به گزارش مشرق، جوانفکر امروز با انتشار اين مطلب در وبگاه شخصي خود به نام "شاهد"، با تشبيه مشايي به اميرالمؤمنين علي(ع) و عمار ياسر، تجليلي بي نظير از وي به عمل آورده و تلويحاً او را ولايت پذيرترين مدير ارشد نظام قلمداد کرده است.
متن کامل اين دلنوشته، به اين شرح است:
تاريخ سي دو ساله انقلاب اسلامي، معرف رويدادهاي پند آموز بسياري است. گردآوري و ثبت و ضبط اين حوادث، خدمتي مؤثر و تعيين کننده به ايران اسلامي براي درس گرفتن نسل هاي امروز و فرداي کشور و عبور موفق از تهديدها و خطرات بالقوه اي است که هر از گاهي بالفعل مي شوند و با وجود آنکه هزينه هاي ناخواسته اي را تحميل مي کنند اما به نوبه خود سبب مي شوند تا برگ هاي زرين بيشتري به کتاب قطور و پربار تاريخ اين سرزمين و تجارب ارزشمند ملت عزيز و سربلند ايران اضافه گردد.
با جرأت مي توان ادعا کرد که زمين گير شدن شماري از مديران ارشد و عناصر سياسي کشور و ثبت مُهر مردودي در کارنامه عملکردي آنان در سال 1388، از مهم ترين حوادث عبرت انگيز سال هاي پس از انقلاب بوده است. آنها کساني هستند که در طول ساليان مديد از حمايت بزرگوارانه رهبر فرزانه انقلاب برخوردار بودند، به مقام و منصب رسيدند، از رفاه و امکانات مادي برخوردار شدند و اگرچه در زمره سران فتنه قرار نگرفتند اما در بزنگاهي که ولي امر نداي «اين عمار» سر داد به مخفي گاه ها خزيدند، زبان هاي شان را به کام گرفتند و سکوت کردن و منتظر نتيجه رويدادها ماندن را بر ورود به عرصه اي که لازمه آن به مخاطره انداختن اندوخته هاي گذشته بود، ترجيح دادند.
کساني که با ادعاي ولايتمداري و تعهد به دفاع از نظام اسلامي و آرمانهاي انقلاب، مورد اقبال مردم قرار گرفتند، سال ها در مديريت کشور جا خوش کردند، در انبان خويش منزلت و اعتبار دنيايي اندوختند، ايران عزيز را براي تحصيل فرزندانشان ناچيز شمردند و...
دسته ديگر ، کساني هستند که از جنس کاروان عقب ماندگان و در گِل فرو رفتگان نيستند. آنها جلوداري مي کنند، در هر صحنه اي، سينه چاک مي دهند، خود را مصداق حق و باطل، ميزان سنج ولايت پذيري و مدافعان راستين انقلاب مي خوانند. آنها به خويش مي نازند و به ديگران مي تازند.
اين منطق منسوخ که «هرکه با ما نيست، بر ماست» مقدمه کار آنهاست. معيار «با ما بودن» در تکرار همان چيزي است که آنها مي گويند و اگر متفاوت از آنها، گفتي و انديشيدي، «برما» مي شوي و اينجاست که تو را نشان مي کنند و همه فريادها را بر سر تو فرود مي آورند. فرقي نمي کند که تو کي هستي، هرکه مي خواهي باش. حتي اگر در «اين عمار» مولا، عين عمار باشي باز هم فرقي نمي کند. عين عمار که نه، حتي خود عمار باشي! بازهم نه حتي خود مولا باشي! چه فرقي مي کند که کيستي، مهم آن است که به گونه اي ديگر و متفاوت از ما سخن مي راني، راه را آن گونه که ما مي گوييم نمي روي، با انديشه و بينش و تحليل ما همساز نيستي، روي دست ما بلند مي شوي، نوآوري مي کني، حرف هاي تازه مي زني، آدرس ايران را براي دورماندگان از وطن مي فرستي، شورآفريني مي کني، به عمق تاريخ، علم و فرهنگ، نقب مي زني تا راه هاي ناپيموده را به ديگران نشان دهي، از هنر و زيبايي روايت مي کني، نه فقط به حفظ و تلاوت آيات الهي، بلکه به تفسير آنها مي پردازي، وارد عرصه هايي مي شوي که منحصر به عده اي خاص است، معلوم است که به آنها برمي خورد و تو را برنمي تابند، تکفيرت مي کنند، مُهر انحراف بر پيشاني ات مي زنند، توهين و هتاکي را بر تو واجب مي شمارند و تو حاضر نمي شوي از حق آزادي ات براي سخن گفتن دست بکشي. به تو مي گويند ساکت باش و زبانت را به کام بگير و تو اين کار را نه بي عدالتي در حق خود بلکه ظلم به انسانيت مي شماري و حاضري بهايش را هم بپردازي! تو را فتنه گر و نفوذي دشمن مي نامند و بر همين اساس به خود حق مي دهند همه دشنام ها را نثارت کنند.
با اين همه، يکي هست که تو را خوب مي شناسد، نه فقط مي شناسد بلکه به تو ايمان و علاقه دارد. او تو را مانند يک چشمه زلال و يک آيينه شفاف مي داند و معتقد است که تو هماني هستي که نشان مي دهي، يک ذره غش در وجودت ديده نمي شود زلال زلال. او در عين حال براي برخي ها که تو را نمي شناسند و بي محابا به رويت چنگ مي کشند، عميقاً متأسف است.
من هم تو را مي شناسم. تو را از آن هنگام که فضاي زندگي را در مرکز ام القراء اسلامي، به محيطي با نشاط و برخوردار از نشانه هاي ديني تبديل کردي مي شناسم.
آنگاه که ولي زمان تو را خطاب قرار داد، خود را سربازي کوچک خواندي و بر تبعيت کامل از ولي امر تصريح کردي و آنگاه که ايشان حضورت را در يکي از مسؤوليت ها به مصلحت نديد، بازهم خود را سرباز نظام ولايي خواندي و در تبعيت از نظر مولا درنگ نکردي. آري تو در عين بي ادعايي و در هنگامه امتحان، پايبندترين فرد به راه روشن ولايت نشان دادي. بسياري از داعيه داران ولايتمداري اصلاً وارد حوزه امتحانات نشدند. برخي از آنها از کاروان سالار انقلاب، آنقدر فاصله گرفتند که ديگر به چشم نمي آيند و برخي ديگر او را پشت سر گذاشتند و خود را نه فقط بي نياز از ولي بلکه خويش را متولي و سرآمد ديگران مي دانند.
برخي ها آستين همت بالا زده اند که تو نباشي، اما تو هستي و خواهي بود. تو يکي از خيل منتظراني. أَلَيسَ الصُّبْحُ بِقَرِيب.
علي اکبر جوانفکر، مديرعامل خبرگزاري جمهوري اسلامي (ايرنا)، در تازه ترين دلنوشته وبلاگي خود، شيفتگي خود را به شخصيت اسفنديار مشايي، رئيس دفتر محمود احمدي نژاد و خبرنگار افتخاري ايرنا ابراز کرد.