجودان ویژه از رضاخان دریافت میکند.
شیخ خزعل با وجود اینکه تسلیم شدنِ به آسانی در مقابل رضاخان را در شأن خود نمیدید اما به خوبی واقف بود که سیاست انگستان که تا قبل از این تقویت حکام محلی و عشایر بود تغییر کرده است و مقاومت در برابر دولت مرکزی همراه با حمایت و پشتیبانی انگستان نخواهد بود و چاره ای جز عمل به توصیهی مقامات بریتانیا ندارد.
سرکوب حکام و خوانین محلی کمک فراوانی به یکپارچه شدن هرچه بیشتر ایران و متعاقب آن تأمین امنیت کشور کرد، اما باید متوجه دلایل رضاخان برای دست زدن به این اقدامات بود! آیا به دلیل وطن دوستی و میهن پرستی این کار را انجام داده است یا وی- که خود را دست نشانده و مدیون انگستان میدید- این کار را نیز مانند دیگر اقدامات خود با توصیه و برنامه ریزی انگستان انجام داده است؟
*رضاخان و ایران مدرن
تغییر و تحول دیگری که دوران روی کارآمدن رضاشاه را آغاز آن می توان نام برد، حرکتی سطحی به سمت مدرنیسم و صنعتی شدن و یا به عبارتی بهتر نوعی شبه مدرنیسم بود. با روی کار آمدن سلسله پهلوی چهره ی ایران تغییر پیدا کرد و رضاخان ایران را به سمت اروپایی شدن هدایت کرد که همین اقدامات وی باعث شده است که برخی وی را "پدر ایران نوین" بنامند.
مدرنیسم در اروپا نگرشی است ترکیبی از علم و جامعه که به تدریج از تحولات اروپا در چند قرن اخیر پدید آمده است. این نگرشِ کلی و اشتباهی است که علم را تا حد قوانین تکنولوژیک یا مکانیکی عام تقلیل می دهد و پیشرفت اجتماعی را صرفاً به رشد کمی تولید و تکنولوژی محدود می کند.
این نگرش باعث کاربرد نیندیشیده و غیر انتقادی نظریهها، روشها، تکنیکها و آرمانهای برگرفته از تجربه کشورهای پیشرفته میشود که در آن ارزشها، تکنیکها، نهادها و زمینههای تاریخی کشورهای در حال توسعه به کلی نادیده گرفته میشود. مدرنیتهای که محصول تحولات خاص تاریخی و در متن جوامع نیست باعث شکاف افتادن بین اندیشه و آرمان اجتماعی مردم با فرهنگ و تاریخ جوامعشان و نوعی ازخود بیگانه شدن می شود.
در این جوامع تکنولوژی جدید درمان قطعی، و قادر به هر معجزهای خواهد بود که به محض خریداری و نصب میتواند همه مشکلات اقتصادی و اجتماعی را به کلی حل کند و برای همین ارزش های اجتماعی و روش های تولید سنتی علت عقب ماندگی و سرچشمه ی شرمساری ملی به حساب می آید.
*تحقیر سنتها و آئینهای ایرانی و اسلامی توسط رضاخان
اقدامات رضاشاه در حرکت به سوی صنعتی شدن و شبه مدرنیسم برپایهی نفی همه سنتها، نهادها و ارزش های ایرانی و اسلامی استوار شد و برای همین بود که برخی از روشنفکران درباری چارهی حل مشکلات موجود در ایران را غربی شدن از سر تا پا می دانستند. اما نکته جالب این است که کسی رهبری حرکت ایران به سوی مدرنیسم را به عهده میگیرد که سفیر انگستان او را فرد کم سواد و جاهلی مینامد که "دارای اصل و نصب و پرورشی نازل است" و خود این شبه مدرنیسم را متکی به نهاد کهنسال استبداد در ایران کرده است.
اینکه رهبری و هدایت جریان توسعه و نوسازی در ایران توسط فردی باشد که خود هیچ اطلاع و شناختی از ماهیت مدرنیسم ندارد و بالاترین مسئولیتش هدایت قزاق ها باشد، در کنار وابستگی و دست نشانده بودنش، دیکته شدن این طرح ها و برنامهها از خارج از کشور را به ذهنها متبادر میکند. این فرضیه وقتی قوت می گیرد که به مشکلات انگستان برای نفوذ در ساختار و دستگاههای مختلف ایران با توجه به بافت سنتی و ناشناختهاش برای انگستان پی ببریم.
ساختار اداری و بروکراسی ایران در دوران قاجار ساختار منحصر به فردی بود که انگلستان هیچ شناختی از سازوکار و سلسله مراتب این ساختار نداشت در حالی که در سیستم جدید که آموزش و پرورش، دستگاه قضایی و اداری – مالی کشور به شیوهی بروکراسی غربی پایه گذاری شده بود، نفوذ و تأثیرگذاری انگلستان به راحتی صورت میپذیرفت.
دکتر مصدق که خود از کارگزان زمان قاجار و بعد از آن در زمان پهلوی بود در گوشه هایی از کتاب خاطرات خود به ساختار اداری و بروکراسی زمان قاجار اشاره می کند:
« قبل از مشروطه چهار وزارت بود كه بنقاط داخل و خارج از مملكت مأمور ميفرستاد و كشور را اداره ميكرد، بدين قرار: وزارت داخله- وزارت خارجه- وزارت جنگ و وزارت ماليه.
وزارتهاي ديگري هم وجود داشت كه وابستهي بعضي از آنها بودند از قبيل وزارت لشكر كه وابستهي وزارت جنگ بود و وزارت بقايا وابستهي وزارت ماليه... همچنين وزارت خالصه كه از نظر اهميت نانپايتخت نظم و نسق و بهرهبرداري از املاك خالصة طهران بعهدة آن وزارت محول شده بود... هر وقت كه بهاي غلات روبترقي بود مقداري جنس ببهاي كمتر از نرخ روز در ميدان عرضه مينمود و از ترقي قيمت نان جلوگيري ميكرد و كم اتفاق ميافتاد كه از كمي نان و يا بدي آن شكايت كنند»
مصدق وظایف مأمورین وزارت داخله را در سه چیز می داند: اول وصول ماليات اصلاً و فرعاً؛ دوم تأمین امنیت در شهرها و سوم رسیدگی به شکایات و تظلمات افراد و در صورت لزوم ارجاع مدعیان به محضر شرع.
در تشکیلات مرکزی وزارت مالیه هم چهار دسته را نام می برد؛ مستوفیان، سررشته داران، عزب دفتران و وزیر مالیه که مصدق نحوه ی کارکردن و جمع آوری مالیات را اینگون شرح می دهد:
« نظر باينكه يكي از وظايف والي و حاكم مستقل اين بود مالياتها را وصول كنند و مخارج مصوبه را طبق كتابچهي دستورالعمل تأديه نمايند انتصاب ولات و حكام مستقل معمولاً در حدود روزهاي آخر و يا اول سال بعمل ميآمد تا يك سنة مالي تمام دخيل در كار باشند و عزل و نصب بيموقع سبب نشود كه در وصول ماليات و پرداخت مخارج بين مأمور معزول و مأمور منصوب توليد اختلاف كند... طرز وصول ماليات بقدري سهل و كمخرج بود كه با جريان كار در تشكيلات فعلي قابل مقايسه نيست.
فرض كنيم ولايتي شامل پنج بلوك و در هر بلوكي هم صد ملك ماليات بده بود. طبق جزوجمع متصدي ماليات پانصد قبض مالياتي صادر مينمود و به پنج نفر متصدي وصول ميداد كه در مدت قليلي وصول كنند و حقالزحمة خود را بگيرند.
چنانچه اختلافي روي ميداد كه طبق جزوجمع حل نميشد مثلاً ملكي بواسطهي سيل و زلزله خراب شده بود و يا بواسطهي بروز آفت محصولش از بين رفته بود قبوض را رد ميكرد تا متصدي ماليات بهر طريق كه امكان داشت رفع اختلاف كند... اين بود خلاصهاي از تشكيلات قديم ماليه كه بعد از مشروطيت بتقليد از ممالك غرب تشكيلاتي داده شد كه متناسب با قدرت و استطاعت ما نبود »
مصدق سپس به جمع بندی و مقایسه نظام اداری و مالی دوران قاجار و بعد از آن می پردازد و می نویسد:
«اين بود طرز تنظيم جمع و خرج كل در رژيم قديم كه هيچوقت خزانه كسر نداشت و هميشه يك توازني برقرار بود و خدمتگزاران مملكت با اينكه از همه جا بيخبر بودند و معلومات دولتهاي خدمتگزار را هم نداشتند با سبك و سليقة مخصوص بخود و ايمانشان ببقاي مملكت توانستند وطن خود را طوري اداره كنند كه چرخها كار خود را بكند و دست تكدي مقابل بيگانگان دراز نكنند.
ولي معالتاسف در سالهاي آخر عهد ناصري اين توازن از بين رفت و تأديه غرامت الغاي امتياز دخانيات بصاحب امتياز وام گرفتن از بيگانگان را كه در آن عصر در حكم ذنب لايغفر بود بما آموخت و سبب شد كه در عهد سلطنت مظفري وامهائي براي اسفار فرنگ بگيرند و عوائد گمركي را وثيقهي پرداخت آن قرار دهند.
خلاصه اينكه در رژيم جديد تشكيلات سابق از بين رفت و حقوق در ازاي مقام قرار گرفت و مقام هم باحتياجات مملكت محدود نشد و هركس توانست خود را وارد دستگاه دولت كرد، بطوريكه اكنون 80% از كل بودجة عايدات بمصرف حقوق ميرسد و هر قدر هم كه بر عايدات اضافه شود بهمين طريق خرج ميشود و چيزي بمصرف بهبود جامعه و رفاهيت مردم نميرسد و چون ما در دوره تحوليم نه اصول قديم را رعايت ميكنيم كه هيچ خرجي تصويب نشود مگر اينكه قبلاً محل آن معلوم شود نه مجلسي از نمايندگان حقيقي ملت داريم كه غير از مصالح مملكت چيزي در نظر نگيرند، و معلوم نيست كه اين دوره تا چه وقت طول ميكشد!!»
اصلاحات و نوسازی در هر سیستم و کشوری برای ادامه حیات لازم و ضروری می نماید، اما این اصلاح و نوسازی نباید به وسیله نفی و از بین بردن تمام ارزش ها و روش های سنتی بدون توجه به فواید و مضرات آنها باشد.
اقدامات رضاخان در نوسازی و حرکت به سمت توسعه تحقیر سنتها و ارزشها مقدس یک کشور بود که او ابایی از نفی و کنار زدن این سنتها که عاملی هویت ساز برای مردم ایران بودند نداشت، کما اینکه بارها مقابل مسلمات دینی ایستاد و محاکم شرعی، آموزش و پرورش و اداره موقوفات را از دست روحانیون بیرون کشید و قانون کشف حجاب را به اجرا گذاشت.
پایه گذاری ارتش نوین توسط وی هم هیچ فایده ای برای کشور نداشت و در مقطعی که کشور برای دفاع در مقابل هجوم بیگانگان به ارتش نیاز داشت، از هم پاشیده شد و تنها کارایی ارتش نوینی که رضاخان پایه گذاری کرده بود کمک به سرکوب مردم بی دفاع بود و عشایر بود.
راه آهن نیز که به عنوان یکی از افتخارات رضاخان در راه صنعتی کردن و رشد ایران معرفی میشود وضعیتی مشابه دارد و انتخاب این مسیر برای احداث راهآهن هیچ یک از خصلت های نظامی، ارتباطی و تجاری لازم برای تأسیس هر راه آهنی را ندارد.
جان فوران استاد جامعه شناسی دانشگاه کالیفورنیا در کتاب مقاومت شکننده که در آن به بررسی تاریخ تحولات اجتماعی ایران می پردازد ارزیابی خود را از راه آهن اینگونه می نویسد:
«بخش عمده توسعه منابع دولتی صرف طرحهای زیربنایی شد که بارزترین آنها راه آهن سراسری بود. احداث این خط آهن 850 مایلی سراسری در واقع به هدر دادن منابع بود؛ طرحی پرهزینه که پیامدهای ناگوار چندی داشت. تورم زا بود، هدف های اقتصادی چندی نداشت و از هیچ یک از شهرهای عمده کشور [جز تهران] عبور نمی کرد، سطح زندگی عمومی را پایین می آورد چون هزینه آن از طریق مالیات قند و چای تأمین می شد. احداث هر مایل راه آهن 35 هزار پوند استرلینگ هزینه بر می داشت؛ در حالی که احداث جاده های ماشین رو با یک تا یک و نیم درصد این هزینه امکان پذیر بود.»
بحث پیرامون راه آهن سراسری بحث مفصلی است که گزارش مفصلی را می طلبد اما بررسی و تحقیق دقیق در این زمینه، ردپای انگستان در تأسیس راه آهن در این مسیر را بارز و مشخص می کند.
انگستان که از دیرباز از طرق مختلف مانند امتیاز رویترز به فکر تأسیس راه آهن در این مسیر افتاده بود که وجود پادشاهی دست نشانده مانند رضاخان را برای عملی کردن آرزوی دیرینه خود مناسب می دید و به صورت غیر مستقیم به هدف خود در این زمینه دست یافت.
بنابراین اقدامات رضاخان در توسعه و مدرن سازی ایران اولاً نوعی از خودبیگانگی و نفی بسیاری از سنت ها و روش هایی بود که لزوماً همه آنها ناکارآمد نبودند و جدا از این مسئله آثار و تبعات منفی برای کشور داشت.
لباس متحد الشکل و کشف حجاب هیچ مانعی در برابر حرکت کشور به سمت صنعتی شدن ایجاد نمی کرد و حفظ فرهنگ و سنت ایرانی و اسلامی می توانست در کنار صنعتی شدن و مدرن سازی قرار گیرد. در ثانی این مدرن و اروپایی شدن خود متکی به درخت کنهه و پوسیدهی استبداد و دیکتاتوری پادشاهی بود و نکته سوم و مهم تر نقش انگستان در این تغییر و اصلاحات در ایران است.
پادشاه کم سواد و مستبدی که تمام موجودیت و بقای خود را در یک قدرت بیگانه می بیند و خود هیچ اطلاع و شناختی از توسعه و مدرنیسم ندارد، چاره ای جز عمل کردن به نسخه دیکته شده انگستان ندارد. انگستان نمی توانست به راحتی در ساختاری که هیچ شناختی از آن ندارد نفوذ کند، در عوض به راحتی می توانست افراد و وابستگان خود را در ساختار و بروکراسی جدیدی که به شیوه ای غربی بنا شده بود به کار گیرد.
منابع:
سیروس غنی، ايران؛ برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگليسيها، ترجمه حسن کامشاد، انتشارات نیلوفر
دکتر مصدق، خاطرات و تأملات، به کوشش ایرج افشار، انتشارات علمی
جان فوران، مقاومت شکننده؛ تاریخ تحولات اجتماعی ایران، ترجمه احمد تدین، موسسه خدمات فرهنگی رسا
محمد علی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، نشر مرکز
شیخ خزعل و پادشاهی رضاخان، خاطرات سرپرسی لورین وزیر مختار انگلیس در ایران، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی
بولتن نقد کتاب ايران؛برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگليسيها، دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران
با این وجود عدهای با وارونه نشان دادن تاریخ و پنهان سازی برخی از واقعیتها سعی در مثبت نشان دادن آثار سلطنت رضاخان پهلوی دارند و تأسیس این سلسهی پادشاهی را منشاء اثرات مثبت در راه مدرن و یکپارچه شدن ایران میدانند.
برای قضاوتی عادلانه و بیطرفانه از اقدامات رضاخان در ایران، نیازمند تطبیق اقدامات و برنامه های رضاشاه با منافع قدرتهای بیگانه و مخصوصاً انگستان هستیم. با نگاهی جامع و از بالا به سیر تحولات رخ داده از زمان روی کار آمدن رضاخان در ایران تا خلع وی از مقام سلطنت، نوعی هماهنگی با منافع انگستان دیده میشود.
سلسلهی قاجار با تمام بیکفایتیها و امتیازاتی که اعطا کردهاند دست نشانده نبوده و توسط دولت بیگانه در مصدر کار قرار نگرفته بودند؛ در حالی که رضاخان و پسرش محمدرضا دست نشاندههایی بودند که مشروعیت و ادامهی سلطنت خود را در حمایت و پشتیبانی قدرتهای بیگانه میدیدند و برای همین در پس بسیاری از اقداماتشان منافع بیگانگان را میتوان جستجو کرد.
*رضاخان و یکپارچگی ایران
یکی از مواردی که برخی از نویسندگان و مورخین از آن به نیکی یاد می کنند اقدامات رضا شاه در راستای یکپارچگی ایران و تأسیس دولت مرکزی مقتدر و به واسطهی آن برپایی دوباره امنیت در ایران است.
سالهای پایانی حاکمیت سلسله قاجار در ایران همراه بود با ضعف تدریجی دولت مرکزی و از هم پاچیدگی آن که قبایل و حکام محلی در هرگوشهای برای خود، حکومتی به راه انداخته و مستقل از حکومت مرکزی عمل میکردند. (یکی از این حکام محلی شیخ خزعل بود که در خوزستان(محمره) قدرتی به دست آورده بود و در مواردی دولت مرکزی را به زحمت انداخته بود). اقدامات رضاشاه در سرکوب عشایر و حکام محلی، توانست قدرت تأسیس یک دولت مرکزی مقتدر که توانایی تأمین امنیت در کشور را داشته باشد به وی بدهد.
در یک نگاه ابتدایی و ساده، این اقدام رضاخان را باید یکی از بزرگترین خدمات وی دانست که رضاخان را شایسته تقدیر می کند. ایجاد امنیت در کشور و از بین بردن عوامل ناامنی در هر صورتی مسئلهای خوشایند برای مردم کشوری است که با بحران هرج و مرج و ناامنی مواجهند، اما شناخت از عوامل ایجاد کننده ناامنی و انگیزههای پنهان برای از بین بردن این عوامل میتواند ماهیت این تحولات را تغییر بدهد. ایجاد امنیت و یکپارچگی در ایران، با اینکه اقدامی در راستای تأمین منافع مردم می نماید اما امری دیکته شده از جانب انگلستان بود که خود عامل ایجاد ناامنی در دوران پیشین بوده است.
اقدامات رضاخان در سرکوب حکام محلی و عشایر با وجود منافعی که برای مردم ایران داشت، در اصل تأمین کننده منافع انگستان بود
منافع انگستان در دوران قاجار ایجاب می کرد که ایران نا امن و چند تکه باشد؛ انگستان برای اینکه بتواند از قاجار امتیاز بگیرد می بایست دولت مرکزی را تضعیف کند که این مهم با حمایت از شورشهای عشایری و تقویت حکام محلی میسر میشد.
*شیخ خزعل عامل ایجاد ناامنی در جنوب ایران
شیخ خزعل یکی از معروف ترین و مهم ترین عوامل تضعیف دولت مرکزی و چندپارگی کشور در دوران قاجار بود که از اوايل 1901 (اواخر 1279) خواستار تضمينهايي از جانب انگستان شده بود «كه دولت بريتانيا او را خدمتگزار سفارت انگليس بشناسد تا او بتواند با اقدامات دولت مركزي برخلاف مصالح خود به مخالفت پردازد».
در ژوئن 1903 بريتانيا تضمين كتبي، مشابه تضمينهايي كه به شيخ كويت داده بودو بعد از 1908 كه نفت در مسجدسليمان كشف شد روابط نزدیکتری با انگستان پیدا کرد.
در 1917، در مراسمي علني به خزعل مدال همايوني (GCIE) بريتانيا اهدا شد و از آن پس او را سِر شيخ خزعل خواندند که از سال1919، خوزستان عملاً تحتالحماية بريتانيا شد و تهران هيچگونه تسلطي بر حاكم آنجا نداشت.
هنگام كودتاي اسفند 1299 شيخ خزعل در اوج قدرتش بود که حكومت تهران آهسته آهسته پروندة محكم و معتبري عليه شيخ تهيه کرد، چه او از 1292 به اين طرف نه مالياتي پرداخته بود و نه حساب عوارض جمعآوري شده در گمركات را پس داده بود.
*منافع انگستان در تضعیف دولت مرکزی قبل از رضاخان
با توجه به شرایط جدید ایران بعد از جنگ جهانی اول و شکل گیری مناسبات جدید بین انگستان و روسیه در ایران و خروج تدریجی روسیه از ایران به دلیل بروز انقلاب بولشویکی در این کشور، انگلستان وجود یک نیروی نظامی مقتدر و واحد را ضروری میدید.
این نیروی نظامی میتوانست از نفوذ کمونیسم در ایران جلوگیری کند و در عین حال همانند عشایر محلی از منافع نفتی انگستان در جنوب محافظت کند. انگلستان در ابتدا قصد اجرای این طرح در چارچوب قرارداد 1919 را داشت که به دلیل حلول روح ملی گرایی و ناسیونالیسم در ایران و موانع ایجاد شده بر سر انعقاد این قرارداد، پیگیری منافعش در ایران به شکل غیرمستقیم و از طریق وابستگان خود را به روشهای آشکار و مستقیم مثل انعقاد قراداد 1919 ترجیح داد.
به همین دلیل است که سیاست انگلستان که تا قبل از این تضعیف دولت مرکزی برای اخذ امتیازات بیشتر بود به حمایت از فردی قاطع و دولت مرکزی مقتدر چرخش پیدا می کند. لورین وزیر مختار وقت انگلستان در این زمینه می نویسد: «در اوضاع کنونی ايران همه به ساز [رضاخان] میرقصند و او بهترين تضمين حراست از منافع مشروع ما میباشد... و ما بايد مزايای دوستی [او] را درک کنيم.....اگر [رضاخان] برود, ثبات هم میرود.»
وی در تاریخ سپتامبر 1922 (شهريور 1301) در تلگرافی به کرزن وزیر خارجه انگلستان به لزوم یکپارچگی ایران اشاره می کند و می نویسد: « به نظر من، بايد پيوسته به خاطر سپرد که ملاک نهايی مناسبات ما با ايران، تهران است و اينکه يکپارچگی تمامی امپراتوری ايران به طور کلی و در درازمدت برای مصالح بريتانيا مهمتر است تا تفوق محلی هر يک از دستپروردگان ويژه ما.»
لورین سپس نتیجه می گیرد که : «[رضاخان] يگانه عامل نسبتاً پايدار در وضعيت کلی اينجاست و ناپديد شدن او [از صحنه] تقريباً به طور مسلم پيش درآمد شيوع پارهای نفوذهای ضدامپراتوری بريتانيا و دستاندازيهای نامطلوبی خواهد شد که میتواند تمامی مسئلة ايران را از نو به صورتی حاد پيش آورد. آنچه لورين میخواست بگويد در دو کلمه اين واقعيت بود كه ايراني استوار، تمركز يافته و منظم هيچ وقت براي مصالح بريتانيا خطر ندارد.»
بنابراین اقدامات رضاخان در سرکوب عشایر و حکام محلی را - که قبل از این به واسطه حمایت و کمک انگلستان باعث چندپارگی و ناامنی در کشور شده بودند- باید درکنار سیاست کلان و منافع انگستان بررسی کرد.
*رضاخان و شیخ خزعل
لشکر کشی رضاخان به جنوب و تسلیم شیخ خزعل را باید نقطه اوج اقدامات رضاشاه در سرکوب حکام محلی دانست. آنچه واضح است این است که در هر دوطرف این ماجرا – چه لشکر کشی رضا خان به جنوب و چه تسلیم شدن شیخ خزعل - انگستان به ایفای نقش پرداخته است.
چه اینکه به خزعل تلگراف تهدید آمیزی برای تسلیم شدن در برابر حکومت مرکزی ارسال شد و از سفارت انگلستان در ایران خواسته شد این پیام به خزعل مخابره شود که : « تعهدات ما [در قبال خزعل] منوط است به وفاداري او به حكومت مركزي و دوستانه از او بخواهيد تا از هرگونه عمل خشونتآميز كه بسيار به زيان مصالح خود او و ماست خودداري ورزد»
از طرفی رضاخان با وجود سرکوب خوانین بختیاری و در اختیار داشتن نیروهای کافی، به مدت یک سال هیچ اقدامی علیه شیخ خزعل انجام نداد و در حقیقت منتظر چراغ سبز انگستان برای حمله به خوزستان ماند. شیخ خزعل نیز با وجود اینکه نیرو و امکانات کافی برای ایستادن در برابر رضاخان را در اختیار داشت بدون هیچ مقاومتی تسلیم میشود و اموال و املاک او توسط رضاخان محترم شمرده شده و حتی یکی از پسران وی مقام آجودان ویژه از رضاخان دریافت میکند.
شیخ خزعل از وابستگان انگلستان و از عوامل ایجاد ناامنی در جنوب کشور
شیخ خزعل با وجود اینکه تسلیم شدنِ به آسانی در مقابل رضاخان را در شأن خود نمیدید اما به خوبی واقف بود که سیاست انگستان که تا قبل از این تقویت حکام محلی و عشایر بود تغییر کرده است و مقاومت در برابر دولت مرکزی همراه با حمایت و پشتیبانی انگستان نخواهد بود و چاره ای جز عمل به توصیهی مقامات بریتانیا ندارد.
سرکوب حکام و خوانین محلی کمک فراوانی به یکپارچه شدن هرچه بیشتر ایران و متعاقب آن تأمین امنیت کشور کرد، اما باید متوجه دلایل رضاخان برای دست زدن به این اقدامات بود! آیا به دلیل وطن دوستی و میهن پرستی این کار را انجام داده است یا وی- که خود را دست نشانده و مدیون انگستان میدید- این کار را نیز مانند دیگر اقدامات خود با توصیه و برنامه ریزی انگستان انجام داده است؟
*رضاخان و ایران مدرن
تغییر و تحول دیگری که دوران روی کارآمدن رضاشاه را آغاز آن می توان نام برد، حرکتی سطحی به سمت مدرنیسم و صنعتی شدن و یا به عبارتی بهتر نوعی شبه مدرنیسم بود. با روی کار آمدن سلسله پهلوی چهره ی ایران تغییر پیدا کرد و رضاخان ایران را به سمت اروپایی شدن هدایت کرد که همین اقدامات وی باعث شده است که برخی وی را "پدر ایران نوین" بنامند.
مدرنیسم در اروپا نگرشی است ترکیبی از علم و جامعه که به تدریج از تحولات اروپا در چند قرن اخیر پدید آمده است. این نگرشِ کلی و اشتباهی است که علم را تا حد قوانین تکنولوژیک یا مکانیکی عام تقلیل می دهد و پیشرفت اجتماعی را صرفاً به رشد کمی تولید و تکنولوژی محدود می کند.
برخی در حالی رضاخان را پدر ایران نوین معرفی می کنند که او هیچ شناختی از مدرنیسم و ماهیت آن نداشت
و سفیر انگستان وی را فرد کم سواد و جاهلی می نامد که "دارای اصل و نصب و پرورشی نازل است"
و سفیر انگستان وی را فرد کم سواد و جاهلی می نامد که "دارای اصل و نصب و پرورشی نازل است"
این نگرش باعث کاربرد نیندیشیده و غیر انتقادی نظریهها، روشها، تکنیکها و آرمانهای برگرفته از تجربه کشورهای پیشرفته میشود که در آن ارزشها، تکنیکها، نهادها و زمینههای تاریخی کشورهای در حال توسعه به کلی نادیده گرفته میشود. مدرنیتهای که محصول تحولات خاص تاریخی و در متن جوامع نیست باعث شکاف افتادن بین اندیشه و آرمان اجتماعی مردم با فرهنگ و تاریخ جوامعشان و نوعی ازخود بیگانه شدن می شود.
در این جوامع تکنولوژی جدید درمان قطعی، و قادر به هر معجزهای خواهد بود که به محض خریداری و نصب میتواند همه مشکلات اقتصادی و اجتماعی را به کلی حل کند و برای همین ارزش های اجتماعی و روش های تولید سنتی علت عقب ماندگی و سرچشمه ی شرمساری ملی به حساب می آید.
*تحقیر سنتها و آئینهای ایرانی و اسلامی توسط رضاخان
اقدامات رضاشاه در حرکت به سوی صنعتی شدن و شبه مدرنیسم برپایهی نفی همه سنتها، نهادها و ارزش های ایرانی و اسلامی استوار شد و برای همین بود که برخی از روشنفکران درباری چارهی حل مشکلات موجود در ایران را غربی شدن از سر تا پا می دانستند. اما نکته جالب این است که کسی رهبری حرکت ایران به سوی مدرنیسم را به عهده میگیرد که سفیر انگستان او را فرد کم سواد و جاهلی مینامد که "دارای اصل و نصب و پرورشی نازل است" و خود این شبه مدرنیسم را متکی به نهاد کهنسال استبداد در ایران کرده است.
اینکه رهبری و هدایت جریان توسعه و نوسازی در ایران توسط فردی باشد که خود هیچ اطلاع و شناختی از ماهیت مدرنیسم ندارد و بالاترین مسئولیتش هدایت قزاق ها باشد، در کنار وابستگی و دست نشانده بودنش، دیکته شدن این طرح ها و برنامهها از خارج از کشور را به ذهنها متبادر میکند. این فرضیه وقتی قوت می گیرد که به مشکلات انگستان برای نفوذ در ساختار و دستگاههای مختلف ایران با توجه به بافت سنتی و ناشناختهاش برای انگستان پی ببریم.
ساختار اداری و بروکراسی ایران در دوران قاجار ساختار منحصر به فردی بود که انگلستان هیچ شناختی از سازوکار و سلسله مراتب این ساختار نداشت در حالی که در سیستم جدید که آموزش و پرورش، دستگاه قضایی و اداری – مالی کشور به شیوهی بروکراسی غربی پایه گذاری شده بود، نفوذ و تأثیرگذاری انگلستان به راحتی صورت میپذیرفت.
دکتر مصدق که خود از کارگزان زمان قاجار و بعد از آن در زمان پهلوی بود در گوشه هایی از کتاب خاطرات خود به ساختار اداری و بروکراسی زمان قاجار اشاره می کند:
« قبل از مشروطه چهار وزارت بود كه بنقاط داخل و خارج از مملكت مأمور ميفرستاد و كشور را اداره ميكرد، بدين قرار: وزارت داخله- وزارت خارجه- وزارت جنگ و وزارت ماليه.
وزارتهاي ديگري هم وجود داشت كه وابستهي بعضي از آنها بودند از قبيل وزارت لشكر كه وابستهي وزارت جنگ بود و وزارت بقايا وابستهي وزارت ماليه... همچنين وزارت خالصه كه از نظر اهميت نانپايتخت نظم و نسق و بهرهبرداري از املاك خالصة طهران بعهدة آن وزارت محول شده بود... هر وقت كه بهاي غلات روبترقي بود مقداري جنس ببهاي كمتر از نرخ روز در ميدان عرضه مينمود و از ترقي قيمت نان جلوگيري ميكرد و كم اتفاق ميافتاد كه از كمي نان و يا بدي آن شكايت كنند»
دکتر مصدق از کارگزارن دوران قاجار
مصدق وظایف مأمورین وزارت داخله را در سه چیز می داند: اول وصول ماليات اصلاً و فرعاً؛ دوم تأمین امنیت در شهرها و سوم رسیدگی به شکایات و تظلمات افراد و در صورت لزوم ارجاع مدعیان به محضر شرع.
در تشکیلات مرکزی وزارت مالیه هم چهار دسته را نام می برد؛ مستوفیان، سررشته داران، عزب دفتران و وزیر مالیه که مصدق نحوه ی کارکردن و جمع آوری مالیات را اینگون شرح می دهد:
« نظر باينكه يكي از وظايف والي و حاكم مستقل اين بود مالياتها را وصول كنند و مخارج مصوبه را طبق كتابچهي دستورالعمل تأديه نمايند انتصاب ولات و حكام مستقل معمولاً در حدود روزهاي آخر و يا اول سال بعمل ميآمد تا يك سنة مالي تمام دخيل در كار باشند و عزل و نصب بيموقع سبب نشود كه در وصول ماليات و پرداخت مخارج بين مأمور معزول و مأمور منصوب توليد اختلاف كند... طرز وصول ماليات بقدري سهل و كمخرج بود كه با جريان كار در تشكيلات فعلي قابل مقايسه نيست.
فرض كنيم ولايتي شامل پنج بلوك و در هر بلوكي هم صد ملك ماليات بده بود. طبق جزوجمع متصدي ماليات پانصد قبض مالياتي صادر مينمود و به پنج نفر متصدي وصول ميداد كه در مدت قليلي وصول كنند و حقالزحمة خود را بگيرند.
چنانچه اختلافي روي ميداد كه طبق جزوجمع حل نميشد مثلاً ملكي بواسطهي سيل و زلزله خراب شده بود و يا بواسطهي بروز آفت محصولش از بين رفته بود قبوض را رد ميكرد تا متصدي ماليات بهر طريق كه امكان داشت رفع اختلاف كند... اين بود خلاصهاي از تشكيلات قديم ماليه كه بعد از مشروطيت بتقليد از ممالك غرب تشكيلاتي داده شد كه متناسب با قدرت و استطاعت ما نبود »
دکتر مصدق: در طرز تنظيم جمع و خرج كل در رژيم قديم هيچوقت خزانه كسر نداشت و هميشه يك توازني برقرار بود
مصدق سپس به جمع بندی و مقایسه نظام اداری و مالی دوران قاجار و بعد از آن می پردازد و می نویسد:
«اين بود طرز تنظيم جمع و خرج كل در رژيم قديم كه هيچوقت خزانه كسر نداشت و هميشه يك توازني برقرار بود و خدمتگزاران مملكت با اينكه از همه جا بيخبر بودند و معلومات دولتهاي خدمتگزار را هم نداشتند با سبك و سليقة مخصوص بخود و ايمانشان ببقاي مملكت توانستند وطن خود را طوري اداره كنند كه چرخها كار خود را بكند و دست تكدي مقابل بيگانگان دراز نكنند.
ولي معالتاسف در سالهاي آخر عهد ناصري اين توازن از بين رفت و تأديه غرامت الغاي امتياز دخانيات بصاحب امتياز وام گرفتن از بيگانگان را كه در آن عصر در حكم ذنب لايغفر بود بما آموخت و سبب شد كه در عهد سلطنت مظفري وامهائي براي اسفار فرنگ بگيرند و عوائد گمركي را وثيقهي پرداخت آن قرار دهند.
خلاصه اينكه در رژيم جديد تشكيلات سابق از بين رفت و حقوق در ازاي مقام قرار گرفت و مقام هم باحتياجات مملكت محدود نشد و هركس توانست خود را وارد دستگاه دولت كرد، بطوريكه اكنون 80% از كل بودجة عايدات بمصرف حقوق ميرسد و هر قدر هم كه بر عايدات اضافه شود بهمين طريق خرج ميشود و چيزي بمصرف بهبود جامعه و رفاهيت مردم نميرسد و چون ما در دوره تحوليم نه اصول قديم را رعايت ميكنيم كه هيچ خرجي تصويب نشود مگر اينكه قبلاً محل آن معلوم شود نه مجلسي از نمايندگان حقيقي ملت داريم كه غير از مصالح مملكت چيزي در نظر نگيرند، و معلوم نيست كه اين دوره تا چه وقت طول ميكشد!!»
اصلاحات و نوسازی در هر سیستم و کشوری برای ادامه حیات لازم و ضروری می نماید، اما این اصلاح و نوسازی نباید به وسیله نفی و از بین بردن تمام ارزش ها و روش های سنتی بدون توجه به فواید و مضرات آنها باشد.
ارتش مدرن رضاخان در کوتاه ترین زمان ممکن از هم پاشید
اقدامات رضاخان در نوسازی و حرکت به سمت توسعه تحقیر سنتها و ارزشها مقدس یک کشور بود که او ابایی از نفی و کنار زدن این سنتها که عاملی هویت ساز برای مردم ایران بودند نداشت، کما اینکه بارها مقابل مسلمات دینی ایستاد و محاکم شرعی، آموزش و پرورش و اداره موقوفات را از دست روحانیون بیرون کشید و قانون کشف حجاب را به اجرا گذاشت.
پایه گذاری ارتش نوین توسط وی هم هیچ فایده ای برای کشور نداشت و در مقطعی که کشور برای دفاع در مقابل هجوم بیگانگان به ارتش نیاز داشت، از هم پاشیده شد و تنها کارایی ارتش نوینی که رضاخان پایه گذاری کرده بود کمک به سرکوب مردم بی دفاع بود و عشایر بود.
کشف حجاب از مصادیق مدرنیزاسیون رضاخان
راه آهن نیز که به عنوان یکی از افتخارات رضاخان در راه صنعتی کردن و رشد ایران معرفی میشود وضعیتی مشابه دارد و انتخاب این مسیر برای احداث راهآهن هیچ یک از خصلت های نظامی، ارتباطی و تجاری لازم برای تأسیس هر راه آهنی را ندارد.
جان فوران استاد جامعه شناسی دانشگاه کالیفورنیا در کتاب مقاومت شکننده که در آن به بررسی تاریخ تحولات اجتماعی ایران می پردازد ارزیابی خود را از راه آهن اینگونه می نویسد:
«بخش عمده توسعه منابع دولتی صرف طرحهای زیربنایی شد که بارزترین آنها راه آهن سراسری بود. احداث این خط آهن 850 مایلی سراسری در واقع به هدر دادن منابع بود؛ طرحی پرهزینه که پیامدهای ناگوار چندی داشت. تورم زا بود، هدف های اقتصادی چندی نداشت و از هیچ یک از شهرهای عمده کشور [جز تهران] عبور نمی کرد، سطح زندگی عمومی را پایین می آورد چون هزینه آن از طریق مالیات قند و چای تأمین می شد. احداث هر مایل راه آهن 35 هزار پوند استرلینگ هزینه بر می داشت؛ در حالی که احداث جاده های ماشین رو با یک تا یک و نیم درصد این هزینه امکان پذیر بود.»
بحث پیرامون راه آهن سراسری بحث مفصلی است که گزارش مفصلی را می طلبد اما بررسی و تحقیق دقیق در این زمینه، ردپای انگستان در تأسیس راه آهن در این مسیر را بارز و مشخص می کند.
انگستان که از دیرباز از طرق مختلف مانند امتیاز رویترز به فکر تأسیس راه آهن در این مسیر افتاده بود که وجود پادشاهی دست نشانده مانند رضاخان را برای عملی کردن آرزوی دیرینه خود مناسب می دید و به صورت غیر مستقیم به هدف خود در این زمینه دست یافت.
جان فوران استاد دانشگاه کالیفورنیا: احداث این خطآهن 850 مایلی سراسری در واقع به هدر دادن منابع بود
بنابراین اقدامات رضاخان در توسعه و مدرن سازی ایران اولاً نوعی از خودبیگانگی و نفی بسیاری از سنت ها و روش هایی بود که لزوماً همه آنها ناکارآمد نبودند و جدا از این مسئله آثار و تبعات منفی برای کشور داشت.
لباس متحد الشکل و کشف حجاب هیچ مانعی در برابر حرکت کشور به سمت صنعتی شدن ایجاد نمی کرد و حفظ فرهنگ و سنت ایرانی و اسلامی می توانست در کنار صنعتی شدن و مدرن سازی قرار گیرد. در ثانی این مدرن و اروپایی شدن خود متکی به درخت کنهه و پوسیدهی استبداد و دیکتاتوری پادشاهی بود و نکته سوم و مهم تر نقش انگستان در این تغییر و اصلاحات در ایران است.
پادشاه کم سواد و مستبدی که تمام موجودیت و بقای خود را در یک قدرت بیگانه می بیند و خود هیچ اطلاع و شناختی از توسعه و مدرنیسم ندارد، چاره ای جز عمل کردن به نسخه دیکته شده انگستان ندارد. انگستان نمی توانست به راحتی در ساختاری که هیچ شناختی از آن ندارد نفوذ کند، در عوض به راحتی می توانست افراد و وابستگان خود را در ساختار و بروکراسی جدیدی که به شیوه ای غربی بنا شده بود به کار گیرد.
منابع:
سیروس غنی، ايران؛ برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگليسيها، ترجمه حسن کامشاد، انتشارات نیلوفر
دکتر مصدق، خاطرات و تأملات، به کوشش ایرج افشار، انتشارات علمی
جان فوران، مقاومت شکننده؛ تاریخ تحولات اجتماعی ایران، ترجمه احمد تدین، موسسه خدمات فرهنگی رسا
محمد علی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، نشر مرکز
شیخ خزعل و پادشاهی رضاخان، خاطرات سرپرسی لورین وزیر مختار انگلیس در ایران، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی
بولتن نقد کتاب ايران؛برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگليسيها، دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران
http://www.andisheqom.com/Files/faq.php?level=4&id=720&urlId=914
http://www.irhistory.com
http://www.irhistory.com