کد خبر 25766
تاریخ انتشار: ۳ بهمن ۱۳۸۹ - ۰۷:۴۹

عباس (ع) قامتي بلند، سينه‌اي ستبر، بازواني توانمند و چهره‌اي بس زيبا داشت، بدان‌سان که او را «ماه بني‌هاشم» مي‌گفتند.

به گزارش مشرق، فارس نوشت: قيام حسيني با همه رمز و رازهاي آشکار و نهانش، شاهدي براي از جان گذشتگي و ايثار افلاکياني است که بدون توجه به ظواهر دنيايي، زيباترين و خوش‌ترين عاقبت‌ها را براي خود خريداري کردند. شهداي کربلا را بايد جزو برترين انسان‌هاي تاريخ و همنشين انبيا و اوليا در بهشت جاويدان خدا ناميد.
اين سلسله مطالب، نوشتاري کوتاه از شرح حال تعدادي از اولياي دشت نينوا با استناد به دانشنامه امام حسين(ع) است که اين بخش به عباس بن علي، جانباز نامي کربلا اختصاص دارد.

عباس(ع)، جلوه عشق و ايثار، تبلور رادمردي، صفا و وقار، و تجسم شجاعت، شهامت و کرامت است. او در ميان حماسه آفرينان کربلا و شهيدان تاريخ، ازچنان جايگاه بلند و مکانت والايي برخوردار است که به گفته سيد‌الساجدين، زين‌العابدين(ع): «براي عباس(ع)، نزد خداوند تبارک و تعالي، منزلتي است که همه شهدا در روز قيامت، به او رشک مي‌برند.»
او از مادري بزرگ‌وار از قبيله بني‌کلاب ـ که شجاع‌ترين، رزم‌آورترين و تيزتک‌ترين مردان روزگار را در خود داشت، و در دامان پرمهر او در کنار برادران بي‌نظيري همچون امام حسن(ع) و امام حسين(ع) باليد و رشد کرد.
کنيه آن بزرگوار، ابوالفضل و ابوقربه (صاحب مشک) و القابش سقا و قمر بني‌هاشم است.
عباس(ع)، قامتي بلند، سينه‌اي ستبر، بازواني توانمند و چهره‌اي بس زيبا داشت، بدان‌سان که او را «ماه بني‌هاشم» مي‌گفتند.
او از آغاز قيام ابا‌عبدالله الحسين(ع)، هم‌راه و هم‌دل ايشان و در هنگامه نبرد کربلا، پرچم‌دار سپاه او بود. عباس(ع) در روزهاي سخت محاصره امام(ع) و يارانش، سقايت سپاه و آبرساني به کودکان را برعهده داشت.
او در آستانه شب عاشورا، در جمع همراهان حسين(ع)، هنگامي که امام(ع) از آنها خواسته بود تا بروند و ايشان را تنها بگذارند، اولين کسي بود که با جملاتي سرشار از عشق و ايمان، و آکنده از ايثار، هم‌گامي و جان‌فشاني‌اش را اعلام کرد.
شمر بن ذي‌الجوشن، در کربلا براي عباس (ع) و سه برادرش، امان‌نامه آورد. او که در آغاز، حتي از رويارو شدن با شمر، نفرت داشت، در رد پيشنهاد شفات‌آميز او، شکوه‌مند و استوار، گفت: «لعنت خدا بر تو و امان‌نامه‌ات باد! آيا به ما امان مي‌دهي، در حالي که پسر پيامبر خدا(ع) در امان نيست؟!»
عباس(ع)، در کلام معصومان(ع)، به ايثار، تيزبيني، استواري در ايمان، جهاد عظيم، آزمايش نيکو و داشتن جايگاه رشک‌آور در قيامت، ستوده شده است.
اين قهرمان شکوه‌مند قيام کربلا و پشتيبان شکست‌ناپذير اباعبدالله (ع)، در هنگامه اوج تنهايي امام(ع) و در راه رساندن آب به کام‌هاي خشکيده کاروان حسين(ع)، شهد شهادت نوشيد.
غم شهادت او، جان امام‌حسين(ع) را بسي فِسُرد، بدان‌گونه که در کنار قامت خونينش، از سرسوز، در سوگ آن عزيز از دست رفته فرمود: «اکنون، پشتم شکست وچاره‌امف ناچار شد.»
عباس(ع)، در هنگام شهادت، 34 سال داشت. بنابراين، در حدود سال 26 هجري به دنيا آمده است. در زيارت ناحيه مقدسه، درباره او آمده است: «سلام بر ابوالفضل عباس، فرزند اميرمؤمنان؛ از خود درگذرنده با جان براي برادر، برگيرنده از ديروزش براي فردايش، فدايي او، نگهدارنده، کوشنده براي رساندن آن به او، و کسي که دست‌هايش بريده شد! خداوند، قاتلانش يزيد بن رُقاد حيتي و حکيم بن طفيل طايي را لعنت کند!»
گفتني است که در شماري از منابع متأخر، مطالبي درباره ابوالفضل العباس(ع) گزارش شده است که در منابع قابل استناد، ديده نمي‌شود. براي نمونه، به شماري از گزارش‌هاي بي‌اساس، اشاره مي‌کنيم.
در «معالي السبطين» آمده است که: آن هنگام که شب بيست و يکم ماه رمضان شد و علي(ع) در آستانه مرگ قرار گرفت، عباس(ع) را به سينه چسباند و فرمود: «فرزندم که چشم من در قيامت، با تو روشن خواهد شد! فرزندم! هنگامي که روز عاشورا شد و وارد شريعه شدي، مبادا آب بنوشي، در حالي که برادرت حسين، تشنه است!»
نيز در کتاب «شعشة الحسيني» آمده است: جناب اميرمؤمنان (ع) خلوت نمودند. حسنين(ع) و زينب (ع) و ام‌کلثوم(ع) را طلب فرمود و دست مبارک بر سر و روي ايشان کشيد و به شدت مي‌گريست و ايشان هم مي‌گريستند، به نوعي که ساير اولادهاي آن حضرت که در بيرون خانه بودند، بي‌اختيار، داخل خانه شدند و مي‌گريستند. پس حضرت اميرالمؤمنين(ع) گرفت دست امام حسن(ع) را و به امانت سپرد فرزندان خود را به آن بزرگوار. پس نظر فرمود به عباس(ع) ديد گريه او از همه شديد‌تر است. پس او را به نزد خود، طلب فرمود و شيون بلندي کرد و مفصل گريست و آن گاه فرمود: «اي پسرم! اي جانم! از حسين، مراقبت کن، که او امانت خدا و پيامبر خدا(ع) و فاطمه(ع) و امانت من است. تو ياور او باش و خودت را فداي او کن» آنگاه، شيون زد و گريه و فرياد زياد، بيهوش شد.

بايد گفت: متأسفانه، هيچ سخني از اميرمؤمنان(ع) خطاب به عباس(ع) يا درباره وي، در منابع معتبر، ثبت نشده است.
گزارش‌هاي بسيار ديگري نيز درباره ايشان در کتاب‌هايي مانند: «معالي‌السبطين»، «شعشة الحسيني»، «اسرار الشهادات»، «ناسخ‌التواريخ»، «عنوان الکلام»، «تذکرة‌الشهدا»، «سوگ‌نامه آل محمد(ع)» و «المنتخب طريحي» آمده است که در کتب معتبر، وجود ندارد.

اينک، آنچه در منابع قابل استناد، گزارش شده است، در پي مي‌آيد:

«الأمالي» شيخ صدوق به نقل از ثابت بن‌ابي صفيه: سرور عابدان، علي بن‌الحسين(ع)، به عبيد‌الله، پسر عباس بن علي بن ابي طالب(ع) نگريست و گريست. سپس فرمود: «بر پيامبر خدا(ع) هيچ روزي سخت‌تر از جنگ احد نبود که عمويش حمزة بن عبدالمطلب، شيرخدا و شير پيامبرش، در آن کشته شد و پس از آن، نبرد موته که پسرعمويش جعفر بن ابي‌طالب، در آن کشته شد.» سپس فرمود: «و هيچ روزي مانند روز حسين(ع) [عاشورا] نيست. سي‌هزار مرد ـ که همگي ادعا مي‌کردند از اين امت‌اند ـ به سوي او حمله بردند و همگي با ريختن خون او، قصد تقرب به خدا را داشتند و او خدا را به يادشان مي‌آورد؛ اما آنان، پند نمي‌گرفتند تا آن که او را با سرکشي و ستم و تجاوز، کشتند.»
آنگاه فرمود: «خداوند عباس را رحمت کند! بي‌هيچ ترديدي، ايثار کرد و آزمايش [نيکويي] شد و خود را فداي برادرش کرد تا آن که دستانش قطع شد و خداوند به جاي آنها، دو بال برايش قرارداد که با آنها، همراه فرشتگان در بهشت، پرواز مي‌کند، همان گونه که براي جعفر بن‌ابي طالب، قرارداد. عباس(ع)، نزد خداوند ـ تبارک و تعالي ـ منزلتي دارد که همه شهيدان در روز قيامت، به آن رشک مي‌برند.»

«تاريخ‌الطبري» به نقل از ضحاک بن‌عبدالله مشرقي، هنگامي که امام حسين(ع) به يارانش، اجازه بازگشت داد: برادران و فرزندان و برادرزادگانش و نيز دو پسر عبدالله بن جعفر، به حسين(ع) گفتند: «چرا اين کار با کنيم؟ براي اين که پس از تو بمانيم؟! خداوند، چنين روزي را هيچ گاه به ما نشان ندهد!» آغازگر اين گونه سخنان، عباس بن علي(ع) بود.

«الثقات» ابن‌حبان: ‌به عباس(ع) سقا مي‌گويند؛ زيرا حسين(ع) در زمان جنگيدنش، براي رفع تشنگي‌اش، آب خواست و عباس (ع) و برادرش، به چاره‌جويي بر آمدند. عباس(ع) مشک آب کوچکي يافت. آن را آورد و به حسين(ع) داد تا بنوشد؛ اما هنگامي که خواست بنوشد، تيري آمد و بر گلويش نشست و نگذاشت که آب بنوشد. شمشيرها، او را در ميان گرفتند تا به شهادت رسيد. از اين رو، عباس بن‌ علي(ع) را سقا مي‌نامند.

«شرح‌الأخبار»: عباس(ع) سقا ناميده شده؛ زيرا حسين(ع) تشنه بود و او را از آب، باز داشته بودند. عباس(ع) مشکي گرفت و به سوي آب، روان شد. برادرانش از پشت علي(ع) عثمان، جعفر و عبدالله نيز در پي او رفتند و ياران عبيدالله بن زياد را از آب، دور کردند. عباس(ع) مشک را از آب، پر کرد و آن را به تنهايي بر دوش کشيد و براي حسين(ع) آورد در حالي که برادرانش عثمان و جعفر و عبدالله، در اين نبرد به خاطر آب، کشته شدند.

«نسبُ قريش»: عباس، فرزند علي(ع) را سقا مي‌نامند و کنيه‌اش را ابو قربه (صاحب مشک) مي‌دانند. او در کربلا، همراه حسين(ع) بود.
حسين(ع)، تشنه شد. عباس (ع) مشکي بر گرفت و برادران تني‌اش، پسران علي(ع) عثمان، جعفر و عبد الله، در پي او رفتند. برادرانش، پيش از او کشته شدند و او مشک پر از آب را براي حسين(ع) برد و حسين(ع) از آن نوشيد. سپس عباس بن علي(ع) پس از برادرانش و با حسين(ع) کشته شد. عباس(ع) از برادرانش که فرزندي نداشتند ارث برد و پسرش عبيدالله بن عباس نيز وارث او شد.
محمد بن حنفيه و عمر بن علي، هر دو، زنده بودند. محمد، ميراث عموهاي عبيدالله را به او تسليم کرد؛ اما عمر، خودداري ورزيد تا آن که با او صلح کرد و راضي‌اش کردند.

«الأخبار الطوال»: هنگامي که عباس بن علي(ع)، اين [وضعيت] را ديد، به برادرانش: عبدالله، جعفر و عثمان، پسران علي (ع) ـ که بر او و پسرانش درود باد ـ و مادر همگي آنها ام‌البنين عامري از آل وحيد بود، گفت: «پيش قدم شويد ـ فدايتان شوم ـ و از سرورتان حمايت کنيد تا به پاي او جان دهيد.»
آنان، همگي پيش‌قدم شدند و پيش روي حسين(ع)، با سر و گلوي خود، از او محافظت کردند.
هاني بن ثويب حضرمي به عبدالله بن علي، حمله برد و او را کشت. سپس به برادرش جعفر بن علي حمله برد و او را نيز کشت.
و يزيد اصبحي نيز عثمان بن علي را با تير زد و کشت. سپس به سوي او رفت و سرش را جدا کرد و نزد عمر بن سعد آمد و به او گفت: «به من، پاداش بده!»
عمر گفت: «برو از اميرت ( يعني عبيدالله بن زياد) بگير!»
عباس بن علي(ع)، باقي ماند و پيش روي حسين(ع) مي‌جنگيد و هر کجا حسين(ع) مي‌رفت، همراهش مي‌رفت تا آن که کشته شد. خدايش رحمت کند!

«الارشاد»: دشمنان، بر حسين(ع) حمله بردند و بر لشکرش، غلبه کردند. تشنگي بر او شدت گرفت. بر سيل بند فرات، بالا رفت تا خود را به آب برساند و برادرش عباس(ع) پيش رويش بود. سواران ابن‌سعد، راه بر او گرفتند. در ميان آنان مردي از بني دارم بود که به آن سواران گفت: «واي بر شما! ميان او فرات، حائل شويد و آب را در اختيارش نگذاريد.»
حسين(ع) گفت: «خدايا! او را تشنه بگذار!»
دارمي، خشمگين شد و تيري به سوي حسين(ع) انداخت که بر زير گلويش نشست. حسين(ع)، تير را بيرون کشيد و دستش را زير گلويش گرفت. کف دستانش از خون، پر شد. آنها را پاشيد و سپس گفت: «خدايا! از آنچه که با پسر دختر پيامبرت مي‌کنند، به تو شکايت مي‌کنم.» سپس به جايگاه خود، بازگشت، در حالي که تشنگي‌اش، شدت يافته بود.
دشمنان، گرد عباس (ع) را گرفتند و او را از حسين (ع) ‌جدا کردند. عباس (ع)‌ نيز به تنهايي با آنها جنگيد تا به شهادت رسيد. رضوان‌الهي بر او باد!
شرکت‌کنندگان در قتل او، زيد بن وَرقاء حَنَفي و حکيم بن طُفَيل سِنبِسي بودند که پس از آن که زخم‌هايش افزون شد و ديگر نتوانست حرکت کندم. [او را به شهادت رساندند]

«الملهوف»: تشنگي حسين (ع)، شدت گرفت. از سيل بندر فرات، بالا رفت تا خود را به آب برساند و عباس (ع)، برادرش نيز پيش رويش بود. سواران ابن سعد، راه را بر آن دو گرفتند و مردي از بني دارم، تيري به سوي حسين (ع) پرتاب کرد و آن را در گلوي شريفش نشاند. امام ـ که درودهاي خدا بر او باد ـ تير را بيرون کشيد و دستش را زير گلويش گرفت تا کف هر دو دستش از خون پر شد. سپس آن را پاشيد و گفت: «خدايا! من از آنچه با پسر دختر پيامبرت مي‌کنند، ‌به تو شکايت مي‌کنم».
سپس، عباس (ع) را از او جدا کردند و او را از هر سو، در ميان گرفتند تا او را به شهادت رساندند. خداوند، روحش را پاک بدارد! پس حسين (ع)، به شدت گريست.

«المناقب و المثالب» نعمان مغربي: عباس بن علي (ع)، پس از آن که حسين (ع) را از آب، باز داشتند، به دشمن حمله مي‌برد و آنها را مي‌شکافت و خود را به آب فرات مي‌رساند و حسين (ع) و يارانش را سيراب مي‌کرد. وي در آن روزها، «سقا (آب‌آور)»‌ ناميده شد و ميان فرات و قتلگاه حسين (ع) کشته شد. قبر او نيز همان جاست. در آن روز، [دشمنان]‌ دست و پاهاي او را هم قطع کردند.

«المناقب» ابن شهر آشوب: عباس، سقا، ماه بني هاشم و پرچم‌دار حسين (ع) بود. او از ديگر برادرانش بزرگ‌تر بود و در طلب آب مي‌رفت که بر او حمله بردند. او هم به آنها حمله برد و چنين مي‌خواند:
از مرگ نمي‌هراسم؛ زيرا مرگ، ترقي و صعودي است
که مرا در پشت شمشيرها، پنهان مي‌کند
جانم، سپر جان پاکيزه مصطفي باد!
من، عباسم که سقا گشته‌ام
و به روز برخورد، هراسي از شر ندارم.
پس آنان را متفرق کرد. زيد بن ورقاي جُهَني، ‌در پشت درخت خرمايي به کمين او نشست و حکيم بن طفيل سنبسي نيز او را ياري داد و بر دست راست عباس (ع) ضربه‌اي زد [و آن را قطع کرد] ‌عباس (ع)، ‌شمشير را به دست چپ گرفت و به آنها حمله برد و چنين رجز مي‌خواند:
به خدا سوگند، اگر دست راستم را قطع کنيد
من، هميشه از دينم حمايت مي‌کنم
و نيز از امام راست‌گو و استوارباوري
که نواده پيامبر پاک و امين است.
آن‌گاه، جنگيد تا ناتوان شد. حکيم بن طُفَيل طايي، از پشت درخت خرما به او کمين زد و بر دست چپش ضربه‌اي زد [و آن را قطع کرد]. عباس (ع) نيز خواند:
اي جان! از کافران مترس
و به رحمت خداي جبران کننده، بشارتت باد!
همراه با پيامبر (ع)، سرور برگزيده!
با سرکشي‌شان، دست چپم را قطع کردند
پروردگار! آنان را به داغي آتش برسان!
پس آن ملعون، با عمود آهنين [به او زد و] و عباس (ع) را به شهادت رساند.
هنگامي که حسين (ع)، او را بر [کناره] رود فرات، افتاده ديد، گريست و چنين خواند:
«اي بدترين مردمان! با کارتان، تجاوز کرديد
و با گفته محمد پيامبر، مخالفت کرديد.
آيا بهترين پيامبران، سفارش ما را به شما نکرد؟
آيا ما از نسل پيامبر تأييد شده نيستيم؟
آيا زهرا (ع)، مادر ماست يا شما؟
آيا احمد، بهترين مردمان نيست؟
نفرين شديد و به خاطر جنايتتان، رسوا گشتيد
به زودي، داغي آتشي برافروخته را خواهيد ديد.»

«عمدة‌الطالب»: در ياد کرد فرزندان عباس بن اميرمؤمنان، علي بن ابي طالب (ع) که کنيه‌اش، ابوالفضل و لقبش سقا بود؛ زيرا در واقعه عاشورا، براي برادرش آب آورد و قبل از آن که آن را به او برساند، کشته شد و قبرش نيز نزديک شريعه (راهْ‌آب) فرات، يعني همان شهادت‌گاه اوست.
در آن روز، پرچم‌دار حسين (ع)، برادرش [عباس(ع)] بود.
شيخ ابونصر بخاري، از مُفّضل بن عمر، از جعفر بن محمد صادق (ع)، روايت کرده است که فرمود: «عمويمان عباس بن علي (ع)، تيزبين بود و ايماني استوار داشت. همراه اباعبدالله (ع) جنگيد و آزموني نيکو داد و به شهادت رسيد.»
خون عباس (ع)، به گردن بني حنيفه است. او به هنگام شهادت، 34 سال داشت. مادر او و برادرانش:‌ عثمان، جعفر و عبدالله، ام‌البنين فاطمه،‌ دختر حزام بن خالد بن ربيعة بن وحيد بن کعب بن عامر بن کلاب بن ربية بن عامر بن صعصعة بن معاوية بن بکر بن هوازن بود. مادر ام‌البنين هم ليلي،‌ دختر سهيل بن مالک بود و او، پسر ابو بره عامر نيزه‌باز، پسر مالک بن جعفر بن کلاب بود و مادر آن دو، عمره، دختر طفيل بن عامر بود و مادر عمره نيز کَبْشه، دختر عروه رَحّال بن عتبة بن جعفر بن کلاب و مادر کبشه هم فاطمه، دختر عبد شمس بن عبد مناف بوده است.
همچنين روايت شده که امير‌مؤمنان علي (ع)، به برادرش عقيل ـ که نسب‌شناس و در انساب و اخبار عرب، دانا بود ـ فرمود: «بنگر و برايم همسري بياب که زاده دلاوران عرب باشد تا جواني دلير (و جنگ‌جو) برايم بياورد.»
عقيل گفت: «با ام‌البنين از قبيله کلاب، ازدواج کن که در عرب، شجاع‌تر از پدران او نيست.»
امام (ع) نيز با او ازدواج کرد. هنگامي که واقعه کربلا پيش آمد، شمر بن ذي الجوشن کلابي، به عباس (ع) و برادرانش گفت: «خواهرزادگان من، کجا هستند؟»
اما آنان، پاسخش را ندادند. حسين (ع)‌ به برادرانش فرمود: «پاسخ او را بدهيد. هر چند فاسق است؛ اما يکي از دايي‌هاي شماست»
آنان به او گفتند: «چه مي‌خواهي؟»
گفت: «به سوي من بياييد که شما، در امان هستيد، خود را با برادرتان، به کشتن ندهيد.»
آنان به او گفتند: «رويت زشت باد و آنچه آورده‌اي نيز، زشت باد! آيا سرور و برادرمان را رها کنيم و به امان تو درآييم؟!»
عباس(ع) و سه برادرش، در آن روز، کشته شدند. اين شعر ، چه قدر مناسب حال آنان است که:
گروهي که چون براي دفع پيش‌آمدها، فراخوانده شوند
لشکر [مقابلشان] يا نيزه خورده‌اند و يا قامت شکسته شده‌اند.
آنان، قلب‌هايشان را روي زره‌هايشان پوشيده‌اند و
گويي براي رفتن جان‌هايشان [از بدن‌هايشان] شتاب مي‌کنند.
در اين که عباس (ع) بزرگ‌تر بود و يا برادرش عمر، اختلاف است. ابن شهاب عکبري و ابوالحسن اشناني و ابن خداع، روايت کرده‌اند که: عمر، بزرگ‌تر بوده است.
شيخ شرف عبيدلي، بغداديان و ابوغنائم عمري، روايت کرده‌اند که: عمر، کوچک‌تر از عباس(ع) بوده است و فرزندان عباس(ع) را بر فرزندان او مقدم مي‌دارند.
نسل عباس(ع) اندک و از طريق پسرش عبيدالله هستند.

«کامل الزيارات» به نقل از ابوحمزه ثمالي: امام صادق (ع) فرمود: «هنگامي که خواستي به زيارت عباس بن علي (ع) ـ که کنا رود فرات، رو به روي بارگاه حسين (ع) است ـ بروي، به درگاه سايه‌بان بايست ... سپس، داخل شو و روي قبر بيفت و بگو: «سلام بر تو،‌ اي بنده شايسته و مطيع خدا و پيامبرش و امير مؤمنان و حسن و حسين! خداوند، بر ايشان، درود و سلام فرستد! سلام و رحمت و برکات و آمرزش و رضوان خدا، بر تو و بر روح و پيکرت باد!
گواهي مي‌دهم و خدا را گواه مي‌گيرم که تو، بر همان عقيده‌اي جان دادي که بدريان و مجاهدان در راه خدا، [خداخواهان] خيرخواه در جهاد با دشمنان خدا، مبالغه کنندگان در ياري اوليايش و دفاع کنندگان از دوستانش، جان دادند. خدا به تو، بهترين و فراوان‌ترين و سرشارترين جزاي کساني را که به بيعت خود وفا کردند و دعوتش را پاسخ گفتند و اختيار داران‌ کارهايش (اولياي امورش) را اطاعت کردند، عطا کند.
گواهي مي‌دهم که تو، در خيرخواهي کوشيدي و نهايت توان خويش را به کار بردي. خداوند، تو را در زمره شهيدان برانگيخت و روحت را با ارواح سعادتمندان، قرار داد و گسترده‌ترين منزل را، با بهترين اتاق‌هاي بهشتي، به تو عطا کرد و يادت را در عليين، بالا برد و تو را با پيامبران، صديقان، شهيدان و صالحان، محشور کرد، و چه همراهان خوبي!
گواهي مي‌دهم که تو، سستي نکردي و پا، پس ننهادي و با بينايي به کارت و پيروي از شايستگان و دنباله‌روي از پيامبران، به سوي کارت روان شدي. خداوند، ما و شما را با پيامبران و اوليايش، در جايگاه نيکوکاران، محشور نمايد، که او مهربان‌ترين مهربانان است.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس