و گلوی تو آسمان را
از دور، قافله را دیده بودی و خواستی تا همبازی کودکان حسین(ع) شوی...
خواستی تا رأس کوچکت بر نیزه باشد و از روی نیزه، امیر قافله را نظاره کنی...
آری، دنیا به این بزرگی، برای رأس کوچک تو، جایی ندارد!
شیعه را تا به بلای کربلا نیازمایند، از دنیا نخواهند برد؛ حالا "حطله دیرالزور" کربلایی است که تشنه خون توست و تیغ اشقیای تکفیری، تشنه گلوی تو، و گلوی تو از هر دو تشنهتر...
پدرت سید ابراهیم، سالهاست که گرد غربت از حنجر کودکان خود میتکاند تا طفل ارادت خود را به پیشگاه کودکان حسین(ع) قربانی کند.

و حالا تو ...
ای کودک ابراهیم! چشمهایت را ببند و سرت را بالا بگیر، تا گلوی نازک تو، آسانتر بریده شود.
و زینب(س) را نیز به تماشا بیاور...
چشمانت را که روی هم گذاشتی، رازهای گلویت بریده بریده افشا شد و خنجرهای شام، جسم کوچکت را تشییع کردند.
و پس از تو، پیکر پدر و برادر و مادرت نیز چاک چاک شد...
و چشمان معصوم تو، شاهد بود!

آن سید عزیز (سید حسن نصرالله)، عکسهایت را که دید، تا صبح به رثای تو سوخت و اشک ریخت.
از آن روز که شام، بوی حرمله گرفت..
شمشیر شامیان، به تار صوتی تو زخمه میزند،
مگر نه آنکه حنجره تو، مأذنهای است که بر ولایت علی(ع) شهادت داده بر روی نیزههای شام...
غربت آل علی(ع)، بلندترین فریاد گلوی توست. "حلقومها را میتوان برید، اما فریادها را هرگز، فریادی که از گلوی بریده میآید، جاودانه خواهد ماند."
ای دختر علی(س)، ببین که چگونه خنجر اشقیای شام، در گلوی شیعه به اعتکاف نشسته!
آری! هنوز برای تو زنده میشود، تمام زخمهای آن شهر هلهله...
زخمهای کوچههای بیحسین(ع)...
ای دختر علی(س)!
هنوز فریاد "صلی علیک ملیکُ السماء" سر میدهی؟
***
تصویر
بالا، مربوط به کودک «حجتالاسلام سید ابراهیم السید» است که تکفیریهای
وهابي، در حمله به روستای حطله در دیرالزور، سر او و اعضای خانوادهاش را
بریدند و سپس اجساد شهدا را تکهتکه کردند و مساجد و حسینیههای روستا را
نیز به آتش کشیدند و تعدادی از زنان شيعه را نیز ربودند.
مخاطبان محترم گروه فرهنگی مشرق می توانند مقالات، اشعار، مطالب طنز، تصاویر و هر آن چیزی که در قالب فرهنگ و هنر جای می گیرد را به آدرس culture@mashreghnews.ir ارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود.