نخستین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خاطرات جالبی از سال‌ها حضور در چین به عنوان سفیر دارد و می‌گوید: چینی‌ها مردمی بسیار قانع و تا حدودی صبور و جمع‌گرا هستند، اما به لحاظ فکری، هوش و استعدادشان پایین‌تر از ایرا‌نی‌هاست.

به گزارش گروه فرهنگی مشرق به نقل از فارس، پدر نخستین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ساعت فروش بود و برای ادامه تحصیل فراز و نشیب‌های زیادی را طی کرد، به طوری که دیپلمش را در زندان اخذ کرد، شکنجه‌های بسیاری دید و ادامه تحصیلش نیز با پستی و بلندی‌های زیادی همراه بود.

جواد منصوری دو مرتبه در دوران رژیم پهلوی به زندان افتاد و با پیروزی انقلاب از زندان آزاد شد و پس از اخذ سمت فرماندهی در سپاه پاسداران، برای ازدواج پاسدارها طرحی را به شهید بهشتی ارایه داد به این صورت که هر پاسداری در صورت ازدواج، چهار هزار تومان هدیه دریافت می‌کرد. وی می‌گوید پس از اجرای این طرح تعداد بسیاری از پاسداران ازدواج کردند از جمله خودم!

وی تنها بازمانده انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت شهید بهشتی و 72 تن از یارانش بود، می‌گوید که ارتباط نزدیک و خوبی با شهید بهشتی داشته است و خاطرات زیادی را از ایشان نقل می‌کند.

نویسنده کتاب‌ خاطرات «بی‌قرار»، «شناخت استکبار» و ... پیش‌تر معاون فرهنگی و کنسولی وزارت امور خارجه، سفیر ایران در پاکستان، رئیس مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه و سفیر ایران در چین بوده و می‌گوید اصلاً غذای چینی را دوست ندارد و هر جا در چین مجبور می‌شده غذا را بخورد یا دعوت می‌شده، تنها تخم مرغ پخته می‌خورده است.

عضو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، علاقه‌ای به موسیقی ندارد اما شعر می‌گوید. خاطرات بسیاری از امام راحل دارد و از تمام خاطراتش درباره امام خمینی (ره) این را می‌گوید که امام قدرت پیش‌بینی آینده را داشته و درباره پیروزی مسلمان همیشه به همه اطمینان خاطر می‌داده است.

منصوری اهل ورزش نیز هست و می‌گوید که قبلاً والیبال و فوتبال بازی می‌کرده و به طور منظم کوه می‌رفته اما به دلیل ناراحتی قلبی و عمل قلب اکنون به نرمش اکتفا می‌کند. وی معتقد است که علت اصلی سلامتی‌اش پس از دوره طولانی زندانی بودن، همین ورزش کردن است.

وی دو فرزند دختر و پسر دارد و دخترش مهندس عمران و پسرش دانشجوی برق است و هیچ کدام هم حوزه علوم انسانی را انتخاب نکرده‌اند.

مهمترین تفریح مورد علاقه منصوری صله رحم و دیدار فامیل است.

مشروح مصاحبه با جواد منصوری را در ادامه می‌خوانیم:

 

پدرم اعتقادی به ادامه تحصیل ما نداشت

* متولد چه سالی و کجا هستید؟

- سال 1324 در کاشان محله صابونی‌ها متولد شدم، پدرم ساعت فروش بود و برای فرار از سربازی از سه سالگی من به تهران آمدیم، دوران دبستان را در یکی از مدارس معروف تهران، مدرسه نوشیروان و دبیرستان را در مدرسه علوی گذراندم. پدرم معتقد بود که دبیرستان‌های دوران پهلوی بچه‌ها را بی‌دین تربیت می‌کردند، بنابراین اعتقادی به ادامه تحصیل ما نداشت.

پیش از دبیرستان یک سال در مغازه‌ای در تهران کار کردم/ نیمه دوم دبیرستان را شبانه خواندم

*پس چطور تحصیلاتتان را ادامه دادید؟

- پیش از دبیرستان یک سالی در یک مغازه در بازار تهران کار کردم اما یک اتفاق غیرمنتظره باعث شد، مسیر زندگیم تغییر کند. یکی از امام جماعت‌های محله‌مان مرحوم حاج آقای جباری یک شب با پدرم صحبت کرد و او را تشویق کرد که من و اخوی را به دبیرستان علوی بفرستد. اما از سال 42 عملاً ما را از دبیرستان کنار زدند. بنابراین در کلاس‌های شبانه ثبت‌نام کردم و نیمه دوم تحصیلاتم را شبانه خواندم. از همان سال‌ها هم به فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی می‌پرداختم و زمانی که برای مبارزات سیاسی دستگیر شدم سال آخر دبیرستان بودم و مجبور شدم در زندان درس بخوانم.

*دیپلم را در چه رشته‌ای اخذ کردید؟

- دبیرستان رشته ریاضی خواندم و دیپلم را در زندان گرفتم اما پس از آن در دانشگاه رشته اقتصاد دانشگاه تهران خواندم.

30سال در وزارت خارجه کار کردم و علاقه‌مند مباحث سیاسی بودم

*پس دکتریتان اقتصاد است؟

-خیر کارشناسی اقتصاد و تحصیلات تکمیلی‌ام رشته علوم سیاسی و تاریخ معاصر است. بیشتر فعالیتم هم در همین زمینه‌ها بوده است. بعد از انقلاب نیز سی سال در وزارت خارجه کار کردم و به این علت طبیعتاً به مباحث سیاسی علاقه‌مند بودم.

معمولاً در منزلمان بحث سیاسی داغ بود/ پدرم سواد سیاسی خوبی داشت

*چه چیز باعث گرایشتان به سیاست شد؟

-یکی از علل گرایشم به سیاست علاقه پدرم به مبارزه و مسایل سیاسی بود. او هر شب روزنامه به خانه می‌آورد و معمولاً هم در خانه‌مان بحث سیاسی داغ بود. پدرم علی‌رغم اینکه کاسب بود علاقه و سواد سیاسی خوبی داشت و در بسیاری از فعالیت‌های سیاسی شرکت می‌کرد. بنابراین من هم از 14 سالگی در حوزه تاریخ، سیاست و مسایل اعتقادی به موازات درس‌هایم مطالعه داشتم.

* فعالیت سیاسیتان را چگونه آغاز کردید؟

- من به همراه مرحوم اخوی کوچکترم، «احمد منصوری» که سال گذشته به دلیل سکته قلبی از دنیا رفت، وارد فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی شدم و در سال 41 همزمان با آغاز نهضت امام خمینی (ره) فعالیت‌هایم را افزایش دادم و سال‌های 42 و 43 تلاشمان شدیدتر شد. سرانجام در ابتدای سال 44 به حزب ملل اسلامی پیوستم که هدف این حزب سرنگونی رژیم پهلوی بود. بعد از عضویتم نیز به اتهام تلاش برای براندازی نظام شاهنشاهی دستگیر، محاکمه و در دادگاه اول، پنج سال و در دادگاه دوم به شش سال حبس محکوم شدم. پس از سه و نیم سال از زندان آزاد شدم و مبارزاتم را ادامه دادم و اینبار در تشکیلات جدیدی به نام «حزب‌ ملل اسلامی» عضو شدم.

 

 

حبس ابدم با پیروزی انقلاب به آزادی انجامید

*همین یکبار به زندان افتادید؟

- خیر از سال 48 دوباره مبارزاتم را ادامه دادم تا اینکه سال 51 مجدداً توسط ساواک دستگیر شدم ولی اینبار وضعیت شکنجه، سختی و شدت‌ عمل رژیم شاه بیشتر از بار نخست بود. این بار به حبس ابد محکوم شدم اما پس از پیروزی انقلاب توانستم از زندان آزاد شوم.

دیپلم را در زندان گرفتم

*در زندان چطور درس می‌خواندید؟

- با توجه به اینکه من دیپلمم را در سال 47 در زندان گرفتم، آن دوره وضعیت با دهه 50 متفاوت بود بار اول که به زندان افتادم به ما اجازه دادند که در زندان درس بخوانیم و آخر سال از ما امتحان بگیرند، من هم با معدل بالا قبول شدم.

18ماه تحت شکنجه سخت بودم

*وضعیت شکنجه دومین باری که زندان افتادید چطور بود؟

-در دهه 50 وضعیت بسیار خشن و سرکوب کردن افراد بیشتر بود. چرا که اوضاع کشور به هم ریخته‌تر، التهاب زیاد و تعداد دستگیری‌ها و محکومین بسیار زیاد بود. هجده ماه در سلول تحت شکنجه بودم تا تکلیفم مشخص شود. شاید این میزان در گذشته دو تا سه ماه بود، بنابراین در دهه 50 وضعیت داخلی زندان‌ها به مراتب سخت‌تر و طاقت‌فرساتر بود.

تقریبا همه زندان‌های تهران بوده‌ام

*زندان کجا بودید؟

- تقریباً همه زندان‌های تهران رفته بودم. از زندان موقت شهربانی که امروز موزه عبرت شده تا زندان جمشیدیه، قصر، اوین، قزل قلعه و در سال 55 نیز زندان دیزل آباد کرمانشاه که محل حبس اشرار ایران بود.

*زمانی که زندان افتادید چند سالتان بود؟

-اولین بار بیست سالم بود.

*قبل از پیروزی انقلاب و آزادی از زندان که ازدواج نکرده بودید؟

- خیر، بعد از انقلاب ازدواج کردم.

*به خاطر مسایل سیاسی دیر ازدواج کردید؟

-بله، شرایط ایجاب می‌کرد.

*خودتان چند خواهر و برادر بودید؟

- ما سه برادر بودیم که یکی از برادرانم اکنون رییس دانشگاه علوم پزشکی تهران است، دیگر برادرم فوت کرده و دو خواهر دارم که خانه‌دار هستند.

*در دورانی که زندان بودید با چه شخصیت‌هایی در ارتباط یا هم‌سلولی بودید؟

- صدها نفر بودند از یک روز تا چند سال به طور مثال آقای «احمد احمد» که الان هم خاطراتشان را چاپ کرده‌اند، مرحوم آیت‌الله انواری، شهید عراقی، حبیب‌الله عسگراولادی، سیدکاظم بجنوردی که اکنون رییس دایرة‌المعارف اسلامی است و تعداد زیادی از اعضای حزب ملل اسلامی و حتی تعدادی از مارکسیست‌ها و توده‌‌ای‌ها.

حزب ملل اسلامی با حاج‌آقا بجنوردی بود بنابراین با ایشان ارتباط داشتم/ از ابتدا دنباله‌رو بی چون و چرای کسی نبودم

*با سیدکاظم موسوی بجنوردی چه ارتباطی داشتید؟

- رهبری حزب ملل اسلامی با حاج‌آقا بجنوردی بود و کلاً این حزب از شکل‌گیری تمام فعالیت‌هایش در مسیر زندگی ما تأثیرگذار بود. اما از همه اینها گذشته از ابتدای جوانی تاکنون دنباله رو و مطیع بی‌چون و چرای کسی نبودم. لذا همیشه به عنوان یک شخص متکی به خود و مستقل بودم و هستم، البته این استقلال یک جاهایی مثبت و یک جاهایی هم به ضررم بوده. چرا که عده‌ای دوست دارند که به آنها متوسل شوم من هم از ابتدای انقلاب اینطور نبودم.

*پس اختلافاتی هم ایجاد شده بود؟

- همه جا هست.

امام راحل به ماندگاری این انقلاب تا انقلاب مهدی (عج) اطمینان داشت

* از نوع ارتباطتتان با امام خمینی (ره) برایمان بگویید آیا خاطره‌ای با ایشان داشتید؟

-برای نخستین بار در سال 41 با نام، افکار و فعالیت‌های امام خمینی (ره) آشنا شدم یکی دو بار به قم رفتم و ایشان را از نزدیک دیدم و اعلامیه‌ها و سخنرانی‌هایشان را دنبال و تبلیغ می‌کردم از پیروزی انقلاب هم در سال 57 با ایشان گفت‌وگو و دیدار داشتم. از سال 58 که فرمانده سپاه شدم دیدارهایی با امام (ره) داشتم و گزارشی از فعالیت‌هایمان را به ایشان می‌دادم. یک بار به اتفاق چند نفر از اعضای سپاه پاسداران خدمت ایشان رفتیم و اوضاع کشور را شرح دادیم و بیان کردیم که علاوه بر اینکه در تهران با ضدانقلاب درگیر هستیم در 5 نقطه کشور نیز مواجه با جنگ تجزیه‌طلبی هستیم، غرب تصمیم گرفته به اصطلاح خود مسأله ایران را برای همیشه حل و ایران را به هشت کشور تقسیم کند.

خلاصه ما برای ایشان توضیح دادیم که چه تحریم‌ها و مشکلاتی وجود دارد. ایشان گفتند که شما نگران نباشید دولت و شورای انقلاب رسیدگی می‌کنند اما ما بازهم بی‌تابی کردیم و ادامه دادیم. ایشان که نگرانی ما را مشاهده کردند فرمودند: «این انقلاب می‌ماند و ما پرچم این انقلاب را به دست ولی‌عصر (عج) خواهیم داد، اما همه ما باید امتحان شویم»، خب این حرف برای ما خیلی عجیب بود. الان 34 سال از آن زمان می‌گذرد و به خوبی به حرف عجیب و واقعی ایشان پی بردم.

موارد زیادی از قدرت پیش‌بینی آینده امام راحل سراغ دارم

یک روز هم با شهید کلاهدوز خدمت امام خمینی (ره) رفتیم. درب منزل ایشان جمعیت زیادی بود. امام هم گاهی از خانه بیرون می‌آمد و یا از بالای پشت‌بام به مردم ابراز احساسات می‌کرد و با آنها صحبت می‌کرد. این کار خیلی ما را نگران کرد و وقتی به منزل رفتیم به امام عرض کردم که تازه شهید قرنی و برخی دیگر را به شهادت رساندند، اجازه بدهید یک برنامه حراست برایتان ایجاد کنیم. اما ایشان گفتند که لازم نیست، بگذارید مردم راحت باشند. باز شهید کلاهدوز اصرار کرد و گفت که ما از شما یاد گرفتیم که باید از خودمان مراقبت کنیم، اجازه بدهید ما کاری بکنیم ایشان در نهایت گفت «اگر می‌خواهید کاری بکنید، باشد مسأله‌ای نیست ولی من به مرگ طبیعی خواهم مرد.» 10 سال پس از این واقعه امام (ره) به روال عادی و طبیعی به رحمت خدا پیوست. اما اینکه با چه بینشی مسایل را می‌دیدند خیلی برایم عجیب بود. موارد زیادی را هم سراغ دارم که ایشان آینده را هم می‌دید.

 

درباره انتخاب من به عنوان فرمانده سپاه پاسداران کمترین اختلاف بود

* چه طور شد که فرمانده سپاه شدید؟

- در جریان انقلاب خودمان تصمیم گیرنده نبودیم، هر جایی که احتیاج بود و از ما می‌خواستند حضور داشتیم. بنابراین کارمان مثل کارمند یک اداره نبود که مراتبی را طی کنیم. در بحث تأسیس سپاه پاسداران هم اختلافات زیادی بود، به ویژه برای انتخاب فرمانده. البته درباره انتخاب من کمترین اختلاف بود با اینکه خودم هیچ تمایلی نداشتم.

*چرا؟ مگر دوست نداشتید؟

- بیشتر دوست داشتم صدا و سیما یا حتی آموزش و پرورش بروم . اما دوستان اصرار کردند که در سپاه مفید خواهم بود.

حکم فرماندهیم را در ابتدا شهید بهشتی دادند

*حکم فرماندهی از سوی امام خمینی داده شد؟

-در ابتدا خیر، چرا که هنوز قانون اساسی تصویب نشده بود و عملاً شورای انقلاب که مدیریت کشور را برعهده داشت کارها را انجام می‌داد. لذا سپاه زیرنظر شورای انقلاب، با نظر امام خمینی (ره) بود. بنابراین حکم فرماندهی من را شهید بهشتی به عنوان دبیر شورای انقلاب داد. بعدها که قانون اساسی تصویب شد، حضرت امام (ره) فرمانده سپاه را تعیین کرد.

به هر پاسدار اوایل انقلاب 4 هزار تومان برای ازدواج می‌دادیم

*ارتباطتان با شهید بهشتی چطور بود؟

-پیش از انقلاب دورادور با شهید بهشتی آشنا شدم ولی تقریباً از اسفند 57 مرتباً با همدیگر جلسه و گفت‌وگو داشتیم چرا که من جزو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و در برخی جلسات رییس جلسه بودم، برای انتخاب فرمانده سپاه با ایشان مشورت کردند من نیز پس از آن چند گزارش کار ارایه دادم که بسیار خوشحالشان کرد. یک بار به شهید بهشتی گفتم که ما باید به فکر ازدواج پاسدارها باشیم، در سال 58 که اوضاع کشور نابسامان بود و واقعاً امکانات نبود، قرار شد هر پاسداری که ازدواج کند، 4 هزار تومان پول و 10 هزار تومان وام بگیرد.

*اینکار را انجام دادید؟

-بله

*تاثیری در روند ازدواج جوانان پاسدار داشت؟

-بله تعداد زیادی پاسدارها ازدواج کردند. آن دوران ازدواج خیلی ساده بود. یک کار جالب دیگر هم انجام دادیم. یک بنز بسیار مجلل و لوکس از ارتشبد نصیری، رییس سابق ساواک به دست ما رسیده بود ما هم گفتیم هر کسی ازدواج کند، همسرش را با این ماشین به منزل می‌برد!

*خیلی جالب است...

-بله آن ماشین بسیار گرانقیمت بود و این هم یک اقدام برای ازدواج جوانان بود. شهید بهشتی از این طرح ما بسیار خوشحال شدند و گفتند پس حالا که این کار نتیجه داشت من دستور می‌دهم به بانک مرکزی که ده میلیون تومان هم به شما پول بدهند بابت همین کارها و وام‌ها که برای جوانان جور می‌کنید.

سال 58 ازدواج کردم خودم هم 4 هزار تومان دریافت کردم

*خودتان هم در آن دوران ازدواج کردید؟

-بله در همان سال 58 ازدواج کردم و جزو همان‌هایی بودم که 4 هزار تومان گرفتم.

*واقعا بیشتر نگرفتید؟

-خیر، من هم تازه از زندان آمده بودم و پولی نداشتم و این پول خیلی بدردم خورد.

ظاهراً همانی بودم که همسرم منتظرش بود!

*استاد نحوه ازدواجتان را شرح می‌دهید؟

-همسر بنده سال 54 مدرک لیسانس زبان انگلیسی‌اش را دریافت می‌کند و دبیر زبان انگلیسی می‌شود و دوستان و فامیل‌هایش به اصرار تلاش داشتند که او را برای ازدواج راضی کنند. او هم برای فرار از این خواسته اطرافیان به مصلحت می‌گوید که من نامزد دارم و نامزدم هم در زندان سیاسی است و تا او بیرون نیاید من ازدواج نمی‌کنم. خلاصه انقلاب می‌شود و من به پیشنهاد خواهرم به خواستگاری ایشان می‌روم و بعدها همسرم به من گفت که من همانی بودم که او منتظرم بوده!

*از ازدواجتان راضی هستید؟

-الحمدلله، زندگی خوبی داریم.

*حاصل ازدواجتان چند فرزند است؟

-یک دختر و یک پسر. دخترم مهندس عمران است و پسرم دانشجوی برق دانشگاه شریف.

*پس هیچ کدام کار فرهنگی ندارند؟

-خیر، پیشنهاد ما را قبول نکردند.

*هر دو مجرند؟

-خیر دخترم ازدواج کرده اما پسرم 22 ساله و مجرد است.

 

 

من هم یک فرد عادی هستم در خانه سختگیری نمی‌کنم

*می‌گویند ارتشی‌ها آدم‌های سختگیری در خانه هستند آیا سپاهی‌ها هم اینطورند؟ شما در منزل چطور هستید؟

-من اعتقادی ندارم این مربوط به شغل باشد. به تفکر و اعتقاد انسان‌ها مرتبط است. من هم یک فرد عادی هستم و در خانه سختگیر نیستم.

همسرم برای تربیت بچه‌ها سخت‌گیرتر است

* یعنی هیچگاه مانع آزادی و فعالیت‌های بچه‌ها نبودید؟

-خیر همسرم سختگیرتر است!

* بگذریم..شما یک مدت هم سفیر ایران در پکن بودید درست است؟

-بله، البته 4 سال پاکستان و 3 سال پکن.

*می‌خواهم چند سؤال چینی بپرسم. زبان چینی هم یاد گرفتید؟

- معمولاً دیپلمات‌ها زبان انگلیسی یاد می‌گیرند و صحبت می‌کنند. به این دلیل که امکان اینکه در هر کشوری به سرعت زبان آن کشور را یاد گرفت، وجود ندارد.

*خب برای ارتباط با مردم آن کشور چطور؟

- بله البته یک چند کلمه‌ای یاد گرفتم. زبانشان بسیار ویژه است معمولاً کسی به سراغ یادگیری آن نمی‌رود مگر اینکه نیاز داشته، تاجر یا دانشجو باشد.

اطلاعاتی از اخلاق و آداب و رسوم چینی‌ها کسب کردم/ فکر ایرانی بسیار قوی‌تر از چینی است

*با اخلاق و آداب و رسوم مردم چین هم آشنایی پیدا کردید؟

- طی رفت‌وآمد و صحبت با مردمشان یک اطلاعاتی کسب کردیم.

*در مقایسه با ایرانیان، مردم چین چه خلقیاتی دارند؟

- مردمی بسیار قانع و تا حدودی صبور و جمع‌گرا هستند. اما به لحاظ فکری ایرانی‌ها بسیار از آنها قوی‌ترند. هوش و استعدادشان پایین‌تر از ایرانیان است. شما به عنوان نمونه تعداد فلاسفه یا مخترعین ایرانی را با چینی‌ها مقایسه کنید. اما چون چینی‌ها نظم و ترتیب و جمع‌گرایی دارند، پیشرفتشان خوب است.

*در آن زمانی که شما سفیر بودید جایگاه ایرانیان در چین چطور بود؟

- آن زمان تعداد ایرانی‌ها زیاد نبود. پیش از انقلاب که عملاً رابطه با چین قطع بود. پس از انقلاب هم باز ایرانی‌ها بیشتر اروپا و آمریکا را ترجیح می‌دادند در سال‌های اخیر رفت‌وآمد با چین زیاد شده، ایرانیان کنونی در چین اکنون دو دسته هستند؛ دانشجو و تاجر و یک تعداد هم دیپلمات.

بیشتر از 50 میلیون مسلمان در چین زندگی می‌کند

*یکی از استان‌هایش هم مسلمان‌نشین است، اینطور نیست؟

-بله البته دو یا سه استان چین اکثریت مسلمان‌نشین هستند از جمله سین کیانگ. در چین بیشتر از 50 میلیون مسلمان وجود دارد. البته آمارم دقیق نیست اما مسلمان‌ها عمدتاً معلوماتشان کم است چرا که بیش از هشتاد سال با مذهب در چین مبارزه شده است.

چینی‌ها تلاش دارند دوره انقلاب فرهنگیشان را نادیده بگیرند

* اتفاقاً من هم می‌خواستم همین را بدانم که چینی‌های کمونیست چطور با مسلمانان کنار می‌آیند؟

- نکته مهم همین است که نه تنها در چین، بلکه در بسیاری از کشورها مسلمانان آگاهی‌های ضعیفی از دینشان دارند. چین هم بیش از صدسال ارتباطی با دنیای اسلام نداشته و یک دوره کمونیستی هم گذرانده است که در این دوره به شکل عجیبی اسلام و مسلمانان سرکوب شده‌اند، به ویژه دورانی که به آن انقلاب فرهنگی می‌گفتند. عملکرد چینی‌ها در این دوره بسیار بد بود که اکنون مسؤولینشان از آن دوره هیچ صحبتی نمی‌کنند. فاصله سال‌های 1344 تا 1354 هر چه جنبه مذهب و فرهنگ و تاریخ در چین داشته، نابود و بسیاری از تفکرات نادرست وارد فرهنگشان شده است. به طور مثال قبر بسیاری از بزرگان ایرانی که منشأ خدمت بوده و آنجا دفن شده بودند، خراب شده است که بعد از آن دوره چینی‌ها به بازسازی آن پرداختند. خودشان اکنون این دوره را انقطاع تاریخی می‌نامند و می‌گویند «ما در آن دوره نبودیم»!

*من شنیدم که روحانی هم در چین وجود دارد؟

- البته، الان دولت چین مذهب را به رسمیت شناخته و آزادی مذهب وجود دارد اینهایی که گفتم برای بیش از 45 تا 50 سال پیش است.

*مسجدهایشان شکل و شمایل متفاوتی دارد؟

- بله، چین یک کشور نیست یک قاره است هر استانش یک کشور است و از شرق تا غرب چین هفت ساعت با هواپیما راه است بنابراین فرهنگ‌ها یک جور نیستند به طور مثال شانگهای نظیر نیویورک است اما سین کیانگ به پاکستان شباهت دارد!

