کد خبر 262521
تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۳۹۲ - ۱۵:۴۰

شب هفتم محرم الحرام حضرت علی اصغر(ع)

شب هفتم محرم رسیده

شبی که گریه ها بی امون می شن

شبی که ماها باید سکوت کنیم

آخه شش ماهه ها روضه خون می شن

عزیزم حالا که شش ماهه شدی

منو آتیش می زنی با هر نگات

دل من اگرچه طاقتش کمه

ولی باز روضه بخون با گریه هات

عزیزم اگه می بینی از چشات

بارونی تر چشم من حالا

شنیدم با اشکِ یک شش ماهه هم

غوغایی به پا شده تو کربلا

گل شش ماهه ای که از تشنگی

تو وجودش تابِ بی تابی نبود

مادرش تموم خیمه ها رو گشت

توی مشکا قطره ی آبی نبود

وقتی که گل نداره تاب و قرار

باغبون چطوری آروم بشینه

چی به روزش میاد اون لحظه ای که

لب خشک و پرپرش رو می بینه

عزیزم طاقت داری برات بگم

خیلی سخته آخرِ این ماجرا

دیگه راه چاره ای نمونده بود

عمه داد قنداقه رو دست بابا

بابا قنداقه رو برد تو میدون و

گفت به کوفیا که آزاده باشید

آخه چی کم می شه از شما اگه

جرعه آبی به گلی داده باشید

اما کوفیا به آقای غریب

می دونی که چطوری جواب دادن؟

نمی میری اگه که بهت بگم

آخرش چطور به غنچه آب دادن

حرمله رسید با یک سه شعبه و

مثه چشمِ پُرِ خون عمویی

این دفعه هدف گرفت شش ماهه رو

شده پرپر غریبونه گلویی

خون شده دل همه اهل حرم

از مصیبتِ گلوی پرپرش

ولی قاتل دل بابا شده

شش ماهه با خنده های آخرش

شاعر:یوسف رحیمی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس