گروه سیاسی مشرق - حبیب الله عسگر اولادی که همراهیاش با انقلاب را از مبارزات پیش از پیروزی آغاز کرده بود، از
ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی ایران نیز ابتدا به عنوان عضو شورای مرکزی
حزب جمهوری اسلامی و نماینده مردم تهران در مجلس اول و سپس وزیر بازرگانی
دولتهای رجایی و میرحسین موسوی انجام وظیفه کردتا اینکه در حلقه وزرای مغضوب کابینه آخرین نخست وزیر انقلاب، از بدنه دولت
جدا شد و حضورش در مناصب اجرایی به نمایندگی ولی فقیه در کمیته امداد امام
خمینی و عضویت در آن از سال 57 تا کنون خلاصه شد.
* سوابق انقلابی مرحوم حبیبالله عسگراولادی
«اینجانب حبیبالله عسگراولادی مسلمان در سال ۱۳۱۱ در یک خانواده متدین دماوندی در تهران، محله امامزاده یحیی، کوچه صاحبدیوان متولد شدم. به این دلیل پسوند فامیلی ما مسلمان است که در محله ما (امامزاده یحیی) غیر از مسلمانان، افراد یهودی زیادی نیز زندگی میکردند. لذا اداره ثبت احوال منطقه بهخاطر مشخصشدن نوع مذهب افراد، آن را در شناسنامه و قبل از اسم افراد قید میکرد. مأمور ثبت شناسنامه من به جای اینکه عنوان مسلمان یعنی مذهب مرا قبل از عسکراولادی بگذارد، آن را بعد از عسگراولادی نوشته، لذا تنها من در بین برادران و خواهرانم، پسوند مسلمان دارم و هیچ یک از خواهران و برادران من قید مسلمان را در دنبال فامیلیشان یعنی عسگراولادی ندارند. بنابراین در اصل اضافه کردن پسوند مسلمان در شناسنامه من اشتباه ثبت احوال است. البته بعداً منافقین سوءاستفادههایی از این مطلب یعنی داشتن قید مسلمان در شناسنامه من کردند و در اینباره چیزهای مختلفی را گفتند، از جمله اینکه عسگراولادی پدر و مادرش یهودی بودهاند و او جدیدالاسلام است و بعداً به خاطر اسلام آوردنش قید مسلمان را اضافه کرده است که مشخص شد این اشتباه ثبت احوال بوده است...»
این جملات سرآغاز کتاب خاطرات دبیرکل سابق حزب مؤتلفه اسلامی است. کتابی که اخیراً در چارچوب طرح بزرگ تدوین تاریخ انقلاب، توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است.
کتاب حاصل گفتوگوهای مرتضی میردار با عسگراولادی است که توسط سیدمحمد کیمیافر آماده انتشار شده است. کیمیافر که به عنوان تدوینگر این اثر نامش بر پیشانی کتاب نقش بسته در پیشگفتار کتاب درباره اهمیت وقایعی که از زبان عسگراولادی در این مجموعه به ثبت رسیده است، مینویسد: «خاطرات آقای عسگراولادی از این جهت که مشتمل بر حوادث سالهای آغازین دههی ۱۳۲۰ تا ۱۳۴۳ میباشد، بسیار جالب و حایز اهمیت میباشد. این خاطرات به دلیل حضور خود راوی و شرح مشاهداتش از وقایع بسیار مهم بوده و بیان جزئیات، ویژگی خاصی به آن میبخشد. همچنین این خاطرات از این جهت که نحوهی شکلگیری و تأسیس یکی از مؤثرترین گروههای اسلامی در پیشبرد انقلاب یعنی هیئتهای موتلفه و بیان شرح دقیق دستگیری و دادگاه اعضای مؤتلفه را بیان میکند بسیار مهم است و میتواند برای محققین و پژوهشگران منبع موثق و معتبری باشد.»
خاطرات عسگراولادی از دوران کودکی وی آغاز میشود. زمانی که به کسوت طلبگی درآمد و در ۱۵ سالگی به دلیل شرکت در راهپیمایی اعتراض به غصب فلسطین توسط یهودیان برای اولین بار بازداشت شد. او سپس به روند شکلگیری مبارزاتش میپردازد. از دیدار با آیتالله خوانساری در قم میگوید و اینکه برای اولینبار آنها بودند که خبر ملیشدن صنعت نفت را به آیتالله دادند. از قیام سیتیر و مشاهداتش از آن روزها سخن میگوید. اینکه وقتی آیتالله کاشانی اعلام کرد روز سیتیر کسب و کار حرام است عصر روز قبل جلوی مراکز خرید و نانواییها صفهایی شکل گرفته بود و مردم مایحتاجشان را از روز بیستونهم تهیه میکردند. اصلاحات ارضی شاه و موافقتها و مخالفتهایی که درباره آن وجود داشت از دیگر مباحثی است که در جریان مرور خاطرات عسگراولادی به چشم میآید.
حبیبالله عسگراولادی پس از آنکه به مشارکت در ترور حسنعلی منصور متهم شد، به زندان افتاد و در جریان محاکمه سران هیئتهای موتلفه به حبس ابد محکوم شد. او از دوران زندان و تنشهایی که میان مبارزان مسلمان با گروههای چپ خصوصاً سازمان مجاهدین خلق (منافقین) وجود داشته خاطرات زیادی دارد. عسگراولادی در بخشی از خاطراتش به ورود بیژن جزنی به زندان اشاره میکند. او دل خوشی از جزنی و گروهش ندارد و از تلاش ناکام چهارتن از آنان برای فرار از زندان سخن میگوید که باعث سختتر شدن شرایط زندان برای او و دیگر مبارزان مسلمان شد. عسگراولادی در این بخش که با عنوان «فتنه جزنی» در فصل هفتم کتاب آمده، نوشته است: «موضوع دیگر در سالهای اولیه حضور ما در زندان، فتنه بیژن جزنی بود. در زندان خبردار شدیم یک گروه که وابسته به شاه بوده را گرفتند که شخصی به نام بیژن جزنی در رأس آن است و تعدادی از روشنفکران در سطوح مختلف نیز همراه آن بودند... اینها نقشه کشیدند که از زندان فرار کنند و بسیار سادهاندیشانه چهار نفرشان از زندان گریختند. در حالی که این فرار اصلاً دامی بود که پلیس و ساواک جلوی آنها گستردند و کاملاً پیدا بود که موفق به فرار نمیشوند. آنها از دیوار زندان به پشت بام رفتند و وقتی از طرف دیگر بام به پایین آمدند، محاصره شده و هر چهار نفرشان را گرفتند. در اثر برنامه آنها – یعنی فرار این چهار نفر – شرایط زندان بسیار سخت و خشن شد. این چهار نفر را که دستگیر کردند، همه امکانات را در زندان از ما پس گرفتند. حتی چراغ خوابی که برای مطالعه داشتیم را جمع کردند...»
عسگراولادی، شهیدعراقی و دیگران در آن سال از نوشتن نامه درخواست عفو سرباز زدند اما آنچنان که خود عسگراولادی میگوید در سال ۵۴ تصمیم دیگری گرفتند: «در سال ۱۳۵۴ به دلیل اختناق سیاسی جامعه و شرایط نگرانکنندهای که از این اختناق سیاسی احساس میشد، دولت آمریکا به شاه فشار آورد که فضای سیاسی را باز کند. لذا رژیم ناگزیر بود تعدادی از زندانیان سیاسی را آزاد کند. به واسطه بعضی از علمای بزرگ سفارشهایی از امام (ره) به ما رسید که شما یک مطلب سادهای بنویسید تا آزاد شوید. بنده یک عذرخواهی ساده نوشتم...»
عسگراولادی و عراقی بعد از نوشتن این «عذرخواهی ساده» به مراسم جشنی برده شدند که بعدها به عنوان جشن سپاسیها معروف شد. عسگراولادی درباره جریان شرکت در آن مراسم میگوید: «یک شب ما دو نفر – عسگراولادی و عراقی- را بردند در مدرسه داخل زندان قصر. فردا صبح در طبقه پایین مدرسه جشن آزادی زندانیان سیاسی برقرار شده بود، آمدند چشمان ما را بستند و بردند در وسط جمعیت نشاندند، سپس چشم ما را باز کردند. هر کاری کردند که یکی از ماها صحبت کنیم، مطلقاً قبول نکردیم. چهار پنج نفر از کمونیستها و یکی دو تا از ملیگراها صحبت کردند ولی هر کاری کردند یکی از مسلمانان صحبت کند، این کار انجام نشد و عملاً ما در جشن شرکت نکردیم. مطبوعاتی که آنجا حضور داشتند سعی کردند از ما عکس بگیرند و با ما مصاحبه کنند ولی موفق نشدند. شهید عراقی عینک دودی به چهره زده بود و هر دوی ما با دست روی چهره خود را گرفتیم که کسی از ما عکس نگیرد. چون ما موافق اینکه ما در این مجلس باشیم، نبودیم. اما آن کسانی که طالب این جشن بودند، بعداً از نگاه منافقین و چریکهای فدایی خلق، قهرمان معرفی شدند. ولی ما این جشن را قبول نداشتیم، هرچند این مراسمی بود که طی آن ما را آزاد کردند.»
سفر به پاریس، دیدار با امام و بازگشت به ایران با پرواز انقلاب پایانبخش کتاب خاطرات عسگراولادی است. او از حذف نام خود و مهدی عراقی از لیست پرواز توسط اطرافیان امام در پاریس میگوید. تصمیمی که وقتی امام از آن مطلع میشود، لغوش میکند: «حرکت امام به سمت ایران باید در روز پنجم بهمن صورت میگرفت ولی چون فرودگاه مهرآباد بسته بود، پرواز انجام نشد. امام در روز نهم فرمودند که ما به تهران میرویم. خدمت ایشان عرض کردند که آقا راه بسته است و ممکن است وقتی از مرز ایران وارد شدیم ما را بزنند، ولی امام مصمم بود که به ایران بازگردد. روز دهم دوستان تلاش زیادی کردند و دو هواپیما تهیه کردند. امام پرسیدند که مگر چه تعدادی هستیم، عرض کردیم تعدادمان از یک هواپیما بیشتر است و ناچار شدیم دو تا هواپیما بگیریم. امام فرمودند یک هواپیما کافی است، تعدادی را کم کنید. آن روز من در همان چمن روبهروی منزل امام نشسته بودم که شهید عراقی با یک حالت ناراحت و بغض کرده پیش من آمد و گفت«میدانی چه شده؟» گفتم: «چه شده؟» گفت: «من و تو را از هواپیما حذف کردند. من که نمیتوانم تحمل کنم امام سوار هواپیما بشود و من همراه او نباشم. این هواپیما هواپیمای شهادت است و من باید همراه ایشان باشم.» من هم کمی ناراحت شدم و به ایشان گفتم: «من نمیدانم چه میشود ولی میدانم امام قولی که داده، بیاساس نیست.» شهید عراقی گفت: «مگر چه قولی دادهاند؟» گفتم: «فرموده بمانید، انشاءالله با هم میرویم. من به اینکه با امام هستیم شک ندارم.» ایشان گفت: «تو به این چیزها خیال خودت را راحت و خوش کن و رفت». هنوز یکی دو ساعت نگذشته بود که شهید عراقی شادمان پیش من آمد و گفت: «میدانی چه شده؟» گفتم: «نه! چه شده؟» گفت: «امام وقتی فهرست کسانی که قرار بود سوار هواپیما بشوند را دیدند، چند نفر را حذف کردند و من و تو را به لیست اضافه کردهاند؛ حتی جای نشستن را مشخص کردهاند، صندلی سوم پشت سر خودشان». گفتم: «من که به شما عرض کردم امام قول داده و میدانستم امام بیپایه و اساس قول نمیدهد.»
کتاب «خاطرات حبیبالله عسگراولادی» که در ۳۴۸ صفحه و به قیمت ۴۶۰۰ تومان به بازار نشر عرضه شده، از منظر تاریخی کتاب با اهمیتی است؛ چهآنکه دیدگاههای طیفی از مبارزان پیش از انقلاب - مبارزان مسلمان عضو هیئتهای مؤتلفه - را نسبت به اصل مبارزه، آینده کارزار علیه رژیم شاه و فعالیتهای دیگر گروهها – عمدتاً طیف چپ و ملیگرا - به نمایش میگذارد و خواندنش خالی از لطف نیست.
* عسگراولادی به روایت دیگران
«حبیبالله عسگراولادی» رییس جبهه پیروان خط امام و رهبری، دبیرکل سابق حزب مؤتلفه اسلامی و از مبارزان اول انقلاب اسلامی که جزو حلقهها رابط میان حوزه و بازار بود و از این حیث یکی از کلیدی ترین چهره های سیاسی فعال در پیروزی و شکل گیری نظام جمهوری اسلامی ایران بود اما عمق فعالیت های عسگراولادی در این دوران تا کجا بود؟
زندهیاد «حبيب الله عسگراولادی» فرزند حسين در سال 1311 شمسي، در يک خانواده متدين و از پدر و مادري اهل دماوند، در تهران متولد شد. پدر وی حسین عسگراولادی مردی متدین بود که در تمام کارهای خیر منطقه دماوند حضور و مشارکت داشت. مادر وی آمنه توسلی نیز در خانواده بزرگ توسلی خرم در دماوند رشد کرده بود. او بانویی معتقد بود.
عسگراولادی شش سال اول کودکی خود را در تهران گذراند، سپس بنا به ضرورت زندگی به دماوند رفت و شش کلاس اول ابتدایی را در دبستان امید دماوند گذراند. با شروع جنگ جهاني دوم و وخيم شدن اوضاع اقتصادي امکان تحصيل از وي گرفته شد، لذا به کار در بازار تهران اشتغال يافت و چند سال در بازار دروازهاي تهران به خرده فروشي برنج پرداخت.
وي در منزل برادر بزرگترش صادق سکونت گزيد، سکونت عسگر اولادي در اين محل و نزديکي محل کار او با مسجد "امينالدوله" باعث آشنايي وي با برنامههاي مذهبي مسجد شد و در کلاس علوم ديني "شيخ حسين زاهد" در مسجد جامع تهران شرکت و دروس حوزوي را تا سطح فراگرفت.
عسگراولادی در سالهای پايانی دهه بيست، به هنگام تحصيل علوم حوزوي در مسجد "امينالدوله" و بعدها در حوزه علميه مروي و در حالي که سيزده سال بيشتر نداشت به فعاليتهاي سياسي به رهبري "آيت الله کاشاني"، جلب و در سال 1327 در يک راهپيمايي که به دعوت "آيت الله کاشاني" به هواداري از مردم فلسطين تشکيل شده بود، دستگير و بازداشت شد.
تابناک نوشت: از سال 1327، پس از آزادي از زندان تا 28 مرداد 1332، در جريانات، با آهنگ روحانيت، در متن فعاليتها بود، در 1327 به فعاليتهاي سياسي وارد و با حوادث ملي شدن نفت آشنا شد و در تجمعات و تظاهرات اين دوران شرکت ميکرد، وي که با فعاليت جمعيت فدائيان اسلام نيز آشنا بود، در 1333، به همراه عدهاي از دوستانش که در مسجد امينالدوله با هم آشنا شده بودند، تصميم به تاسيس هيئتي مذهبي تأسيس گرفته و هيئتي به نام هيئت "مؤيد" تأسيس کردند و در مسجد امينالدوله به فعاليت مشغول شدند.
با شروع نهضت اسلامي به رهبري امام خميني (ره)، با ايشان آشنا شد و به قم رفت و آمد ميکرد و از طرف امام(ره) مأمور وصول وجوهات شرعي در بازار تهران شد، در ماجراي تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي، ارتباط هيئت وي با بيت امام(ره) گستردهتر شد و اين ارتباط باعث ائتلاف آنان با دو هيئت مسجد "شيخ علي" و هيئت اصفهانيهاي بازار و تشکيل هيئتهاي مؤتلفه اسلامي گرديد. وی درباره نوع همکاری بازار با مبارزین در این دوران می گوید: «حمایت مالی میکردند. انواع حمایتها را داشتند.»
با فرا رسيدن محرم سال 1383 که مصادف با خرداد 1342 بود، مؤتلفه اسلامي که به تازگي تشکيل شده بود، در جلسهاي تصميم گرفت اعلاميه امام را خطاب به هيئت هاي مذهبي راجع به با شکوه برگزار کردن مراسم عزاداري محرم، تکثير و در اختيار مردم قرار دهد، همچنين با صدور اعلاميه اخطار گونهاي، از تمامي خطبا و وعاظ و مداحها خواست تا بر طبق خواسته امام عمل شود، مؤتلفه اسلامي سپس طرح يک راهپيمايي بزرگ را در روز عاشورا تهيه کرد، عسگر اولادي از طراحان راهپيمايي اين روز به همراه "مهدي عراقي" و "ابوالفضل توکلي بينا" به قم رفتند تا موافقت امام(ره) را جلب کنند.
در جريان وقايع پانزده خرداد 1342، هيئتهاي مؤتلفه اسلامي دو تصميم مهم هجرت علماي شهرهاي بزرگ براي تجمع در تهران و اعتراض به بازداشت امام و فعاليت براي تثبيت مرجعيت امام خميني(ره) برا اتخاذ كردند.
در سال 1343 که هيئتهاي مؤتلفه به ترور "حسنعلي منصور" اقدام کرد، عسگر اولادي نيز به همراه شاخه نظامي مؤتلفه به جرم نگهداري چمدان اسلحه دستگير و به حبس ابد محکوم شد. آنچنان که خود عسگراولادی میگوید در سال ۵۴ تصمیم دیگری گرفتند: «در سال ۱۳۵۴ به دلیل اختناق سیاسی جامعه و شرایط نگرانکنندهای که از این اختناق سیاسی احساس میشد، دولت آمریکا به شاه فشار آورد که فضای سیاسی را باز کند. لذا رژیم ناگزیر بود تعدادی از زندانیان سیاسی را آزاد کند. به واسطه بعضی از علمای بزرگ سفارشهایی از امام (ره) به ما رسید که شما یک مطلب سادهای بنویسید تا آزاد شوید. بنده یک عذرخواهی ساده نوشتم...»
عسگراولادی و عراقی بعد از نوشتن این «عذرخواهی ساده» به مراسم جشنی برده شدند که بعدها به عنوان جشن سپاسیها معروف شد. عسگراولادی درباره جریان شرکت در آن مراسم میگوید: «یک شب ما دو نفر – عسگراولادی و عراقی- را بردند در مدرسه داخل زندان قصر. فردا صبح در طبقه پایین مدرسه جشن آزادی زندانیان سیاسی برقرار شده بود، آمدند چشمان ما را بستند و بردند در وسط جمعیت نشاندند، سپس چشم ما را باز کردند. هر کاری کردند که یکی از ماها صحبت کنیم، مطلقاً قبول نکردیم. چهار پنج نفر از کمونیستها و یکی دو تا از ملیگراها صحبت کردند ولی هر کاری کردند یکی از مسلمانان صحبت کند، این کار انجام نشد و عملاً ما در جشن شرکت نکردیم. مطبوعاتی که آنجا حضور داشتند سعی کردند از ما عکس بگیرند و با ما مصاحبه کنند ولی موفق نشدند. شهید عراقی عینک دودی به چهره زده بود و هر دوی ما با دست روی چهره خود را گرفتیم که کسی از ما عکس نگیرد. چون ما موافق اینکه ما در این مجلس باشیم، نبودیم. اما آن کسانی که طالب این جشن بودند، بعداً از نگاه منافقین و چریکهای فدایی خلق، قهرمان معرفی شدند. ولی ما این جشن را قبول نداشتیم، هرچند این مراسمی بود که طی آن ما را آزاد کردند.»
پس از این اتفاقات، در 1356 مورد عفو قرار گرفت. عسگراولادی پس از آزادی از زندان به مبارزات انقلابی خود همراه با دیگر مبارزین ادامه داد و پس از تبعید امام به فرانسه او نیز به دیدار امام به پاریس رفت و توانست امام خمینی(ره) را پس از ۱۵ سال بار دیگر ملاقات کند و سپس پیام آیتالله شهید مطهری و دکتر بهشتی را به امام تقدیم کرد.
وي پس از پيروزي انقلاب اسلامي به مجلس شوراي اسلامي راه يافت و با تأسيس کميته امداد امام خميني، به عنوان نماينده ايشان در اين نهاد، عهدهدار مسئوليت شد و فعالیت های اجرایی اش در حوزه اقتصادی در دوره ای محدود شد، که ظاهراً به واسطه مخالفت با برخی تصمیمات آن دوران بوده است.
وی بعدها درباره آن دوران و در پاسخ به اینکه «آقای عسگراولادی، آنچه در ابتدای انقلاب بر بازاریان گذشت، برای آنها خوشایند نبود. خیلی به آنها میدان داده نشد. مجوز بانک اسلامی بازاریان لغو شد و دولت موقت تهدید کرد که اگر بانک اسلامی بازاریان ایجاد شود هفت نفر از وزرا استعفا میدهند. این در حالی بود که نخستین پذیرهنویسی بانک اسلامی به نام امام خمینی صادر شده بود. چرا بازاریان که نقش عمدهای در انقلاب داشتند، با چنین مسائلی مواجه شدند؟» چنین پاسخ داده بود: برخی برخوردها در ابتدای انقلاب، خون به دل بازاریان کرد اما به هر حال آنها به خاطر نظام و کشور سکوت کردند.
عسگر اولادي در 1360 در منزل خود مورد سوء قصد قرار گرفت که اين ترور با شکست رو به رو شد، پس از تأسيس جمعيت مؤتلفه اسلامي در 1369، عسگر اولادي به عنوان دبير کل آن انتخاب و به کار مشغول شد.
سالها وی در مقام دبيرکلي موتلفه بود که در تير 83 جاي خود را به "محمدنبي حبيبي"، ديگر عضو موتلفه داد که سن و سالش 16 سال کوچکتر بود، اما همچنان کرسي ريش سفيدي وی پابرجا باقی ماند. عسگراولادی کتاب خاطرات هم دارد، کتابش بهمن 89 با حضور لاریجانی رونمایی شد. در این کتاب 226 صفحه ای در هفت فصل به زندگی سیاسی اش پرداخته که اغلب به روزهای زندان و و مبارزه قبل از انقلاب اختصاص دارد.
حبیبالله عسگراولادی بعد از گذشت 82 سال از عمر خویش سرانجام صبح امروز(14 آبانماه) در اولین روز از ماه محرمالحرام بعد از پشت سرگذاشتن يك دوره بيماري سخت در بيمارستان "دي" دعوت حق را لبيك گفت.
* امام درباره عسگراولادی چه گفت؟
حضرت امام خمینی (ره) در جریان استعفای برخی وزرا در دولت وقت (میرحسین موسوی) فرموده بودند: آقای عسگراولادی که ایشان هم نظیر مرحوم عراقی از اول نهضت همراه بود و زحمت کشید. من او را مرد بسیار صالح و بسیار فداکاری میدانم.
امام خمینی بارها مرحوم حبیب الله عسگراولادی را مورد تفقد قرار دادند.از جمله پس از استعفای وی و جمعی دیگر از وزرا از دولت وقت موسوی فرمودند: شما ازانقلابیون اول نهضت اسلامی هستید انقلابیون اول نهضت اسلامی صالح و بسیار فداکار...من مرحوم عراقی را از آن اولی که نهضت شروع شد.. میشناختم انصافاً مردی بود که عمرش را صرف خدمت به اسلام کرد. بعضیشان را خیلی خوب میشناسم. مثل آقای عسگراولادی که ایشان هم نظیر مرحوم عراقی از اول نهضت همراه بود و زحمت کشید. من او را مرد بسیار صالح و بسیار فداکاری میدانم. (صحیفه نور، جلد18 ص82 و 85)
حبیب الله به روایت برادر
برادر مرحوم حبیبالله عسگراولادی دبیرکل جبهه پیروان خط امام و رهبری، در جمع خبرنگاران با بیان اینکه برادرم 81 سال برای خدا و حفظ دین و کمک به مردم زندگی کرد، خاطر نشان کرد: سه روز پیش که من با ایشان ملاقات داشتم و حالشان خوب بود از من درخواست کردند که وی را به کمیته امام خمینی(ره) ببرم تا بلکه بتواند به کسی کمک کند. برادرم به من میگفت که چرا من را اینجا نگه داشتهاید.
وی ادامه داد: در تمام 81 سالی که من با ایشان زندگی کردم، تمام زندگی ایشان از ساعت 6 صبح تا 10 شب تلاش برای کمک به دیگران و حفظ دین بود.ایشان از نوجوانی به دنبال روحانیت بودند و از سن 15 سالگی هر روز با نماز دیدار داشت و میگفت روزی که با روحانیون دیدار نداشته باشم، روز من نیست.
برادر مرحوم حبیبالله عسگراولادی با بیان اینکه ایشان همچون پدرم در اول محرم به امام حسین(ع) پیوست، گفت: انشاءالله ایشان عاقبت به خیر شوند، برایش دو رکعت نماز بخوانید که انشاءالله سعادت برای او باشد.
وی در پایان به تشکر از مسوولین بیمارستان دی گفت: از همه مسوولین از جمله مدیریت و تمام کارکنان بیمارستان تشکر میکنم که در این 70 روز از هیچ تلاشی دریغ نکردند.
در ساعتهای اولیه انتشار خبر در گذشت حبیبالله عسگراولادی دبیرکل جبهه پیروان خط امام و رهبری برادرش اسدالله عسگراولادی و افرادی همچون محسن رفیقدوست، حمیدرضا ترقی، محمدنبی حبیبی، طریقت منفرد وزیر سابق بهداشت و تعدادی از اعضای حزب موتلفه در بیمارستان دی محل بستری شدن آن مرحوم حضور یافتند.
* آخرین ساعات حبیب الله از زبان فرزندش
فرزند حبیبالله عسگراولادی تصریح کرد :مرحوم عسگراولادی همواره به دوستان خود صبر و استقامت را توصیه میکردند.
علیرضا عسگراولادی نیز در جمع خبرنگاران به بیان جزییاتی از آخرین ساعات حیات پدرش پرداخت و گفت: ما دیشب نزد ایشان بودیم حالشان بد بود. دکترها به ما گفتند که علیرغم تلاشهایشان کاری نمیتوانند انجام دهند. ایشان از دیشب در بیهوشی قرار داشتند که متاسفانه صبح امروز به ما اعلام کردند که به دلیل حمله قلبی فوت شدهاند.
وی با بیان اینکه من این مصیبت را به رهبری و ملت اسلامی تسلیت میگویم، ادامه داد: ایشان همواره خود را خادم ملت میدانست و همواره در صف اول انقلاب قرار داشت.
فرزند مرحوم عسگراولادی در ادامه به بیان خاطراتی از پدرش پرداخت و گفت: اهل مشورت بودن یکی از ویژگیهای بارزی بود که ایشان داشتند، ایشان همواره بهترین روش را انتخاب میکردند و در مسائل مختلف "به امرهم شوری" را رعایت میکردند.
فرزند مرحوم عسگراولادی یکی دیگر از ویژگیهای پدرش را ذوب در ولایت بودن عنوان و خاطرنشان کرد: تمام دوستان و دشمنان پدرم بر این ویژگی صحه گذاشتند.
وی در پاسخ به این پرسش که آیا پدرتان وصیتی از خود به جای گذاشتهاند، گفت: ایشان همواره میفرمودند روزی که ما میآییم باید فکر کنیم که روز دیگر از دنیا میرویم. ایشان همیشه آماده رفتنن بودند و تلاش داشتند درکارهایی که انجام میدهند هیچ اشتباهی صورت نگیرد ایشان همواره به دوستان خود صبر و استقامت را توصیه میکردند.