*پس ایالت‌ها خودمختار است...

-نه خودمختار کامل، یک مقدار در قوانین داخلی اختیاراتی دارند فرض کنید برای حقوق خصوصی و مسایل مذهبی و اجتماعی یک مقررات خاص دارند.

*غذای چینی هم می‌خوردید؟

-بله به مهمانی که می‌رفتیم البته معمولاً در سفارت غذای ایرانی طبخ می‌شد.

غذای چینی به مذاق ما خوش نمی‌آمد

غذای چینی خوشمزه است؟

-اصلاً به مذاق ما ایرانی‌ها خوش نمی‌آید. سین‌کیانگ که مسلمان نشین بود معمولاً کبابی شبیه کباب ترکی داشتند که ما می‌خوردیم، ولی بقیه جاها هر جا می‌رفتیم سفارش تخم‌مرغ پخته با نان می‌دادیم، چرا که غذاهایشان یک سبک خاصی داشت. مثلاً جلبک دریایی می‌خوردند ما اصلاً مزه‌اش را نمی‌فهمیدیم و نمی‌دانستیم چه چیز حلال یا حرام است.

پارک‌های چین بسیار زیبا است برای تفریح آنجا می‌رفتیم

* برای تفریح چه کار می‌کردید؟

-چین پارک‌های قشنگی دارد به پارک می‌رفتیم انواع و اقسام پارک‌ها مثل پارک «اقوام» که سبک زندگی اقوام مختلف را در محوطه‌اش به تصویر کشیده بودند. در این پارک همه نوع آدمی با قومیت‌های مختلف غذا طبخ و صحبت می‌کردند. در چین بیش از 200 قومیت وجود دارد. یک پارک هم به نام پارک جهانی دارد که یک مدل کوچک شده ساختمان‌های بزرگ دنیا را مثل تخت جمشید، برج ایفل، کاخ سفید و ... ساخته‌اند.

چینی‌ها آثار باستانی دنیا را هم کپی می‌کنند!

*به آثار باستانی اشاره کردید اگر بخواهیم بین تخت جمشید و دیوار چین مقایسه کنیم به نظر شما کدام شکوه و جلالش بیشتر است؟

-بستگی دارد که از چه زاویه‌ای نگاه کنید. ساخت دیوار چین بیش از 230 سال به طول شش هزار کیلومتر پیگیری شده است و این به تنهایی عظمتی است. از این دیوار اکنون دو هزار کیلومترش باقی مانده است. یکی از ویژگی‌های چینی‌ها این است که نه تنها تمام کالاهای ساخت دنیا را کپی‌برداری کردند بلکه آثار باستانی جهان را هم نمونه‌برداری کردند. به طور مثال مسجد شیخ لطف‌الله، معابد بودا، مساجد و سایر آثار باستانی در همه نقاط دنیا را به همین سبک و سیاق بازسازی کردند. در چین صنعت فرهنگی بسیار پیشرفت کرده و درآمد عجیبی دارد. حتی فیلم‌ کشورهایی چون ایران را پیدا می‌کنند و با زیرنویس به فروش می‌رسانند

 

*از چین عبور کنیم، استاد شما بازنشسته شده‌اید؟

- در سال 88 از وزارت امور خارجه

مشغول نگارش خاطراتم هستم

*پس از آن دوران مشغول چه کاری هستید؟

-در مرکز اسناد انقلاب اسلامی مشغولم به نگارش خاطراتم یک جلدش اکنون چاپ شده به نام «سال‌های بی‌قرار» و خاطرات بعد از انقلابم هم در حجم زیادی تدوین شده که مرحله ویرایش را می‌گذراند، امیدوارم در طی یکی دو سال آینده منتشر شود. کتاب‌ها و مقالات دیگر نوشته و یا در حال تحقیق و تألیف می‌باشد.

*بنابراین از یک لحاظ‌هایی بازنشسته نشدید؟

- به لحاظ کاری خیر

*روزهای تعطیلتان را چطور می‌گذرانید؟

-به دیدار فامیل می‌روم. به صله رحم خیلی اعتقاد دارم. یا به پارک، بهشت زهرا یا گاهی بیرون شهر می‌رویم.

بیش از مسافرت به خواندن و نوشتن علاقه دارم

*به مسافرت هم علاقه‌مند هستید؟

- بله ولی نه خیلی زیاد. بیشتر تمایل به خواندن و نوشتن دارم، استراحت‌های کوتاه و مقطعی راضی‌ام می‌کند. گاهی هم مسافرت می‌روم.

در ژاپن بسیار احساس امنیت می‌کنم فقط ژاپنی‌ها بسیار بی‌روح هستند

*بین کشورهای مختلفی که رفتید اگر قرار باشد به جز ایران جای دیگری زندگی کنید کجا را انتخاب می‌کنید؟

-هیچ کجا فقط در ایران زندگی می‌کنم. با وجود اینکه هر کشوری مزایایی دارد ولی اشکالاتی هم دارد مثلاً ژاپنی‌ها بسیار تمیز و مؤدب و آرام هستند در کشورشان بسیار احساس امنیت می‌کنم. ولی مردمی بسیار بی‌روح عین یک مجسمه بی‌احساس هستند به خاطر همین خیلی راحت دست به خودکشی می‌زنند، وقتی یک کار کوچکشان انجام نشود به طور مثال به دلیل یک شکست عشقی و مثلاً در شهر کوپه ژاپن زلزله آمد، شهردار شهر قول داد که ظرف 15 روز آب و برق را وصل کند، وقتی این اتفاق نیافت، خیلی راحت خودکشی کرد.

* خب این را به حساب وظیفه‌شناسی زیاد آنها نمی‌گذارید؟

-خیر واقع بینی اقتضا می‌کند که شرایط را درک کنیم وگرنه خودکشی چه مشکلی را رفع می‌کند؟ مسؤولیت‌پذیری درست است، اما به شرطی که به دنبال راهی برای جلو رفتن باشد نه خراب کردن.

اگر ورزش نمی‌کردم سالم از زندان بیرون نمی‌آمدم

* ورزش هم می‌کنید؟

- قبلاً که والیبال و فوتبال بازی می‌کردم و بطور منظم به کوه می‌رفتم. حتی در زندان مرتب ورزش و نرمش می‌کردم وگرنه سالم از آنجا بیرون نمی‌آمدم. اما چند سالی به دلیل ناراحتی قلبی ورزش نکردم. قلبم را عمل کردم حالا دوباره ورزش می‌کنم.

یک سال و نیم پیش عمل قلب باز داشتم

*خدا را شکر. کی عمل کردید؟

- یک سال و نیم پیش عمل قلب باز انجام دادم

*الان چه ورزشی می‌کنید؟

- در حد نرمش و پیاده‌روی است.

*رژیم غذایی خاصی هم بعد از عمل دارید؟

-بله البته برنامه کاریم هم نباید سنگین باشد.

*درباره کتاب‌هایتان بگویید، چند کتاب منتشر کردید؟

- هجده جلد کتاب دارم که خیلی برای آنها زحمت کشیدم. یک دوره‌ای در عین حال که معاون وزیر خارجه بودم، کتاب می‌نوشتم، کلاس و درس و دانشگاه داشتم همه تعجب کرده بودند که چقدر کار می‌کنم. همین الان هم تاریخ بعد از انقلاب را می‌نویسم.

اگر انقلاب نشده بود مجتهد شده بودم

*حوزه هم تحصیل کردید؟

- بله گاهی به دوستانم می‌گویم اگر انقلاب نشده بود ما مجتهد شده بودم. من با اساتید بزرگی چون آیت‌الله انواری، آقای حجتی کرمانی و ... در ارتباط بودم و درس می‌گرفتم.

*از مراجعی که بعد از انقلاب اسلامی با آنها در ارتباط بودید، چه کسانی بودند؟

-از معروف‌ترینشان مرحوم ربانی شیرازی، آیت‌الله طالقانی‌ و ... هستند.

*با رهبری هم در ارتباط هستید؟

-اکنون دیگر خیلی کم من اخلاقم اینگونه است که تا کاری با من نداشته باشند، مزاحم اوقات کسی نمی‌شوم. البته تا زمانی که در حزب جمهوری اسلامی بودیم مرتب همدیگر را می‌دیدیم ولی بعد از آن گاهی مناسبتی یا دیدار با مقامات پیش بیاید.

ترجیح می‌دهم حرف‌هایم را برای رهبری بنویسم

*دیدار خصوصی هم با هم داشتید؟

- من ترجیح می‌دهم حرف‌هایم را بنویسم تاکنون چندین نامه مشروح نوشتم.

*راستی جبهه هم رفتید؟

- خیلی کم چون زمان جنگ من معاون وزیر خارجه بودم و در دوران شهادت شهید بهشتی و یارانش نیز من همان شب پرواز داشتم و در فرودگاه بودم.

 

امیدوارم رییس جمهور جدید به وعده‌هایش عمل کند

*درست است شما تنها بازمانده بودید. پس مقداری از سیاست برایمان بگویید نظرتان درباره رییس جمهور منتخب چیست؟

-خوب است ان‌شاءالله به حرف‌هایشان عمل کنند تا بلکه وضع کشور به حالت عادی بازگردد.

*شرایط پیش آمده کنونی را چطور ارزیابی می‌کنید؟

-فکر می‌کنم با عنایت خداوند مجموعه قضیه انتخابات خیر بود، ان‌شاءالله بعدش هم خوب پیش برود.

گاهی شعر می‌گویم ولی با شاعران ارتباطی ندارم/ اشعارم را منتشر نکردم

*ارتباطتان با شعر و شاعری چطور است؟

- گاهی شعر می‌گویم اما با شاعران ارتباطی ندارم.

*از کی شعر گفتید؟

-خیلی وقت است ولی شعرهایم را هیچ وقت منتشر نکردم.

*به چه شعری علاقه‌مند هستید؟

- بیشتر شعر عرفانی زمانی که در پاکستان سفیر بودم یکی از شعرهایم را توسط یکی از کارمندان پاکستانی فرستادم برای چاپ که خیلی هم سروصدا کرد. ولی بعد از آن دیگر اینکار را تکرار نکردم واقعش این است که شعر خوب گفتن سخت است، بعضی‌ها طبع شعرشان روان است اما من سخت شعر می‌گویم.

آقاسی و علی معلم را بین شاعران دوست دارم

*به چه شاعرانی علاقه‌مندید؟

- مرحوم آقاسی به نظر من بسیار پراحساس بود، خیلی هم عمیق شعر می‌گفت حیف که خیلی زود از دنیا رفت. «قیصر امین پور» هم می‌پسندم اما با این حال آقاسی عمیق‌تر است. معلم هم با اشعاری چون «خمینی ای امام» که در سال‌های 57 و 58 سرود، فوق‌العاده مورد علاقه‌ام است. اما این نکته را باید بگویم که ما بعد از انقلاب شاعر زیاد داشتیم و همین باعث شد که بسیاری از شاعران خوب شناخته نشوند. یعنی اگر تعداد شعرا کمتر بود، شاید برخی از آنها گل می‌کردند.

 

 

هنر سینمای ایران را به جز موارد نادری، منحط می‌دانم/سینمای ایران به نفع جامعه کار نمی‌کند

*به نظر شما وضع ما از نظر شعر خوب است؟

- بله، نظر من این است که ما درباره هنر مجسمه، سینما و ... وضعمان بد است. من هنر سینمای ایران را به استثنای مواردی معدود، منحط می‌دانم.

*از چه لحاظ؟

-متأسفانه این هنر اصلاً به نفع جامعه کار نمی‌کند و دید مردمی و سازندگی ندارد.

*فیلم‌های امروز را هم می‌بینید؟

- بله فیلم‌های روز را می‌بینم که نود درصدشان یا غفلت زده، مبتذل یا بی‌معنی و غیرسازنده است.

به هنر سینما در ایران مشکوکم

*چند فیلم الگو در ذهنتان را نام ببرید؟

- زیر نور ماه، روز واقعه، سریال یوسف پیامبر (ص) و از این تیپ‌ها که مردم یک چیزی متوجه می‌شوند ولی مثلاً شما بروید فیلم «خیلی خوش گذشت» را ببینید چه چیزی گیرتان می‌آید؟ یا حتی بسیاری از فیلم‌هایی که جایزه هم می‌گیرند، خلاصه بنویسید که سینمای ایران را منحط می‌دانم و من مشکوکم به هنر سینما در ایران. به صراحت می‌گویم و نمی‌دانم که چه کسی به اینها خط می‌دهد؟

*سینما هم می‌روید؟

-سینما کمتر می‌روم، بیشتر سی‌دی‌‌ها را تهیه می‌کنم.

*به نویسنده خاصی هم علاقه‌مند هستید؟

-بله در بخش خاطرات «محسن کاظمی»، رمان «رضا سرشار»، اجتماعی «عماد افروغ»، توسعه و علوم اجتماعی «دکتر رفیع‌زاده».

جامعه‌شناسی خودمانی حسن نراقی کتابی جذاب است

*کتب نویسنده‌های غرب را هم مطالعه می‌کنید؟

-الان دیگر فرصت نمی‌کنم اما آنچه مربوط به تاریخ معاصر باشد مثل «شیر و عقاب» جیمز بیل، «شکست شاهانه» ماروین زوبینس و «گازورسکی»، «ایران بین دو انقلاب» را خواندم الان هم یک کتاب «جامعه‌شناسی خودمانی» حسن نراقی را چند مرتبه خوانده‌ام، کتاب جذابی است.

*از شخصیت‌های تاریخ باستان یا معاصر به شخص خاصی علاقه‌مند هستید؟

- بله شهید بهشتی و دکتر شریعتی و پیش‌تر از آن نیز امیرکبیر

به موسیقی علاقه ندارم

*بسیار خوب... موسیقی هم گوش می‌دهید؟

-خیر، اصلاً علاقه‌ای ندارم

*موسیقی هم که یک هنر است به تعبیر شما...

- بله ولی علاقه‌مند نیستم یک مرتبه یادم است که با شهید بهشتی در دفتر بودیم و تلویزیون می‌دیدیم که ناگهان موسیقی از تلویزیون پخش کرد. ایشان بلند شد و تلویزیون را خاموش کرد. گفتم این موسیقی که اشکالی ندارد ایشان گفت من خودم تشخیص می‌دهم. بنابراین موسیقی هم به اعتقاد من مثل شطرنج عمر را تلف می‌کند.

 

 

به اینکه «شطرنج فکر را باز می‌کند» اعتقاد ندارم

* شطرنج که می‌گویند فکر را باز می‌کند؟

- نه من قبول ندارم، اینها بهانه است. اگر اینطور بود شطرنج‌‌بازهای بزرگ دنیا باید بزرگترین مخترعین، ریاضی‌دان‌ها و حلال مشکلات اجتماعی می‌شدند، کدامشان چنین شده‌اند؟

* به عنوان سؤال نهایی چه برنامه‌ای برای آینده نزدیک دارید؟

- فعلاً که در حال تدوین تاریخ بعد از انقلاب هستم و فکر می‌کنم چهار تا پنج سال این کار طول بکشد و پس از آن را دیگر نمی‌دانم.

*ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادید؟

- خداحافظ شما، موفق و مؤید باشید.


نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس