به گزارش مشرق ، کيهان در يادداشتي نوشت: مجموعه عوامل داخلي و خارجي که هدايت و اجراي اين فتنه را به عهده داشتند، از سر تصادف و در نقطه زماني خردادماه 88 به هم نرسيدند، بلکه مهره هاي فتنه در يک چارچوب مشخص و نقشه اي از پيش تعيين شده به ايفاي نقش پرداختند. يکي از اين مهره ها چهره آشنايي به نام «سيد محمد خاتمي» است که به گفته مديرمسئول کيهان، اين روزها سعي دارد «با حفظ تابلو اندکي عقب نشيني کند» ؛ تا به زعم خود، هم بدنه فتنه را از ريزش بازدارد و با تلاش براي ورود به چارچوب نظام، شرايط را براي ادامه فعاليت اين جريان مرموز فراهم کند. پندار خاتمي اين است که در جريان فتنه، توانسته با زيرکي تمام، نقش خود را از نظرها پنهان داشته و همچنان به عنوان «سرمايه اصلاح طلبان براي بازگشت به نظام» باقي بماند. اما اين پندار توهمي بيش نيست. آنچه از امروز در اين ستون و با عنوان بازخواني نقش خاتمي در فتنه 88 منتشر مي شود، به طور مستند به بررسي نقش پيدا و پنهان خاتمي در فتنه 88 مي پردازد تا هم او را از آن توهم باطل رهايي بخشد و هم ابهام ها و ترديدهاي احتمالي را درباره وي برطرف سازد.
موسم دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري اسلامي ايران در حالي فرا مي رسيد که جريان موسوم به اصلاحات در چهار انتخابات شوراها(1381)، مجلس هفتم(1382)، رياست جمهوري نهم(1384) و مجلس هشتم(1386) پي در پي شکست خورده و تحليل صريحش از انتخابات پيش رو نيز يک شکست ديگر بود. شکست در انتخابات 88 اما در حالي در انتظار اصلاح طلبان بود که آنها در طول هشت سال حاکميت خود بر قوه مجريه نيز نتوانسته بودند در رسيدن به مطالبات واقعي خود يعني حذف نظام سياسي «جمهوري اسلامي» و استقرار نظامي سکولار يا همان «جمهوري ايراني» طرفي ببندند.
به هر صورت، اصلاح طلبان از يک سو نتوانسته بودند با حضور در قوه مجريه و حتي مقننه خواسته هاي خود را عملي کنند و از سوي ديگر، شکست هاي پي در پي شان در انتخابات مجلس و رياست جمهوري همين دو قوه را نيز از آنان دريغ مي کرد. اين بود که تصميم گرفتند از فرصت انتخابات دهم رياست جمهوري براي دست زدن به يک «کودتاي نرم» نهايت بهره را ببرند.
الگويي که در ذهن اصلاح طلبان براي انجام چنين کودتايي در ايران وجود داشت، همان الگويي بود که در کشورهايي چون گرجستان، اوکراين و قرقيزستان به اجرا درآمد و طي آن جناح شکست خورده در انتخابات رياست جمهوري، توانست با ادعاي تقلب و از طريق اردوکشي خياباني، شکست در پاي صندوق هاي راي را جبران کرده و حاکم شود. پندار افراطيون اين بود که اگر در انقلاب هاي رنگي کانديداي شکست خورده با شورش خياباني نامزد پيروز را زمين زد، در اينجا جريان شکست خورده اصلاحات از دريچه شورش خياباني، با کل نظام و ساختار سياسي درگير شده و آن را زمينگير کند.
براي اين منظور، بايد الگوي به کار گرفته شده در انقلاب هاي رنگي استخراج و در اختيار ستاد مرکزي اصلاحات قرار مي گرفت که اين کار چهار سال پيش از برگزاري انتخابات يعني سال 1384 در يک محفل علمي-دانشگاهي انجام شده بود و نه در زير زمين سازمان سيا و يا حلقه فراماسونري قسطنطنيه(!). «الهه کولايي» عضو هيئت علمي دانشگاه تهران، نماينده مجلس ششم و عضو فعال حزب مشارکت، بهمن ماه 1383، سلسله نشست هايي را با عنوان «برنامه اوراسياي مرکزي» در دانشگاه تهران و با هدف استخراج الگوي استفاده شده در انقلاب هاي رنگي برگزار کرد و محصول آن، مرداد 1384 در کتاب «افسانه انقلاب هاي رنگي» به چاپ رسيد؛ کتابي که بعدها به عنوان مرجعي براي طراحي پروژه «کودتاي سبز» در اختيار ستاد مرکزي اصلاح طلبان قرار گرفت. جالب اينکه شخص کولايي نيز با عنوان «مسئول بخش بانوان» در اين ستاد حاضر شد و از نزديک اوضاع را زير نظر گرفت.البته نگارنده اين ادعا را نداردکه کتاب مذکور ابتدائا با هدف يک انقلاب رنگي در ايران تهيه شد، ولي به هر صورت، همين الگو بود که مورد استفاده ستاد موسوي قرار گرفت. همچنين نبايد تصور کرد که نويسندگان کتاب، عوامل اصلي طرح کودتاي رنگي در ايران بودند؛ چرا که حتي اگر چنان کتابي نيز تهيه نمي شد، طراحان سناريوي براندازي، خود نسبت به اين کار مبادرت مي ورزيدند؛ چنانکه برپايه برخي اسناد، فيلم مستند يکي از کودتاهاي رنگي نيز در ستاد مرکزي عمليات اصلاح طلبان به نمايش درآمد و با هدف به دست آوردن درکي جامع تر از سناريو، مورد بازبيني قرار گرفت.
الگويي که کولايي و همکارانش توانستند از انقلاب هاي رنگي استخراج کنند را مي توان در بندهايي خلاصه کرد که درباره انقلاب اوکراين و در صفحات 114 تا 119 کتاب ذکر شده است. در اين بخش، علاوه بر آنکه بر «نقش غيرقابل انکار» بنياد «جرج سوروس» -پدر انقلاب هاي مخملي- و نيز دولت ها و رسانه هاي اروپايي تاکيد شده، 17 بند نيز به عنوان شاخصه هاي «سازمان عمليات انقلاب نارنجي» ذکر شده است:
«1- تشکيل کميته نجات ملي و سازماندهي تظاهرات و مخالفت هاي طرفداران يوشچنکو و بهره گيري از مکانيسم سازماني سازمان هاي غير دولتي( NGO ).
2- پيش بيني تدارکات و امکانات همه جانبه از سوي مخالفان براي مبارزه طرفداران آنها حتي اگر ماه ها به طول انجامد.
3- موضعگيري مدام رهبران مخالف مبني بر استفاده جناح حاکم از تقلب در انتخابات از مدت ها قبل از برگزاري انتخابات با هدف دامن زدن به جو بدبيني عليه کانديداي رقيب و پافشاري بر اين امر پس از انتخابات.
4- استفاده از رنگ شاد نارنجي به عنوان سمبل طرفداري از يوشچنکو که به ميزان بسيار زياد و در اشکال مختلف حداقل به صورت روبان مخالفان بين مردم استفاده شد. نوارهاي نارنجي رنگ به عنوان پرچم در دست تظاهرکنندگان، بازوبند، کمربند و حتي بستن نوارها به زانوها، دور سر، کيف هاي زنانه، آنتن ماشين هاي شخصي و حتي به درختان و نرده هاي خيابان ها، در اماکن مختلف تجاري و اداري مهم و خانه هاي شخصي.
5- متمرکز کردن بيشتر فعاليت هاي تبليغاتي بر مردم پايتخت و آوردن گروه هاي بسياري از اصناف و اقشار مردم شهرها با اتوبوس و قطار به پايتخت و استقرار آنها.
6- در اختيار گرفتن مرکز پايتخت و بلوکه کردن مراکز حاکميت به خصوص کاخ رياست جمهوري، نخست وزيري و وزارتخانه ها، که در مجموع موجب تعطيلي مراکز مهم تصميم گيري و فعاليت سياسي کشور گرديد.
7- بهره گيري از اينترنت (استقبال شديد جوانان از اينترنت و کافي نت هاي متعدد، نقش زيادي در بسيج فعالان جوان به جنبش نارنجي داشت).
8- تلاش براي جذب برخي گروه ها، احزاب و نيز شخصيت هاي بانفوذ ميانه رو به سمت مخالفان.
9- قانوني نمودن حرکت هاي اعتراض آميز با گرفتن مجوز براي برخي اقدامات و تجمعات.
10- ارائه چهره اي دموکراتيک از رهبران اپوزيسيون.
11- بزرگنمايي نقاط ضعف و سوابق منفي نامزد جناح حاکم نزد افکار عمومي.
12- نظارت و کنترل دقيق بر عملکرد نيروهاي خود(مخالفان) در قالب مديريت پنهان به منظور جلوگيري از بروز خشونت و بهره برداري احتمالي جناح حاکم براي دست زدن به اقدامات مقابله جويانه و سرکوب حرکت آنها.
13- استفاده از مذهب (کليساي کيف) در جهت جلب حمايت مردم از يوشچنکو.
14- جلب احساسات نيروهاي گارد حفاظتي و پليس مقابل مراکز مهمي مانند کاخ رياست جمهوري، نخست وزيري و... با دادن گل(يوشچنکو در چند سخنراني خود از نيروهاي نظامي و انتظامي خواست در مقابل مردم قرار نگيرند و به انقلابيون ملحق شوند).
15- طرح خواسته هاي بلندپروازانه و بلوف گونه از حکومت مانند برکناري دولت يانوکويچ و اعلام رياست جمهوري يوشچنکو، اظهارات تهديد گونه توسط جناح تندرو و مخالفان.
16- ادعاهايي مبني بر مشکلات ناشي از تحريم و کاهش مناسبات غرب و آمريکا عليه اوکراين در صورت پيروزي يانوکويچ.
17- پيوستن برخي مقامات امنيتي، دانشجويان و پليس به طرفداران يوشچنکو.»1
اين الگو در سال 1388 به صورت تمام و کمال در ايران يا به اجرا گذاشته شد و يا به دست اجرا سپرده شده و در عمل به بن بست خورد. البته شاخصه هاي سازمان عمليات فتنه سبز به 17 بند مذکور محدود نمي شود و کودتاگران به تناسب شرايط داخلي ايران و نيز با بهره گيري از الگوهاي پيشنهادي افرادي چون «مايکل لدين» و «جين شارپ» آن را قبض و بسط داده اند. در روزهاي آينده به طور مستند به بررسي نقش خاتمي در ارتباط با اين الگوي براندازي خواهيم پرداخت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - الهه کولايي. افسانه انقلاب هاي رنگي. تهران: موسسه فرهنگي مطالعات و تحقيقات بين المللي ابرار معاصر تهران، 1384