مشرق--- مذاکرات ژنو شکست نخورد بلکه بدون دستیابی به نتیجهای که بتوان نام آن را توافق گذاشت، پایان یافت. تحلیل دقیق اینکه چرا در مذاکرات توافقی حاصل نشد، مستلزم مطلع بودن از ریز مذاکرات است. با اطلاعات فعلی که عمدتا بر تحلیل آنچه در منابع آشکار گفته شده استوار است، تنها میتوان نتایج کلی گرفت. برخی از این نتایج اما آنقدر مهم است که لازم باشد اندکی درباره آن تامل کنیم.
اصلیترین دلیل احتمالا این بوده است که دو طرف حس میکردند هنوز به معاملهای آنقدر متوازن که حس برد را به همه طرفها منتقل کند، نرسیدهاند. به نظر میرسد ۴ مانع اصلی منجر به این وضعیت شده است:
۱- مانع اول این است که دولت آمریکا و بقیه اعضای ۱+۵ مایل نیستند این موضوع را روشن کنند که در توافق نهایی غنیسازی ۵ درصد در ابعاد صنعتی را در ایران خواهند پذیرفت یا نه. در واقع ایران خواهان آن بوده است که در همین توافق مقدماتی روشن شود که آمریکا در حین مذاکره درباره توافق نهایی حق غنیسازی ایران را بالکل انکار نخواهد کرد.
به نظر میرسد ۱+۵ مایل به تعیین تکلیف این موضوع در مقطع فعلی یا حتی روشن کردن موضع خود درباره آن نیست. این امر دو دلیل میتواند داشته باشد؛ دلیل اول این است که آمریکاییها واقعا فکر میکنند برای پذیرش این موضوع به مذاکرات بیشتر در فضایی مثبتتر نیاز دارند که انجام برخی اقدامات اعتمادساز میتواند آن را بهوجود بیاورد. این دیدگاه به عقیده من زیاده از حد خوشبینانه است. حداقل این است که اگر مشکل آمریکا برای پذیرش غنیسازی در ایران، نبود فضای مثبت است، میتواند همین را صریح و روشن اعلام کند. اما میبینیم که مقامهای دولت آمریکا بهطور کاملا حساب شده و برنامهریزی شده از به کار بردن اصطلاح غنیسازی حین صحبت درباره برنامه صلحآمیز هستهای ایران اجتناب میکنند. دیدگاه بدبینانه یا درستتر بگویم واقعبینانه این است که آمریکا اساسا قصد ندارد در توافق نهایی غنیسازی ایران را ولو در حد ۵ درصد بپذیرد و پس پرده به اسرائیل قول داده است که در هرگونه توافق نهایی با ایران که منجر به تعدیل اساسی تحریمها میشود، غنیسازی وجود نخواهد داشت.
این موضعی است که فرانسه صریحا اتخاذ میکند و آمریکا هم با آن موافق است با این تفاوت که آمریکاییها صراحت لهجه کسی مانند فابیوس را ندارند. تا وقتی که آمریکا در موضع غنیسازی صفر ایستاده باشد، بدون تردید هیچ معاملهای شکل نخواهد گرفت و اکنون زمانی است که آمریکا باید در این مورد تصمیم بگیرد. این مسالهای نیست که نیاز به مذاکره بیشتر داشته باشد، مذاکرات به اندازه کافی انجام شده و دیدگاهها و استدلالهای دو طرف مشخص است. آنچه اکنون باید انجام شود تصمیمگیری سیاسی است که باید در واشنگتن انجام شود نه تهران.
۲- دومین عامل که من حس میکنم مانع نهایی شدن توافق شده این است که آمریکا حاضر نیست در گام اول تعدیلی در تحریمهای بانکی و نفتی اعمال کند و در گام آخر هم، آمریکا باز به تعدیل تحریمها فکر میکند نه برچیدن زیرساخت حقوقی تحریمها.
یک جنبه از موضوع برای ایران این است که وقتی آمریکا در گام اول نگرانی خود را از آنچه خود نامش را توان گریز هستهای ایران گذاشته رفع میکند – و واقعا هم امتیازهایی که ایران روی میز گذاشته امتیازهای بسیار بزرگی در این حوزه است- چرا نباید آمریکا بخواهد در گام اول نگرانیهای فوری ایران را که عمدتا متمرکز بر تحریمهای بانکی و نفتی است رفع کند؟ چرا نگرانیهای فوری آمریکا مهم است اما نگرانیهای فوری ایران مهم نیست؟ آیا به این روش میتوان به یک معامله برد- برد رسید و حسننیت متقابل ایجاد کرد؟ بدون شک تعدیل تحریمها در حوزه طلا و فلزات گرانبها، پتروشیمی، خودرو، قطعات هواپیما و داراییهای مسدود شده ایران بیارزش نیست ولی چرا ایران باید امتیازهایی گرانبها به آمریکا بدهد و در مقابل امتیازهایی با ارزش متوسط دریافت کند؟
چیزی که آزاردهندهتر است این است که آمریکا مدام اعلام میکند تعدیل تحریمهای بانکی و نفتی را برای مذاکرات نهایی نگه داشته است. سوال این است: وقتی ایران در همین توافق مقدماتی و اعتمادساز نگرانیهای آمریکا درحوزه غنیسازی ۲۰ درصد، تعداد و نوع ماشینها، همکاری با آژانس، ذخایر مواد و... را رفع میکند، به چه دلیل آمریکا اصرار دارد که تحریمهای اصلی را برای مذاکرات بعدی نگه دارد؟ در واقع اصلیترین مسئله که عامل بدبینی مفرط در طرف ایرانی است این است که آیا آمریکا تحریم بانک و نفت را نگه داشته تا در گام آخر خواهان توقف غنیسازی ۵ درصد در ایران شود؟ اگر آری، که تکلیف روشن است و اگر نه، پس چرا آمریکا اصرار دارد که در این حوزه کوتاه نیاید و دائم آن را به مذاکرات اصلی در آینده احاله میدهد؟
۳- سومین مانع این است که اکنون کاملا روشن شده گروه ۱+۵ به عنوان یک طرف مذاکرهکننده آنقدر منسجم نیست که بتوان با آن به یک توافق نهایی رسید. تا امروز تقسیم کار درونی اینگروه بیشتر مبتنی بر ایجاد مکانیسمهایی برای فشار بر ایران بوده است گویی که اعضای ۱+۵ هرگز توافق با ایران را تمرین نکردهاند. نخستین مشکل ۱+۵ تفاوت اهداف و خطوط قرمز آنها در مذاکرات است. آمریکا اکنون بسیار عملگراتر از طرفی مانند فرانسه است که با موضوع کاملا ایدئولوژیک برخورد میکند. مشکل دوم این است که میزان تاثیرپذیری آنها از لابیهای بیرونی هم یکسان نیست. اکنون فرانسه به عنوان نماینده اسرائیل در مذاکرات حاضر شده در حالی که آمریکا تلاش میکند نوعی فاصله حداقلی را با آن حفظ کند.
سومین و مهمترین مسئله اما این است که به نظر میرسد با وجود واقعی بودن برخی اختلافات، این موضوع را از حدی بیشتر نباید جدی گرفت. تحلیل واقعبینانهتر این است که فرض کنیم بیش از ۲۰ درصد این اختلافات واقعی نیست و ۸۰ درصد بقیه نوعی تقسیم کار پنهان میان اعضای ۱+۵ است که هدف از آن گرفتن حداکثر مقدار امتیاز از ایران و واگذار کردن امتیازهای حداقلی است. از ابراز خشنودی کری از مواضع فابیوس در جمع خبرنگاران میتوان فهمید که آمریکا چندان هم از اینکه فرانسه این بار در نقش پسر بد ظاهر شده ناراضی نیست و بسا خود این نقش را به فرانسه واگذار کرده باشد.
علت هم این است که آمریکاییها تصور میکنند ایران نیازمند توافق است و بشدت از به نتیجه نرسیدن میترسد. تحت این شرایط آیا عجیب است که گروه ۱+۵ تلاش کند با ترتیب دادن نمایشهایی از این دست، ایران را به واگذاری امتیازهای بیشتر بویژه در دو حوزه سرنوشت مواد هستهای و رآکتور اراک وادار کند؟ غربیها اکنون سعی میکنند به ایران بگویند نتیجه سرسختی بیشتر به خطر افتادن مذاکرات است اما تیم ایران باید بداند آمریکا هم خواهان شکست مذاکرات نیست و بنابراین نتیجه سرسختی بیشتر، معامله بهتر خواهد بود.
*وطن امروز
مذاکرات ژنو شکست نخورد بلکه بدون دستیابی به نتیجهای که بتوان نام آن را توافق گذاشت، پایان یافت.