کد خبر 244312
تاریخ انتشار: ۵ شهریور ۱۳۹۲ - ۱۶:۳۶

در یکی از این روزهای گرم تابستان ، آهنگر جوانی را برای تعمیرات به منزل آوردم. بر اثر تابش شدید آفتاب بدنش کاملا از عرق خیس شده بود. لحظه‌ای در گوشه حیاط زیر سایه درخت نشست. کمی گذشت و تاب نیاورد ؛ رو به من کرد و گفت: "من دیگه نمیتونم کار کنم ، شما توی جنگ چطوری طاقت این گرما رو داشتید؟"

به گزارش وبلاگستان مشرق، امیر مقدم در وبلاگ خط مقدم نوشت: برایش خاطراتی از عملیات کربلای یک و «محمد رستمیفر» گفتم و او با حیرت به حرف‌هایم گوش می‌داد...

دیروز: بیش از پنجاه پیامک به موبایلم ارسال شده بود. همسرم یکی یکی می‌خواند و من بخاطر اینکه حافظه گوشی‌ام خالی شود به او می‌گفتم پاک کند تا اینکه به حدیثی از پیامبر گرامی اسلام رسیدم. گفتم خیلی زیبا بود ، کی فرستاده؟ همسرم گفت: "محمد آقای رستمی". گفتم پاکش نکن...

دیشب: در حال مطالعه اینترنتی به تیتری برخوردم که نوشته بود: «غیرت زائران کربلا این گونه است». صفحه را که باز کردم عکس با صلابت «محمد رستمی» را دیدم. داشتم مطالب را می‌خواندم دیدم نویسنده به نام مبارک حضرت عباس(ع) اشاره کرده ... متوجه شدم نویسنده‌اش هیچ آشنایی با وی و محل عکس ندارد و این باعث شد تا این مطلب را کامل کنم. در زمان دفاع مقدس توفیق داشتم با "محمد" در گردان مالک اشتر باشم. آن زمان از نحوه مجروح شدن ، اسارت و آزادی برایم تعریف کرد...

روایت: مهر ماه سال 1361 "محمد" در حالی که 15 سال داشت در عملیات "مسلم ابن عقیل" (منطقه سومار) با رمز مقدس «یا ابوالفضل العباس(ع)» شرکت کرد و از ناحیه پای راست هدف اصابت تیر دشمن قرار گرفت. بدن بیهوش و نیمه جانش بر خاک افتاد و همرزمانش آن شب به عقب بازگشتند. همرزمانش که او را با آن وضعیت دیده بودند به فرماندهان خود گفتند که وی به شهادت رسیده است. به خانواده او اطلاع دادند ، پوستر چاپ کردند و مراسم سوم ، هفتم و چهلم او را با شکوه گرفتند...

فردای آن روز عملیات نیروهای دشمن که بالای سر او آمدند بدن نیمه جانش را به اسارت خود درآوردند. پزشکان عراقی در بیمارستان بجای مداوای پای این نوجوان آن را از بالای ران قطع کردند...

چند سال بعد در اولین تبادل اسرای مجروح ایرانی و عراقی که انجام شد ؛ محمد به همراه آزادگان عزیز به کشورمان بازگشت. مدتی را بخاطر مداوای پایش و التیام خانواده در تهران سپری کرد. ولی دیگر تاب نیاورد و سال 1364 با یک پا در عملیات والفجر8 حضور یافت.

جانباز آزاده حاج محمد رستمی‌فر /  عملیات والفجر8 / وبلاگ خط مقدم

جانباز آزاده حاج محمد رستمی‌فر در عملیات والفجر8 (عکس از: امیر مقدم برومند)

خاطره: صبح عملیات والفجر 8 خواب آلود و خسته داشتم از نیروهای گردان عکس می‌گرفتم تا رسیدم به محمد. اصلا انتظار دیدن او را نداشتم. قبل از عملیات فکر کردم او در عقبه گردان بماند ولی با کمال تعجب او را در کنار یک سنگر با عصا و کلاشینکف مشاهده کردم. با لبخند همیشگی‌اش به من سلام کرد و گفت: «خسته نباشی برادر». با کلامش خستگی شب عملیات از بدنم خارج شد ...

جانباز آزاده حاج محمد رستمی فر /  عملیات کربلای 1 / وبلاگ خط مقدم

جانباز آزاده حاج محمد رستمی‌فر در عملیات کربلای یک (عکس از: صمد علیزاده)

شب نهم تیر ماه 1365 هم در عملیات کربلای یک هم بخاطر گرمای طاقت فرسای منطقه مهران و قلاویزان یک گالن 20لیتری و دو کلمن آب خوردن را به سختی حمل می‌کرد تا همرزمانش توان مقاومت داشته باشند.

شهید احمد رستمی‌فر / وبلاگ خط مقدم

شهید احمد رستمی‌فر

حضور با نشاط او در جبهه باعث شد تا برادر کوچکش "احمد" نیز به جبهه بیاید و با او همسنگر شود. ولی احمد پس از مدتی به فیض شهادت نایل آمد.

"محمد" بعد از شهادت برادرش هم (تا پایان جنگ) در جبهه حضور مداوم داشت. او در عملیات‌ها حضور داشت، با ما می‌دوید، فوتبال بازی می‌کرد و ...

امروز: به لطف خدا بعد از جنگ با هم ارتباط داریم.

جانباز آزاده حاج محمد رستمی‌فر / تهران / وبلاگ خط مقدم

جانباز آزاده حاج محمد رستمی‌فر در حال بازی در تیم فوتبال قطع عضو جانبازان و معلولین

جانباز آزاده «حاج محمد رستمی‌فر» همچنان شاداب و سرزنده در تیم فوتبال قطع عضو جانبازان و معلولین پا به توپ است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • علی ۰۸:۴۴ - ۱۳۹۲/۰۶/۰۶
    0 0
    شما که نوشتی در اولین تبادل اسیران مگر بعد از جنگ نبود چطور بعد از بازگشت به وطن دوباره با پای قطع شده به جنگ رفت لطفا تاریخ دقیق تبادل اولین اسرای ایرانی باعراق رابنویسید

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس